سلام
خیلی چیزها برای غمگین شدن وجود دارد و همیشه موضوعی برای غصه خوردن هست .
اما تو با غم و غصه ها و ترسهایت چکار می کنی ؟
تو برای نترسیدن و غصه نخوردن چه پیشنهادی داری ؟
تشکرشده 2,234 در 570 پست
سلام
خیلی چیزها برای غمگین شدن وجود دارد و همیشه موضوعی برای غصه خوردن هست .
اما تو با غم و غصه ها و ترسهایت چکار می کنی ؟
تو برای نترسیدن و غصه نخوردن چه پیشنهادی داری ؟
طاهره (سه شنبه 31 اردیبهشت 87)
تشکرشده 926 در 486 پست
خدا و خرد،تنها درمان ها هستند.
گرد آفرید (شنبه 28 اردیبهشت 87)
تشکرشده 755 در 381 پست
سلام
ترس برای چه چیزی، ترس از تنهایی ؟ یا از تاریکی ؟ یا از ناشناخته ها ؟
تا خدا را دارم کمتر میترسم اما با غم هم متاسفانه میانه دارم ...اما آن را هم بقول آقای گرد آفرید میشود با وجود خدا حل کرد. سوالتان کمی کلی است خانم طاهره اگر جزیی بگویید بهتر جواب میدهم .
من هم معتقد به تفکر هستم برای پیدا کردن راه حل مناسب. به عقیده من همیشه راهی برای بهتر کردن شرایط ویا رسیدن به خوشبختی وجود دارد البته باز هم با یاری خدا .
مشورت هم عمل مهمی است اما من کمتر مشورت میکنم - بدلیل یک تجربه - حتی اگر عقلم قد ندهد ، مگر آنکه ناصح مشفقی یافت شود ...که کمتر پیدا میشود پس میماند خودم و عقلم و خدا.
آرزو (چهارشنبه 01 خرداد 87)
تشکرشده 1,965 در 675 پست
سلام
غم در زندگي هر شخصي وجود دارد اما نبايد بگذاريم غمها تبديل به غصه و غصه تبديل به ترس گردد .
غم گاهي اوقات شيرين است چون باعث ميشه به خدا نزديك بشيم كسي هم كه به خدا نزديك بشه غصه نمي خوره و از هيچ چيزو هيچ كس به جز خود خدا نمي ترسه .
والسلام
erfan25 (سه شنبه 31 اردیبهشت 87)
تشکرشده 496 در 278 پست
من غم هامو دوست دارم چون وقتي دوره اش مي گذرد احساس مي كنم بيشتر چيز فهميدم و بزرگتر شدم و احساس مي كنم كه تجربه جديدي كسب كردم زندگي كه نمي شه همش شادي باشه دل ادم و مي زنه
ولي خدا ايشالله براي هيچ كس با مريضي غم نياره كه واقعا دردناكه
اين دعا رو براي همه از ته دلم دارم
honarmand (یکشنبه 29 اردیبهشت 87)
تشکرشده 2,234 در 570 پست
سلام آرزو
غم و غصه و شادی بخشهای لاینفک زندگی انسان هستند .
ترسها و بیم ها و امیدها و آرزو ها هم همینطور ....
به نظر من برای اینکه موفق باشیم باید بتونیم تعادل لازم رو بین غم و شادی و بیم و امید برقرار بکنیم ...
و در این راستا این که بدونیم با غمها و غصه هامون چیکار می کنیم خیلی مهمه ... چطوری باهاشون کنار می یاییم ؟ آیا سرکوبشون می کنیم ؟ آیا بهشون بها می دیم ؟
میزان اهمیتی که در زندگی ما دارند چقدره ؟ آیا اونها در زندگی ما نقش تعیین کننده دارند ؟ آیا کوچکترین ترس و نگرانی ما می تونه براحتی تبدیل به غم و غصه های بزرگ و طاقت فرسا بشه؟ و ...
این تاپیک رو برای این باز کردم که از نظرات و تجربیات همدیگه در اینخصوص استفاده کنیم و قطعا از هم بیاموزیم .
طاهره (سه شنبه 31 اردیبهشت 87)
تشکرشده 328 در 117 پست
سلام ،
بعضی از غم وغصه ها سطحی و زود گذرند اما بعضی از اونها ریشه ای تر وزمان بر ،بعضی اوقات ممکن برای اون اتفاقی که برای ما افتاده مدتی ناراحت باشیم و بعد از مدتی از غصه اون در بیاییم اما گاهی برامون بیرون اومدن از اون حالت سخته و اگر هم از اون حالت بیرون بیاییم مدتی هست و دوباره به اون حالت برمیگردیم .
توکل به خدا در حل مسائل به ما خیلی کمک میکنه اما همون توکل کردن هم باید ببینیم تا چه حد قلبی هست ،به نظر من کسی که به خدا توکل میکنه باید قوی باشه وتحمل هر نوع سختی رو هم داشته باشه که حتی همین تحمل کردنها برای بعضی از ما انسانها سخته.
شده گاهی وقتی غمگین هستید هیچ چیزی راضیتون نکنه؟
براستی در این مواقع چه کار باید کرد؟
termeh (چهارشنبه 01 خرداد 87)
تشکرشده 755 در 381 پست
سلام
طاهره و ترمه جان و هنرمند عزیز
درست است که خدا ما را با دوحالت ازغم و شادی بوجود آورده است اما این نشان از توانایی و قدرت او در خلقت همه موجودات دارد زیرا او همه چیز...... را کامل میآفریند. ما را هم کامل و با تمام گونه های مختلف احساسات آفریده است ولی استفاده از هر گونه احساس به چه میزانی؟ بنابر این باید از غم درست استفاده شود این دلیل نمیشود همیشه از غمگینی به عنوان یک روش درست برای رسیدن به هدفهایمان استفاده کنیم، چون موقعیتها با هم متفاوت است باید از بیشتر غمها انتظار پرش داشت نه افتادگی و افسردگی .
طاهره جاهایی وجود دارد که ناله کردن به معنی فاصله گرفتن از غرور است و یا دوری از بی احساسی و بی درکی برای این است که اگر بخواهیم به مشکلاتمان فکر کنیم شاید اگر سر در گریبان خودمان داشته باشیم و البته غمگین باشیم بهتر بتوانیم فکر کنیم و جدی تر باشیم .
غم گاهی به معنی اندیشه است و گاهی به معنی نادانی .
زمانی صبر ایوب به اوج خودش رسیده بود هر چه خدا بلا بر او نازل میکرد او هیچ نمیگفت و تحمل میکرد...روزی جبرئیل آمد و به ایوب گفت ایوب ؟ ناله کن !!
یعنی اینکه بی غمی دیگربس است ، تو داری به معشوقه ات بی توجهی میکنی اینجاست که ایوب باید بنالد ( حتی زاری کند ) تا خدا بداند او به خالق خودش نیازمند است و غرور ندارد.
اما از طرفی غمی که در سراشیبی ناامیدی و سقوط است و هیچ آینده ای را متصور نیست به مثل گردابی است که فقط بی هدف و نتیجه چرخ میزند و عاقبت به قعر نیستی رسوب میکند بدون آنکه چیزی بدست بیاورد.
پس از غم باید طالب صعود و پرواز باشیم نه سقوط و رسیدن به پوچیها.
آرزو (سه شنبه 31 اردیبهشت 87)
تشکرشده 160 در 86 پست
دل که او بسته غم و خندیدن است
تو مگو کو لایق آن دیدن است
حالتی دیگر بود کان نادر است
تو مشو منکر که حق بس قادر است
تو قیاس از حالت انسان مکن
منزل اندر جور و در احسان مکن
جور و احسان.رنج وشادی عادت است
حادثان میرند و حقشان وارث است
بهتر نیست ایقدر مطلق صحبت نکنیم .توی ریاضی هم با اون همه دقت نمیشه اینقدر مطلق حرف زد. اینجا که دیگه طرف حسابمون روح وقلب ادماست. با هزار و یک شرایط غیر قابل درک.
یادم رفت بگم که یه زمانی وقتی دلم میگرفت خودمو به یه عقل کل(البته از نوع نسبیش)که عمو جلال الدین محمد باشه وصل مکردم.
راه بدیم نبودا....
mohajer (پنجشنبه 02 خرداد 87)
تشکرشده 3,584 در 906 پست
سلام به دوستان خوبم.
بحث جالبیه!
اما تو با غم و غصه ها و ترسهایت چکار می کنی ؟
من تجربه ی شخصی خودم رو از غمهام و ترسهام می نویسم .
خدمت شما دوستانم عرض کنم که دراین راستا حالات گوناگونی رو تجربه کردم. بستگی داشته از چه جناحی به اون نگاه کردم .گاهی که از جناح چپ نگاه کردم چه بسا حیران و سرگردان و حتی معترض بودم.
اما گاهی که از جناح راست و نگاهی ملایم و ارام نسبت به اونها داشتم ، پذیرا و ارومتر برخورد کردم .
یادمه یه زمانی وقتی توی یه غمی غوطه ور بودم با خودم این شعر رو زمزمه می کردم.
یه توپ دارم قلقلیه ، سرخ و سفید و ابیه ،می زنم زمین هوا می ره نمی دونی تا کجا می ره ،من این توپ رو نداشتم خدا بهم عیدی داد یه توپ (مسئله و غم)قلقلی داد .
و یه جورایی با غمم بازی و تفریح می کردم.
حالا این حالات روحی متفاوت بامواجهه شدن با غم از کجا نشات می گیره ؟.این مهمه.!
و نکته ی دیگه این که گاهی غم رو خودمون برای خودمون بزرگ کردیم که اگه بهش توجه نکنیم خودش خود به خود حل میشه .
وگاهی نه حالا به هر نحوی ایجاد شده .این ماییم که باید با عقل و خرد و توکل و تلاش حلش کنیم .
وگاهی این غم باید باشه چون اسباب و سبب رشد آدمه.باید تو ی اغوشش بگیریم و مثل یه نوزاد پرورشش بدیم و از نوزادی درش بیاریم و بالغ وجودش که همون رشدمون رو ازش استخراج کنیم .
رنج، گنج امد که رحمت ها دروست
مغز تازه شد چو بخراشید پوست
ای خجسته رنج و بیماری وتب
ای مبارک درد و بیداری شب
رنج و غم را حق پی ان افرید
تا بدین ضد خوش دلی اید پدید
خب نظر من اینه که غم زیاد هم جیز بدی نیست .پس نمی گم که غم نداشته باشید .امیدوارم هیچ وقت غمگین نباشید
امیدوارم شاد، شاد باشید حتی موقعی که دارید با غم دست و پنجه نرم می کنید![]()
setareh (پنجشنبه 02 خرداد 87)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)