(احساس شکست به خاطر قیافه همسرم و بهانه جویی های همسرم)شرح پشیمانی من گوش کنید
سلام به همه
پیشیاپیش بابت پرحرفیم عذر خواهی میکنم, از همه میخام خوب و کامل بخونن.
من حدود سی سالمه حدود دو سال پیش هم ازدواج کردم! یکم برگردیم به عقب تر! مدتها بود خیلی تو فکر ازدواج بودم, احتمالا من دچار بلوغ زود رس هم بودم چون حدود 13 سالگی بالغ شدم و سالهای بعدش شهوت من بین هم سن و سالام به مراتب شدیدتر بود و زبانزد همه دوستانم بودم, از طرفی بخاطر ظاهرو قیافیه ی نسبتا خوبی هم که داشتم خیلی از دخترا دوس داشتن باهام دوس بشن یا ازدواج کنن البته خودمم حدود 21 سالگی به یه دختر علاقمند شدم اما مخالفت شدید خانواده ام کلا منصرفم کرد اما تو سالهای بعدش پس از فارق التحصیلی از دانشگاه و خدمت و بیکاری و کلی یللی تللی وقتی حرف ازدواج جدی شد دیدم که حرف اصلی رو پول میزنه و به هرکی رو بندازی تا یه شغل حسابی و پول نداشته باشی دختر حسابی بهت نمیدن!البته مادرم بنده خدا خیلی گشت, شاید حدود 40- 50 نفری معرفی شدن و رفتیم دیدیم و گفتیم و شنیدیم اما هرکدومش که ما میپسندیدیم اونا میگفتن نه!
بالاخره گذشت تا حدود دو سال پیش استخدام شدم, اونام تو یه کار دولتی و حسابی با حقوق خوب, اون موقع بود که انتخاب همسرراحت تر بود برام! تو این حین بود که یه دخترو مامان و خاهرم دیدن و کلی پسندیدن و با اینکه من بعد از دیدنش اصلا نپسندیدمش اونقدر تو گوش من خوندن و دعوا و نفرین کردن و تهدید که این آخرین مورده و ... که دیگه قبول کردم, البته من طی مشاوره های زیاد قبلیم ملاک اصلی ازدواجم قیافه و ظاهر بود اما چون خیلی رو اخلاق و خانواده تاکید شد بالاخره قبول کردم.
حالا دو ساله هر روز به خودم لعنت میفرستم که چرا با این زنی که دوسش نداشتم ازدواج کردم!هر بار که یه دختر تو خیابون میبینم میگم ای احمق اینهمه دختر خشکل بود این کی بود گرفتی! تازه این همه ی مطلب نیس, حالم واقعا از خانوادش هم بهم میخوره از پدر و مادرش گرفته تا همه خاله ها و دایی های بی فرهنگ و عقب افتاده اش!روحیه ی حساس خودشم دیگه این تنفر منو بیشتر میکنه ! هر روز از خانواده امو و خوم یه بهانه ای میگیره!
چیزی که تصورشو نمیکردم اینه که زنم همچین بدنی داشته باشه!باورم نمیشد پاهاش از خودم بیشتر مو داشته باشه!!! باور کنید شبا پاهامو می پوشونم که بهش نخوره از بس بهم می کوبه! البته اون میگه طبیعیه اما من همچین چیزی قبلا تو بدن هیچکدوم از خانومای دور و برم ندیده بودم(البته محارمم, من قبل از زن خودم با هیچ زنی رابطه جنسی نداشتم)
حالا میگه پول بده لیزر کنم!! حدود یه ماه قبل پول دادم چشمشو لیزیک کرد! تازه میخاد دندونای کجشم درس کنه و دماغشم عمل کنه!! نمیدونم اون پدر مادر کنس و گداش نمیتونستن قبلا این کارا را براش بکنن!
با همه این تفاسیر هر روز به خودم لعنت میفرستم که چه شکری خوردم! ولی جرات هم ندارم طلاقش بدم!عرضه شو ندارم!
هر شب دو سه بار باهاش سکس دارم اما هیچ وقت راضی نیستم و لذت نمیبرم! دوباره سر کارم با دیدن یه خانم دیگه تحریک میشم و سعی میکنم فقط سر به زیر باشم.
میدونم مشکلم راهی نداره! مشکلم لاینحله مگر اینکه خدا بهم کمک کنه و این فکر از سرم بیاد بیرون!باید تا آخر عمر باهاش کنار بیام! طلاق چیزی رو عوض نمیکنه! من واقعا سخت گیرم , مطمئنم نمیتونم دیگه کسی رو که دوستش داشته باشم پیدا کنم و نمیتونمم مجرد بودنو تحمل کنم!
چجوری ممکنه کسی که دوسش نداری, قیافه اشو نمیپسندی, از بدنش لذت نمیبری و حالت از خانواده اش بهم میخوره بتونه راضیت کنه؟بنظرم مادرش فقط بدلیل شغل من بهم دختر داد ولا غیر! پدرشم که با کلم پیچ تفاوت چندانی نداره! اه اه ... اصلا نمیخام حرفشونو بزنم.
کاش میشد به 10 سال پیش برگردم! کاش این شغل دولتی نبود! کاش ازدواج نمیکردم! 10000کاش..............
زندگی من اینه!!! نابود شد و رفت! تا آخرم همین می مونه و درست شدنی نیست! تنها کاری که میتونم بکنم اینه که برم توی شهر محل کارم یه خونه بگیرم تا از خانوادش دور باشم و به همون هنرای خودم فکر کنم و پیگیر باشم!
امید وارم همه جوونا چشمشونا باز کنن!
تو ازدواج عجله نکنید تو رو خدا!
و امید وارم پدر و مادرا به علایق بچه هاشون احترام بذارن! شما رو به خدا و به تمام مقدسات قسم که عبرت بگیرید.