دنیا سخت گیرد بر مردمان سخت کوش
زنی هستم 37 ساله. از یک خانواده با تحصیلات بالا و موقعیت اجتماعی عالی .ظاهرم به قول اطرافیان عالی نباشه ولی بسیار خوب هست. هنوزم هست . ولی.......
به خاطر عدم اعتماد به نفس که بیشتر از جانب والدین من بود بسیار خودکم بین و متواضع بودم .همیشه در مدرسه شاگرد ممتاز بودم و فارغ التحصيل ممتاز ارشد از یک دانشگاه معتبر .همزمان کار میکردم.ساز میزدم .کار منزل میکردم و اقامت کشور خارجی هم گرفتم.قبلش هم عین یک مرد تمام ملزومات یک زندگی ...خونه ..ماشین ...پس انداز فراهم کردم. خواستگار داشتم ولی اکثرا از خارج کشور که زمان زیادی از منو به هدر داد. بدون اغراق اکثرا به خاطر پایین تر بودن از من خودشونو کنار می کشیدن. خانواده سنتی نداشتم که هی خواستگار بیاد بره .خودم اهل دوست پسر به هیچ عنوان نبودم .توقع ام واقعا کم بود . تا آخرش به اصرار مادرم در 31 سالگی بزور فرستاده شدم خارج .خودم اقدام کرده بودم ولی می خواستم همسری پیدا کنم و با هم بریم یا فقط برای احتیاط .رفتم یکسال اونجا کار کردم ولی تنهایی و غریزه مادر شدن دیوانه ام کرد .برگشتم ایران سر کار .یکنفر از گروه کاری معرفی شد برای ازدواج .از لحاظ رزومه و تناسب به غیر از سطح خانوادگی عالی به نظر میرسید .متاسفانه از سادگی و هولی هر چی نشانه دیدم نادیده گرفتم. نامزدی به هم خورده .... خرجم مو در خارج خودم باید بدم .مشارکت در هزینه عروسی و .... حتی هتل شب عروسی . مهریه یک سکه ...و... . اوایل میگفتن من اگر جای تو بودم خدا رو بندگی نمی کردم ....از لحاظ ظاهری ..تحصیلات و خانوادگی خوب خیلی بالاتر بودم ولی فروتن بودم. هی می گفتم هیچی نمی خوام . رفتیم خارج. توی خونه نمور و سرد آعاز زندگی کردیم . از ماه اول تیکه ها شروع شد زودتر کار پیدا کن . من زن بی عرضه نمی خوام. که هی تو خونه عین امل ها به من سرویس بده . رفتم با هزار بدبختی کار سخت . تا راضی به بچه دار شدن بشه. از من التماس از اون طفره. گفتم خرج بچه هم با من . کم آوردم خونه ایران می فروشم میارم . با التماس من اعتراف کرد که 10 سال پبش عمل جراحی کرده و تحت درمان بوده برای بازگرداندن باروری .البته ما رابطه جنسی چندانی هم نداشتیم به خاطر سختی کار و من متوجه موضوع نشده بودم. اول کمی افسرده شدم گفتم اشکال نداره با هزینه من بریم برای درمان . به من گفتن با این مشکلی که ایشون داره شما شانس کمی داری .اومدیم ایران برای انجام کار . ضمنا مدام سر هر چیزی تهدید به طلاق میشدم. نمی دونستم با اولین تهدید باید قهر کنم . می گفتم من زنم .صبوری مال منه. ساختن مال منه. اومدیم ایران .من به رفتارهای عجیب و پرخاشگری هاش عادت کرده بودن پدرم ندیده بود. اولین بار بود میامد خونه. یکبار تو خیابان نزدیک خونه اتفاقی شاهد پرخاشگری اش شد چون گفتم الان حوصله ندارم بریم سینما با خواهرت .پدرم طاقت نیاورد دور از چشم من رفت با پدر و مادرش صحبت کرد و حق وکالت طلاق خواست .مادر و پدرم هم هی نشستن زیر پام که این برای تو شوهر نمیشه. اونجا میزارتت سر کوچه.
خلاصه اون رفت قرار شد من کمی بیشتر بمونم چون مرخصی داشتم . شرط و شروط گذاشت .تا وقتی من نخوام حرف بچه نزنی ..... ماهی 500 دلار ثابت خرج خونه و ..... من داشتم میرفتم مشاوره که فکر کنم درخواست طلاق داد گفت توافقی قبول نکنی یکطرفه میرم .مهریه هم نداری بدبخت . طلاها و جواهرات که اونجا مونده بود گفت بابته خرج رستوران هایی که رفتیم برمیدارم. من ماه عسل هم نداشتم. خرج خودم هم با خودم بود . مادرش هم گفت ما بی تقصیریم از اول این بچه عصبی و حرف گوش نکن بود. حالا که اینطور شده ماهی هم یک سکه ...سکه های سر عقد رو بیار بده.داستانم رو با آزمایش اون و درخواست طلاقش سند کردم .تمام دوستان مشترک مون اونجا باهاش قطع رابطه کردن. اصلا باورشون نمیشد. میگفتن چطوری میخواهی یه زن کاری خانواده دار خوشگل مثل این پیدا کنی. ترس من از طلاق بود و هست. مشاور میگه خانم یه بنز رو مفت دادی به طرف انتظار داری نکوبه به دیوار !!!! الان افسرده و بهت زده گوشه خونم. دستم به کار نمیره. میگم این همه کار کردم پول دراوردم شد بلای جونم. دلم خانواده میخواد . بچه میخواد . خواستگار دارم ولی خب با تفاوت وحشتناک فرهنگی و .... جالبه همه هم حاضرن 400 تا سکه مهر کنن. گینه دارم . میخوام همه تو فامیلش بفهمن این چکارا کرده . همین برام کافیه. من تن سالم داشتم . عالی برای بچه دار شدن. فرصتم رفت. به زوج افغانی با یه بچه سرایدارامون حسودیم میشه . داستان هایی که می شنوم چطور زنها مردها رو غارت کردن . چکار کنم !!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)