نوشته اصلی توسط
asemaneabi222
سلام ساحل عزیز دیشب پستت رو خوندم ولی خسته بودم چیزی نگفتم اما بهش فکر کردم
چرا استرس داری کسی بیاد خونه تون؟؟؟ همسرت از اول اینطوری بوده یا بعد از کارهای مادرت اینجوری شده؟
از همسرت عذر میخوام چون تا قبل از اینکه چند خط آخر رو بخونم به خودم اجازه دادم در موردش قضاوت کنم و بگم دختر بدبخت شدی رفت،گرفتار یه آدم ایراد گیر و قدر نشناس شدی،اما وقتی صحبتهای مادرت رو خودندم قضیه به کلی فرق کرد. به نظرم همسرت حساس شده و اینکه حس میکنه حریمم نداره،استقلال یه زندگی مشترک رو نداره،شاید به این خاطره که میخواد مقابل خانواده ات باشی...
من تجربه ی زندگی مشترک ندارم اما میتونم تشخیص بدم که همه انسانها باید حد و حریم داشته باشن،حریم داشتن به معنی بی احترامی کردن به بزرگتر نیست اتفاقا برعکس احترامشون حفظ میشه،اینو به خاطر این میگم که گاهی شوهرت هم دعوا میکنه با مادرت.شما باید درایت داشته باشی و استقلال زندگیت رو حفظ کنی،برات یه مثال میزنم تا حال همسرت رو درک کنی،فکر کن مادرش هر روز براش غذا بیاره و نذاره دستپخت شما رو که حتما با عشق هم براش غذا درست میکنی رو بخوره؟؟؟یا هر روز به همسرت بگه بیا خونه پیش من شب برو خونه تون به خانومت هم نگو (درست حرفی که مادر خودتون زده که به شوهرت نگو)... مثال زیاده .
معلومه که همسرت بدش میاد مادر زنش پول بده به خانومش؟؟؟ در این شرایط خانوما به فکر روحیات حساسشون هستن به فکر غرور یه مرد نباید باشن؟؟؟ شما با ایشون ازدواج کردی اولویت اول زندگیت همسرت هستش (البته این نظر شخصی من هست) اگه حتی توی شرایط مالی متوسط هم باشی باید بپذیری و سعی کنید کنار هم شرایط رو بهتر کنید(بدون پول پدر و مادر شما) به جای استرس گرفتن سعی کن به مادر محترممت تذکر بدی این کارهاشون که قطعا نیت خوبی دارن و میخوان به دخترشون برسن ولی داره آرامش زندگی دخترشون و دامادشون رو میگیره.اینکه مادرت یه چیزی برای خودش بخره برای شما هم بخره مال زمانی بود که مجرد بودی،الان این وظایف به عهده ی خودت و همسرت هست،یه وقتی هست چیزی دیدی خوشت اومده به مادرت میگی اگه دید برای شما هم بخره این قضیه خلی فرق داره با اون کارهایی که ماردت میکنه.
درایت داشته باش و نذار آرامش زندگیت بیخودی از بین بره.
موفق باشی