سلام
من در ارتباط با اطرافیان و دوستان مشکلاتی دارم که برای حل کردنش به کمک شما نیاز دارم. سوالم اینه که ریشه مشکل من چیه و راه حلش چیه?
اگر بخوام در مورد خودم و مشکلم بطور خلاصه توضیح بدم می تونم بگم که من یک پسر 25 ساله هستم و دانشجوی کارشناسی ارشد در یک دانشگاه خوب هستم.
مشکلم اینه که بیشتر اوقات نمی تونم چیزی که ته دلم هست رو بگم اونم از ترس اینکه بهش اهمیت داده نشه ولی اگر یک نفر قبل از من اون چیز رو بگه من خیلی راحتتر میتونم مطلبی که توی دلم هست رو بگم.
از بچگی به هر کسی که علاقه داشتم ناخودآگاه بیشتر ازش فاصله می گرفتم. از این می ترسیدم که اگر بهش نزدیک بشم ممکنه منو قبول نکنه. همین باعث شده که خیلی احساس تنهایی بکنم با اینکه اطرافم خیلی دوست و آشنا دارم نمی تونم خودم باشم و جلوی اونا نقش بازی می کنم.
در شروع مکالمه و ارتباط واقعا دچار استرس میشم و نمی دونم که چطور باید شروع کننده یک مکالمه یا ارتباط باشم. بارها توی ذهنم اتفاقاتی که ممکن هست در شروع رابطه اتفاق بیافته رو مرور می کنم و برای هر حالت نقشه می کشم اما با این حال بازهم خیالم راحت نمیشه و در روابطم تاثیر منفی می گذارد.
اگر علاقه ای به اجتماعی بودن نداشتم این مشکل بزرگی نبود ولی من خیلی دلم می خواد که ارتباط خوبی با اطرافیان داشته باشم ولی نمی تونم.
خانواده من هم از اول دچار مشکل بوده و هست. پدر و مادرم دایما با هم مشکل داشتند.
فکر میکنم توضیحات کلی را داده باشم. برای اجتناب از طولانی شدن مطلب از توضیحات بیشتر خودداری می کنم و اگر لازم بود در پست های بعدی بیشتر توضیح خواهم داد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)