من چند روز قبل یه تاپیک باز کردم که فکر کنم حذف شد. نمیخواستم دوباره تاپیک باز کنم اما چون بالهائ صداقتِ عزیز در تاپیکِ آقا حامد به من یه توصیه کردند گفتم بیام دوباره تاپیک باز کنم.
اول لینک تاپیکهای قبلیم :
http://www.hamdardi.net/thread-18044.html
http://www.hamdardi.net/thread-21765.html
دقیقا بعد اینکه جدایی انجام شد، بعدِ ۲ هفته، یه غمِ بزرگ اومد رو دلم. حس کردم که کسی رو از دست دادم که خیلی گزینه خوبی بود. مخصوصا که تا چند سال فرصتِ ازدواج ندارم و چند سال از عمرم تو تنهایی خواهد گذشت.
از یک طرف میگم شاید خوب باشه که چند سال بگذره از نظر فکری بیشتر رشد کنم اما هر وقت یاد خوبیهای خانم میافتم خیلی دلم میگیره.
حتا به خواهرم گفتم راجع به اینکه دوباره برگردیم. خواهرم گفت به ۲ دلیل صلاح نمیدونه. اول اینکه در حین جدایی بین خانوادهها برخورد بود و روشون بهم باز شد. دوم اینکه از نظر اعتقادی ما ۲ نفر رو شبیه هم نمیدونه. ولی بهم قول داد اگه جدی بشم منو حمایت میکنه.
دوستان تو تاپیک که حذف شد گفتن این دوره پر از احساس هست. و تصمیمِ الان درست نیست.
الان ۲ ماه از جدایمون گذشته و تو این مدت من حتا عکسی از ایشون ندیدم (۱ ساعت قبل جدایی من همهٔ عکس و فیلم هامون رو پاک کردم). نمیدونم هنوز هم احساس بر من غلبه داره؟ بعضی وقتا سر درد میشم از فکر کردن به خوبیهای خانم. یادمه همه دوستان میگفتن بشین خوبیهای ایشون رو بنویس و اختلافها و نکات منفی رو و باهم مقایسه کن. اون موقع همش فکر میکردم نکتههای منفی خیلی به چشم میاد اما الان میبینم چقد نکات مثبت بیشتر بود. چرا ما آدم ها، تا خودمون تجربه نکنیم آدم نمیشیم !؟ هر چی هم دیگران بگن این درست نیست اون درسته اما باید خودمون تجربه کنیم تاا بفهمیم !
علاقه مندی ها (Bookmarks)