به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 04 [ 18:28]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    3,111
    سطح
    34
    Points: 3,111, Level: 34
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    40

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Posticon (2) تصمیم به جدایی از همسرم رو دارم ...

    سلام دوستان،
    ۱.۵ سال پیش در این فروم به دلیل مشکلات با همسرم و دروغ گویی ایشون برای چندین سال ازتون کمک خواستم .
    https://www.hamdardi.net/i/domains/h...ead-47591.html

    الان دیگه تصمیمم رو برای جدایی گرفتم و قطعی هست ..
    با دروغ هایی که گفته هیچ اعتمادی بش ندارم و هیچ علاقه ای هم بش ندارم ...

    وقتی گفتم می خوام جدا بشم ازش ، اول که خونه ام رو که به نامش زده بودم به نامم زد و بعدش هم ۱۱۰ سکه مهریه ر‌و بخشید ...
    به پدر و مادر خودم و پدر و مادر زنم هم گفتم چکارهایی زنم این چند سال بام کرده بود و با خانواده زنم قطع رابطه کامل کردم .

    الان مثله اولش که فهمیده بودم ازش متنفر نیستم .
    اما بازم هیچ علاقه ای بش ندارم و هیچ اعتمادی هم بش ندارم ..

    به من می گه به خاطر دو تا بچه کوچک مون زندگی کنم باش و حرف طلاق رو که می زنم شروع می کنه به گربه کردن و التماس کردن من برای ادامه زندگی ...

    اما من نمی خوام این زندگی رو ادامه بدم... علاقه ای به ادامه دادن زندگی مشترک ندارم و می خوام از این وضعیت بیرون بیام ...

    البته این جدایی برای منم چالش زیاد داره ..
    نگران خودم هستم و نگران بچه هام ...


    نگران بچه ۳ ساله و ۵ ساله من چه آینده ای دارن و چطور بزرگ می شن !
    الان شراکت با داداشم رو هم به هم زدم مغازه رو بش واگذار کردم و دارم براش کار می کنم و کار درست حسابی ندارم . البته حقوق خوبی از داداشم می گیرم . چون بیشتر کار فروش و حسابداری زمان شراکت هم با خودم بود .
    می ترسم با دادن نصف مبلغ خونه ام به عنوان حق تسهیم چون درخواست طلاق رو می دم ، هیچ وقت دیگه خونه دار نمی شم ...
    نمی دونم بعد از جدایی از همسرم ، اصلا می تونم با شرایطی که دارم دوباره ازدواج کنم و زنی بگیرم که مثله همسرم نباشه ؟؟
    چکار کنم که همسرم متوجه بشه به نفع همه هست جدا بشیم و بیشتر التماس نکنه ...


    ممنون می شم هر کسی تجربه مشابهی داشته یا چیزی به ذهنش می رسه منو کمک کنه
    ویرایش توسط hasan575 : دوشنبه 29 بهمن 03 در ساعت 01:50

  2. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    بسیار متاسف ام از اینکه تاپیک قبلی اتان را بعد از اینکه بنده برای شما مطلب گذاشتم بدون هیچ بازخوردی رها کردید. و اکنون یک تاپیک جداگانه ایجاد کرده اید. در حالیکه دقیقا مسائلتان در امتداد همان تاپیک هست.
    شما به درستی متوجه ضعف های همسرتان شده اید. اما آنچه که متوجه نشده اید و بهتر بگویم اصلا دوست ندارید متوجه شوید سهم خودتون و روش خودتون هست که باید بهسازی شود.
    من در آخر تاپیک قبلی گفته ام که مسئله به این مهمی فقط و فقط وقتی می تواند به درستی حل شود که از راه درستی برای حل آن اقدام شود.
    (منظورم از حل: هم می تواند طلاق باشد، هم می تواند بازسازی و ساختن زندگی باشد.)

    اگر دقت کرده باشید. وقتی متوجه می شوید برای حل مسائل زندگی باید انرژی بگذارید و پیگیری کنید بهانه جویی می کنید. و فرار می کنید.
    الان هم نه برای زندگی حاضرید اقدامی کنید، نه آسیب ها و هزینه های طلاق را می توانید تحمل کنید.

    لطفا آخرین پست مرا در تاپیک قبلی مجدد مطالعه و اقدام فرمایید:

    بعد ۶ سال فهمیدم همسرم چقدر بم دروغ گفته ......

  3. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    hasan575 (دوشنبه 29 بهمن 03), باغبان (دوشنبه 13 اسفند 03)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 04 [ 18:28]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    3,111
    سطح
    34
    Points: 3,111, Level: 34
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    40

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خواستم تایپیک قبلی رو ادامه بدم ، اما قفل شده بود .

    من نمی گم خودم هر کاری می کنم 100 درصد اوکی هست . اما واقعا از وقتی که فهمیدم توی 6 سال چه بلاهایی سرم آورده ، دیگه واقعا هیچ علاقه ای بش ندارم .
    به نظرتون با کارهایی که چندین سال با من کرده ، حق ندارم دیگه بش علاقه مند نباشم ؟؟؟


    این موضوع برام خیلی مهه .... کارهایی که توی 6 سال با من کرده ، اونم توی سخت ترین شرایط زندگی من ، باعث شده واقعا هیچ علاقه ای به این فرد نداشته باشم .... الان حق با من نیست ؟؟ هر کسی جای من بود هم علاقه اش از بین می رفت ..


    به من می گه اصلا می خوای با هر کی دوست داری دوست بشو ، اما بذار من بچه هام رو بزرگ کنم و بچه ها پدر و مادر داشته باشن ...


    من نمی تونم این جوری تحمل کنم ... منم می خوام یکی رو داشته باشم که بش علاقه داشته باشم تا باش زندگی کنم .... قکر می کنم حق من هست ....

    واقعا توی این 1.5 سال خیلی اذیت شدم ... دیگه نمی تونم این شرایط رو تحمل کنم .. انگار روی زمین و آسمون هستم ..
    اگه گذاشته بود همون موقع طلاق گرفته بودم ...

    انقدر التماس کرد و گریه کرد و گفت عوض می شم و خونه رو به نامم زد و مهریه رو بخشید و .... که من تا الان اقدام نکردم ..

    من زندگیم رو خودم ساختم و از صفر هم شروع کردم .. با اینکه 6 سال با هر بهونه ای اذیتم کرد و ازم پول بی حساب و کتاب گرفت ، باز تونستم یه خونه خوب جای خوب شهر بگیرم ...
    دیگه برام زور هست که بخوام اونو بفروشم و نصف پول رو برای حق تقسیم اموال بدم به زنم و برم مستاجر بشم ....
    اونم الان که دیگه حوصله کار پر ریسک با درآمد بالا رو ندارم تا دوباره پول خیلی خوب در بیارم و بتونم دوباره برای خودم خونه خوب بگیرم ....

    ضربه ای به من زد که دیگه حوصله استرس چک برگشتی و خریدهای میلیاردی از کارخونه ها رو هم مثله قبل ندارم که با سرمایه 1 میلیارد مبلغ 20 میلیارد خرید کنیم و همش استرس پاس کردن چک های کارخانه ها و فروش رو داشته باشم ....
    توی 35 سالگی خودم رو بازنشسته کردم و سهم خودم رو از شراکت مغازه به داداشم فروختم و پول رو توی بورس سهام طلا گرفتم و به عنوان یه کارمند دارم برای داداشم کار می کنم و دیگه استرس چک و پاس شدن چک و فروش و ... رو ندارم ...البته درآمدم هم شاید یک دهم شده ...
    توی نظام مهندسی هم مهندس ناظر ساختمان هستم که انقدر وضع ساخت و ساز خرابه که اصلا نظام کار نیست ....


    اما بازم مهم نیست ...
    بچه ها رو گقته نمی خواد ازش جدا بشن .. بچه ها رو بش می دم و نفقه بچه ها رو هم بش می دم ...
    نصف پول خونم رو هم بش می دم ....

    خودمم نصف پول خونه رو می رم توی بورس طلا می کنم و می رم یه طبقه 4 آپارتمان بدون آسانسور 50 متری با قیمت کم برای خودم اجاره می کنم تا نخوام برگردم توی این سن خونه پدرم ...

    فقط نمی دونم چکار کنم که زنم بی خیالم بشه ...
    می گه جوانی اش رو پای من گذاشته ....
    چی بش بگم دست از سرم برداره ...

    اگه دوستش ندارم تقصیر خودش هست ...
    حرف من درست نیست ؟؟؟ چرا باید تا آخر عمرم با کسی که دوستش ندارم باشم و تنها زندگی کنم ؟؟؟؟؟؟
    ویرایش توسط hasan575 : دوشنبه 29 بهمن 03 در ساعت 15:07

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 04 [ 18:28]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    3,111
    سطح
    34
    Points: 3,111, Level: 34
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    40

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام و احترام
    بسیار متاسف ام از اینکه تاپیک قبلی اتان را بعد از اینکه بنده برای شما مطلب گذاشتم بدون هیچ بازخوردی رها کردید. و اکنون یک تاپیک جداگانه ایجاد کرده اید. در حالیکه دقیقا مسائلتان در امتداد همان تاپیک هست.
    شما به درستی متوجه ضعف های همسرتان شده اید. اما آنچه که متوجه نشده اید و بهتر بگویم اصلا دوست ندارید متوجه شوید سهم خودتون و روش خودتون هست که باید بهسازی شود.
    من در آخر تاپیک قبلی گفته ام که مسئله به این مهمی فقط و فقط وقتی می تواند به درستی حل شود که از راه درستی برای حل آن اقدام شود.
    (منظورم از حل: هم می تواند طلاق باشد، هم می تواند بازسازی و ساختن زندگی باشد.)

    اگر دقت کرده باشید. وقتی متوجه می شوید برای حل مسائل زندگی باید انرژی بگذارید و پیگیری کنید بهانه جویی می کنید. و فرار می کنید.
    الان هم نه برای زندگی حاضرید اقدامی کنید، نه آسیب ها و هزینه های طلاق را می توانید تحمل کنید.

    لطفا آخرین پست مرا در تاپیک قبلی مجدد مطالعه و اقدام فرمایید:

    بعد ۶ سال فهمیدم همسرم چقدر بم دروغ گفته ......

    سلام
    ممنون که برام وقت گذاشتید .... زندگی با این زن برام هیچ معنایی نداره که بخوام به مشاوره رفتن باش ادامه بدم ...
    من نمی گم بی نقص هستم ...
    اگه درست رفتار می کردم 6 سال اونم با شرایط سختی که اول زندگیم داشتم بازیچه زنم نمی شدم ...
    اما خب ایشون هم نشون داد با این کارا که نه چیزی به نام وجدان داره و نه کوچک ترین ارزشی برای من و زندگی مشترک مون قائل هست ....


    حالا الان به من می گه جوانی اش رو پای من گذاشته و می گه طلاق ازش نگیرم ... می گه بچه ها ضربه می خورن و به طلاق فکر هم نکنم ....
    اما من چی ؟ مگه من آدم نیستم ؟ اصلا از این زن دیگه بدم می یاد ؟؟ چرا باید به زندگی باش ادامه بدم ... اگه از اون و زندگی باش بدم می یاد ، به نظرم 100 درصد مقصر خودش هست ...
    تو هیچ فیلم سینمایی و سریالی هم ، کارهایی که این با من کرده رو ندیدم زنی سر شوهرش بیاره و برای اونا هم قفله ....
    گناه من این بود که بش اعتماد کامل و صد در صد داشتم . بش ایمان داشتم و هر چی که می گفت باور داشتم و کل زندگیم رو وقف اون و بچه هام کرده بودم ....
    این زن یک گرگ تو لباس میش هست ... می دونم بعدا هم توی هر شرایطی بتونی ازم سواستفاده کنه حتما انجام می ده ...


    زندگی با این این زن برای من هیچ معنایی نداره ... اگه تا الان هم جدا نشدم به خاطر التماس هاش و بخشیدن خونه و مهریه و گریه کردن و خواهش اون بوده ....
    اگه بعدا بخوام ازدواج کنم ، هم قبل از ازدواج خودم می یام مشاوره و هم بعد از ازدواج مرتب با زن آینده ام مشاوره می یام ... ( البته 35 سالم هست و فعلا به نظرم تا ده سال دیگه فکر ازدواج هم نکنم ..)

  6. #5
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hasan575 نمایش پست ها
    سلام
    ممنون که برام وقت گذاشتید .... زندگی با این زن برام هیچ معنایی نداره که بخوام به مشاوره رفتن باش ادامه بدم ...
    با سلام و احترام
    بله من متوجه هستم که شما تحت چه فشاری هستید، درک می کنم که اکنون علاقه ای به این زندگی ندارید، و حس شما قابل فهم هست که در تعارض هستید و می خواهید زودتر راحت بشوید، اما شما اصلا تصور درستی از مشاوره ندارید. مشاوره به معنی این نیست که بخواهید با او ادامه دهید و حتما زندگی را دوباره بسازید.
    مشاوره اتفاقا برای حل این تعارض هاست و کمک به شما تا در مسیری که آرامش و رشد مستمر شما ست قرار بگیرید. یعنی مشاور به شما کمک می کند از این تعارض های کنونی خارج شوید. و تصمیمی که به نفع خودتون و فرزندانتان هست را بگیرید.

    پس این قضاوت اشتباه هست که رفتن به مشاوره یعنی کوتاه آمدن و زندگی کردن به هر قیمتی.
    مشاور کمک به شما می کند توانمندتر شوید، مسئول تر شوید، با مهارت تر شوید، تصمیم بهتر بگیرید، و خود را بهتر بشناسید و منافع بلند مدت خود را درک کنید و راههای رسیدن به آن را به صورت کاربردی بپیمائید.


    هر چه هم شرایط سخت و خاص تر باشد، لزوم مشاور بیشتر هست.
    همانطور که در بیماریهای جسمی، هر چقدر درد بیشتر باشد و بیماری سنگین تر، نیاز به پزشک بیشتر می شود.

    امیدوارم تونسته باشم منظورم را رسانده باشم

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  7. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    hasan575 (سه شنبه 30 بهمن 03), باغبان (دوشنبه 13 اسفند 03)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 04 [ 18:28]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    3,111
    سطح
    34
    Points: 3,111, Level: 34
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    40

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همسرم قبلا می گفت اگه جدا بشیم ، بچه ها رو می خواد خودش بزرگ کنه ...

    الان می گه اگه جدا بشیم بچه ها رو نمی خواد و من مجبورم برم پول پرستار بدم و بعدش از صبح تا شب که سر کار هستم ، بچه ها رو با یک پرستار غریبه تنها بذارم ....


    می گه به جای اینکه پول پرستار بخوام من بدم ، ازش جدا نشم و صبح تا شب بچه ها رو می گیره و هیچ خرجی هم برای من نداره ...


    حتی می گه برو با یه زن دیگه آشنا بشو و حتی حاظر هست از خونه یک روزهایی بره تا با اون زن بیام خونم !!!


    فکر می کنم زنم داره دروغ می گه بچه ها رو نمی خواد .... تا من بگم بی خیال طلاق بشم ...البته احتمال می دم بخواد یه مدت بچه ها رو بسپره به من تا من بگم برگرده باش زندگی کنم ...
    می گه برو با زن دیگه ای آشتا بشو ، اما ببینه دارم چت می کنم با گوشی ، سریع نگاه می کنه ببینه با کی دارم چت می کنم ....


    موندم با دو تا دختر بچه ۳ ساله و ۵ ساله بعد از جدا شدن از زنم چکار کنم و به پرستار هم نمی خوام بدم بچه هام رو !!!


    چقدر باید ماهانه به پرستار بدم ‌.... بعدشم از سر کار باید سریع بیام خونه به بچه ها برسم ... دیگه کی وقت می کنم برای خودم زندگی کنم ... برای دو تا دختر بچه باید بش هم پدر و هم مادر ...


    مشاوره که رفتم همون اوایل که فهمیدم همسرم چندین سال منو بازیچه خودش کرده بود ، بم گفت یا باید رابطه ات با همسرم خوب بشه یا باید ازش جدا بشی ...نمی شه یه بیمار بین حالت مرگ و زندگی بمونه و یک رابطه هم همین طور هست ...


    الان مطمئن شدم حق با اون هست ... اما زنم هم خیلی سیاست داره و دست از سرم نمی داره ... مشاوره می خوام ببرمش ، فقط برای اینکه مشاوره یه حرفی بش بزنه دست از سرم برداره ....
    ویرایش توسط hasan575 : سه شنبه 30 بهمن 03 در ساعت 23:50

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 04 [ 18:28]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    3,111
    سطح
    34
    Points: 3,111, Level: 34
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    40

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من فقط یک سریال نگاه می کنم و یک سریال ترکی هست به نام لیلا ..
    شخصیت نور رو که توش می بینم ، یاد زنم می افتم ...
    هر هفته پنج شنبه ها پخش می شه این سریال ...
    اعصابم داغون می شه وقتی می بینم نور هنوز می تونه با بد ذاتی کارش رو پیش ببره ...

    از چت جی پی تی که پرسیدم که با زنم چکار کنم و مشکلاتی که باش داشتم رو بش گفتم ، این جواب رو بم داد ..


    می‌فهمم که این موارد باعث شده هنوز تصمیم قطعی‌ات رو اجرا نکنی، اما بذار بهشون دقیق‌تر نگاه کنیم:

    1. خونه رو به نامت زد و مهریه‌اش رو بخشید


    این کارها شاید جبران بخشی از گذشته باشه، ولی سؤال اینه که آیا این‌ها می‌تونن حس اعتماد و علاقه رو برگردونن؟ تو گفتی که نه. پس این کارها مشکل اصلی رو حل نکرده، فقط باعث شده بیشتر توی رابطه بمونی.






    2. گریه و التماس برای موندن به خاطر بچه‌ها


    احساس گناه یکی از ابزارهاییه که آدم‌های سمی ازش استفاده می‌کنن تا کنترل رو دست خودشون نگه دارن. ولی واقعیت اینه که زندگی کردن در یک رابطه ناسالم، برای بچه‌ها آسیب‌زاتر از طلاقه. مهم اینه که بعد از جدایی چطور براشون یک محیط سالم بسازی.






    3. می‌گه تغییر کرده و باید بهش فرصت بدی


    تغییر واقعی زمان می‌بره و نشونه‌های مشخص داره، نه فقط حرف. تو ۱.۵ ساله که منتظری و هنوز اعتماد و علاقه برنگشته. یعنی تغییرش (اگه واقعی هم باشه) نتونسته اون چیزی که تو لازم داشتی رو جبران کنه.






    4. اینکه هنوز بعد از ۱.۵ سال داری باهاش زندگی می‌کنی


    این نشونه‌ی قدرت عادت و ترس از تغییره. تو درگیر یک کشمکش ذهنی هستی که از یک طرف دلت می‌خواد جدا بشی، ولی از طرف دیگه هنوز مطمئن نیستی که آیا این بهترین کاره یا نه.








    سؤال اینجاست: اگر امروز یک تصمیم قطعی بگیری، ۵ سال بعد حالت بهتره یا اگر تو همین وضعیت بمونی؟

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 04 [ 18:28]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    3,111
    سطح
    34
    Points: 3,111, Level: 34
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    40

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    رفتم به خانوادم گفتم امروز که می خوام از زنم جدا بشم ...

    اونام گفتن اینکه خانومت خونه رو زده به نامت و مهریه اش رو بخشیده یعنی به زندگی بات علاقه مند هست ..‌
    حالا هم که دو تا دختر کوچک داری ، برای اونا حتی اگه به زنت علاقه نداری هم باید باش زندگی کنی ....

  11. #9
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

  12. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    hasan575 (شنبه 04 اسفند 03), باغبان (دوشنبه 13 اسفند 03)

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 اردیبهشت 04 [ 18:28]
    تاریخ عضویت
    1400-10-21
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    3,111
    سطح
    34
    Points: 3,111, Level: 34
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    40

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام جناب مدیر ...
    نمی دونم تا چه حد کمال گرا هستم یا می شه بم گفت کمال گرا یا نه .. .
    اما از نوجوانی ام من این مشکل تعارض اجتناب _ گرایش رو داشتم و اسمش رو هم نمی دونستم و تازه الان فهمیدم ...
    اگه یکی از مشکلات من آقانتازیا هست که با بقیه فرق می کنم ، یکی دیگه صددرصد همین تعارض اجتناب گرایش هست ....


    1)برمی گردم به 17 سال پیش و وقتی که 18 سالم بود ...
    یه مواقعی می شد همزمان سه تا دوست دختر داشتم و هر روز با یکی شون بیرون می رفتم ( البته من مثله جوان های الان نبودم تو زندگیم به جز زنم با کسی رابطه جنسی نداشتم )
    بعد یه مدت می گفتم این چه کاریه که مدت زیادی از وقتم رو گذاشتم برای دختر بازی و ارتباط درست باید با ازدواج باشه و به همشون پیام می دادم که من شما رو دوست ندارم و با من خوشبخت نمی شید و برید سالم زندگی کنید و می خوام درست زندگی کنم و شما هم درست زندگی کنید و خداحافظ برای همیشه و شماره و عکس و هر چیزی ازشون داشتم پاک می کردم ...
    دوباره چند هفته بعد به خودم می گفتم تنهایی که نمی شه زندگی کرد .. یا اون دخترا یه پیامی بم می دادن که دوباره باشون رل می زدم یا اینکه از دوستاشون شمارشون رو می گرفتم یا اینکه دوباره به یه دخترهای دیگه ای رفیق می شدم ... بعد یک ماه دوباره با خودم می گفتم ای وای مسیرم اشتباه هست و بشون همون پیاما قبلی رو می دادم و با همشون کات می کردم ...
    دوباره بعد چند هفته می رفتم برای آشتی و می گفتم ای بابا این جوری که نمی شه زندگی کرد بدون دوست دختر
    همه ی اونا بعد دو سه بار دیگه می گفتن برو دیگه سمت مون نیا و تکلیفت با خودت مشخص نیست ...
    به جز یک دختری به نام فریبا ... چون آفانتازیا دارم حتی اگه ببینمش هم نمی شناسمش بعد این همه سال ... ده ها بار این کار رو باش کردم ... اما واقعا دوسم داشت .. داداشم تنوع طلب بود و بنده خدا هر دفعه می رفتیم بیرون یکی از دخترای دبیرستان شون رو براش جور می کرد و آبروش سر همین موضوع رفت ... یادم رفته آخرین بار چی شد که دیگه ارتباط مون تموم شد و کامل امیدش رو بم از دست داد ... فکر کنم تنها دختری بود که واقعا منو دوست داشت ... اسم فریبا رو که می شنوم برام معنای عشق داره ...

    2)اینستگرام رو بیشتر از صدها بار توی نوجوانی ام نصب می کردم و بعد یه مدت می گفتم پست هاش آموزنده نیست و وقت آدم رو تلف می کنه و برنامه رو حذف می کردم ...
    بعد چند روز دوباره می گفتم درسته آموزنده نیست ، اما خیلی باحال هست و بامزه هست و دوباره می ریختم ... دفعاتش شاید به هزار هم توی این مدت رسیده ...

    3)یا مثلا توی نوجوانی ام فیلم های خاک بر سری خارجی ها رو توی دبیرستان می گرفتم و مثله الان راحت قابل دانلود نبود .. بعد چند روز با خودم می گفتم دیدن اینا اخلاقی نیست و بالاخره اینام ناموس کسی هستند و سی دی ها رو می شکوندم و بعد چند روز دوباره می گرفتم و ده ها بار در یک سال این سیکل تکرار می شد ...

    4)یا همین همدردی ... من ده ها بار توش اکانت ساختم .. هر دفعه یک رمز خیلی سختی رو می گذاشتم که دیگه با اون اکانت نتونم بیام اینجا و به خودم می گفتم حالا که پستم چالشی شده و بعضی ها ازم رنجیدن دیگه بر نگردم همدردی .. اما بعد چند ماه یا چند سال برگشتم اینجا ... فکر کنم از 88 اینجا هستم البته با 20 تا اکانت که بقیه اکانت ها رو نه اسمشون رو می دونم نه رمزشون رو ...

    5)یا کار با داداشم ... داداشم روابط عمومی خیلی خوبی داره و زبون خیلی نرمی داره و حسابی اهل خالی بستن از کارمون به شیوه ای ماهرانه هست و خریدهای میلیاردی از کارخونه ها چکی با قیمت خیلی استثنایی می تونه بکنه ، اما نه استراتژی فروش به همکارها رو بلده نه فروش اینترنتی و نه کار حسابداری ... نه اینکه نتونه ، اصلا نمی خواد وفت بذاره و می گه همین کارهایی که من می کنم کافی هست ... فقط کارش توی مغازه خوابیدن طبقه بالا و صحبت با دوست دختراش و ... بود ..
    حرام و حلال و حق و ناحق و .... هم اصلا براش معنی نداره و ده ها بار متوجه شدم توی حساب های شرکت به نفع خودش دست می بره ...
    شاید به دلیل همین کمال گرایی اون موقع که باش شریک بودم و می دونستم داره از پول شرکت برمی داره ، حتی دلم نمی یومد اندازه ای که اون از شرکت به ناحق برداشته از پول شرکت بردارم .. حتی الان هم که براش کار می کنم نمی تونم و واقعا به نظرم پول ارزشش رو نداره که حتی برای گرفتن حق خودم بخوام این کارا رو بکنم ..
    با خودم هر چند ماه می گفتم ازش جدا می شم و بعدش می گفتم آخه جدا بشی بعدش چکار می خوای بکنی . با همه دزدی ها و تنلی های داداشت بازم چند برابر درآمد یه آدم معمولی رو داری ...
    ولی بعد یک مدت دوباره انقدر از دست کاراش و تنبلی و دستکاری حساب ها و ... ناراحت می شدم که به خودم می گفتم توی اولین فرصت جدا می شم ..
    الان هم حدود 5 ماه هست که باش شریک نیستم و دارم براش کار می کنم و چند برابر حقوق معمولی بم می ده . اما اگه شریک بودم خیلی خیلی بیشتر درآمد داشتم ..

    6)ادامه دادن یا ندادن زندگی با زنم : می دونید اصلا دلیل اصلی که این همه سال دروغ گفتن زنم لو رفت چی بود ؟ من اونو بیشتر از هر کسی قبولش داشتم ..
    یک روز رقتم خونه . اون موقع دختر بزرگم که الان 6 سالش هست حدود 4.5 سالش بود . گفت بابا من از دست مامان ناراحتم . گفتم چی شده ؟ گفت مامان با آقا رفته بود حموم و هر چی می گفتم درو باز کن درو باز نمی کرد .( بچه هام به مردهای غزیبه می گن آقا )
    بعدش گفتم با خودم این بچه هست ، تو اشتباه شنیدی حتما ... زشته حتی اگه بخوای به این موضوع فکر کنی .. بعدش دیگه هر حرفی که بم می زدم رو می خواستم راستی آزمایی کنم و یواش یواش لو رفت که 6 سال چه بلاهایی سر من آورده بود و چطور از اعتماد من به خودش سواستفاده کرده بود ...
    اما موضوع حموم رو بش نگفتم ... چجوری می تونم ثابت کنم اینو ...اینم زنی که انقدر نامرد و سیاست مدار و بی وجدان بوده .. گفتم هر حرفی برای موضوع حموم بزنم ، باعث می شه بقیه کارهایی که کرده رو پوشش بده و آخرش هم بگه اصلا من یه آدم خیالاتی هستم ...
    واقعیت هم این اصلا قصد زندگی باش نداشتم . گفتم دارم ازش جدا می شم .. این حرفا رو نزنم که آبروش بره و بعدشم بخواد با دخترم همیشه با مادرش بد بشه ..بعدش چجوری می خوام چیو ثابت کنم ... نمی خوام باور کنم اما از طرفی از این زن هیچ چیزی بعید نیست ... بیشتر زن هایی که به شوهرشون خیانت کردن ، این کارهایی که زنم بام کرده رو با شوهرشون نکرده بودن ... بعدش آبروی خانواده خودش و من می ره و شاید همه هم منو مقصر بدونن ...

    خب جناب مدیر ، این ماجرای حمام رو کجای اون لیست مثبت و منفی بذارم ؟؟

    ویرایش توسط hasan575 : شنبه 04 اسفند 03 در ساعت 17:34


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.