ببخشید من واقعا معذرت میخوام پست قبلیم طولانی شد. فقط یادم رفت ازتون بابت تایپیک های خوب قبلیتون تشکر کنم. من چند تا از پست هاتون رو هم الان خوندم تایپیک های خودتون هم
خوب بود. ممنونم ازتون.![]()
ضعیف
متوسط
خوب
تشکرشده 353 در 152 پست
ببخشید من واقعا معذرت میخوام پست قبلیم طولانی شد. فقط یادم رفت ازتون بابت تایپیک های خوب قبلیتون تشکر کنم. من چند تا از پست هاتون رو هم الان خوندم تایپیک های خودتون هم
خوب بود. ممنونم ازتون.![]()
تشکرشده 3,495 در 804 پست
سلام خانم میشل
ازینکه تونسته باشم کمکی کرده باشم خوشحالم اونم ازون پست کوتاه.
کمالگرایی رو نباید دست کم بگیرید در واقع نمیتونید از شناخت درمانی استفاده کنید و در پایان کار هم چنان کمالگرایی رو داشته باشید چون یکی از اهداف شناخت درمانی نابودی کمالگراییه. کسی هم قصد نداره برچسب بزنه؛ خودمو مثال میزنم چه دلیلی داره وقتی که نه رشتم و نه کارم ارتباطی با روانشناسی نداره، این چیزا رو بدونم؟ جواب اینه که چون خودمم کمالگرا بودم و علی رغم اینکه این روزا افکارم از دستش خلاص شده ولی نتایج سالها این گونه زندگی کردن همچنان در زندگی امروزم هم هست.
پست شماره ی 9 خیلی عالی بود، این یعنی اینکه تونستید به لحن تند پست قبلی پی ببرید و اینکه ممکنه فرد روبه رویی رو ناراحت کنید ؛ این توضیح رو دادید که مخاطبتون ناراحت نشه چون براتون مهم بود که ناراحت نشه یعنی به احساساتش اهمیت دادید. تعریف دقیقی از هوش هیجانی در ذهنم نیست ولی چیزی جدای از کاری که کردید نیست. پست 9 قابل ستایشه ولی کمالگرایی بهتون میگه که نباید پست 8 رو میزدی؛ این طور نیست!؟ اگه اینطوره بهش توجهی نکنید. هیچ کس قرار نیست شما رو به خاطر اون یه پست قضاوت کنه.
بذارید یه چیزی رو با هم مرور کنیم.
میدونید که افکار احساسات رو می سازند و احساسات رفتار رو. رفتارها رو تو سه دسته طبقه بندی میکنند؛ انفعالی جراتمند پرخاشگری؛ اگر خوب دقت کنید تقریبا هر رفتار ما یا دیگران یکی ازین سه تاست. ولی احساسات میتونه این چیزا باشه: خشم،ناراحت،شاد، خوب، بد، ترس، اضطراب،نگرانی، حقارت، سرخورده، خوشحال و ... .
بیاین تو مثال خانواده؛ زن از مادر شوهرش خشمگینه چون کلی بد و بیراه بهش گفته ، اونجا هیچی نتونسته بگه حتی گریم نکرده، زن میره خونش یه غذای بد مزه می پزه و ظرف غذا رو محکم میکوبونه رو میز و به شوهرش میگه "بخور" و بعد با شوهرش دعوای شدیدی میکنه.
تو این مثال ما دو تا حس عمده در خصوص زن داریم: خشم و حقارت. دو رفتار متفاوت داریم : یه جا انفعال در برابر مادرشوهرش و یه جا پرخاشگری در مقابل شوهرش؛ پس احساسات ثابت دو تا رفتار متفاوت بروز دادند. میتونیم مثالی بزنیم که یه حس ثابت هر سه رفتار جراتمند انفعالی و پرخاشگری رو به همراه داشته باشه؛
اینو به خاطر این گفتم:
سختش نکنید این قدر. یه الگوی ثابت داریم، یه سری احساس داریم و سه تا رفتار، نیاید برا هر احساسی یه رفتار مجزا درست کنید.درضمن عصبانیت، احساس نیست. رفتاره. انسان وقتی دچار احساس خشم یا سرخوردگی یا شرم یا ... می شه می تونه رفتارهای بدی، به نام عصبانیت، از خودش نشون بده یا نده.
بریم سراغ افکار . دیوید برنز به این افکار ، افکار اتوماتیک میگه. افکاری که ریشه در واقعیات موجود ندارند بلکه ناشی از توهمات اشتباهه ، تحلیل رفتار متقابل ریشه ی این افکار رو در گذشته میدونه و میگه که این افکار توسط والد درون شما که در حقیقت نماینده ای از والدین شما هست بهتون تذکر داده میشه. هر چند شناخت درمانی گذشته نگر نیست و کاری با گذشته نداره.
تمام کاری که در شناخت درمانی لازمه بکنید اینه که این افکار رو شناسایی کنید. مثلا دوستتون به دلیل مشغله ی ذهنیش به شما جواب سلام نمیده، شما سکوت میکنید و احساس حقارت میکنید ناشی ازین فکر که "تو آدم نیستی که کسی بخواد بهت سلام کنه همه تو رو تحقیر میکنند"
حالا شناخت درمانی کاری نداره که ریشه ی این فکر کجاست بلکه میگه اول بیا خطای شناختی این فکر رو پیدا کن و بعد هم بر اساس اون، تحلیل کن که این فکر غلطه ، پس احساسش هم غلطه. افکار منفی که حذف شد با گسترش ارتباط با جهان احساسات خوب هم سراغتون میاد.
راستی، این فکر رو با کمک شناخت درمانی تحلیل کنید: " من باید لیست تمام احساسات را بدانم تا بتوانم به کمک آن به رشد خود کمک کنم"
در خصوص تقویت هوش هیجانی بخش چهارم کتاب دیوید برنز و همین طور بحثای تحلیل رفتار متقابل رو می تونید استفاده کنید؛ هر چند من هم موافقم که مطالعه و تحقیق دیگه کافیه، بهترین روش اینه که ارتباطاتتون رو با مردم بیشتر کنید؛ بیشتر یاد می گیرید و فرصت خواهید داشت از آموخته هاتون استفاده کنید .
در این مورد تاپیک خودتون خیلی خوبه:http://www.hamdardi.net/thread-42820.html این تاپیکم نگاه کنید : http://www.hamdardi.net/thread-14963.html
در مورد سوال نظر سنجی؛ الان خیلی پیشرفت داشتید و به خصوص این اواخر چیزی که نظرمو جلب کرده گرایشتون به معنا گراییه که دید بهتری بهتون خواهد داد.
در گذشته یادمه یه بار با شیدا خانم دعوای سختی داشتید!! :-)
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم / هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
فرشته اردیبهشت (شنبه 01 آبان 95), میشل (شنبه 01 آبان 95), مدیرهمدردی (شنبه 01 آبان 95), باغبان (چهارشنبه 12 آبان 95)
تشکرشده 8,209 در 1,575 پست
سلام میشل جان
همان کتاب از حال بد به حال خوب خیلی می تونه کمک کننده باشه خوندنش وعملیاتی کردنش شاید چندین سال طول بکشه.
در جلسات مشاوره ای که بنده هم برای درمان کمال گرایی رفته بودم دریافتم که نه سخته نه پیچیده فقط و فقط تمرین .
آقای رضایی خوب توضیح دادند افکار ، احساسات ، رفتار
خطاهای شناختی رو توی کتاب از حال بد به حال خوب بارها وبارها بخون .
کلید معما در خطاهای شناختیه.
ساده ترین راه حل برای گریز از خطاهای شناختی همون توصیه هایی است که در احادیث و احکام آمده. خوش بینی و پرهیز از هر گونه سوء ظن
خوش بینی و نداشتن سوء ظن ناخود آگاه باعث به وجود آمدن افکار صحیح و سالم می شه و در پس اون احساسات درست در نتیجه رفتار شایسته.
گاهی با داشتن خوش بینی ، برخی افکار صحیح و سالم نا خوشایندی هم به وجود می یاد که موجب احساسات ناخوشایند در آدم می شه در این شرایط مهم پذیرش شرایط وگذر از اون ودرجا نزدنه.
به عنوان مثال فرزند آدم معلول به دنیا می آید ، با تمام خوش بینی می دانی تا آخر عمر یک سری هزینه های معنوی و مادی باید بدهی واین موجب به وجود آمدن احساس غم ، اضطراب و... در ادم می شه آیا باید ناسپاسی کرد و با دنیا جنگید ؟!!! باید بپذیریم و زندگی مان را برای بالاترین بهره وری در این شرایط از زندگی آماده کنیم.
اما در رفتار های روز مره همان خوش بینی بسیار چاره سازه ، اصلا احتیاج نیست که در گیر شناخت احساساتت شوی .
برای خوش بینی یک سری مقدمات لازمه اول از همه روش توقف وتاخیری .
در مواقعی که نمی دونی وتوانایی تحلیل نداری هیچ کاری نکن هیچ رفتاری بروز نده.
به مرور تمرکز زیاد می شه و می تونی بفهمی علت کدوم خطای شناختی یا همون بد بینی وسوء ظن است .
در ادامه باید بتونی فکر بد را با فکر خوب جایگزین کنی.
به مرور به مرحله ای می رسی که دیگه اتوماتیک وار دیگه افکار بد وخطاهای شناختی سراغت نمی یان و در عوض احساسات خوب در نتیجه رفتار درست.
در چنین حالتی به طور عام ممکنه دیگران بنده و شما را عذر می خوام ساده و په په نام نهند و دیگه از اون حالت کمال گرایی و hi level بودن در بیایی اما دستاوردی که داره رضایت درونی ، آرامش درونی و موفقیت است.
امیدوارم تونسته باشم کمک کرده باشم.
میشل (شنبه 01 آبان 95), مدیرهمدردی (شنبه 01 آبان 95), باغبان (چهارشنبه 12 آبان 95)
تشکرشده 37,309 در 7,141 پست
با سلام و احترام
شما از کاربران قدیمی و فعال همدردی هستید.
اگر دقت کرده باشید رویکرد همدردی برای حل مشکلات احساسی و مدیریت و کنترل آنها یک رویه معتدل هست.
و از آنجا که اکثر مشکلات مربوط به احساسات به خاطر افراط احساسی و پرداختن زیادی به آنها هست، لذا ما اکثر با تمرکز زدایی و بستر زدایی به مراجع کمک می کنیم که به سایر جنبه های زندگی توجه بیشتری داشته باشد.
این به معنی بی توجهی به احساسات نیست. این به معنی آن است که حتی اگر شما خود دیوید برنز هم باشید و کتاب از حال بد به حال خوب بنویسید. یا اینکه دقیقا کتاب از حال بد به حال خوب را بخوانید و یا حتی آن را نشر دهید. لیکن آنچه که در آخر به فریاد شما می رسد عملگرایی هست.
گاهی عوض کردن روش زندگی و نحوه تفکر در عمل (نه صرفا در تجزیه و تحلیل و تفکر انتزاعی) بسیار بیشتر اثر بخش هست.
اصلا احساسات به نوعی عمل می کند که هرچه به آن بیشتر پرداخته شده و بررسی می شود و به آن بهاء داده می شود بیشتر در انسان مقیم می شود و مرکز فرماندهی انسان را به دست می گیرد.
شما خودتون در سال 1392 پاسخهای کارشناسان به چنین احساساتی را از کتاب معتبر و اثر بخش "از حال بد به حال خوب" تهیه و حتی در همدردی ارسال داشته اید. همانها جواب شماست.
http://www.hamdardi.net/thread-31076.html
به نظرم به همان کتاب مجدد رجوع کنید و به کار بگیرید. در آنجا خوب به احساسات پرداخته شده است. و اگر کسی واقعا بخواهد مدیریت کند آن کتاب کافیست.
تشکرشده 58 در 38 پست
سخت گيري و تعصّب خامي است
تا جنيني کار خون آشامي است.
با احترام به اريک برن و فرويد و بقيه ي دوستان اما
مولانا يک چيز ديگرست.
تجربه ي معنوي براي اکثريتي از مردم ايران که بيماريهاي رواني شديد ندارند بهترين راه رسيدن به حال خوب است.
هوش هيجاني يا مديريت احساسات در مراحل اوليه با معنويت ارضاء خواهد شد.و نيازي به آزمودن راههاي ديگر نيست.
فرشته را دعوت کنيد تا درخانه ي دلتان آشيانه کند و بماند.
تشکرشده 6,925 در 2,425 پست
سلام و عرض ادب و احترام
هوش هیجانی دو تا قلمرو داره : فردی - اجتماعی
در قلمرو فردی، هوش هیجانی به توانمندی هایی می پردازه که ارتباط فرد را با خود تنظیم می کنه
مانند: آگاهی به خود، اعتماد به نفس و عزت نفس - کمال گرایی و .....
یعی باید روی موارد بالا کار کنیم و آنها را بهینه کنیم .
در قلمرو اجتماعی، به قابلیت هایی می پردازه که ارتباط فرد با دیگران هست .
مانند: همدلی، آگاهی سازمانی، کار گروهی، نفوذ، پرورش دیگران - ارتباط موفق با دیگران و .....
شاید بتونیم بگیم هوش هیجانی یعنی ارتباطات ( با خود و دیگران ) و مدیریت و کنترل آ ن .
.....................................
چند روز خودتان را زیر ذربین قرار دهید !
یعنی تو این چند روز سعی کنید احساسات خودتون را لیست کنید - مثلا در محیط کار – خانه – مسیر رفت و آمد و .....
یه دفترچه با خودتان داشته باشید و اونها را توش بنویسید - مثلا :
همکارام این گونه با من صحبت کرد و باعث شد من احساس خشم کنم – یه فرد اونور خیابون با نگاهش حس حقارت را به من القا کرد
یا دوستم خبر نگران کننده ای به من داد و باعث نگرانی من شد و ......
یا می تونید با فکر کردن در این مورد،، احساس هایتان را شناسایی و لیست کنید – باید یه ریشه مشترک تو همه اینها باشه !!
سپس احساستان را بیان کنید ( به صورت درست ) - یعنی وقتی احساس ترس – غم – خشم و .....می کنید سعی کنید فردی که هوش هیجانی بالایی داره در تماس باشید
و بهش بگید و احساس و راه کارهای او را جویا بشید - در واقع باید احساسات منفی کنترل و مدیریت بشه ( با کمک مرشدها )
که میتونید در این زمینه با دیگران و کارشناسان مصاحبه کنید ! و برای خودتان یه پکیج درست کنید .
اگر من به بخوام به عنوان یه برادر دردو دلی کرده باشم با شما ،،، به شما می گویم برای افزایش هوش هیجانی باید خودمان را در مقابل خداوند کسی ندونیم !
مثلا یه شخصی یه توهینی میکنه و باعث خشم ما میشه ، باید به خودمان بگیم من کسی نیستم که !
یاد کتری و آب جوش بیافتیم و بدانیم ارزش کتری به میزان آب درونشه ! وقتی آب کتری کم بشه ارزشش کم میشه!
وقتی انسان خشمناک میشه ،، ارزشش کم میشه .
احساسی مانند خشم – کینه – نفرت – غرور و ..... با نسخه بالا حل میشه .
پس به نظرم یکی از راه ها ،،،، مسیر سبز معنوی ست .
خداوند دو تا گوش داده و یه دهان ! پس بیشتر گوش بدیم
سکوت خودش یه مهارت هوش هیجانی ست ! تا جایی که امکان داره سعی کنیم بیشتر سکوت کنیم و بیشتر بشنویم
و اگر لازم و صلاح دیدیم با آرامش پاسخ بدهیم و جدل نکنیم . لازم نیست عقایدمان را به هر طریقی به دیگران ثابت کنیم
یه برنامه ریزی 10 روزه انجام بدید و ببینید چقدر لذت بخش هست .
یه تکنیک هست به نام تکنیک ایست !
وقتی در هجوم احساست منفی هستیم - اندکی صبر کنیم . و به خودمان بگیم اگر هیجان خودم را کنترل نکنم چی میشود !
سپس خودمان را آرام کنیم ( مثلا با نفس عمق کشیدن یا انحراف فکر و ...فیلتر فکری و .....) و به پکیجی که خودمان درست کردیم ( خطوط بالاتر ) فکر کنیم
یا مثلا یه باغ زیبا را در ذهنتان تجسم کنید .
مثبت بودن و خلاقیقت ذهنی کمک میکنه به این مهم .
مسئله بعدی افزایش عزت نفس هست ! باید خودمون را ارزشمند بدونیم ،،، چون یه انسانیم.
این ارزشمندی را شخصی نمیتونه از بین ببره مگر فکر و ذهن ما !
مبارزه با احساست منفی و کنترل و درمان آن میتونه ما را ازشمند تر کنه .
موفق باشی.![]()
میشل (یکشنبه 02 آبان 95)
تشکرشده 6,911 در 1,649 پست
سلام دوستان
هم ازتون متشکرم، و هم خوشحالم که در جمع انسان های فهیمی مثل شما هستم.
هر انسانی که تلاش می کنه به قول باغبان با زندگی و اتفاقاتش دوست بشه، کم کم تبدیل می شه به یه سرزمین سرسبز. و بادها به خواست خدا از سرزمین های سبز به سرزمین های خشک می وزند.
این سیستم به چشم های من خیلی زیباست. واقعا دوستش دارم، چه خودم خشک باشم چه سبز.
و اما من،
مدیرهمدردی از یادآوری به جای شما و سایر دوستان متشکرم، من دارم عملگراتر از قبل زندگی می کنم. و با وجود اینکه اخیرا زندگیم شلوغ تر شده، اما کمتر سختگیری می کنم. البته این رویکرد یکی دو ساله که شروع شده و سعیم بر اینه که بصورت آگاهانه گسترشش بدم، تا یه وقتی تبدیل به اخلاقم بشه.
در حال حاضر خیلی کارها هستند که باید انجام بدم، کتاب از حال بد به حال خوب رو بخونم و تمریناتش رو انجام بدم، تاپیک های شما مثل تمرین صبور بودن رو دوباره دقیق تر بخونم، تاپیک هوش هیجانی و اون فایلی که بهش پیوست شده، این کارگاهی که زندگی خوب جلساتش رو گذاشته، و تست ها و مقالات مربوط به ازدواج و شناخت طرف مقابل. اما در عین حال اون کار اصلیه رو فکر می کنم دارم انجام می دم: تحلیل وقایعی که برام چالش برانگیز می شن، از نظر احساس و فکر و رفتار. همین یعنی دارم عملگرایی می کنم، درست؟خیلی هم گیر نمی دم که حتما باید بنویسم، گاهی فقط توی ذهنم مرور می کنم.
الان چیزی که متوجه شدم اینه که بهتر از قبل می تونم احساساتم رو از هم تفکیک کنم.
اما در مورد تمرکززدایی از احساسات، این درسته، ولی باید در کنارش کارهای اساسی تری هم انجام داد. من دارم سعی می کنم هم روی دیدگاه ها و افکار غیرارادیم کار کنم که مشکل بصورت اصولی برطرف بشه، و هم در حین برافروختگی احساسی همین راهکار شما رو بکار بگیرم.
آقای محمدرضا و بی نهایت جان، راجع به پست های شما حرف دارم، بعدا می نویسم.
آقای باغبان شما یه وقتی نوشته بودید که روی هوش هیجانیم کار کنم، توصیه به جایی بود، مرسی.
زندگی خوب ممنون از کارگاهی که معرفی کردی.
آقای حسینی با دیدگاهتون موافقم، مرسی.
دوستان من فکر کنم در زمینه درک و مدیریت هیجانات یه سری استعدادهای نهفته دارم... حالا یه هوش هیجانی ای بسازم کــــــــــــــه ....
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)