-
زود رنجی زیاد
با سلام خدمت اساتید و دوستان محترم
پسری هستم 28 ساله که مدت یک سال است ازدواج کرده ام البته هنوز در دوران عقد هستم .هردو لیسانسه هستیم . من کارمند دولت هستم و همسرم خانه دار. با وجود مطالعات زیاد در مورد دانستنی های قبل از ازدواج اما متاسفانه ازدواجی تقریبا ناموفق داشته ام و فقط عنوان متاهل بودن را یدک می کشم به طوری که از نظر نیازهای معنوی و مادی یک فرد متاهل به هیچ عنوان برخوردار نیستم.
همسر بنده بسیار زیاد زود رنج است به طوری که اگر رفتاری در من که از نظر او خوشایند نباشد را بدون مقدمه چینی و رک و راست می گوید و من بدون اینکه دلیلی بیاورم باید قبول کنم (چون وقتی دلیلش را جویا می شوم فقط می گوید دوست ندارم اینجوری باشد). اما خدانکند که من از او انتقادی هر چند کاملا محترمانه بکنم. مثلا چند نمونش رو براتون مثال میزنم
1- از هیچکدام از اقوام بنده خوشش نمیاد و همیشه شکایت داره و میگه فلانی چقد خودشو میگیره . در برخورد با اقوامم حتما انتظار داره که اونا بیان نزدیکش و احوالشو بپرسن و مثلا بهش دست بدن حالا میخواد بزرگتر باشه یا کوچکتر. بعد از چندین بار شکایت از اقوامم خیلی به نرمی به او گفتم که کاملا حق با شماست اما شما سعی کن مثل اونا نباشی و شخصیتت رو حفظ کن و بهش گفتم که چه اشکالی داره که وقتی شما وارد خونه ای میشی شما در سلام و احوال پرسی پیش قدم باشی . بعد از گفتن این موضوع از دستم بشدت ناراحت شد و در جواب تمام حرفهای من فقط و فقط میگه "خیلی خوب باشه" البته کاملا با ناراحتی. البته باور کنید این موضوع رو من خودم دیده بودم و همچنین خواهرم یه بار به من گفت که چرا خانومت اینقدر تو میهمانی ها خودشو میگیره .
2- هر وقت بهش میگم امشب میخوایم شام بریم خونه ی مثلا خاله م میگه حالا منم باید بیام یا اگه شام برامون مهمون اومده و میگم پس شام بریم خونه ی ما باز هم همین جمله رو میگه . چند روز قبل عروسی دعوت بودیم . البته من خونه ی خانومم بودم و نهار قرار بود بریم خونه ی ما که شب از اونجا بریم عروسی . فاصله خونه ما تا خونه همسرم تقریبا زیاده. ظهر که میخواستیم بریم خونه ی ما همسرم گفت که بعد از ظهر باید دوباره برگردیم که من لباسهای مجلسی ام رو بپوشم . من با احترام بهش گفتم که "خوب اگه امکانش هست لباسهات و بردار همون خونه ی ما عوض کن" که ایشون در جواب من گفت "نه دوست ندارم". خلاصه لباسهاشو برنداشت و رفتیم خونه ی ما. بعد از ظهر که شد همسرم گفت بریم خونه که من باید لباس هامو عوض کنم . خلاصه باز کلی راه رفتیم خونشون که لباسهاشو عوض کنه و چون ماشین بابام دستم بود باید برمیگشتیم خونه ی ما که از اونجا با هم بریم. خلاصه رفتیم عروسی ( که البته یه پذیرایی چای شیرینی بود تا ساعت 7 شب و قرار بود شام بریم خونه ی ما) باز وقتی رسیدیم خونه ی ما همسرم گفت که بریم خونشون که لباسهای مجلسی اش رو مجددا عوض کنه و لباس های معمولیش رو بپوشه و من هم باز سوییچ ماشین پدرم رو گرفتم و باز رفتیم خونه ی همسرم . توی راه با مهربانی به همسرم گفتم که چرا دفعه دوم که رفتیم خونتون لباسات رو نیاوردی اونم گفت یادم رفته و منم با خوشحالی گفتم عیبی نداره عزیزم ولی کاش همون صبح لباسهای مجلسی ات رو برمیداشتی که خوب چند بار نریم و برگردیم با توجه به اینکه هم مسافت زیاده و هم ماشین از پدرمه. تا اینو گفتم بشدت ناراحت شد و گفت اگه میدونستم ناراحت میشی اصلا بهت نمیگفتم که بریم خونمون. منم بهش گفتم که من ناراحت نشدم عزیزم ولی خوب اگه این کار رو میکردی بهتر بود و خانومم گفت دوست ندارم خونه شما لباس عوض کنم. علت رو جویا شدم اونم هی می گفت دوست ندارم و بشدت عصبانی بود. منم راستش از این کلمه "دوست ندارم" که اون می گفت اعصابم خورد شد و گفتم اینقد تو جواب همه ی حرفام نگو دوست ندارم که دیگه اعصاب هر دو مون بهم ریخت و رسیدیم خونه و لباسشو عوض کرد و مجدد رفتیم خونه ی ما برای شام و شب خونه ی ما خوابیدیم. البته خواب که نه! من سرم درد میکرد و اونم یکسره گریه میکرد. یکی دو بار ازش معذرت خواهی کردم و بغلش کردم و بوسیدمش ولی اون پشتش رو از من کرد و بعد از یک ربعی رو به من کرد و گفت حرفات خیلی برام سنگین بود منم مجدد ازش معذرت خواهی کردم و گفت هیچ عروسی خونه ی مادر شوهرش برای رفتن به عروسی آماده نمیشه و باز شروع به گریه کردن کردو پشتش رو از من کرد و منم که واقعا نمیدونستم باید چی کار کنم و چی بگم.
البته اینم باید اشاره کنم که همسرم همیشه میخواد خودش و همه چیزش خاص باشن به طور مثال برای خرید فرش به چندین فروشگاه رفته بودیم و بعد از کلی این ور و اون ور زدن و مغازه دار رو بی زار کردن ،بالاخره یک فرش رو انتخاب کرد که قرار شد چند روز بعد که پولم آماده شد بریم و اون رو بخریم . در این مدت به خونه پسر خاله ام رفتیم و اتفاقا دیدیم که اونام فرش هاشون رو عوض کردن و دقیقا همون فرشی که ما انتخاب کردیم رو خریدن . به محض بیرون اومدن از خونه پسر خاله ام، همسرم گفت که چون اونا از این فروش دارن من دیگه اون رو نمیخوام.
این فقط نمونه ای از مشکلات من و همسرم هست که تا به حال داشتیم .کلا بخوام مشکل اساسی ام رو بگم اینه که من کلا از این خاص بودن همسرم نسبت به بقیه خوشم نمیاد و دوست دارم در عین متانت آدم خاکی و تودل بوریی باشه نه اینکه خودشو بگیره و همیشه پشت سرش این حرف باشه که چه آدم مغروریه.البته به هیچ عنوان تو مسائل زناشویی خاص نیست و خیلی سرد مزاج هم هست و از نظر زناشویی هم خیلی عذاب میکشم که البته خیلی به روش نمیارم. بارها هم گفتم که باید یه مشاوره بریم و یا با یه بزرگتر مشورت کنیم به هیچ عنوان قبول نمیکنه. ببخشید که سرتون رو درد آوردم امیدوارم که تمام رفتارهای اشتباه من و همسرم و راهکار های مفید در جهت حل این مشکلات را بیان فرمایید.
با تشکر
-
سلام . اولیش رو من می گم.
شما بیش از حد مهربانین و از حق خودتون دفاع نمی کنین. وقتی به درستی کارتون ایمان دارین نباید عدرخاهی کنین اونم چندبااااااااااااااااااااا اار!
رفتار شما حالت انفعال داره و مطمین باشین تا جایی می تونین تحمل کنی و از یه جایی به بعد کم می ارین! پس اگه فکر می کنین با کوتاه امدن و گدشت بیش از حد زندگیتون بهتر میشه باید بگم بسی اشتباه می کنین( البته این رو خودتون می دونین اما دونستن کافی نیست در عمل هم باید نشون بدین)
این تاپیک رو بخونین
http://www.hamdardi.net/thread-26620.html
خانمتون فرزند چندم هستن؟ تو خونه باهوش چطور برخورد میشه
-
با تشکر از رهنماییتون
همسرم فرزند دوم هست و دختر اول که البته برادر بزرگش ازدواج کرده و سر خونه و زندگیه خودشه. با توجه به اینکه پدر خانومم در چندین سال قبل فوت کرده و مادر خانومم شاغل هست، همسرم از کودکی تمام کارهای خونه رو انجام میداده و رفتار خونواده اش با اون خوبه و از نظر تمام اقوامش همسرم یک دختر استثنایی هست. البته خوب این نظر اوناست و به نظر من همسر من فقط از نظر حجاب استثنایی هست (البته این جای خوشحالی داره واسم و من همیشه دوست داشتم همسر ایده آلم اینجوری باشه که الحمدالله هست) ولی متاسفانه در زمینه همسر داری و آداب معاشرت اطلاعات خیلی جزئی داره. بعضا کتاب و احادیث پیرامون مسائل زناشویی رو مطالعه کرده ولی متاسفانه زیاد عمل نمیکنه.
لطفا بازم راهنمایی کنید
ممنون
-
دوست عزیز من لینک رو اشتباه دادم شدیدا عذر خاهی می کنم. این تاپیک منظورم بود
http://www.hamdardi.net/thread-19883.html
دوست عزیز من تجربه زندگی متاهلی رو ندارم. اما برین خودتون بگردین تو همین تالار ببینین چند نفر مشکلاتشون به خاطر ایثار و گذشت و اغماض های بیجاست. یعنی لطف مکرر میشه وظیفه!
وقتی اون تاپیک رو خوندین کلا رهنودهای اقای sci به کاربران رو بخونین . مخصوصا تاپیک خانم she و setayesh ..
ببینید به جای ناامید شدن و دلزده شدن دنبال کسب مهارتهای زناشویی باشین. قطعا این مهمترین راهکاره. قدر مسلم در هر ارتباطی یک نفر فقط موثر نیست و دونفر سهیمن. وقتی مثلا خود شما حاضر نباشین که ذوبار یک مسافت طولانی رو برین و برگردین هیچ کس نمی تونه شما رو مجبور کنه!
من برای اینکه یه هشدار بدم به شما ( صرفا برای اگاهی. نه خدای ناکرده بگم این هم واسه شما رخ می ده) اما توجهتون رو به این تاپیک جلب می کنم.
http://www.hamdardi.net/thread-28980.html
در ضمن دوست عزیز دوران عقد دوران اشناییه ! باید ببینین تا چه حد قادر به سازگاری با تفاوتهای همدیگه هستین ! این رو فراموش نکنین! واسه همین تو این دوران معمولا رابطه جنسی داشتن توصیه نمی شه!
اگه مشکلتون حاده و احیانا دیدین مشاوری به تاپیکتون سر نم یزنن مشترک سایت شین و مشاوره خصوصی بگیرین. در پناه حق
-
سلام
با خانمتون صحبت کنید و اول ازهمه ازش تعریف کنید مثلا بگید تو که اینقدر خوبی من از اینکه زن به اون خوبی گیرم اومده خدا رو شکر میکنم همیشه و چنئتا از ویژگی های خوبشو بگید براش و بعد بهش بگین اگه وقتی توو یه مهمونی هستیم تو بیشتر با بقیه صمیمی باشی من خوشحال تر میشم و هم خودت اینطوری راحت تری و هم من راحت ترم چون همش غصتو میخورم که بهت یه موقعی خوش نگذره و راحت نباشی و منم اینطوری راحت نیستم و مواظب باشید که طوری حرف نزنید که حالت سرزنش داشته باشه
سعی کنید در نهایت احترام و صمیمیت و با مهربونی باهاش حرف بزنید
و وقتی توی یه جمعی هستید شما هی به خانومتون سر بزنید و هواشو داشته باشید
به نظر من خانمتون خیلی حساس و از طرفی هم خجالتی هستن
در ضمن برای کار اشتباهی که میکنید لازم نیست خیلی عذر خواهی کنید یه بار ازش معذرت بخواید و بعد سعی کنید دیگه درباره اون موضوع حرفی نزنید
نکته مهم :هیچ وقت به کسی اجازه ندید پشت سر همسر شما بد بگه حتی کوکترین حرفی ،چون کم کم روی رفتار شما اثر میزاره و این موضوع که بخوان از همسر شما انتقاد کنن بیشتر میشه بعد هم اختلاف های دیگه ای پیش میاد بین شما و همسرتون و همچنین بقیه و مواظب باشید که همسرتون نفهمن که خواهر شما ازش انتقاد میکنن چون باعث میشه همسر شما نسبت به خواهرتون حساس بشن و رابطشون بد بشه