به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 40
  1. #21
    Banned
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 194 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانوم سارا من تجربه خودم رو با پدر و مادرم میگم شاید تونست کمکی کنه بهتون چون فکر میکنم شرایط مشابهی بوده

    من پدرم نمیتونم بگم منو مسخره میکرد یا دوستم نداشت ولی واقعا نه هیچ محبتی در وجودش دید میشد و نه اینکه وجود ذاتی ما براش هیچ ارزشی داشته باشه
    تا حدی که واقعا ضربه های وحشناکی من از پدر و مادرم و شرایطی که برای ما ساختن خوردم که هر ثانیه باهاش هنوزم درگیرم

    من با پدرم از روزی که یادمه درگیری و کنتاکت داشتم حتی در حد دست به یقه شدن بخاطر رفتار و کارهایی که اون انجام میده منو داغون میکنه

    ولی بعد از یک اتفاق تا حدودی این وضعیت تغییر کرد و واقعا اینو دیدم که بهم بعد اون اتفاق احترام میزاره بر خلاف قبلش که انگار من یه موجودی هستم که نمیفهمم و توانایی هیچی رو ندارم و هیچی نیستم

    من بهتون یه توصیه میگم انجام بدین قول میدم شرایط عوض میشه
    باید با مادرتون روبرو بشین و با جدیت تمام چیزی که توی دلتون هست بهش بگین حتی اگر گوش نداد یا توجه نکرد با فریاد و داد بهش بفهمونین
    برای هرچیزی توی این دنیا باید جنگید و بدست اورد پس برای بدست اوردن محبت هم باید بجنگید با مادرتون و اینو ازش بخواید

    من در حدی از پدرم متنفر بودم که حتی صداش ازارم میداد حتی احساس زنده بودنش از زندگی متنفرم میکرد یا شباهی بین اون و خودم میدیدم بشدت از خودم هم متنفر میشدم
    ولی وقتی باهاش رودررو شدم و حرفمو بهش زدم شاید اون 5درصد رفتارش عوض شد ولی این خودم بودم که از درون خالی شدم و احساس راحتی کردم
    حالا دیگه برام مهم نیست چی میگه یا چیکار میکنه چون اینو فهمیدم به عنوان یه فرزند براش مهم هستم حالا محبت نمیکنه یا با کاراش ازارم میده این دیگه نمیتونم کاریش کنم چون یا بلد نیست یا نمیفهمه

    پس توصیم اینه با مادرتون رودرو صحبت کنید و هرچی توی دلتون هست بهش بگید بزارید احساستون رو بفهمه که اگر واقعا دوست داشتنی درکار باشه ینو نشون میده با تغییر رفتارش و اگر واقعا مهر و محبتی در دلش نباشه شما چیزی از دست نمیدین بلکه دلتون سبک میشه و احساس راحتی میکنین
    ویرایش توسط Estaf : شنبه 19 مرداد 92 در ساعت 22:00

  2. 4 کاربر از پست مفید Estaf تشکرکرده اند .

    gheryeh (جمعه 25 مرداد 92), meinoush (شنبه 19 مرداد 92), sara 65 (شنبه 19 مرداد 92), اشنای قدیمی (شنبه 25 آبان 92)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    74
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    خیر خواهته؟ نشسته ببینه کی و از کجا می تونه ازارت بده و زندگیتو ازت ریز ریز بگیره؟ اگه فقط نق می زنه و در واقع می بینی بدیتو نمی خواد بدبختیت خوشحالش نمی کنه که وضعت بد نیست.
    اگه خیر خواهت نیست باید هر قدر زودتر که می تونی ازش فاصله بگیری. اگرم نمیشه می تونی دانشگاه کتابخونه درس دوست دوست پسر و هر چی با اینا وقتاتو پر کنی دم دستش نباشی. و برنامه زندگی داشته باشی که مثلا تا 5 سال دیگه به کجا می خوای برسی.
    اگه خیر خواهه ولی اخلاقاش خوشایندت نیست اول باید بپذیریش. پذیرش اینکه این ادم با این مجموعه از صفات یکی از اهضای خونوادته. هر ادمی یه مجموعه است. یه خوبی هایی داره یه بدی هایی. می تونیم کلشو بپذیریم. بعد از اون باید روی اعتماد به نفست کار کنی. وقتی اعتماد به نفست بالا بره دیگه کسی نمی تونه راحت توی روحیاتت نفوذ کنه و با تحقیر ازارت بده.
    در هر دو مورد فکر نمی کنم اینکه صحبت کنی باهاش خیلی هم فایده ای داشته باشه. کارایی که لازمه رو بکن.
    من ممکنه اشتباه کنم. نظر دادم اما خودت تصمیم بگیر چی برات مفیده چی نه.
    نظرت برام ارزشمنده دوست من
    دقیقا تصمیم اینه که همینجوری بپذیرمش و روی خودم کار کنم.درست میگی شاید باید انقد روی اعتماد به نفسم کار کنم که حرفای مادرم روم هیچ تاثیری نداشته باشه... نمیدونم عملی هست یا نه؟؟؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید sara 65 تشکرکرده است .

    meinoush (شنبه 19 مرداد 92)

  5. #23
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    میشه عزیزم.
    اول بیا اینجا http://www.hamdardi.net/thread26620-5.html پست های اقای sci رو بخون. برای اینکه وقتی مامانت یه چیزی می گه خودت خودتو سرزنش نکنی خوبه. کنترل فکره. چون در اصل اون چیزی که ما رو ناراحت می کنه خود ما هستیم. حرفی که توی هوا جاری میشه به خودی خود فاقد ارزشه. ارزش رو ما بهش می دیم. خود منم که به ضرب ثانیه می تونم از یه چیزی ناراحت شم. بی اینکه حتی فرصت کنم بفهمم چی شد.

    اینجا دست نوشته هاي یک جادوگر! درس هاشو بخون کم کم روی خودت کار کن.

    سرچ کن مطالب مربوط به چگونه جذب کردن دیگران و اینکه چطور تاثیر گذار باشیم توی نت. از چیزایی مثله ظاهر تمیز مرتب و لباسای مناسب هست تا زبان بدن و رفتارا. اینا رو بخون و کم کم توی زندگی روزمره ات به کار بگیر و تمرین کن.

    تمرینای مدیتیشن هم می تونی سرچ کنی پیدا کنی. تمرینای راحتشو می تونی بکنی مخصوصا وقتی همه چی داره میره رو اعصابت. اینطوری یه مقدار به خودت استراحت میدی.

    الانم بیا چند تا از ادمای اطرافت مثله دوستات یا استادات یا ادمایی که برات تحسین برانگیزنو در نظر بگیر. بعدش هر کدومو ببین چه ویژگی هایی واقعا دارن. چه ویژگی هایی در هر کدومشون هست که برات عزیزن یا بزرگن یا دوست داشتنی ان. بعد از اون سعی کن کم کم و به مرور خودت اون ویژگی ها رو به دست بیاری. یعنی هر چی برات عزیزه و تحسین برانگیزه باید خودت اونطوری بشی. این راحت ترین کاره برای اینکه هم ادم خودش خوشحال باشه همینکه ادمایی بیان سمتش که خوشحالش کنن. اینطوری اعتماد به نفست هم خوب خوب میشه. چون تو همونی میشی که می خوای. با اگاهی کامل از ضعف ها و قوت هات و کنترل اونا.

    همه ی اینا هم زمان بره. نگران نباش. کم کم. صبور باش و تلاش کن.

    هر اتفاقی که برات افتاده هر کی هم که بهت بدی کرده تا حالا از اتفاقا و موقعیت ها درسی رو که باید بگیری بگیر. بعدش هم ادما رو ببخش و رها کن. دیگه هم فکرشونو نکن.

    تمرکزتم از نفرت از مادرت یا هر کس دیگه ای بردار. حساس تر میشی. فکرتو با تمرین ها اداره کن.

    می تونی یه ورزش خوب و سبک هم بکنی.
    تغذیه و خواب منظم و کافی هم داشته باش.
    ویرایش توسط meinoush : شنبه 19 مرداد 92 در ساعت 22:16

  6. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    sara 65 (شنبه 19 مرداد 92), اشنای قدیمی (شنبه 25 آبان 92)

  7. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    74
    Array
    estaf عزیز
    واقعا نمیدونم میتونم این کارو بکنم یا نه! یک لحظه فکر کردم اگه بخوام حرف بزنم چه چیزاااا که نمیتونم بگم... چقدرررررر دلم پره! فک کنم با اولین جمله بزنم زیر گریه... اصلا توی خونواده ی ما این مدل حرف زدن هیچ وقت نبوده
    واقعا بعید میدونم بتونم اینکارو انجام بدم

    - - - Updated - - -

    estaf عزیز
    واقعا نمیدونم میتونم این کارو بکنم یا نه! یک لحظه فکر کردم اگه بخوام حرف بزنم چه چیزاااا که نمیتونم بگم... چقدرررررر دلم پره! فک کنم با اولین جمله بزنم زیر گریه... اصلا توی خونواده ی ما این مدل حرف زدن هیچ وقت نبوده
    واقعا بعید میدونم بتونم اینکارو انجام بدم

  8. #25
    Banned
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 194 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara 65 نمایش پست ها
    دوست عزیز
    از نظرات خوبتون متشکرم. توی این دنیا همه جور آدمی هست و دلیل نمیشه که وقتی یه نفر پدر یا مادر شد یهو همه ی صفات منفیش به صفات مثبت تبدیل بشه! متاسفانه تو خانواده ی مادر من همه به شدت خودشیفته و خودخواهن و فقط خودشون رو قبول دارن و این صفتم بعد از اینکه پدر یا مادر شدن تغییری نکرده!

    بله محبت رو نمیشه به زور از کسی درخواست کرد اما من خیلی از این نظر احساس کمبود میکنم. واقعا به اینکه مادرم منو دوس داشته باشه نیاز دارم! بچه که بودم یه مادر خیالی داشتم که یه جایی داره زندگی میکنه و حواسش بهم هست و ساعتها باهاش حرف میزدم! نمیدونم اگه بتونم این نیازو سرکوب کنم شاید خیلی راحتتر با همه چیز کنار بیام. خوشحال میشم اگه هر راه حلی یا مثالی دارین بشنوم مرسی....
    محبت رو نمیشه به زور بدست اورد ولی میشه بزور بیرون کشید اگر وجود داشته باشه

    یه جوری شرایط شما و مادرتون احساس میکنم کاملا شبیه من و پدرم هست با این فرق که شما دختر هستین به محبت مادر بیشتر احتیاج دارین و من پسر به توجه پدر

    همونطور که پست قبلی گفتم به نظر من تنها راه روبرو شدن و گفتن حرف دلتون هست و مطمعن باشید جواب میده

    شما مادرتون خود شیفته و مغرور هست و این ازارتون میده ولی پدر من بدست خانوادش بهش بی توجهی کردن و ازار رسوندن و بشدت افسرده و خالی از اعتماد بنفس هست و این منو ازار میده

    هرگز پدرم مارو حتی یکبار به پارک هم نبرد، هرگز یادم نمیاد پرسیده باشه چیکار میکنی درست چیه مشقت چیه، هرگز یادم نمیاد احساس کرده باشم فکر کنه ما هم ادم هستیم و شادی احتیاج دارم..........هرچند این بلایی بوده که پدر و مادرش سرش اوردن و خودش هرگز حتی وجود پدر و مادر رو احساس نکرده چه برسه به محبت
    و همین شرایط باعث شده بود من از سن نوجوانی که بلوغ فکری رسیدم همیشه و هر روز با پدرم درگیر باشم و سر مسائل پوچ تا مسائل مهم همیشه درگیر بدوم چیزی رو بهش بفهمونم ولی هرگز حتی اگر واقعا میفهمیدم من درست میگم بازم باهام مخالفت میکرد

    تا اینکه بعد یک اتفاق بد بینمون افتاد من دیگه زدم به سیم اخر و هرچی تو دلم بود بهش گفتم و اینکه ازش متنفرم تا اینکه با کارهاش ازارم میده و .... هرچی که 25سال توی دلم بود ریختم جلوش
    بعدش واقعا فهمیدم که نه واقعا محبت در وجودش هنوز جا داره و با رفتارش میخواست نشون بده درسته محبت کردن و شاد کردن بلد نیست و واقعا نمیتونه ولی دلش میخواد محبت کنه
    مثلا پدری که کلید ماشینش رو هرگز نداد و حتی رانندگی یاد پسرش نداده حالا میره مشروب میاره با وجود اینکه 4تا پسر داره فقط با من میخوره دیگه تا اخرش رو بخونید که چقدر تغییر کرد

    حالا توصیه من اینه فقط با شجاعت و رودر رو شدن با مادرتون میتونه شرایط عوض بشه و حتی اگر اون تغییری نکنه حداقل خودتون سبک میشین با گفتن حرفاتون

    ولی اینو بدونین اگر با مادرتون رودرو نشین حتی 100سال دیگه این احساس بد درونتون تغییر نمیکنه

  9. 2 کاربر از پست مفید Estaf تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 19 مرداد 92), sara 65 (شنبه 19 مرداد 92)

  10. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    74
    Array
    نیلا جان
    حدست در مورد تاثیر منفی خانواده توی موفقیت کاملا درست بود! یادم میاد سالی که کنکور داشتم یکی از انگیزه های قویم قبولی توی یه شهر دور بود! متاسفانه همین الان هم ارتباط کلامی من و مادرم تو حداقل ممکنه... راستش باید راجع به حرفات بیشتر فکر کنم. اینکه دقیقا چطور میتونم حدو مرزم رو به مادرم بفهمونم. مرسی بابت راهنمائیت

  11. کاربر روبرو از پست مفید sara 65 تشکرکرده است .

    نیلا (جمعه 25 مرداد 92)

  12. #27
    Banned
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 194 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara 65 نمایش پست ها
    estaf عزیز
    واقعا نمیدونم میتونم این کارو بکنم یا نه! یک لحظه فکر کردم اگه بخوام حرف بزنم چه چیزاااا که نمیتونم بگم... چقدرررررر دلم پره! فک کنم با اولین جمله بزنم زیر گریه... اصلا توی خونواده ی ما این مدل حرف زدن هیچ وقت نبوده
    واقعا بعید میدونم بتونم اینکارو انجام بدم

    - - - Updated - - -

    estaf عزیز
    واقعا نمیدونم میتونم این کارو بکنم یا نه! یک لحظه فکر کردم اگه بخوام حرف بزنم چه چیزاااا که نمیتونم بگم... چقدرررررر دلم پره! فک کنم با اولین جمله بزنم زیر گریه... اصلا توی خونواده ی ما این مدل حرف زدن هیچ وقت نبوده
    واقعا بعید میدونم بتونم اینکارو انجام بدم
    خب مشکل همین خانواده های کوفتی ما با نداشتن همین رفتارها هست
    من که پسر 27ساله هستم جلو 400نفر زدم زیر گریه و تمام حرفامو زدم پس به نظرم اصلا فکر اینکه گریتون بگیره نباشین
    من نمیگم چوب بردارین و با فهش بریم داد بزین بلکه اول اروم حرفاتو بزنین حتی گار زدین زیر گریه مشکلی نیست ولی حرفتون رو بزین جلو همه خانواده حرفتونو بزنین با گریه شد با داد شد با هرچی شد فقط حرفاتونو بزنین

    اگر خواستن بشنون خب اروم بگین ولی اگر نخواستن بشنون یا مسخره کردن بازم یا هر چیزی دیگه شما هم محکم بازم حرافتون ادامه بدین بگین همین رفتار که ازارتون میده بگین همین رفتار باعث شده ازش متنفر بشین
    اصلا راحت نیست بلکه خیلی هم سخته انجام این کار و شکستن صدها و تابوهایی که وجود داره ولی بنظر من بهترین کار همین هست که هم این احساس بد از وجودتون بیرون بره و هم طرف مقابلتون شاید بخودش بیاد

  13. کاربر روبرو از پست مفید Estaf تشکرکرده است .

    sara 65 (شنبه 19 مرداد 92)

  14. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    74
    Array
    meinush جان
    حرفات فوق العاده بود. راستش روم خیلی تاثیر گذاشته. امیدوارم بتونم انجامش بدمم. بازم ممنون

    اقای Estaf
    دوس ندارم کسی شرایط منو داشته باشه اما اعتراف میکنم وقتی پستتونو خوندم انقد حس همدردی باهاتون داشتم که خوشحال شدم یکی میتونه منو کاملا درک کنه...خوشحالم که این شهامتو داشتین و مشکلتون تا حدی حل شده! شاید منم بالاخره یه جایی همه ی حرفای توی دلم بریزه بیرون... شده بارها بهش اعتراض کنم که راجع به من قضاوت نکن یا پیش داوری نکن اما هیچ وقت به این فکر نکردم که یه روز همه ی حرفا و عقده های توی دلمو جلوش بریزم بیرون!حرفاتون خیلی بهم شهامت داد که اینکارو بکنم اما نمیدونم در عمل موفق میشم یا نه... از اینکه لطف کردینو تجربیاتتونو در اختیارم گذاشتین خیلی متشکرمم
    ویرایش توسط sara 65 : شنبه 19 مرداد 92 در ساعت 22:54

  15. کاربر روبرو از پست مفید sara 65 تشکرکرده است .

    meinoush (یکشنبه 20 مرداد 92)

  16. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 اردیبهشت 93 [ 21:19]
    تاریخ عضویت
    1392-1-09
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    868
    سطح
    15
    Points: 868, Level: 15
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مادرت در مورد رفتارش چی میکه بهش نکفتی چرا این رفتار رو انجام میده

  17. کاربر روبرو از پست مفید hossein856 تشکرکرده است .

    sara 65 (یکشنبه 20 مرداد 92)

  18. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    74
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hossein856 نمایش پست ها
    مادرت در مورد رفتارش چی میکه بهش نکفتی چرا این رفتار رو انجام میده
    دوست عزیز مطمئنا اگه یه آدمی بدونه که رفتارش تا چه حد میتونه آزار دهنده باشه که اون کارو انجام نمیده. توی یه پستی قبلا گفتم که مثلا دلیل ایرادگیری زیادش رو میگه من میگم تا دیگران نگن در حالی که خیلی وقتا جلوی دیگران از ما ایراد میگیره. به قول یکی از دوستان شاید کمال گراست و میخواد ما هم بهترین باشیم. اما گاهی چنان با عشق از یه دخترعمه یا دخترعمو تعریف میکنه و میگه برین از اونا یاد بگیرین که من خودمو نمیگم اما واقعا قابل مقایسه با خواهرم نیست! اگه کمال مادرم این باشه که ما الان باید از نظرش فوق البشر باشم اما هیچی نیستییییییییم!


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  2. RE: شوهرم میداند من حساسم،باز حرف خودش رامیزند...
    توسط soda در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 آذر 91, 20:48
  3. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44
  4. از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
    توسط mahsa1366 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 مرداد 90, 15:50
  5. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.