سلام خیلی ممنونم از همتون که پاسخ دادید
درسته که این یک کار نکوهیده است اما منظور من اینه نباید این بشه یک نقطه ضعف برام منظورم اینه این ارزش هام باید بمونه اما نباید از درون ضعف داشته باشم
. مثال:
من در برخورد با افراد پرخاشگر بهشون باج میدم تا پرخاش نکنن تا من مضطرب نشم! اینکه ناراحت بشم از بی ادبی کسی خیلی خوبه اما من غیر از ناراحتی مضطرب میشم مثلا تپش قلب میگیرم اینش میشه ضعف و اشکال
حتی در قبال پرخاش اون خانم با همسرش هم من ناخودآگاه میرفتم کمک همسرش و کارای خونرو انجام میدادم تا خانمش کمتر بهش ایراد بگیره (خانمش مریض بود و کارهای خونه با اقا بود البته همیشه این اقا از زمانی که میرسن خونه کار خونه انجام میدادن اما چون الان کل کارها با ایشون بود میزان درگیریشون و ایرادات خانم خیلی بالا بود)
این باز یک بخشش خوبه که من نخوام مردی خورد بشه و واقعا هم برام مهم بود اما بخش بدش اینه که چرا من اینقدر ضعیفم که نتونم محیط پرخاش رو تحمل کنم؟
مثال دیگه: من به همسرم خیلی باج میدم تا اون عصبانی نشه ناراحتیمو بهش نمیگم چون میدونم انتقاد پذیر نیست عصبانی میشه و پرخاش میکنه و من برای جلوگیری از پرخاش حرف نمیزنم و حتی میدونم همسرم ناخودآگاه همیهش در قبال من نسبت به بقیه پرخاش بالاتری داره چون میدونه اینجوری به هرچی میخواد میرسه
مثال: در محیطی من زیر دست یک آقا بودم که بسیار عصبی و پرخاشگر بود برای اینکه با پرخاشش مواجه نشم کلا کارامو با معاونش انجام میدادم در حالیکه باید با خودش طرف میشدم و کلی مشکل برای کارمون پیش اومد چراکه معاونشون ادم مریضی بود...
مثال: هروقت با پدرم قراره جایی برم یا ایشون قراره بیان دنبالم من اضطراب میگیرم! چون میدونم اگه دیر کنم سرم داد میزنن و من مضطربانه برنامه میچینم که کلی هم زودتر حاضر باشم!
فکنم الان بهتر سوالمو مطرح کردم. من مشکل این ترس درون خودمه. کاری به اشتباه طرف مقابل ندارم
ممنون میشم کمک کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)