سلام به همه
من و همسرم 2 سال پیش عقد کردیم و 3 ماه دیگر مراسم عروسی داریم. ما همسن هستیم (27)- فقط دوماه دوست بودیم -(از اول قضیه ازدواج بود ) همیشه طالب ازدواج با یک پسر بزرگتر از خودم بودم ، اما ایشون با پافشاری منو راضی کردن و از اونجایی که به دلم نشسته بود و معیارهای دیگمو(ظاهری) داشت . خانوادم راضی نمی شدن چون ( همسرم بیکار بود - متوجه شده بودند که با هم دوست بودیم - و اینکه به غیر از قوم خودشون به غریبه دختر نمی دادند) با گریه زاری و هزار ترفند دیگه راضی شدن .
دوران خوبی بود - همسرم 7 ماه بیکار بود تو این مدت من ساپورتش می کردم . از پول بنزین بگیر تا لباس و تفریحات و مسافرت - توقعی نبود و منتی نیست چون دوسش داشتم و دارم- تو اولین دعوامون متوجه شدم تو عصبانیت بد دهن می شه (این تنها مشکل جدی همسرم هست) ضربه ی بدی بود - مادرش می گفت به خاطر قرصایی که برای بدنسازی می خوره عصبی شده ، بابت این رفتار خیلی تحقیر شدم (بعدش هر کاری می کرد که از دلم در بیاره ولی مگه یادم می رفت)،واقعا اذیت شدم – الان خیلی بهتر شده متوجه می شم که خودشو کنترل می کنه یا سعی می کنه اون لحظه از پیشم بره ،الان خیلی کم شده - تو ماه 8 بعد یکی شدنمون یه کاره مناسب پیدا کرد- خیلی خوشحال بودم - درسشم ادامه داد، تا اونجایی که می تونستم کمکش کردم ، انقد کم توقع بودم که تونست تو این دو سال ماشینشو عوض کنه و یه پس اندازی جمع کنه _ و با روابط عمومیه خوبش تونست خودشو تو دل خانوادم جا کنه - خیلی سختی کشیدم که به اینجا برسیم،(الان همه دوسش دارن و کسی از مخالفت های اولیه حرفی نمی زنه)
مشکلی که هست خودم هستم – احساس می کنم افسرده شدم ، از لحاظ روحی خسته شدم – بذارید مشکلاتمو از دوران نوجوانی بگم
به خاطر ظاهرم حاشیه های زیادی داشتم – به خاطر همین تو دوران دبیرستان و دانشگاه موفق نبودم – یه رشته آبکی تو یه دانشگاه آبکی تر...( من عاشق معماری بودم اما به خواستم نرسیدم)
این حاشیه ها و روابطم با جنس مخالف بعد از2 الی 3 ماه شکست می خورد و رابطه ی جدید شروع می شد .شکست پشت شکست .همین باعث شد به یه آدم ضعیف و زودرنج تبدیل بشم (فوق العاده احساساتی هستم)
دوستای زیادی داشتم (دختر) اما رابطم با خیلی هاشون قطع شد و الان هیچ دوست صمیمی ندارم
مشکلات خانوادگی زیادی داشتم و کماکان دارم
یک بار قبلا تا بله برون پیش رفتم (با یکی از همکلاسی هام با 7 سال اختلاف سنی) اما مادرش همه چیو کنسل کرد به دلیل تضاد طبقاتی(پدر اون از کله گنده های بازار بود ) من پیش خانوادم خورد شدم این آقا اصرار داشت رابطه رو ادامه بدیم تا خانوادشو راضی کنه من به دور از چشم خانوادم تا 6 ماه بعد باهاش بودم - (چون علاقمند بودم قبول کردم که ادامه بدم تا مادرشون راضی بشه اما هر بار با یه اتفاق بدتر از قبل بیشتر خوردم می کرد) ومن که نمی دونم چرا انقد ساده لوح بودم درس عبرت نمی گرفتم...خانوادش راضی شدن اما من دیگه نمی خواستمشون –حرفایی که به من و خانوادم زدن غرورمو شکسته بود – اعتماد به نفسمو ازم گرفته بودن- من چیزی کم نداشتم
این جریان برای 4 سال قبل از عقدم هست.
تو این مدت کلی فرصت و خواستگار داشتم – اما نمی خواستم- سرم پی شیطونیای خودم بود، تا می فهمیدم که وضعیت مالی از ما بالاتر هست حتی اجازه نمی دادم بیان خونه، ردشون می کردم نمی خواستم که اون جریان تکرار بشه(می دونم سرسختیم بی دلیل بود)
خیلی غصه خوردم سر چیزایی که ارزش نداشت(علی رغم اینکه آدم شادی هستم) این گذشته خیلی روم تاثیر گذاشته و بعد از برخورد با مشکل همسرم و شنیدن اون فوشا و حرفا و این همه گریه کردن و اینکه تو این مدت عقد فشار زیادی رو من بود. الان تبدیل شدم به یه آدم زودرنج – حساس – عصبی که منتظر یه بهونه ست از شوهرشه که گیر دادنشو شروع کنه – این نامزدیه طولانی هم بی تاثیر نیست – دارم جفتمونو اذیت می کنم با اخلاقم – خیلی بد شدم – دیگه اون آدم مهربون نیستم – از خانواده ی شوهرم بدم میاد (بیچاره ها خیلی خوبن – کاری با من ندارن) بعضی وقتا سردیه همسرمو از رفتارم متوجه می شم
همین امروز با خنده داشت می گفت تو فصل امتحانا اگه خواستم استراحت کنم میرم قهوه خونه – گفتم خوب بیا پیش من . گفت نه تو یه حرفایی میزنی آدم بدتر اعصابش میریزه به هم
راستم میگه، من اومدم اونو خوب کنم خودم مبتلا شدم و عصبی شدم، فقط گریه می کنم - حالم اصلا خوب نیست – از آینده می ترسم
تو این مدت فشار مالی زیادی رو من بود – همش من پس انداز می کردم _ من میگم تو این وام خونگی شرکت کنیم- یا اگه مشکلی پیش میاد من پول جور می کنم ( می ترسم چون همسن هستیم این مشکل تا آخر باشه) فکر می کنم اگه اختلاف سنی داشتیم اینجوری نمی شد
اون خیلی به خودش میرسه اما من مثل سابق نیستم ، حتی حس ندارم اتاقمو مرتب کنم، نا امیدم
احساس می کنم زندگیم داره دچار بحران می شه و همسرم داره از بودن با من خسته می شه
علاقه مندی ها (Bookmarks)