سلام
کاش میدونستید چه حالیم
کمی قبل پدر شوهرم به شوهرم زنگ زده که از دادگاه احضاریه برای 4 شنبه داره
بهتون گفته بودم که شوهرم در زندگی قبلیش نصف آپارتمان و واحد تجاری دفتر کارش رو به همسرش داده یود
آنها از هم جدا شدند اما این نصف اموال هنوز پابرجاست و همسر سباق شوهرم شکایت کرده برای گرفتن سهم خودش
یعنی اپارتمانی که ما فعلا در آن ساکن هستیم و اون واحد تجاری
همسرم خیلی بهم ریخت
در این اوشاع بحرانی مالیمون باید کلی زمان و هزینه صرف کنیم برای وکیل
و نهایتا ممکنه هر دو واحد رو هم از دست بدهیم و به فورش گذاشته بشند
خیلی احساس بدی دارم
از صبح فقط گریه میکنم
حالهمسرم هم بهتر از من نیست اما به او روحیه میدهم که کنارش هستم
خانواده همسرم هم هیچ کمکی به او ندارند
برادرش تازه ازدواج کرده و همانظور که گفتم اصلا همسرم را برای عقد دعوت نکرده اند و حالا همسرش را اورده و میخواهد تا با شوهر من آشنا کند و حتی گفته مهمانی بزرگی در راه است
اما من تمایل ندارم همسرم به ان مهمانی برود خودش هم باری اینکار مشتاق نیست
در غربتم
فشار بی امان درسها
کار سخت
تنهایی و این همه مشکلات مرا از پا در اورده
از طرفی هم میترسم خواهر همسر سابق شوهرم رفتن و صحبت کردنم را به خواهرش گفته باشد و او نیز این موضوع را در دادگاه به همسرم مطرح کند
شما بگویید چه کنم
تا کی باید این قدر در استرس و تلاطم رندگی کنم
خواهش میکنم بیش از این به من کمک کنید
من در غربت خیلی تنهایم
خیلی به همدردی شما دوستانم احتیاج دارم
اما هیچ کس نمیدانم چرا زیاد مایل به راهنمایی من نیست
عنوان جدید باشد
مشکلات زندگیم مرا در مورد ازدواجم پشیمان کرده است
علاقه مندی ها (Bookmarks)