دختر مورد علاقم رو می ترسم از دست بدم

[mahdi-]

سلام

دیگه حوصله ندارم همه ی جریان رو از اول بگم این تایپیک قبلی من هست

http://www.hamdardi.net/thread-33939.html

با پدر دختر رفتم استخر . بعدالظهر به من زنگ زدند و گفتند می خوام به پدرتون هم بگم بیاند و گفتم بش می خواهید خودتون به پدرم بگید اما با پدرم که حرف زدند بابام گفت کار داره و نمی تونه بیاد .

بابای اون دختر پسرش رو هم آورده بود و به من گفت کاش پدرتون هم می یومد با ایشون هم بیشتر آشنا می شدیم . منم گفتم بابام خیلی استخر دوست نداره بره .
ازم پرسید که با دخترم صحبت کردید بالاخره نتیجش چی شد ؟من گفتم صحبت که کردیم مشکلی نداشتیم و هر چی شما صلاح بدونید . اونم گفت دخترم خودش باید تصمیم بگیره .


توی اسخر به من گفت بیا بریم سنا و با هم رفتیم . اونجا به من گفت می خواست باش برم استخر تا ظاهرش رو ببینم که بدونم دارم داماد چه کسی می شم . اخه ایشون جانباز هست و یک دستش یک کم مشکل داره .

به من گفت شیمیایی هست و از طرفی علاوه بر مشکل دستش پاهاش پر ترکش هست . بم گفت بعد از جنگ توی دوران مجردی آلمان و کانادا و سوید و..... برای مشکل دستش و شیمیایی و اعصابش رفته و بعدش ازدواج کرده . بم گفت شیمیایی اش خیلی اذیتش می کنه و با ترکش های توی پاش راه رفتن براش آسون نیست . گفت یک ماه پیش که برای شیمیایی بش دارویی داده بودند که بش نساخته بود یک هفته توی کما بوده و شانس آورده که الان زنده هست .

البته وضع مالی شون بهتر از ما هست و ایشون بازنشسته ی یک ارگان نظامی هست و زنشون هم کارمند هست و حقوقشون از دو برابر پدر من هم حتما بیش تر هست .

نمی دونم بم گفت برای اعصابش رفته خارج یعنی چی ؟ اگه مشکلی براشون پیش بیاد من می شم مرد خونه ی اون ها . داداش دختر هم که سنی نداره .

بام در مورد آیندم و کارم صحبت کرد . بش گفتم فعلا که دنبال هر کار نیمه وقتی که درآمدش هم خوب باشه هستم تا بتونم با ارشدم کار کنم و بعدش هم برم سربازی . بش گفتم شغل مهندسی مربوط به رشتم که می خوام هم سابقه ی کار لازمه و هم پایان خدمت . بعدش بم گفت باید دنبال کاری باشی که توش شخصیتتون رو هم در نظر بگیرید . من تازه چند روزه لیسانس گرفتم .

با دخترشون دفعه ی آخری که صحبت کردم بم گفت بیشتر از سه سال نباید عقد کرده بمونه و باید با ارشد و سربازی کار کنمتا یه سرمایه ای داشته باشیم و سال آخر سربازی ام بریم خونه ی خودمون . البته از طرفی هم بم می گفت که وقتی من تازه عروسم تو از صبح تا ظهر باید بری سربازی و از ظهر تا شب هم باید بری سر کار و من همش توی خونه تنهام .

بم گفت اگه بم بگه ارشد نخونم چکار می کنم ؟ منم بش گفتم اگه بگه روی حرفش فکر می کنم . اونم گفت من بت این حرف رو نمی زنم چون اگه بعدا دوستات ارشد بخونند ودرآمدشون از تو بهتر باشه تو من رو مقصر می دونی .

خانوادم خیلی خیلی براشون مهم ارشدم اما خودم برام زندگیم مهم تر از ارشد هست . به پدر دختر نگفتم نمی خوام ارشد بخونم اما از وقتی که اون دختر اون حرفا رو زد خودمم فکر می کنم برم سربازی بهتر هست . دو سال می رم سربازی و سعی می کنم باش کارم بتونم بکنم و بعدش هم یک سال می رم سر کار بعد می ریم سرخونه و زندگیمون .

اما بابام می گه به جای اقدام برای سربازی باید برم سر کار و با کار ارشد هم بخونم وگرنه دیگه این مورد رو پیگیری نمی کنند و زنگ نمی زنند . تازه به خانوادم حرفایی که بابای دختر توی استخر زد بم رو نگفتم .

نمی دونم چکار کنم . دختر رو دوست دارم . شرایط جسمی باباش خوب نیست تازه نمی دونم مشکل عصبی که برای رفته خارج چی هست . برای آینده ی خودم با اون دختر باید برم سریازی . خانوادم به زور می گند باید ارشد بخونم و گرنه پیگیری برام نمی کنند .

نباید این تایپیک رو درست می کردم اما حالم اصلا خوب نیست

[omid65]

ببین مهدی ، من اون تاپیکت رو نخوندم اما اگه بخوای برای حرف مردم زندگی کنی ، وقتی میگی مَردم ، تا نگی مُردم ولت نمی کنن.

پس آقا تو راه درست خودت رو مشخص کن ، برای خودت زندگی کن ، ارشدت نه به درد پدر دختره میخوره نه به درد پدر خودت میخوره ، تا موقعی که به درد خودت نخوره.

توی جامعه امروز تحصیلات زیاد نقشی نداره و برای کلاس گذاشتن و اینها خوبه .

آیا حاضری زندگی خودت رو برای یک مدرک بدردنخور خراب کنی ؟

در شرایط تو من توصیه می کنم به کار و صد البته سربازی اهمیت بیشتری بدی.

سریعا سربازی برو تا از قافله استخدامی ها عقب نیفتی و بعد همزمان دنبال کار و ارشد برو .

[pasta]

منم با مشاورم مشورت کرده بودم گفته بود برو سربازی و الانم سربازم.
وگرنه می تونستم ادامه تحصیل بدم.
بعد سن استخدام میره بالا دیگه جایی نمی گیرنت. و خیلی موارد دیگه.
الان بری سربازی بهتره.بالاخره که باید بری.

[mahdi-]

من چند تا سوال دارم
1 الان پدرم گفته اگه می خوای این مورد رو برات پیگیر ی کنیم و با این دختر ازدواج کنی باید ارشد رو بخوای بخونی و سرکار رفته باشی

2 به خانوادم در مورد حرفایی که پدرش در مورد جانباز بودنش زد مخصوصا اینکه یک هفته توی کما بوده و برای اعصابش رفته بود خارج باید بگم

3 باباش بم گفته بود باید دنبال یک کاری متناسب با شان و شخصیتم باشم باید به دختر یا پدرشون بگم که توی این اوضاع شاید مجبور بشم برم توی یک بقالی کار کنم و کار مهندسی برای یک مهندس صفر کیلومتر که سربازی هم نرفته گیر نمی یاد باید بگم یا نه . تازه بعد سربازی هم معلوم نیست کار درست و حسابی گیر بیارم یا نه

4 نمازم رو همیشه نمی خونم اما از دختره در مورد عقایدش که پرسیدم بم گفت خیلی مذهبی نیست ولی می خواد شوهرش نمازهای پنج گانه اش رو دیگه بخونه . من چیری به دختر نگفتم

[mahdi-]

سلام
امشب با پدر و مادرم در مورد ازدواجم صحبت کردم و گفتم نمی خوام ارشد بخونم
بابام می گه اگه این طوری هست که نمی خوای ارشد بخونی پس برات زن نمی گیریم و این مورد دختر رو هم پیگیری نمی کنیم . آخرش راضی شده می گه اگه بخوای بری سربازی بعد اینکه با دانشگاه تصویه حساب کردی و برگه ی اعزام به خدمت گرفتی و یک کاری پیدا کردی اون موقع این مورد رو پیگیری می کنیم و می گه تا اون موقع اصلا نمی خواد این مورد رو پیگیری کنه . می گه الان که دیگه نمی خوای درس بخونی بشون زنگ بزنیم چی بگیم و قرار بذاریم برای چی ؟؟

از بابام خیلی بدم می یاید . خیلی آدم مغرور و لج باز و کلا از هر نظری که حساب می کنم بدی هست . من چه غلطی بکنم ؟؟؟

تازه می گه حالا که می خوای ارشد نخونی و بری سربازی دیگه دختر رو عقد نمی کنیم و می گیم فقط شیرینی خورده باشی . منم بدم می یاد از شیرینی خورده بودن و نامزد بودن . آدم اون طوری تکلیف خودش رو نمی دونه .

[pasta]

به پدرت بگو اتفاقا اگه عقد کنیم میفتم تو شهر خودمون و می تونم پیش شما باشم و از مرخصی ها و مزایای بیشتری استفاده کنم.
بگو اینطوری بهتر می تونم کار کنم.
کم کم راضی میشه.

[فرشته اردیبهشت]

سلام فکر نمیکنی ازدواج خیلی برات زوده؟
فکر نمیکنی که رفتار والدینت در حد یه مرد عاقل نیست با شما که اگه درس نخونی برات زن نمیگیرن؟
ببخش ولی زن رو با جایزه اشتباه گرفتن
فکر میکنی چقدر به بلوغ ازدواج رسیدی؟
این طرز حرف زدن در مورد پدر اصلا درست نیست هرچند عصبی هستی

باید ارامشتو حفظ کنی وارشد رو بذاری برا چند سال بعد که اوضاع اروم شد بخونی.

درمورد کار راستشو بهشون بگو

- - - Updated - - -

برا گفتن مساله جانبازی لزومی به رفتن استخر نبوده تلفنی هم میشد گفت
من فکر میکنم میخاسته وضع جسمانی خودتررو برانداز کنه واین بهانه رو اورده .

ا

[معاون کلانتر]

سلام
دوست عزیز پدرت بد هم نگفته
شما باید مدت زیادی نامزد (بقول پدرت شیرینی خورده) هم باشید

برای عقد کردن طرف مقابل داری خیلی عجله میکنی

به نظرم پدرت از دوتا موضوع میترسه : اول اینکه با ازدواج از پیشرفت و ترقی باز بمونی
دوم اینکه با توجه به سنت نتونی انتخاب درست بکنی

با توجه به این سرعتی که تو داری میری و عجله ای که داری هر کس دیگه ای بود همینطور فکر میکرد

رفیق عزیز چشماتو کاملا باز کن
این دختر مذهبی تند رو هستش ، مطمئنا شروطش فقط همون مسائل نیست و اگر در گروه افراد بشدت مذهبی طبقه بندیش کنیم و تفکراتشو بررسی کنیم مطمئنا بعد ها به شرایطش اضافه خواهد شد

دوران نامزدی دوران طلایی برای محک زدن طرف مقابل و شناخته و باید ببینی تفکراتتون به هم میخوره یا نه

نباید از همین الان دنبال عقد کردنش باشی چون با عقد کردن همه چی تموم میشه و شما عملا زن و شوهر میشید

[فرشته مهربان]

لطفاً این پست مدیر را عملیاتی کنید

با سلام و احترام
طبق ضوابط تالار یک فرد نمی تواند از اکانت های مختلف استفاده کند.
لطفا از طریق لینک تماس با ما مشکلت را با اکانت قبلی مطرح کن و علت نام کاربری جدید را بفرمایید تا بررسی شود.
تا مشخص شدن وضعیت اکانت شما این تاپیک قفل می شود.
با تشکر منتظر ارتباط شما هستم.

دوستان در تاپیکهایی که ایشان باز می کنند تا وقتی به این پست مدیر عمل نشده راهنمایی ندهید و فقط آنرا گزارش کنید در غیر این صورت برای دوستانی که رعایت نمی کنند به عنوان تخلف اخطار ثبت می شود


با تشکر