
نوشته اصلی توسط
این راهش نیست
نمیدونم چه اتفاقی افتاد که من بعد از
خواستگاری بلافاصله جواب منفی دادم. خانواده ام می گفتن علی رغم اینکه
سبزه بود ولی بسیار زیبا بود نظر خود من هم همین بود یعنی زیبا بود ولی
من دوست دارم همسرم پوستی روشن و سفید داشته باشد.
بعد از اون ماجراخواستگاری های زیادی رفتم و هنوز به دلایل مختلف نتونستم همسر ایده آلم
(منظور حداقل ملاک های مدنظرم) را پیدا کنم. دیگه واقعا خسته شدم. اصلا
هیچ انرژیی ندارم. دستم به هیچ کاری نمیره. بنابراین گاهی با خود فکر
میکنم که دوباره به خواستگاری اون دخترخانم بریم ولی می ترسم نکنه جوابمنفی بدهند و آبرویمان برود.
البته ما میگیم اون
احتمالا دست پیش گرفته که پس نیفته چون اینطور که اطرافیان و فامیل میگن
من هم چهره ام نسبتا زیبا و پوستم روشنه. بنابراین از شنیدن جواب منفی
میترسم و حتی خواهرم هم زیر بار نمیره که دوباره این موضوع رو با خواهر
دخترخانم مطرح کنه و میگه ممکنه براش گرون تموم بشه و حتی اگه قبول هم
کنن ما باید تمام شروط اونها رو قبول کنیم و دیگه راه پس نداریم. درحالی
که من به چنین چیزی معتقد نیستم و میگم اگه قبول کردن فبها، نکردنم
نکردن! و اینطور نیست که من تمامی شروط اونهارو قبول کنم. همین طور میگم
مگه من چی دارم! نه کار نه خونه نه ماشین. فقط تحصیلات و مقداری دارایی
که مال بابامه. چرا باید اینقدر سخت بگیرم. خواهش میکنم راهنمایی ام کنید
که چیکار کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)