به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    اختلافاتم با همسرم داره زیاد میشه

    سلام دوستان خوبم
    ۶ساله ازدواج کردم.یه پسر دارم
    آخرین تاپیکم مربوط میشه به ۴ سال پیش و دوران بارداریم.که خودش داستانش طولانیه تا اتفاقات بعدش و سختی هایی که به خودم و همسرم وارد شد.فقط اینو بگم که بعد زایمان این من بودم که باید به همسرم روحیه میدادم!و چقدر انرژیم رفت تو اون مرحله از زندگی.و موهام سفید شد...
    بارها بعد از اون خواستم بیام ازتون کمک بگیرم ،فقط یکبارش از آقای مدیر عزیز مشاوره خصوصی گرفتم بصورت کلی.بعدش همش سعی کردم خودم راه رو پیدا کنم.

    من خودم مشکل عزت نفس داشتم و الان با مطالعه و تمرین دارم روش کار میکنم و خداروشکر تاثیرش هم داره میذاره.هر چند خیلی اندک اندک...
    ما تو شهرستان و دور از همه آشنایان زندگی میکنیم. و این شده یه معضل بزرگ برامون.عدم ارتباط مخصوصا تو دوران کرونا من رو دارم میبره به سمت افسردگی...زمینه اش هم به شدت دارم.چون تو خانوادمون مادرم افسرده اس تقریبا بقیه هم اوضاع خیلی بهتری ندارن...
    دنبال ایجاد شغل خانگی هستم که موفق نشدم هنوز.حتی به علائق شخصیم هم نمیرسم زیاد. به خاطر کمبود وقت...
    مشکل بعدی اینه که علائق،افکار و حرف مشترک زیادی با همسرم ندارم.خیلی هم خواستم به وجود بیارم ولی موقته و فایده نداشته
    من دنبال شادی های کوچیک هستم با هدیه دادن.تولد گرفتن.سوپرایز کردن.ولی همسرم تا حالا تو این ۶ سال یکبار هم این کارو نکرده.اهل هدیه گرفتن نیست.نهاایتا پول گذاشته تو پاکت بهم داده.کلا همه چیز رو مادی می بینه.همه چی...
    هزاران بار بهش گفتم راجب این قضیه که من دوست دارم حتی یه روسری هم شده هدیه بگیرم.ولی دریغ از ۱ هدیه تو این ۶ سال...
    مثلا یکبار کفتم میخوام شعر حافظ بخونم...بیا سرگرمی خوبیه.درسته دوتامون به شعر علاقه نداریم ولی باحاله... خوندم هی نیشخند زد هی بی محلی کرد منم گذاشتم کنار
    من یکی دو تا هنر بلدم انجام میدم هیچوقت نه تشویق شدم به اونصورت نه چیزی... دلسردم میکنه با رفتاراش
    من خیلی دنبال بهانه میگشتم برای شاد بودن ولی از بس بی ذوقی دیدم ازش ذوق خودمم کور شد
    خودش هم علاقه شخصی نداره.فقط میره سرکار.کارشو دوست داره. خونه هم فقط موبایل.علاقه اش هم بیرون رفتن! کلا قبلا هم خیلی دوست داشت بره بیرون الانم که دیگه بدتر شده... چون خونه بهش خوش نمیگذره.بیرون رفتن چی؟ فقط با ماشین دور بزنه یا کمی پیاده روی..
    منم اوایل باهاش میرفتم.بااینکه علاقه زیادی به الکی چرخیدن تو خیابونا ندارم ولی باهاش میرفتم.تا بعد چند سال گفتم چرا همش من دنبال علاقه تو باشم میخوام برای خودم وقت بذارم‌.کار مورد علاقم تو خونه انجام بدم...که فاصله بینمون و کم حرفی بیشتر شد و...
    اینجا جای تفریحی نداره.چند تا پارک داره فقط
    یا مثلا میرفتیم وسط بیابون مینشستیم بچه خاک بازی کنه..‌خب چقدر.؟
    همه اینا منو تبدیل کرده به یه آدم کم حوصله و خسته...
    جدیدا بهش بی احترامی میکنم.از این کارم پشیمون میشم.نمیخوام حرمتا بینمون از بین بره
    جلوی دیگران همش ازش انتقاد میکنم.دقیقا برعکس قبلا
    دیگه مثل گذشته ازش تعریف و تمجید نمیکنم ...چون نمیتونم
    خوبیاش زیاده.تو این اوضاع اقتصادی نمیذاره به ما فشار مالی بیاد.ولی به خدا قسم همه زندگی رفاه مالی نیست.من اینو چطور بهش بفهمونم؟؟
    منتظر بشینم سالی یکبار برم مسافرت؟؟ بعد روحیه یکسالم اوکی باشه ؟
    پیش خانواده ها سالی سه چهار بار میریم.ولی اونجا هم زیادش بهم خوش نمیگذره‌‌.چون مجبورم خونه پدرم یا پدرش مهمان باشیم که بیشتر از چند روز اذیت میشیم هر دومون.
    اینم بگم که در کل روحیه همسرم از من خیلی بهتره.فقط در مواقعی که من دیکه خیلی بهم میریزم اونم کاملا بهم میریزه.
    وگرنه در حالت عادی خیلی بهتر از منه. شادی مثل رقصیدن هم داره.که اینم خوبه تفریح سه نفره میشه گاهی.
    و موضوع دیگه اینکه خیلی بخاطر پسرم عذاب میکشم و ناراحتم‌.که چرا باید ۳ ماه ۳ ماه فقط منو باباش رو ببینه. تو یه خونه آپارتمانی کوچیک... وقتی می بینم پسرم کلافه میشه از تنهایی آتیش میگیرم.نتونستیم اینجا دوستی پیدا کنیم .قبلا هر روز میبردم پارک که اونم دیگه کنسل شده.
    بچه های فامیل همه دور هم. حق پسرم نیست از تنهایی و حوصله سر رفتن بگیره بخوابه
    ویرایش توسط reihane_b : شنبه 14 فروردین 00 در ساعت 01:40

  2. کاربر روبرو از پست مفید reihane_b تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (شنبه 14 فروردین 00)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اردیبهشت 04 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    844
    امتیاز
    27,214
    سطح
    97
    Points: 27,214, Level: 97
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,633

    تشکرشده 2,335 در 757 پست

    Rep Power
    209
    Array
    سلام ریحانه خانم عزیز
    چقدر خوشحال میشم ی پیشکسوت میبینم
    در مورد افسردگی و سوق پیدا کردن به طرف افسردگی ، یه کلیپ از دکتر الهی قمشه ای دیدم....میدونی که خیلی زیبا و ارامش بخش ایشون صحبت میکنه.
    هم خودش هم خواهرش دکتر مهدیه الهی قمشه ای.
    خلاصه صحبتشون این بود که
    وقتی میگیم افسرده ایم یعنی خدا رو تو زندگیمون نداریم.
    من خودم وقتی فراموشش میکنم ناامیدی و ترس و هزار تا بلا و درد و مرض میاد سراغم وگرنه که
    حس کردنش قوی میکنه ادم رو. و میشه به مبارزه ادامه داد.
    ...کلا که زندگی تلاش و مبارزه است دیگه.

    مشکل بعدی اینه که علائق،افکار و حرف مشترک زیادی با همسرم ندارم
    ریحانه جان به نظر من مشکل اصلی همینه.
    میشه بپرسم از اول همینطوری بودید یا بعدها به این نقطه رسیدید؟
    خیلی باید شخصیت هردوتونو کنکاو کنی تا مشترکاتو پیدا کنی.

    و مهمتر اینکه درک کنی رفتارهارو......شاید ادم موافق نباشه با رفتاری یا حرفی ولی وقتی علت اش رو بدونه که از کجا نشات میگیره به عبارتی درک کنه اون وقت از دردش کم تر میشه.

    مثلا شاید هدیه دادن اصلا تو خانواده ایشون نبوده...پس با چند سال زندگی کردن باشماهم سخت یاد بگیره .

    ی چیزی هم اینکه مشکلتون تنهایی تو شهر دیکه نیست چون اخه گفتی وقتی هم میریم پیش خانواده ها بازم خوش نمیگذره!! متوجه نشدم اینجارو!!


    کلا در مورد این روحیه دادن هم ....به نظرم هم زن هم مرد باید ارامش و روحیه دادن رو بلد باشه ولی ظاهرا اکثر اقایون بلد نیستن ...بعضی از زندگی ها همینطوره.فقط خانمه که از این لحاظ ساپورت میکنه.
    ی بار تو یه کتابی خوندم میگفت بعضی چیزها رو منتظر نشین از همسرتون
    بگیرین...مثل همین تشویش شدن تو کارهایی که خودت گفتی.یا درد دل کردن ...مادری.دوستی از کسی دیگه.

    اگه همسرت روحیه هنری نداشته باشه نه میتونه نظری بده نه میتونه تشویقت کنه
    خداروشکر که به خوبیهای زیاد ایشون واقفی و میگی از لحاظ مالی در تلاشه و حمایتت میکنه .....ان شالله برای بقیه اش هم راه حل پیدا میکنی.

    فقط ی چیزی هم که بین صحبتهات بود حالا میدونم به عنوان نمونه گفتی منم برای نمونه میگم :)
    مثلا یکبار کفتم میخوام شعر حافظ بخونم...بیا سرگرمی خوبیه.درسته دوتامون به شعر علاقه نداریم ولی باحاله... خوندم هی نیشخند زد هی بی محلی کرد منم گذاشتم کنار
    چطور وقتی هردوتون بی علاقه اید به شعر بعد به نظرت اومد که سرگرمیه باحالیه!!
    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : شنبه 14 فروردین 00 در ساعت 06:31

  4. 3 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 14 فروردین 00), گیسو کمند (دوشنبه 23 فروردین 00), سحر بهاری (شنبه 14 فروردین 00)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,640 در 1,207 پست

    Rep Power
    293
    Array
    سلام به شما

    مورد اول
    اگر ما در راه رسیدن به حال خوش مسیرهای اشتباه رو انتخاب کنیم، نمیتونیم این حال رو حسش کنیم. روی برخی مسائل اونقدر پافشاری داریم ، که چیزای دیگر که اونام باید دیده بشن، برامون هر روز کم رنگ و کم رنگ تر میشن تا زمانی که به حساب نیان و ازشون عبور کنیم.
    ↓↓↓
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    ما تو شهرستان و دور از همه آشنایان زندگی میکنیم. و این شده یه معضل بزرگ برامون.
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    عدم ارتباط مخصوصا تو دوران کرونا من رو دارم میبره به سمت افسردگی.
    یعنی اگر کنار اونها بودم و ارتباط داشتم میتونستم آدم خوشحال و فعالی باشم ؟
    چرا به تنهایی از پسش بر نمیام و برای خودم تعریف کردم که فقط در این چهارچوب میتونم اون حال خوش رو احساس کنم؟
    چرا مسئولیت شادکامی شخصی خودم رو به گردن نمیگیرم؟
    ................................

    مورد دوم
    دیدگاه من هست، اگر دنبال خوشی های کوچکم، مگر اینا همون خوشی ها نیستن؟ یا شاید من دنبال یه اتفاق خاص میگردم.
    ↓↓↓
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    چند تا پارک داره فقط
    یا مثلا میرفتیم وسط بیابون مینشستیم بچه خاک بازی کنه..‌خب چقدر.؟.
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    پیش خانواده ها سالی سه چهار بار میریم.ولی اونجا هم زیادش بهم خوش نمیگذره‌‌.
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    تو این اوضاع اقتصادی نمیذاره به ما فشار مالی بیاد.
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    در حالت عادی خیلی بهتر از منه. شادی مثل رقصیدن هم داره.که اینم خوبه تفریح سه نفره میشه گاهی.
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    قبلا هم خیلی دوست داشت بره بیرون الانم که دیگه بدتر شده... چون خونه بهش خوش نمیگذره.بیرون رفتن چی؟ فقط با ماشین دور بزنه یا کمی پیاده روی..
    و...

    « دو زندانی از پشت میله ها بیرون را می نگریستند...یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را! »

    * اگر به پذیرش شرایطم، گشودگی، انعطاف پذیری و در نهایت واقع گرایی رسیده باشم میتونم این خوشی های با فاصله و کوچک رو به همون اندازه که در لحظه شیرین هستن، برای خودم ذخیره کنم.
    مورد اول و دوم این رو میرسونه من مسئول نحوه ی تفکر و اقدامم هستم. ( کنترل و مدیریت آگاهانه )
    .................................

    مورد سوم
    دقایق شاد ما گذرا هستن، یعنی چه؟ مثلا امروز همسرتون به مطلبی میگه و دور هم میخندین یا اینکه از دیدن منظره بهار پشت شیشه لذت میبرین. اما بدلیل کوتاه بودن ، نمیتونه به خاطرات بلند مدتمون منتقل بشه. برای این مسئله هم راه حلی هست که با کمک یک متخصص میتونین بهش دست پیدا کنین.
    .................................

    مورد چهارم
    دست از کنترل و سرزنش و توقعاتم بردارم، همسرم، شرایطم، کرونا و ... رو همون طور که الان هستن بپذیرم و سعی کنم بجای کنترل اونها با جریان زندگی هماهنگ بشم و مدیریتش کنم تا قاتل شادی های خودم نشم. این باعث میشه همسرتون و هر کسی که دراطراف شماست هم شادیهاش متأثر بشه.

    و سرزنش همسرتون کمکی بشما نمیکنه. این انرژی میتونه صرف خودتون و برطرف کردن نقص های خودتون بشه.

    توقعات شما باید مدیریت بشه، مواجه صحیح با مسائل میتونه کمک کننده باشه.
    ................................

    مورد پنجم
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    دنبال ایجاد شغل خانگی هستم که موفق نشدم هنوز.حتی به علائق شخصیم هم نمیرسم زیاد. به خاطر کمبود وقت...
    اینجا « وقت نمیکنم» میتونه پوشش خوبی برای تقصیرم باشه. چون همه ی ما زمان برابر داریم از صبح تا شب ۲۴ ساعت برای زندگی کردن.
    اگر زمان من به صرف موارد غیر ضروری یا افراط در برنامه های دیگه میشه، یعنی من دارم اشتباه میکنم و برای نیازهای روحیم وقت نمیذارم و این دروغی هست که میتونم بارها بخودم بگم.

    در پایان توصیه میکنم با کمک متخصص مهارت های تاب آوری و تحمل، تمرین امید واری و ذهن آگاهی رو بهش بپردازین.
    ویرایش توسط سحر بهاری : شنبه 14 فروردین 00 در ساعت 10:32

  6. 3 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    gholam1234 (شنبه 14 فروردین 00), reihane_b (شنبه 14 فروردین 00), گیسو کمند (دوشنبه 23 فروردین 00)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    سلام ریحانه خانم عزیز
    چقدر خوشحال میشم ی پیشکسوت میبینم
    در مورد افسردگی و سوق پیدا کردن به طرف افسردگی ، یه کلیپ از دکتر الهی قمشه ای دیدم....میدونی که خیلی زیبا و ارامش بخش ایشون صحبت میکنه.
    هم خودش هم خواهرش دکتر مهدیه الهی قمشه ای.
    خلاصه صحبتشون این بود که
    وقتی میگیم افسرده ایم یعنی خدا رو تو زندگیمون نداریم.
    من خودم وقتی فراموشش میکنم ناامیدی و ترس و هزار تا بلا و درد و مرض میاد سراغم وگرنه که
    حس کردنش قوی میکنه ادم رو. و میشه به مبارزه ادامه داد.
    ...کلا که زندگی تلاش و مبارزه است دیگه.


    ریحانه جان به نظر من مشکل اصلی همینه.
    میشه بپرسم از اول همینطوری بودید یا بعدها به این نقطه رسیدید؟
    خیلی باید شخصیت هردوتونو کنکاو کنی تا مشترکاتو پیدا کنی.

    و مهمتر اینکه درک کنی رفتارهارو......شاید ادم موافق نباشه با رفتاری یا حرفی ولی وقتی علت اش رو بدونه که از کجا نشات میگیره به عبارتی درک کنه اون وقت از دردش کم تر میشه.

    مثلا شاید هدیه دادن اصلا تو خانواده ایشون نبوده...پس با چند سال زندگی کردن باشماهم سخت یاد بگیره .

    ی چیزی هم اینکه مشکلتون تنهایی تو شهر دیکه نیست چون اخه گفتی وقتی هم میریم پیش خانواده ها بازم خوش نمیگذره!! متوجه نشدم اینجارو!!


    کلا در مورد این روحیه دادن هم ....به نظرم هم زن هم مرد باید ارامش و روحیه دادن رو بلد باشه ولی ظاهرا اکثر اقایون بلد نیستن ...بعضی از زندگی ها همینطوره.فقط خانمه که از این لحاظ ساپورت میکنه.
    ی بار تو یه کتابی خوندم میگفت بعضی چیزها رو منتظر نشین از همسرتون
    بگیرین...مثل همین تشویش شدن تو کارهایی که خودت گفتی.یا درد دل کردن ...مادری.دوستی از کسی دیگه.

    اگه همسرت روحیه هنری نداشته باشه نه میتونه نظری بده نه میتونه تشویقت کنه
    خداروشکر که به خوبیهای زیاد ایشون واقفی و میگی از لحاظ مالی در تلاشه و حمایتت میکنه .....ان شالله برای بقیه اش هم راه حل پیدا میکنی.

    فقط ی چیزی هم که بین صحبتهات بود حالا میدونم به عنوان نمونه گفتی منم برای نمونه میگم :)

    چطور وقتی هردوتون بی علاقه اید به شعر بعد به نظرت اومد که سرگرمیه باحالیه!!
    سلام عزیزم.منم خوشحالم که شما رو می بینم همچنان فعالید
    راستش از اول شاید همینطور بودیم ولی خودم نمیدونستم.رفته رفته احساس کردم که برخلاف ظاهر که بنظر خیلی شبیهیم در واقع اینطور نیست.
    البته اونم به گفته خودش لذت بردن از چیزهای کوچیک رو از من داره یاد میگیره.
    هدیه دادن تو خانوادشون هست.البته که نسل های گذشته کمتر مثل امروزیها این برنامه ها رو داشتن اونا هم همینطور بوده.ولی بازم بوده و هست.
    میدونی هر سال تولد من فقط برام ناراحتی و گریه هست.دلم میگیره.هرسالم به خودم قول میدم که دیگه توقعی نداشته باشم ولی مگه آدم با چی زنده هست؟با محبت و عاطفه...
    مثلا بگم یه بار یک ماه قبل تولد طلا خرید برام.هیچ ذوقی نداشتم ولی به روش نیاوردم.بعد روز تولدم که شد اومد خونه گفت تولدت مبارک! خداروشکر کادوت رو دادم چیزی بدهکار نیستم! گفتم هعییی چی بگم وقتی هر چی میگم تو متوجه نمیشی...
    برای کارای مورد علاقه ام دیگه منتظر تشویق او نموندم و راه خودمو میرم.
    در مورد شعر هم یه روز اتفاقی یه بیت معروف رو داشتم زمزمه میکردم که پسرم خوشش اومد وتکرار کرد و ازم خواست ادامه اش رو بگم تا او تکرار کنه.همون بیت الا یا ایها ساقی... منم چون بلد نبودم اومدم تو گوشی براش بخونم.بعد دیدم اونقدرا هم شعر خوندن بی لذت نیست واقعا! اینجوری شد که بهش پیشنهاد دادم
    و اینکه ممنون از صحبت های خوبت عزیزم

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    224
    Array
    سلام ریحانه جان. خوبی؟
    ریحانه جان ما باید تفاوت ها رو بپذیریم
    همسر شما اهل بیرون رفتن هست
    شاید شما اهل بیرون رفتن نباشی ولی این تفاوت رو بپذیر یه مواقعی همراهیش کن و یه مواقعی اگه واقعا حوصله نداشتی همراهی نکن

    شما اهل هنر هستی ظاهرا برای همسرت معنی نداره. چه اشکالی داره ؟ برای دل خودت انجام بده اگه می تونی کسب درآمد کنی ازش کسب درآمد کن
    به خاطر خودت انجام بده و دنبال تایید همسرت نباش

    نکته دیگه اینکه به نظرم شرایط جدید عجیب غریب و استثنایی که در اثر کرونا ایجاد شده رو بپذیر، الان زندگی هیچ کس نرمال نیست. هیچ خنده از ته دلی نیست. اغلب مردم دارن خودشون رو می کشونن تا به آخرش برسه. تا این شرایط تموم بشه
    ایده آل گرایی تو این دوره جواب نمیده
    آدم وسط فامیلشم باشه نمی تونه رفت و آمد کنه دور بودن اهمیتی نداره برای اینکه منطقا رفت و آمد نباید باشه چه تو شهر خودمون باشیم چه توی یه شهر دیگه

    روحیه خودت رو با غذای جدید، هنر و ... حفظ کن. این مهمترین کاریه که می تونی برای خودت و خانوادت انجام بدی. انرژی داشته باش تا بتونی به همسرت و پسرت انرژی بدی. فیلم های کمدی پیدا کن ببین داستانهای صوتی طنز گوش کن. یا کلا داستانهای صوتی سرگرم کننده

    یه جوری باید این دوره بگذره
    از نظر من ایده آل گرایی الان کاملا ممنوعه
    چون هیچ چیز ایده آل نیست

    بیشتر تفریح ها خطرناکن
    رستوران شهربازی پارک سرپوشیده رفت و آمد با دیگران، همشون خطرناکن
    پس مجبوریم به تفریح های ضعیفتر و سطح پایین تر رضایت بدیم

    ریحانه جان با توصیفی که نوشتی به نظر من شما همسر خوبی داری. مراقب زندگیت باش و نذار به خاطر کاهش سطح روحیه ات زندگی مشترکت آسیبی ببینه
    برای پسرت هم نمیخواد دلسوزی کنی
    الان همه بچه ها تو این شرایطن، اگر بخوان از بیماری در امان باشن
    فقط شما روحیه داشته باشی برای پسرت فعلا همین بهترین هدیه است

    در ارتباط با هدیه و سورپرایز، هم بیشتر آقایون همینطور هستن
    مسئله خاص و مهمی نیست
    من که فکر می کنم همینکه همسر آدم روز تولد آدم رو یادش باشه و تبریک بگه واقعا کافیه

    من فکر می کنم شما مدل محبت کردن همسرت رو کشف کن و محبتش رو دریافت کن و به دنبال راه ایده آل خودت برای محبت کردن ایشون نباش هر کسی به روشی محبت می کنه. همسر شما هم حتما روشی داره

  9. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 14 فروردین 00), گیسو کمند (دوشنبه 23 فروردین 00), سحر بهاری (شنبه 14 فروردین 00)

  10. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    سلام به شما

    مورد اول
    اگر ما در راه رسیدن به حال خوش مسیرهای اشتباه رو انتخاب کنیم، نمیتونیم این حال رو حسش کنیم. روی برخی مسائل اونقدر پافشاری داریم ، که چیزای دیگر که اونام باید دیده بشن، برامون هر روز کم رنگ و کم رنگ تر میشن تا زمانی که به حساب نیان و ازشون عبور کنیم.
    ↓↓↓



    یعنی اگر کنار اونها بودم و ارتباط داشتم میتونستم آدم خوشحال و فعالی باشم ؟
    چرا به تنهایی از پسش بر نمیام و برای خودم تعریف کردم که فقط در این چهارچوب میتونم اون حال خوش رو احساس کنم؟
    چرا مسئولیت شادکامی شخصی خودم رو به گردن نمیگیرم؟
    ................................

    مورد دوم
    دیدگاه من هست، اگر دنبال خوشی های کوچکم، مگر اینا همون خوشی ها نیستن؟ یا شاید من دنبال یه اتفاق خاص میگردم.
    ↓↓↓





    و...

    « دو زندانی از پشت میله ها بیرون را می نگریستند...یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را! »

    * اگر به پذیرش شرایطم، گشودگی، انعطاف پذیری و در نهایت واقع گرایی رسیده باشم میتونم این خوشی های با فاصله و کوچک رو به همون اندازه که در لحظه شیرین هستن، برای خودم ذخیره کنم.
    مورد اول و دوم این رو میرسونه من مسئول نحوه ی تفکر و اقدامم هستم. ( کنترل و مدیریت آگاهانه )
    .................................

    مورد سوم
    دقایق شاد ما گذرا هستن، یعنی چه؟ مثلا امروز همسرتون به مطلبی میگه و دور هم میخندین یا اینکه از دیدن منظره بهار پشت شیشه لذت میبرین. اما بدلیل کوتاه بودن ، نمیتونه به خاطرات بلند مدتمون منتقل بشه. برای این مسئله هم راه حلی هست که با کمک یک متخصص میتونین بهش دست پیدا کنین.
    .................................

    مورد چهارم
    دست از کنترل و سرزنش و توقعاتم بردارم، همسرم، شرایطم، کرونا و ... رو همون طور که الان هستن بپذیرم و سعی کنم بجای کنترل اونها با جریان زندگی هماهنگ بشم و مدیریتش کنم تا قاتل شادی های خودم نشم. این باعث میشه همسرتون و هر کسی که دراطراف شماست هم شادیهاش متأثر بشه.

    و سرزنش همسرتون کمکی بشما نمیکنه. این انرژی میتونه صرف خودتون و برطرف کردن نقص های خودتون بشه.

    توقعات شما باید مدیریت بشه، مواجه صحیح با مسائل میتونه کمک کننده باشه.
    ................................

    مورد پنجم


    اینجا « وقت نمیکنم» میتونه پوشش خوبی برای تقصیرم باشه. چون همه ی ما زمان برابر داریم از صبح تا شب ۲۴ ساعت برای زندگی کردن.
    اگر زمان من به صرف موارد غیر ضروری یا افراط در برنامه های دیگه میشه، یعنی من دارم اشتباه میکنم و برای نیازهای روحیم وقت نمیذارم و این دروغی هست که میتونم بارها بخودم بگم.

    در پایان توصیه میکنم با کمک متخصص مهارت های تاب آوری و تحمل، تمرین امید واری و ذهن آگاهی رو بهش بپردازین.
    سلام
    واقعا شما فکر میکنید شخصی که تنهاست با شخصی که در میان اعضای خانواده اش هست باید روحیه و شادابی یکسانی داشته باشن؟
    بعضی حرف ها گفتنش راحته. منم قبل از اینجا اومدن و بچه دار شدن تصورم مثل شما بود .نمیگم غیرممکنه. ولی باید راهی بجز پذیرفتن شرایط و... رو بوجود بیارم.
    شما زندانی رو مثال زدید.منم رو همین مثال میزنم انفرادی مثل عمومی هست؟؟
    خوشی های کوچیکی که شما مثال زدید برای من نیست در واقع! برای پسرم و همسرم بود و من بیشتر همراهی میکنم
    خوشی های من ارتباط با دوستان و فامیل هست..پارک رفتن غذاخوردن هم هست.کارم توی خونه هست.که اگر زیاد وقت بذارم براش همسرم شاکی میشه تو همش تو خونه دوست داری بشینی...
    صبح که باشه پسرم بیدار میشه نمیذاره...
    منم سعی کردم همه رو کنار هم داشته باشیم‌.علاقه من.تفریح همسرم.بازی پسرم... ولی حرف من اینه که من راه خودمو برم.و فقط ظاهری همسرمو همراهی کنم تو خیابونا بچرخیم روحیه ام بهتر نمیشه! چون همش ساکتیم.
    چون من بارها سر صحبت های مختلف باز کردم می بینم علاقه ای نداره.بهم بی توجهی میشه ناراحت شدم .هر بارم گفتم دیگه از من نخواه که حرف بزنم‌.من نمیتونم فقط حرفای مورد علاقه تو رو بزنم که کار و پول و ماشینه...
    اینجوری شد که من الان خیلی کم حرف شدم.حتی با اطرافیانم که قبلا خیلی حرف میزدم دیگه حرفی برای گفتن با اونا هم ندارم.
    مورد سوم که گفتین!
    باورتون میشه مثلا همسرم یه کلیپ می بینه غش میکنه خنده! من تو دلم میگم این کلیپا اصلا ارزش وقت گذاشتن دیدن ندارن!
    حرفی که منو بخندونه یادم نیست کی گفته...

    من شرایط رو پذیرفتم.نمیگم خیلی شرایط زندگی سختی داشتم و دارم .ولی میتونم بگم از خیلیا بیشتر شرایط رو پذیرفتم‌.ولی دیگه احساس میکنم انرژیم کم شده...
    اینم بگم من دنبال علاقه خودم برم مسلمااا وقتم از جاهای دیگه زده میشه میاد روی علاقه ام‌.از موبایل کار خونه همسر فرزند...
    موبایل که برام راحت ترین و بهترینه. ولی همسر و فرزند نمیتونن تحمل کنن!

    سرزنش همسرم از جایی شروع شد که احساس کردم من زیادی از اول بهش محبت و اعتماد به نفس دادم و خودم رو نادیده گرفتم.
    ویرایش توسط reihane_b : شنبه 14 فروردین 00 در ساعت 16:37

  11. کاربر روبرو از پست مفید reihane_b تشکرکرده است .

    سحر بهاری (شنبه 14 فروردین 00)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام ریحانه جان. خوبی؟
    ریحانه جان ما باید تفاوت ها رو بپذیریم
    همسر شما اهل بیرون رفتن هست
    شاید شما اهل بیرون رفتن نباشی ولی این تفاوت رو بپذیر یه مواقعی همراهیش کن و یه مواقعی اگه واقعا حوصله نداشتی همراهی نکن

    شما اهل هنر هستی ظاهرا برای همسرت معنی نداره. چه اشکالی داره ؟ برای دل خودت انجام بده اگه می تونی کسب درآمد کنی ازش کسب درآمد کن
    به خاطر خودت انجام بده و دنبال تایید همسرت نباش
    من فکر می کنم شما مدل محبت کردن همسرت رو کشف کن و محبتش رو دریافت کن و به دنبال راه ایده آل خودت برای محبت کردن ایشون نباش هر کسی به روشی محبت می کنه. همسر شما هم حتما روشی داره
    سلام عزیزم
    میدونی چیه فکور جان؟ زندگی با همسرم خوبه.چون خودش خوبه
    چون هیچ مشکل خاصی به ظاهر نیست
    ولی هیچ ذوق و انگیزه و هیجان و شادی و خنده واقعی هم توش نیست!
    یه کلام. دل مرده شدم اینجا...
    نمیخوام همش بنالم‌ .میتونم خودم رو جمع کنم.همون کاری که همیشه میکنم. ولی مشکل از پایه حل نمیشه. باز برمیگرده‌ .باز من همینطور میشم.
    شما میگی دوری از فامیل مهم نیست
    آره برای اونایی که این ۱سال دور بودن زیاد مهم نیست.ولی برای من که همیشه همینطور بوده طولانی شده مهمه.
    از شما چه پنهون‌..وقتی خونه پدری خودم زیاد باشم بدتر میشم.اعصابم بیشتر بهم میریزه اونجا. سر پسرم بیشتر داد میزنم اونجا.چون جو خونمون خوب نیست.
    ولی خونه پدرهمسرم خیلی بهترن
    ویرایش توسط reihane_b : شنبه 14 فروردین 00 در ساعت 16:47

  13. کاربر روبرو از پست مفید reihane_b تشکرکرده است .

    فکور (شنبه 14 فروردین 00)

  14. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 بهمن 03 [ 22:39]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,080
    امتیاز
    24,417
    سطح
    95
    Points: 24,417, Level: 95
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 933
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,705

    تشکرشده 2,253 در 916 پست

    Rep Power
    226
    Array
    سلام
    من برداشتم این بود که همسرتون خیلی کارهای مثبت و با حالی انجام میدن که میتونه شما رو هم با انرژی و خوشحال کنه. من فقط همون پیاده روی شون رو دیدم و دیدم که مثه خودم هست، پیاده روی خیلی حال آدم رو خوب میکنه. به من بگن فقط میتونی در طول روز پیاده روی کنی، میرم میچرخم برای خودم، بی هدف!.

    البته ظاهرا مشکلتون پایه ای هست و ارتباط چندانی به این حرفایی که گفتم نداره. ولی خب شما که میگین مشکل از بیس حل نمیشه، خب بگردین و ریشه مشکل رو پیدا کنین. چی هست که اینقدر ناراحتتون میکنه؟

    من بنظرم بعضی وقتا آدم باید نعمتهایی که خدا بهش داده رو یه مروری کنه. خود من تقریبا میشه گفت دوازده سیزده سال هست از خانواده دور بودم و سالی سر جمع یک ماه یا دو ماه خانواده رو دیدم. ولی خب چیکار کنم، چاره ای نیست، بخام از این شرایط بیام بیرون، جیبام خالی میمونه. دیگه سعی میکنم یجوری روحیه رو بالا نگه دارم. از تایمی که کنار خانوادم هستم، تک تک لحظاتش رو لذت ببرم و تایمهایی که پیش خانواده نیستم، هم لذت ببرم از زندگی...

  15. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 14 فروردین 00), سحر بهاری (شنبه 14 فروردین 00)

  16. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    224
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    میدونی چیه فکور جان؟ زندگی با همسرم خوبه.چون خودش خوبه
    چون هیچ مشکل خاصی به ظاهر نیست
    ولی هیچ ذوق و انگیزه و هیجان و شادی و خنده واقعی هم توش نیست!
    یه کلام. دل مرده شدم اینجا...
    نمیخوام همش بنالم‌ .میتونم خودم رو جمع کنم.همون کاری که همیشه میکنم. ولی مشکل از پایه حل نمیشه. باز برمیگرده‌ .باز من همینطور میشم.
    شما میگی دوری از فامیل مهم نیست
    آره برای اونایی که این ۱سال دور بودن زیاد مهم نیست.ولی برای من که همیشه همینطور بوده طولانی شده مهمه.
    از شما چه پنهون‌..وقتی خونه پدری خودم زیاد باشم بدتر میشم.اعصابم بیشتر بهم میریزه اونجا. سر پسرم بیشتر داد میزنم اونجا.چون جو خونمون خوب نیست.
    ولی خونه پدرهمسرم خیلی بهترن
    ریحانه جان من الان 17 ساله که از شهرم و خانوادم دورم
    15 سالش به خاطر ازدواج بوده 2 سالش برای تحصیل
    فکر کن 17 سال

    من از تابستان 98 تا الان نه به شهرم رفتم و نه خانوادم رو دیدم و نه خانواده همسرم رو. البته تا بهمن ماه 98 علتش مدرسه بچه ها و کار خودم بود ولی بعدش علتش کرونا بود. من رفت و آمد و مسافرت رو منطقی نمی بینم

    اتفاقا تجربه به من نشون داده که تحمل دوری سال به سال راحت تر میشه. یه جورایی دور از جون شما ولی انگار آدم پوست کلفت میشه. یواش یواش یه شخصیت کاملا مستقل و یه خانواده مستقل پیدا می کنه

    شاید این دو سال اخیر که اصلا نرفتیم نسبت به قبل سخت تر بوده باشه چون من علاوه بر خانوادم به شهرم هم وابستگی دارم
    اصلا یک سری جاهای شهرم برام مظهر آرامشه

    گاها توی این مدت کرونا احساس بی انگیزگی هم کردم ولی یکی دو روز بوده و خودم رو جمع و جور کردم
    چاره ای نیست به نظرم
    شرایط روزگار عادی نیست
    بدترین اتفاق تو جامعه افتاده و فعلا باید مراقب خودمون باشیم که جز قربانیان این اتفاق بد نباشیم البته تا حدی که از دستمون بربیاد بالاخره همه چیزم دست ما نیست و وقتی ویروس تو جامعه وله هر چی هم مراقب باشی احتمال ابتلا داری

    اینا رو ننوشتم که خودم رو با شما مقایسه کنم فقط خواستم بهت بگم فکر نکن شما تنها تو این شرایط هستی

    خوب نقاط مشترک شما ظاهرا با همسرت کم هست
    ولی سعی کن اگه چیزی هست اونا رو پیدا کنی

    به هر حال شما الان ازدواج کردی و از این ازدواج بچه هم داری
    اگه تو مرحله انتخاب بودی می تونستی کسی رو انتخاب کنی که نقاط مشترکش با شما بیشتر باشه
    ولی الان به نظرم بهترین راه برای شما پیدا کردن مسیری برای شاد بودن تو همین زندگی هست
    کم کردن سطح توقع و پذیرش چیزی که هست

    مدیریت کردن زندگی به عهده شماست اگه ضعف نشون بدی کل خانواده تحت تاثیر قرار می گیره شما علاوه بر همسر، الان مادر هم هستی
    ویرایش توسط فکور : شنبه 14 فروردین 00 در ساعت 19:05

  17. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 14 فروردین 00), سحر بهاری (شنبه 14 فروردین 00)

  18. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,640 در 1,207 پست

    Rep Power
    293
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    واقعا شما فکر میکنید شخصی که تنهاست با شخصی که در میان اعضای خانواده اش هست باید روحیه و شادابی یکسانی داشته باشن؟.
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    شما زندانی رو مثال زدید.منم رو همین مثال میزنم انفرادی مثل عمومی هست؟؟.
    نگرشتون رو تغییر بدین، در غیر اینصورت در شرایطی هم که منتظرشین باز هم قادر نیستین حال خوش رو تجربه کنین.
    ↓↓↓
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    پیش خانواده ها سالی سه چهار بار میریم.ولی اونجا هم زیادش بهم خوش نمیگذره‌‌.
    زندانی که انسان با افکار خودش میسازه، بمراتب از زندان انفرادی یا دور ماندن از خانواده و ... بدتر هست. تنها شدن و دور افتادن از خانواده یک امره که در اثر تحصیل، ازدواج، شغل و ... اتفاق میافته ، اما تنهایی یک مدل ذهنی هست.
    در حالی که شما تنها هم نیستین، خودتون خانواده ی کوچکی دارین. محیط پیرامونتون و فرصت آشنا شدن با آدمهای جدید. عصر ارتباط و فرصت ارتباط در هر مکانی با خانواده، فامیل و دوستان .
    ...................................

    مورد سوم شامل موارد دیگری هم هست، خوشی های دیگری که هستن و شما ازش ساده رد میشین. اینکه اینو ذخیره کنین رو خدمتتون گفتم.

    ...................................

    در مورد علاقه مندی ها و سایر موارد، اینکه تداخل پیدا نکنن، هر مسئله ای در زمان خودش بهش پرداخته بشه قطعا میتونه دیگران رو اقناع کنه و اونها این حق رو برای شما مسلم بدونن و بپذیرن.
    ...................................

    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    سرزنش همسرم از جایی شروع شد که احساس کردم من زیادی از اول بهش محبت و اعتماد به نفس دادم و خودم رو نادیده گرفتم.
    خودتون رو دریبابین اما نه با تخریب دیگری. تخریب همسرتون تنها به تیره شدن رابطتون دامن میزنه و نمیتونه شما رو به آنچه که دنبالش هستین یا قبلا دنبالش نبودین برسونه.

    از کمک یک متخصص حتما استفاده کنین.



    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.
    ویرایش توسط سحر بهاری : شنبه 14 فروردین 00 در ساعت 19:17

  19. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    gholam1234 (شنبه 14 فروردین 00), reihane_b (شنبه 14 فروردین 00)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.