به نام خدا.
سلام به همه عزیزان. راستش نمیدونم از کجا بگم. تو این زمونه همه آدمها به نوعی با مشکلات زندگی دارن دست و پنجه نرم می کنند، یکی ازون آدمها هم منم. یک بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی یا همون bipolar disorder. الان تقریبا 25 سال دارم اما اونقدر در ارتباطات کلامی و به طور کلی ارتباط اجتماعی ضعیف هستم که حتی در رساندن ساده ترین مفاهیم هم با مشکل مواجهم.
رفتارهای من اصلا طبیعی نیست، وقتی بیرون قدم میزنم، فقط بالا و پایین رفتن سر آدمها رو میبینم،حتی یه بار پدرم از کنارم رد و من اونو نشناختم، من اصلا تو لحظه "اکنون" نیستم! تو یه دنیای دیگه ام ، از درون دارم یخ میزنم نه از سرما، از افسردگی و تنهایی. تو این سن نمیتونم وارد اجتماع بشم، نمیتونم با اجتماع ارتباط برقرار کنم، روز به روز دارم تنها تر میشم... مخصوصا با این بیماری.
حالا به نظر شما من حق دارم ازدواج کنم؟ چرا باید کسی رو وارد این مشکلات کنم؟ اصلا کسی حاضر میشه با یک دوقطبی زندگی کنه؟
به نظر خودم باید تا آخر تنها زندگی کنم، نباید زندگی کسی رو خراب کنم.
با همه این مشکلات، خدا رو شکر میکنم. هرچه از دوست رسد نیکوست. ممنون از وقتی برای خوندن نوشته هام گذاشتید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)