دروود.من یه دختر 26 ساله هستم.حدود یکسال هست که با پسری آشنا شدم که 28 سال دارن.نحوه ی آشنایی رو درپی نوشت خدمتتون عرض میکنم دوستان.رابطه ی ما به واسطه ی آشناییمون از ابتدا هدف دار و با هدف ازدواج شروع شد.خوانواده ی ایشون و من از ابتدا در جریان رفت و آمد ما برای شناخت قرار گرفتن.همه چیز تو این یکسال خیلی خوب پیش رفت مسایلی که پیش میومد رو خیلی خوب با صحبت حل میکردیم و هم احترام وجود داشت و هم اعتماد و دلیل عقب انداختن صحبت برای رسمی کردن رابطه مسئله ی کار ایشون بود چون پدرم در این مورد بسیار حساس هستند.تا اینکه سه روز پیش به صورت کاملآ اتفاقی و از سر شوخی من متوجه اس ام اس های ایشون به یک خانوم شدم که حدود یک ماه پیش در راه سفری که به شهر دیگه برای گرفتن مدرک تحصیلیشون رفته بودن آشنا شده بودن(در اتوبوس) اول اسم خانوم رو که پرسیدم گفتن همکلاسی دوران دانشگاه (ایشون 3سال پیش فارغ التحصیل شده بودن) هستن..متن رو که خودندم دیدم توی راه آشنا شدن...جمله هایی مثل اینکه "چشمای خوشگلی داری و.." که به قول خودمون مخ زنی هست رد و بدل شده بود...و در اس ام اس های بعدی نوشته شده بود که این خط دست من نیست..لطفآ به خط دیگری زنگ بزن و این حرف ها...بعد از خودند این اس ام اس ها من محل رو ترک کردم...ایشون مدام حرفشون این بود که من اشتباه کردم...ببخشید...لغزش کردم...و این مسئله تمام شده بوده...و از اونجایی که من تو مدت این یکسال از ایشون موردی ندیده بودم و بقول معروف هم خود ایشون هم اطرافیان ایشون انتظار همچین مسئله ایی رو از ایشون نداشتن کاملآ در شُک هستیم مخصوصآ خود من چون توی این یکسال ایشون رو سربراه و نجیب دیدم.تو این چند روز من با ایشون صحبت نکردم ؛جوابشون رو ندادم...و ایشون از من میخوان یه فرصت دیگه در اختیارشون بزارم تا جبران کنن و مدام میگن که اشتباه کردن.ولی از اونجایی که اعتماد من کاملآ تخریب شده و از طرفی هم ایشون یه سری اخلاقیات مورد پسند من رو دارن.واقعآ نمیدونم که باید این فرصت رو به ایشون بدم یا خیر..لطفآ راهنماییم کنین دوستان.
پ.ن: ایشون پسر دایی یکی از نزدیک ترین دوستان من هستن که چندین ساله باهم دوست هستیم.و حدود هفت ماه درخواست خودشون روبرای آشنایی مطرح میکردن چون از لحاظ روحی آمادگی رابطه ی جدی رو نداشتم قبول نکردم تا اینکه به مرور این آمادگی رو در خودم دیدم. اینکه در طی این یکسال اعتماد ما کاملآ دو طرفه بوده و هیچ تنش احساسی یا جنگ و دعوا یا قهر های طولانی نداشتیم...تمام اختلاف نظرهایی که وجود داشت رو با صحبت برطرف میکردیم.و اون اتفاق زمانی افتاده که همه چیز بین ما آرام و خوب بوده.از طرفی ما هیچوقت همدیگه رو چک نکردیم برای مثال خوندن اس ام اس های شخصی همدیگه و اینجور موارد.از لحاظ خانوادگی هم ایشون از یک خانواده ی فرهنگی و محترم هستند و الان خانواده ی خودشون هم از این بابت بسیار ناراحت و دلخورن اما من هنوز به واسطه ی اینکه هنوز تصمیم نهاییم رو نگرفتن خانواده ام رو در جریان این اتفاق قرار ندادم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)