
عـشق
خـاطره یی ست به انتـظار ِ حـدوث و تـجـدد نـشسته٬
چـرا کـه آنـان اکـنون هـر دو خـفـته انـد.
در ایـن سوی بـستر
مـردی و
زنـی
در آن سـوی.
تــندبـادی بـر درگـاه و
تـندبـاری بـر بـام.
مـردی و زنـی خـفته.
و در انتـظار ِ تـکرار و حـدوث
عــشقی
خـسته.
زندگی سخت ساده است و پیچیده نیز هست ...
زندگى يک تصادف است.
و مرگ يک واقعيت.
اين يک کلمه قصار نيست يک واقعيته. آدم به حسب اتفاق بهدنيا مىآد، ولى وقتى به دنيا اومد مرگش قطعيه. انسان هست تولد هست و مرگش هست که ديگر انسان نيست. خاطرهاى هست اونهايى که الگوى زندگى ما بودند، مىدونستند چه مىکنند. اونها به مرگ فکر نکردند. به زندگى فکر کردند و چه خوبه که ما هم بتونيم به اونجا برسيم. مرگ برامون وجود نداشته باشد، در حالى که قاطعيت وجودش بيشتر از زندگيه، عملا وجود نداشته باشد يعنى عملا طرد بشه. اهميت و ارج زندگى در همينه که موقته. اينه که تو بايد جاودانگى خودتو در جاى ديگرى نشون بدى.
انسانيت. فرصت هم نداريم. فرصت بسيار کمه. خيلى کم. به طرز بىشرمانهاى کوتاهه زندگى. ولى هر چه هست اهميتش در همونه. همون در کوتاهيشه.
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود
اما يگانه بود و هيچ کم نداشت
به جان منّت پذيرم و حق گذارم
چنين گفت بامداد خسته
علاقه مندی ها (Bookmarks)