به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 51
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    58
    Array

    من دیوانه وار تشنهء نوازشم...


    از بیرون رسیدم و بهم گفت خاله زنگ زد گفت چرا نیومدید بریم بیرون؟ گفتم چون شمیم خونه خاله ست, حوصله ندارم بهم تیکه بندازه یا مضخرف بگه, خیلی عصبانی شد و گفت چطور دختر عمه ت بهت بار کرد جوابش رو ندادی این بچه تا یه چیزی می گه خودت رو می کشی! (منظور از بچه دختر دایی 19 سالمه که 4 سال از منه گنده کوچیکتره, همیشه بهش می گه بچه, بچه, بچه... در واقع باید بگه بچم!) تو دوران بچگیم که به قول مامان بچه نیستی! حسابی بخاطرش کتک خوردم مادرم فقط به اون محبت می کرد و همش می یوورد خونمون یه بار داشت موهاش رو می بافت و گفت دستت رو بذار که بافتش باز نشه زود میام منم دستم رو گذاشتم و یکدفعه دستم ول شد و من رو گرفت زیر کتک و تا می خوردم زد (8 سالم بود)! امروز وقتی گفت چرا خودت رو می کشی گفتم بچگی هام یادم نرفته و گفت محبت ندیدم که بخوام بهت محبت کنم! گفتم چطور می تونستی به شمیم جونت محبت کنی فقط واسه بچه خودت محبت نداشتی؟ گفت چیه عقده ای, واست عقده شده, اون طفل معصوم! گناهی نداره (خیلی عصبانیتش بیشتر شد) گفت چه کمبودی داشتی؟ پدر مادر بالا سرت نبود؟ گفتم اگه نبود شاید بهتر بود حداقل اینقدر کتک نمی خورم از تو و پسرت! فقط اسمتون روم بود و اونجا که هزار نفر بهم نظر داشتن کجا بودید؟ گفت یه بار دیگه اسم شمیم رو بیاری جلوی هر کی شده از خجالت آبت می کنم, اون اصلا تو رو آدم حساب نمی کنه, گفتم وقتی ننه بابامون آدم حسابمون نکنه از بقیه چه توقع و و و
    هنوز هم بهم هیچ محبتی نمی کنه, خدا شاهده خیلی سعی کردم دختر خوبی باشم و مشکلاتشونو کم کنم که بیشتر نکنم, هر وقت تو خیابون می بینم مادری بچش رو می زنه یاد گذشتم می افتم و خیلی برام آزار دهندست بیش از حد, همه این چیزا رو با گریه دارم می نویسم, ازتون خواهش می کنم کمکم کنید مادر من خیلی بد اخلاقه و از طرفی مشکلات دیگه هم دارم, نمی تونم برم طرفش همیشه عصبانیه و یه وقتایی خوب می شه, هر وقت میگم بیا بریم بیرون نمیاد و من می رم بیرون بهم حسادت می کنه, حتی زن داییم هم می گه مامانت هووته؟ واقعا هم انگار هووی منه, این اخلاقش داره رو منم تاثیر می ذاره.



    من دیوانه وار تشنهء نوازشم
    نمی خوام من رو دعا کنید تو نماز شب
    تو خواسته هام همهء نیازهام رو دیدید
    بگو جواب این فرزند بی آزار رو می دید؟




  2. 4 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (پنجشنبه 30 تیر 90)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    58
    Array

    RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...

    [size=medium]یعنی یه نفر نیست کمکم کنه؟ دارم دیوونه می شمممممممممممممممم, هنوزم دارم گریه می کنم, از صبح یه لحظه آروم نبودم, این چیزا کم بود کلی هم سوء تفاهم دیگه.......................................... ....................... خاله میگه کلاس می ذارم! خدا چرا هیچ کی هیچی نمی گه؟ خدایا کمکم کن, تو حداقل بهم کمک کن خدای من.

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 آذر 96 [ 15:16]
    تاریخ عضویت
    1389-9-14
    نوشته ها
    429
    امتیاز
    9,392
    سطح
    65
    Points: 9,392, Level: 65
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 258
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,069

    تشکرشده 2,080 در 437 پست

    Rep Power
    57
    Array

    RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...

    اخه دوست عزيزم چه توقعي داري براي كمك؟!

    شما يه سري مكالمات با يه سوم شخص نوشتين مثل داستانهايي كه تهش تازه ميفهمي داستان از چه قراره! من كه اول فكر كنم داري با نامزدي چيزي حرف ميزني ... بعد گفتم پدرشه ... بعد مادرش ...
    فقط يه جمله آخرش مشكلت رو خلاصه كردي ...
    بيشتر بگو تا راحت تر بشه كمكت كرد

  5. 4 کاربر از پست مفید yasa تشکرکرده اند .

    yasa (یکشنبه 15 خرداد 90)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array

    RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...

    منم فكر كردم داستاني چيزي نوشتي! ببين دخترجان! شما يه سري مشكلات در گذشته داشتي كه هنوزم برات حل و فصل نشده و آثارش هنوز در زندگي شما ادامه داره. شما حتما بايد پيش يك روانشناس حاذق بري تا مسائلت دقيق و حل و فصل شه. اينجوري از اين شاخه به اون شاخه پريدن فايده نداره. گاهي اوقات بعضي مشكلات راه حل ندارن بلكه بايد راه كنار اومدن با اونها رو ياد گرفت. تاپيك زير رو بخون.
    http://www.hamdardi.net/thread-14585.html

  7. 2 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (شنبه 14 خرداد 90)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    58
    Array

    RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...

    ببخشید شاید اینطوری نوشتن خاصیت نویسندگی هست که تومه ولی این یه قصه نیست مشکل همیشگیم با مادرمه, خیلی خودخواهه و احساس نداره حتی وقتی دارم از درد می میرم هم با حرفش حالم رو بدتر می کنه, وای می سته بالا سرم نصیحت می کنه! مادرم از بچگی همیشه به دختر دایی م محبت می کرد و منو له می کرد و همیشه ازش کتک می خوردم و 2 بار سرم رو شکونده چند وقت پیشم حسابی ازش کتک خوردم من الان دیگه 23 سالمه! با کوچکترین حرفی تحریک می شه... اونم مشکلات زیادی داشته پدر و مادر نداشته و خانواده شوهر آزارش دادن و پدرم هم دست بزن داشته و البته همه رو سر بچه هاش خالی کرده خصوصا من که شبیه خانواده پدریم بودم! کاش فقط مادرم بود برادر بزرگمم همیشه کتکم می زد و حتی چند بار کارم به بستری شدن تو بیمارستان و یکی دو بارم چند روز مدرسه نرفتم, الانم تا گفتم دلم نمی خواد با شمیم بریم بیرون انگار بهش فحش دادن قاطی کرد و حسابی زد تو برجکم منم گفتم بچگی رو هنوز یادم نرفته هنوزم مثل اونموقع ظالمی سنگ بقیه رو می زنی به سینت, از تمام فامیل حالم بهم می خوره و حرفای بالا... خلاصه زنگ زده به خاله تمام حرفا رو گفته و خالمم خیلی عصبانی از من اس ام اس داد از ما ببر و دیگه به ماکاری نداشته باش... خیلی داغون شدم, ساعت 14:20 زدم از خونه بیرون و رفتم پارک بانوان نیم ساعت اونجا بودم و الان رسیدم خونه اونجا هم مردا بودن و هر کی رد می شد نگام می کرد و می خندید! بدتر اعصابم بهم ریخت.

    وقتی دنیا می خواد که مخصوصا بسوزم, چیکار کنم؟ دلم رو با نخ سوزن بدوزم؟

  9. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    58
    Array

    RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط سرافراز
    تاپيك زير رو بخون.
    http://www.hamdardi.net/thread-14585.html

    سرافراز عزیز

    این تاپیک رو خوندم اما زندگی منم راحت نبوده, می دونم اعتیاد یعنی چی... نعشگی برادرم رو دیدم, پشت اتاقش گریه هام رو کردم, دعوا هم دیدم تا دلت بخواد اونم به بدترین وجه از چاقو بگیر تا آب جوش, بی پولی هم چشیدم, تو تاپیک های قبلیم یه چیزایی نوشتم مثل اینکه 7 سال یکی از نزدیکهام بهم تجاوز کرده و وقتی ازدواج کرد دست از سرم برداشت ... نمی دونم چرا من رو به این ارجاع دادی شاید چون اون خیلی صبوره؟ منم بودم, منم تو تحصیل و نقاشی و نوشتن و خیلی چیزها موفق بودم و تقدیر نامه گرفتم, اما درجه صبرم اومده پائین حتی وقتی می خوام بخندم به قلبم فشار میاد و حالم بد میشه... احساس می کنم یه آدم مردنی ام, گاهی فکر می کنم با ازدواجم شوهرم رو بدبخت می کنم چون ممکنه بمیرم, دیگه مثل 22 سالگی به خودم نمی بالم که دمم گرم و من چقدر قوی ام دیگه از زندگی پر تلاطم خسته شدم فقط خوشحالم که خودم رو ساختم و کثیف نشدم و خودم رو وا ندادم (منظورم خودم رو حفظ کردم) اما دیگه احساس قدرت نمی کنم, دلم آرامش می خواد, یه جایی دور از آشنا... دوست دارم از هر چی فامیله کناره بگیرم حتی شده 1 ماه, می خوام دلم براشون تنگ بشه و دل اونا هم برام تنگ شه, همش حرف, همش غیبت, همش حرفای پوچ و چرت پشت سر هم, چشم و هم چشمی, دخالت تو زندگی هم, آخ که آدما چقدر بیکارن!



  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array

    RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...

    دخترجان! حرف من فقط به تو اينه كه وقتي نمي توني چيزي رو تغيير بدي بايد بپذيريش. تجزيه تحليل اينكه اونا چقدر بد هستن و دنيا چه جاي مزخرفيه و اين آه و ناله ها گره از كار تو باز نمي كنه. همه چيز بايد در درونت اتفاق بيفته. تويي كه بايد از لابلاي همه اين رنجها و سختي ها يادبگيري گليمتو از آب بكشي بيرون! اگر همه عمرتو صرف اين كني كه عوامل و آدمهاي بيرونيت تغيير كنن فقط جسم و روحت فرسوده مي شه. براي مثبت انديش شدن اول از شكرگذاري شروع كن. شكر بخاطر همين نعمتهايي كه خدا بهت داده:
    - خدايا شكرت كه سقفي بالاي سرم هست و دختر آواره اي نيستم.
    - خدايا شكرت كه سالمم.
    - خدايا شكرت كه بهم استعداد دادي تا پيشرفت كنم.
    - خدايا شكرت كه بي پول و الاف و محتاج نيستم.
    - خدايا شكرت كه مادر دارم هرچند غرغر ميكنه اما از اينكه سايه اي بالاي سرم هست تورو شكر مي كنم.
    - خدايا شكرت كه تغيير لازمه طبيعته. پس اوضاع منم تغيير خواهد كرد.
    - خدايا شكرت كه اميد رو در دلهاي ما قرار دادي تا به تغيير بهتر اوضاعمون اميدوار باشيم.
    - خدايا شكرت كه لباس دارم بپوشم و ديگران مسخره ام نمي كنن.
    - خدايا شكرت كه زشت نيستم و مردم از من فرار نمي كنن.
    و...
    مي بيني؟ خيلي چيزها وجود داره كه ميتوني بخاطرشون شكرگذار باشي. همين الان و همين امروز فقط شكر كن و غر نزن. باور كن درهاي خوشي با روحيه مثبت آدم به سمتمون ميان. هيچكس از آدم غرغرو خوشش نمياد.

  11. 6 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (یکشنبه 15 خرداد 90)

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    58
    Array

    RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط سرافراز
    حرف من فقط به تو اينه كه وقتي نمي توني چيزي رو تغيير بدي بايد بپذيريش. تجزيه تحليل اينكه اونا چقدر بد هستن و دنيا چه جاي مزخرفيه و اين آه و ناله ها گره از كار تو باز نمي كنه. همه چيز بايد در درونت اتفاق بيفته. تويي كه بايد از لابلاي همه اين رنجها و سختي ها يادبگيري گليمتو از آب بكشي بيرون! اگر همه عمرتو صرف اين كني كه عوامل و آدمهاي بيرونيت تغيير كنن فقط جسم و روحت فرسوده مي شه. براي مثبت انديش شدن اول از شكرگذاري شروع كن. شكر بخاطر همين نعمتهايي كه خدا بهت داده:
    - خدايا شكرت كه سقفي بالاي سرم هست و دختر آواره اي نيستم.
    - خدايا شكرت كه سالمم.
    - خدايا شكرت كه بهم استعداد دادي تا پيشرفت كنم.
    - خدايا شكرت كه بي پول و الاف و محتاج نيستم.
    - خدايا شكرت كه مادر دارم هرچند غرغر ميكنه اما از اينكه سايه اي بالاي سرم هست تورو شكر مي كنم.
    - خدايا شكرت كه تغيير لازمه طبيعته. پس اوضاع منم تغيير خواهد كرد.
    - خدايا شكرت كه اميد رو در دلهاي ما قرار دادي تا به تغيير بهتر اوضاعمون اميدوار باشيم.
    - خدايا شكرت كه لباس دارم بپوشم و ديگران مسخره ام نمي كنن.
    - خدايا شكرت كه زشت نيستم و مردم از من فرار نمي كنن.
    و...
    مي بيني؟ خيلي چيزها وجود داره كه ميتوني بخاطرشون شكرگذار باشي. همين الان و همين امروز فقط شكر كن و غر نزن. باور كن درهاي خوشي با روحيه مثبت آدم به سمتمون ميان. هيچكس از آدم غرغرو خوشش نمياد.

    آره دارم غر غر می کنم, خو.دمم از خودم بدم میاد وقتی حس می کنم دارم غر می زنم اما شرایطم رو درک کنید, من هیچ جایی رو ندارم و هیچ کسی رو که بتونم باهاش صحبت کنم, اگه دارم اینجا دردم رو می نویسم نه اینکه آدم غر غرویی هستم و همیشه اینطوریم برعکس اگه چند روز باهام برید بیرون فکرمی کنید خیلی خوشبختم و هیچ مشکلی ندارم اما از درون کلی دغدغه فکری دارم کنکور, خانواده, ازدواج, کار, همه ش با هم قاطی شده و دارم سعی می کنم دونه دونه مطرح کنم تا بتونم با تجارب شما دوستای خوبم بتونم اوضاع رو آروم کنم اگه حالم خوب بود اینجا چیکار می کردم؟ نشسته بودم سر درسم و به کارهام می رسیدم
    چند دقیقه پیش دختر خاله م بهم اس ام اس داد : اگر می دانستی چقدر دوستت دارم هیچگاه برای آمدنت باران را بهانه نمی کردی رنگین کمان من.
    تا قبل این اس ام اس فکر می کردم دیگه پیش خاله و دختر خاله هام جایی ندارم آخه یه عمر مثل خواهر باهاشون بودم و خیلی دوسشون دارم اما وقتی اینو برام فرستاد گریم گرفت و یکم آروم شدم, دوست ندارم از خجالت حالا حالاها برم خونه خاله البته به اجبار باید برم چون دختر خاله م هفته دیگه زایمان می کنه و قول دادم کارهاش رو من انجام بدم.

  13. 2 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (دوشنبه 27 تیر 90)

  14. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    152
    Array

    RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...

    سلام tell me عزیز
    حرفات رو خوندم.شرایط سختی بوده. شاید من نتونم این جزییاتی رو که گفتی درک کنم. اما کلیاتش رو میفهمم. حس تنهایی و این نیازایی که گفتی داره اذیتت میکنه.
    منم با این حس ها درگیرم. خیلی از مجردا با این حس ها درگیر هستن.
    راه حلی که هست فقط اینه که ارتباطت رو با خدا (در هر سطحی که هست) بیشترش کنی.
    با خودش صحبت کن. ازش بخواه که کمکت کنه و بهت صبر بده. از حرف زدن باهاش خسته نشو. از اینکه خواسته هات رو هر روز هزار بار بگی و یک بار هم جواب نگیری نا امید نشو. خدا داره صدات رو میشنوه. مطمئن باش بالاخره یه جای مناسب جواب همه ی دعاهات رو میده.

    اگه به خودِ آدما بود، شاید تا الان خیلی ها زندگی رو گذاشته بودن کنار و فقط یه گوشه نشسته بودن و صبح تا شب گریه میکردن. اما خدا همیشه دست آدمایی که ازش کمک بخوان رو میگیره.

    من هم دعات میکنم.
    شما هم برای من دعا کن

  15. 8 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (شنبه 14 خرداد 90)

  16. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    58
    Array

    RE: من دیوانه وار تشنهء نوازشم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر مهربون
    من هم دعات میکنم
    شما هم برای من دعا کن

    دختر مهربون واقعا خیلی مهربونی


    تو تاپیک های بقیه دوستای گلم نوشته هات و راهنمایی هات رو می خونم و واسه خیلی از دوستای دیگه رو هم همینطور, من آدمی هستم که خیلی ها ازم کمک گرفتن و خیلی ها رو به زندگی امیدوار کردم حتی وقتی خودم داغون بودم اما نمی دونم چی شده که دیگه مثل حتی سال پیش خودم هم نیستم, احساس می کنم آدم ضعیفی شدم, امروز خیلی روز بدی برام بود, با یه موضوع کوچیک اینقدر رابطه م با خاله م که خیلی دوسش دارم خراب شده, بهش گفتم مگه نمی دونی مادر من همه چیزو گنده می کنه و می گه! اگه می دونستم نرفتنم اینقدر دردسر زا می شه می رفتم, آخه مامان من چرا اینجوریه, واقعا هم پیر شدم اونقدر سعی کردم عوضشون کنم
    دیگه دلم آغوش گرم مادرم رو نمی خواد که همیشه کم داشتمش
    دلم یه خلوت امن می خواد که توش نه موبایل باشه نه بترسی کسی نگرانته نه تلوزیون باشه نه هیچ چیز دیگه ای فقط امن باشه, نگاه کسی نباشه
    خدایا کمکم کن روحیه خوبی داشته باشم وشاد باشم و از زندگی م لذت ببرم

    و اون متین مقاوم رو برگردون

    (یاد خارپشت عزیز هم می کنم که خیلی کمکم کرد و اسم متین رو هم اون گذاشت روم, خارپشت من سه شنبه وقت مشاوره دارم و می خوام نوشته هام در رابطه با اون چیزایی که گفتی بنویسم رو بهش نشون بدم, مطمئنم پستم رو می خونی پس ازت ممنونم که کمکم کردی برام دعا کن بتونم به زندگیم نظم بدم یا بهتر بگم به نیروی منفی ذهنم غلبه کنم)

    دختر مهربون ببخش که اینجا با خارپشت حرف زدم خیلی دوستت دارم

    سرافراز جون و یسا جون از شما هم ممنونم یسا یادم نرفته که تو تاپیک قبلی م هم کمکم کردی مرسی
    دختر مهربون منم برات دعا می کنم البته اگه قابل باشم و خدا هنوز بهم نگاه کنه چون خیلی وقته نمی تونم باهاش حرف بزنم
    خدایا دوستت دارم
    مثل همیشه

  17. 7 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (شنبه 14 خرداد 90)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. انسانی حیوان صفت شده ام
    توسط ستار العیوب در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 01:25
  2. درمورد نفرت نامزدم ازحیوانات چیکارکنم؟
    توسط هرمینا در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 خرداد 90, 09:43
  3. +دیوانه در عشقش شدم
    توسط dani در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 04 مهر 88, 22:44

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.