به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آبان 92 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    37
    سطح
    1
    Points: 37, Level: 1
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دلسوزی در ازدواج و پشیمانی از ازدواج

    با سلام
    من پسری 28 ساله هستم که با دختری تو دانشگاه دوست شدم در حدود 3 سال با هم دوست بودیم دوستی که همیشه با دعوا و قهر همراه بود و بعد از چند ماه برگشت به هم رو داشتیم که در مجموع روزای باهم بودنمون 9 ماه بود. من تو آخرای دوستیم دیگه واقعا دوسش نداشتم و همیشه هم با خودم میگفتم خدا رو شکر که این رابطه رو تمومش کردم چون اصلا از قیافه و هیکلش خوشم نمی اومد.از منم 1 ماه بزرگتره. من همیشه معیارم برای اذواج کم سن تر از خودم باشه همسرم،. همسرم از نظر خانواده هم خانواده خوبی از نظر من نداره حدود یک ساله که اصلا به خونه پدر خانمم نیمیرم).خلاصه نمی دونم یه بار تو دانشگاه دیدمش بعد مدتها خیلی ناراحت بود من دلم خیلی براش سوخت. دوباره برای اینکه از عذاب وجدان خودم کم کنم سعی کردم بهش کمک کنم که رابطه برقرار شد بهشم گفتم من نمی تونم باهات اذواج کنم قیافشو که دیدم دلم خیلی دلم براش سوخت فرداش بهش زنگ زدم گفتم پدرو مادرم میخوان تو رو ببینم با هر کلکی بود راضیشون کردم . دین و ....که رفتم خاستگاریش روز بعد از اینکه بهش گفتم از اینکار پشیمون شدم ولی دیگه راه برگشتی نبود تا الان نمی دونم چیکار کنم همش خدا خدا میکنم خدا یکی از ما رو بکشه .الان که 3 ساله اذواج کردم . دوست ندارم باهاش برم بیرون باهاش راه برم، خجالت میکشم باهاش راه برم دیگه خسته شدم از این زندگی. نمیدونم . همش به خودم میگم خدا کنه تموم بشه . از من بچه میخواد ولی من بهونه میارم . خسته شدم. راهنماییم کنین همش دارم مقایسه میکنم دارم عذاب میکشم. هیچ وقت فکر نمیکردم زندگی اینطوری بشه.

  2. 2 کاربر از پست مفید siavash365 تشکرکرده اند .

    noamooz (چهارشنبه 13 فروردین 93), Pooh (پنجشنبه 23 آبان 92)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    به همدردی خوش اومدید.

    مشکل شما با خانموتون فقط ظاهرشه؟
    یا در مسائل دیگه مثل اخللق، خانواده، تحصیلات، فرهنگ، دیدگاه ها، اهداف و ... هم مشکل دارید؟

    مشکلی که با ظاهر خانمتون دارید شامل چیه؟ چهره؟ اندام؟ رنگ پوست؟ قد؟ دقیقا از چی؟

  4. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 23 آبان 92), مصباح الهدی (پنجشنبه 23 آبان 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آبان 92 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    37
    سطح
    1
    Points: 37, Level: 1
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    قدش و ظاهرش هردو

    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.به همدردی خوش اومدید.مشکل شما با خانموتون فقط ظاهرشه؟یا در مسائل دیگه مثل اخللق، خانواده، تحصیلات، فرهنگ، دیدگاه ها، اهداف و ... هم مشکل دارید؟مشکلی که با ظاهر خانمتون دارید شامل چیه؟ چهره؟ اندام؟ رنگ پوست؟ قد؟ دقیقا از چی؟
    ظاهرش بیشتره، قدش بیشتر از همه اذیتم میکنه ، اگه قدش کوتاه نبود شاید اونا برام قابل حل بود با چهرشم اندازه قدش مشکل دارم کلا قیافه خوبی نداره چی بگم. دیدگاهش با من فرق داره ولی عادیه انقدر تفاوت عادیه فکر میکنم. در کل در برخورد با شوهرش مثل همه زنای دیگه است. اخلاقش خوبه همیشه میخواد ابراز عشق کنه میخواد منو ببره بیرون ولی من از زیرش در میرم الان دیگه مثل اولا گیر نمیده بریم بیرون دیگه کم شده نمی رم تقریبا، فکر میکنه من افسردگی دارم، دوست ندارم وقتی با منه کسی از آشناها مارو ببینه حتی خونه پدرمم میرم وقتی مهمونی باشه مثلا پسرعمه کسی از آشناها باشه نمی رم یا اگه میخوان بیان از اونجا میرم. اصلا دوست ندارم کسی از فامیلا درجه دوم خودم اونو ببینه بخاطر این قضیه اومدم یه شهر دیگه دارم کار میکن با هزار تا بدبختی هرچند اگه تو شهر خودم بودم وضغیتم خیلی بهتر بود ولی این قضیه زندگیی رو خیلی برام سخت کرد وقتی میبینم با یه ازدواج دیگه زندگیم میتونست خیلی متفاوت و بهتر باشه. از زندگی کردن بیزار میشم . من الان توی شهر محل تولد خانومم زندگی میکنم
    ویرایش توسط siavash365 : پنجشنبه 23 آبان 92 در ساعت 13:16

  6. کاربر روبرو از پست مفید siavash365 تشکرکرده است .

    noamooz (چهارشنبه 13 فروردین 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    چرا جدا نمیشی؟

  8. کاربر روبرو از پست مفید toojih تشکرکرده است .

    noamooz (چهارشنبه 13 فروردین 93)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آبان 92 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    37
    سطح
    1
    Points: 37, Level: 1
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط toojih نمایش پست ها
    چرا جدا نمیشی؟
    اخه نمیشه گناه داره چی بگم بهش اون امید داره . خانواده ها هم یه نمی تونن قبول کنن . کلا نمیشه بهش گفت چند بار تو دعوا بهش گفتم ولی جدی نگرفت حتی 1 هفته قبل عروسیم بهشون گفتم طی یگ دعوایی که بهونه ی خودم بود ولی خانواده من اون امدن مثلا درست کردن اونم به گریه افتاد .کلا هیچکسی جدی نگرفت خودشم خیلی تلاش میکنه این زندگی رو نگه داره. خلاصه تو بد موقعیتی ام . خیلی فکر کردم. تنها مردن یکی از ما دو نفر میتونه چاره باشه تو ماشین یا یه جاهایی خدا خدا میکنم تصادف بشه یه اتفاقی بیفته.
    ویرایش توسط siavash365 : پنجشنبه 23 آبان 92 در ساعت 14:13

  10. کاربر روبرو از پست مفید siavash365 تشکرکرده است .

    noamooz (چهارشنبه 13 فروردین 93)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1392-3-30
    نوشته ها
    167
    امتیاز
    5,346
    سطح
    46
    Points: 5,346, Level: 46
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 194 در 95 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash365 نمایش پست ها
    اخه نمیشه گناه داره چی بگم بهش اون امید داره . خانواده ها هم یه نمی تونن قبول کنن . کلا نمیشه بهش گفت چند بار تو دعوا بهش گفتم ولی جدی نگرفت حتی 1 هفته قبل عروسیم بهشون گفتم طی یگ دعوایی که بهونه ی خودم بود ولی خانواده من اون امدن مثلا درست کردن اونم به گریه افتاد .کلا هیچکسی جدی نگرفت خودشم خیلی تلاش میکنه این زندگی رو نگه داره. خلاصه تو بد موقعیتی ام . خیلی فکر کردم. تنها مردن یکی از ما دو نفر میتونه چاره باشه تو ماشین یا یه جاهایی خدا خدا میکنم تصادف بشه یه اتفاقی بیفته.
    {من نظر خودمو میدم کارشناس و .. نیستم}

    حالا که نمی تونید جدا بشید

    حداقل با یه فداکاری حفظش کنید

    این که هر مردی دوست داره زنش زیبا باشه شکی نیست

    ولی مسئولیتی که قبول کردید

    خیلی ببخشید ولی من به همسر شما هم خیلی حق میدم

    کسی که همه جوره داره تلاش میکنه زندگی رو حفظ کنه مگه بیرون رفتن چیه - مگه این همه زوج ها که بیرون میبینیم همه ته زیبایی و .. هستن

    اینکه ابراز محبت میکنه به شما خیلی نکته خوبیه بیشتر قدرش رو بدونید

    اون خانوم نمیتونه قیافش یا قدش رو عوض کنه ولی شما میتونید با اون گرمتر باشید

    به هر حال آرزو می کنم ندگی قشنگ تر و عاشقانه تری در آینده داشته باشید



    راستی وقتی با هم دوست شدید مگه قیافش یا قدش اینطوری نبود ؟

  12. کاربر روبرو از پست مفید farshidnaji تشکرکرده است .

    maryam240 (دوشنبه 24 خرداد 95)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آبان 92 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    37
    سطح
    1
    Points: 37, Level: 1
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط farshidnaji نمایش پست ها
    {من نظر خودمو میدم کارشناس و .. نیستم}

    حالا که نمی تونید جدا بشید

    حداقل با یه فداکاری حفظش کنید

    این که هر مردی دوست داره زنش زیبا باشه شکی نیست

    ولی مسئولیتی که قبول کردید

    خیلی ببخشید ولی من به همسر شما هم خیلی حق میدم

    کسی که همه جوره داره تلاش میکنه زندگی رو حفظ کنه مگه بیرون رفتن چیه - مگه این همه زوج ها که بیرون میبینیم همه ته زیبایی و .. هستن

    اینکه ابراز محبت میکنه به شما خیلی نکته خوبیه بیشتر قدرش رو بدونید

    اون خانوم نمیتونه قیافش یا قدش رو عوض کنه ولی شما میتونید با اون گرمتر باشید

    به هر حال آرزو می کنم ندگی قشنگ تر و عاشقانه تری در آینده داشته باشید



    راستی وقتی با هم دوست شدید مگه قیافش یا قدش اینطوری نبود ؟
    مرسی ممنونم
    ولی اون موقع نمی خواستم باهاش ازدواج کنم همش دنبال بهونه بودم باهاش بهم بزنم
    درکل فکر میکنم ضعف اراده خودم بود که این موقعیت رو برا خودم پیش آوردم کلا فکر میکنم سطح خودش و خانوادش از من خیلی پائین تره . الانم میخوام درست کنم ولی هرکاری میکنم نمیشه فکر میکردم بعد چند سال این چیزا برام مهم نیس ولی همیشه تو ذهنمه دلم میخواد برگردم به شهرم و زندگی خوبم رو داشته باشم ولی این مسائل مانعم میشه .
    ویرایش توسط siavash365 : پنجشنبه 23 آبان 92 در ساعت 14:51

  14. 2 کاربر از پست مفید siavash365 تشکرکرده اند .

    farshidnaji (پنجشنبه 23 آبان 92), noamooz (چهارشنبه 13 فروردین 93)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام
    مگه قد شما و همسرتون چقدره؟
    شاید با کفش پاشنه بلند حل بشه.یا کفش لژ دار که راحت تر هم هست.
    من پیشنهاد می کنم همسرتون یک دوره کلاس های گریم و خودآرایی بگذرونن!باور کنید خیلی موثره!!!من خودم کسی را میشناختم که اصلا قیافه خوبی نداشت.چند وقت پیش دیدمش.اصلا نشناختمش!!!با آرایش و گریم خودشو بسیار زیبا کرده بود.حتی با گریم معلوم هم نمیشه!
    اگر بازیگران را دیده باشین؛قیافه یک شخص را با گریم کلا عوض می کنن!و شبیه مثلا شخصیت مورد نظر میشه.

  16. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 23 آبان 92), mercedes62 (پنجشنبه 23 آبان 92), جاثیه (پنجشنبه 23 آبان 92)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1392-3-30
    نوشته ها
    167
    امتیاز
    5,346
    سطح
    46
    Points: 5,346, Level: 46
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 194 در 95 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash365 نمایش پست ها
    مرسی ممنونم
    ولی اون موقع نمی خواستم باهاش ازدواج کنم همش دنبال بهونه بودم باهاش بهم بزنم
    درکل فکر میکنم ضعف اراده خودم بود که این موقعیت رو برا خودم پیش آوردم کلا فکر میکنم سطح خودش و خانوادش از من خیلی پائین تره . الانم میخوام درست کنم ولی هرکاری میکنم نمیشه فکر میکردم بعد چند سال این چیزا برام مهم نیس ولی همیشه تو ذهنمه دلم میخواد برگردم به شهرم و زندگی خوبم رو داشته باشم ولی این مسائل مانعم میشه .

    پایین بودن سطح خانوادش در برابر عشقی که به شما داره هیچیه شما دارید با خودش زندگی می کنید با خانوادش که یک ساله ارتباط ندارید

    همین کهه با شما دوست داره تو اجتماع ظاهر بشه یعنی به شما افتخار میکنه

    زنان ایرانی اکثرا قد کوتاه هستن ولی فکر نمی کنم همشون خونه نشسته باشن

    اگر اینقدر قبولش نداشته باشید رفته رفته اونم شکسته تر میشه و رفته رفته وضعیت بتر میشه

    من خواهش می کنم خودتون رو جای اون بزارید

    الان این شرایطی که دارید و همسرتون رو هم دوسترید آیا نمی تونید به عنوان یک زن کمی بیشتر تو کانون توجه همسرتون باشید

    به این فکر کنید که تو این سایت مردایی هستن که زن زیبا هم داشتن ولی زنشون هیچ علاقه ای بهشون نداشته فکر میکنم شما از اونا خوشبختر هستید

    اتفاقا همین که چند سال پیش نتونستید دوستی رو به هم بزنید

    تا مرحله ازدواج پیش رفتید این رو از بی عرضه گی شما نمیدونم و خیلی شما رو انسان مهربون و با تعهد شناختم

    همین که در جواب اینکه چرا جدا نمی شید جواب میدید گناه داره نشون از مردونگی مشا داره

    چون خیلی از آدما بعد از شکست عشقی ضربه بزرگی میخورن که شما این ضربه رو به همسرتون نزدید

    از این به بعد هم میتونید اعتماد به نفسش رو بالا ببرید

    از شما خواهش میکنم اگر برای شب برنامه کاری ندارید از همین امشب شروع کنید

    درخواست کنید با شما بیرون بیاد برای صرف شام نه تو فضای بسته رستوران میتونید یه ساندویچی یا همبرگری تو پارک با هم بخورید

    دیگه هم فکر مرگ رو نکنید زندگی که شما دارید ارزشش بیشتر از ایناست

  18. 7 کاربر از پست مفید farshidnaji تشکرکرده اند .

    Elena1994 (پنجشنبه 23 آبان 92), maryam240 (دوشنبه 24 خرداد 95), maryam9966 (سه شنبه 28 آبان 92), meinoush (پنجشنبه 23 آبان 92), titititititi (سه شنبه 28 آبان 92), مصباح الهدی (پنجشنبه 23 آبان 92), جاثیه (پنجشنبه 23 آبان 92)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 دی 92 [ 20:44]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    353
    سطح
    7
    Points: 353, Level: 7
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    814

    تشکرشده 146 در 71 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برادر گرامی سلام

    من از روانشناسی چیزی نمی دانم اما به نظرم می آید این صحبت های شما خیلی غیر طبیعی هستند:
    1- اصلا از قیافه و هیکلش خوشم نمیومد...
    در این صورت اصلا رابطه دوستانه را چه طور با او شروع کردید؟ چه طور ممکن است آدم اصلا از قیافه و هیکل کسی خوشش نیاید - آن هم آدمی مثل شما که به گویا قیافه برایتان در اولویت قرار دارد- و با این وجود بخواهد با او رابطه داشته باشد؟
    مجبور بودید او را به عنوان دوست انتخاب کنید؟

    2- از منم یه ماه بزرگتره . من همیشه معیارام برای ازدواج کم سن تر از خودم باشه.. از نظر خانواده هم خانواده خوبی از نظر من نداره...
    مگر از شما پنهان کردند که یه ماه بزرگتر هستند؟ مگر خانواده اش را وقتی به خواستگاری رفتید نشناختید؟
    مجبور بودید با کسی که معیار های شما را ندارد ازدواج کنید؟

    3- برای این که از عذاب وجدان خودم کم کنم سعی کردم بهش کمک کنم که رابطه برقرار شد...
    از چه بابت عذاب وجدان داشتید؟ مگر به ایشان قول ازدواج داده بودید؟ مگر از روز اول رابطه تان هر دو نمی دانستید قصد ازدواج ندارید؟ مگر رابطه جنسی داشتید ؟ -ببخشید ها- مگر مثلا ایشان از رابطه ای که با شما داشتند حامله شده بودند و به ماه های آخر بارداری هم رسیده بودند و برای جمع کردن مشکل به بار آمده احساس مسئولیت کردید؟ ( البته مطمئنم این طور نبوده منظورم این است که آخر برای چه عذاب وجدان داشتید؟)
    برادر گرامی رابطه برقرار نمی شود .رابطه را برقرار می کنند. وقتی سعی کمک کردن داشتید و دیدید این سعی شما به جهت بدی افتاده است و دارد به برقرار شدن دوباره رابطه منجر می شود ، چرا جهت سعی تان را عوض نکردید که به برقراری رابطه منجر نشود؟

    4-بهش گفتم من نمی تونم باهات ازدواج کنم قیافشو که دیدم دلم خیلی براش سوخت...
    می توانستید از او معذرت بخواهید و خواهش کنید شما را ببخشد و پی کارتان بروید. شما که فهمیده بودید به درد هم نمی خورید فکر نکردید بهترین لطفی که می توانید به او بکنید این است که رهایش کنید تا کسی را که مناسبش باشد پیدا کند؟
    آیا امکان داشت از دوری شما بمیرد؟ آیا تا آخر عمرش غصه می خورد؟ آیا تا آخر عمرش بی شوهر می ماند؟

    5- همش خدا خدا می کنم خدا یکی از ما رو بکشه...
    یا باید رابطه تان را درست کنید یا باید با احترام از هم طلاق بگیرید. به درست کردن رابطه میلی ندارید و شجاعت طلاق گرفتن را هم ندارید. لابد مردن ساده ترین راه است. عجیب نیست که همسرتان خیال می کند افسرده اید.
    فکر مردن را از سرتان بیرون کنید . شما و همسرتان جوانید و سال ها می توانید با هم یا بدون هم زندگی کنید . یک نگاه به مشکلاتی که دیگران در همین سایت بیان کرده اند بیندازید. مردم مشکلات بدتر از شما دارند و هوس مردن نمی کنند. به خدا توکل کنید و شجاع باشید و زندگی تان را درست کنید.

    6-کلا نمی شه بهش گفت...
    برادر گرامی مردم با همسرشان حرف می زنند. نمی توانید با همسرتان طوری مذاکره کنید که هم خواسته های او برآورده شود هم خواسته های شما ؟ پس در محیط های دیگر مثل محیط کار و... چه طور خواسته هایتان را پیش می برید؟

    6- اون موقع نمی خواستم باهاش ازدواج کنم همش دنبال بهونه بودم باهاش به هم بزنم...
    به هم زدن که بهانه نمی خواهد. همین که نمی خواستیدش کافی بود...


    برادر گرامی تصور می کنم مشکل اصلی شما همسرتان نیست. اگر خدا معجزه ای کند و همین حالا زمان را به عقب برگرداند و شما دوباره شخص مجردی بشوید که حتی با ایشان آشنا هم نشده است ، بازهم به همان دلیلی که خودتان ذکر کرده اید ( یعنی ضعف شدید اراده ) خودتان را در موقعیت هایی خواهید انداخت که آن ها را نمی خواسته اید.

    بنابراین عجالتا به فکر درمان ضعف اراده باشید. به این لینک توجه کنید و رفتار جراتمندانه را یاد بگیرید:
    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html


    انشا الله خدا زندگی شما و همسرتان را درست کند .

  20. 5 کاربر از پست مفید جاثیه تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (پنجشنبه 23 آبان 92), del (دوشنبه 27 آبان 92), ehsan_hamdardi (پنجشنبه 23 آبان 92), meinoush (پنجشنبه 23 آبان 92), mercedes62 (پنجشنبه 23 آبان 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. علاقه یا دلسوزی
    توسط sama28 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 خرداد 96, 09:45
  2. دلسوزی و سردر گمی
    توسط یسنا خانوم در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 27 اسفند 95, 11:54
  3. ادامه زندگی از سر دلسوزی صلاحه؟
    توسط AQUILA در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 09 تیر 91, 20:52
  4. ادامه نامزدی از روی دلسوزی درسته ؟ ( بر سر دو راهی )
    توسط rajan در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 بهمن 90, 16:38
  5. حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
    توسط farshad1358 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 بهمن 90, 09:33

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.