باسلام خدمت دوستان همدردی
شوهرم به گفته خودش منو خیلی دوست داره منم اینوباور دارم ولی اون حدی که از دوست داشتنش میگه با کارهاش اینو نشون نمیده من بابت این موضوع خیلی ناراحت میشم و زیاد گوشه گیر میشم بارها باهش صحبت کردم فقط سکوت میکنه
ما یکسال ونیم هست عقد هستیم همدیگرو واقعا دوست داریم بعضی مواقع به خودم میگم خب همه که یکسان نیستن بالاخره شوهر منم اینجوریه ولی وقت محبتای خودم رو در برابرش مبینم توقع منم خیلی بیشتر میشه
مثلا وقتی شوهرم مریض میشه من خییییییییییلی دور ورش میچرخم ونگرانیمو از بیمارشدنش ابراز میکنم ولی شوهرم مواقع مریض شدن من فقط یک کلمه میگه آماده شو بریم دکتر همین که میگم نه الان خوب میشه یا دلالیل دیگه رو میارم دیگه هیچی نمیگه و ساعت ها با لپ تاپ ور میره یهو یادش می افته و باز میگه ای خدااااااااا خب چرا بلند نمیشی بریم.درصورتیکه اون هنوز متوجه نیست که بغل گرفتنشو ی کم ناراحت شدنش ار مریضیم واسه من از گفتن بیا ببرمت دکتر هزاربرابر ارزشمندتره
این یک نمونش بود که گفتم شوهرم خیییییییییییییلی از این موردا داره و کم میذاره
خیلی وقتا ابراز علاقه و محبتش اصلا در حد شوهر نیست منظورم فراتر از محبتای بقیه واسم نبوده کارایی که شوهرم واسم کرده یا محبتایی که ازش دیدم دقیقا دوستام یا مادرمم انجام داده من دوست دارم شوهرم تو این موردا نسبت به من یک پله از بقیه بیشتر باشه که نیست واقعا نمیدونم چطوری باید باهاش درمیون بذارم آحه بارها بهش گفتم به صورت نامه براش نوشتم ولی هیچی نمیگه یا بعضی مواقع هم میگه خب عزیزم من که گفتم بیا ببرمت دکتر .واقعا فکر میکنه این واسه من کافیه؟
اگرمن ذره ای از محبتمو گاهیوقتاکم کنم فورا متوجه میشه و میگه قبلا اینجوری نبودیا ولی اصلا حواسش به کوتاهی خودش نیست
چطوری میتونم تغییرش بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)