سلام .شما به قصد دوستی اجماعی با ایشون دوست شدید و به مرور به ایشون علاقه مند شدید اما شک داشتیدید چرا؟؟؟ چی چیزی باعث شک نسبت به این خانم شده بود؟؟؟ اگه بهشون علاقه داشتیدید و بهشون میگفتیدید مثلا تا دو سال دیگه شرایطش رو ندارید باز هم راه درستی نیست.اما شما میتونستیدید از ایشون بخواید واسه یه مدت معین زیر نظر خانواده ها بیشتر واسه شناخت هم وقت بذارید تا اینجوری اون دختر خانم هم شما رو به عنوان یه خواستگار بپذیرنند.مشکلات مالی هم میتونستیدید باهاشون در میون بذارید و بگید تا دو سال دیگه که هم درس شما تموم بشه هم اوضاع مالی شما سروسامان پیدا کنه نامزد باشید.ببخشید این حرفو میزنم اگه منم جای این دختر خانم بودم هیچ وقت قبول نمیکردم که مثلا تا دو سال دیگه بدون هیچ تعهدی با شما بمونه(دقیقا موضوع شما برای من اتفاق افتاد و من از خواستگار قبول نکردم).پس اگه قصد دارید با ایشون ازدواج کنید میتونید ازشون بخواید با خانوادشون صحبت کنید و مراحل شناخت رو ادامه بدید.که اون دختر خانم هم حق انتخاب داشته باشند (هم شما و هم خواستگارشون رو ببپذیرند).این وضیت روحیتون هم تا حدی طبیعی هست که مرور بهتر میشید (معمولا روابط برای کسانیکه اولین بار هست چنین وضعیتی رو داره).شاید یک روزی همین دختر خانم میومد و میگفت علارغم علاقه رهام کرد و رفت با یکی دیگه ازدواج کرد .پس به ایشون حق بدید که حرف شما رو جدی نگیرند و علاوه بر این روز اول شما ابراز احساسات کردید.دلیلش رو میشه بگید؟؟؟چون اشاره کردید فقط رابطه دوستی اجتماعی بود و اون دختر خانم هم مخالفت کردند با اینکار.(می ترسم تا 2 سال با توجه به بدبینی هایی که بهش دارم نظرم برگرده و اون بیچاره فرصت هاشو از دست بده و نفرین های اون آینده رو هم از من بگیره)این جمله ؟؟؟؟
فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …
ویرایش توسط ستیلا : پنجشنبه 10 بهمن 92 در ساعت 16:40
علاقه مندی ها (Bookmarks)