سلام.
خیلی وسوسه میشم. توی دانشگاه، تک دختر کلاس هستم. بقیه همکلاسی هام پسر هستند. پسر ها میبینن تنها هستم، خیلی هوامو دارن. اما من عذاب وجدان میگیرم. مثلا گاهی که پیشنهاد میدن برسوننم یا همراهیم کنن یا باهام شوخی میکنن عذاب وجدان میگیرم به حدی که از یه لبخند ساده کلی عذاب وجدان میگیرم. اما منم خیلی سختمه که بین کلاس ها همینجوری تنها بشینم به دیوار زل بزنم. اونم تو رشته ای که من هستم. هنر میخونم. همه کارها گروهی هست و بچه ها هم بسیار شیطون.
بعضی هاشون باهام تماس میگیرن، حالمو میپرسن، درد و دل میکنن. یا دعوتم میکنن به مهمونی.... اما من شدید عذاب وجدان میگیرم که باهاشون حرف زدم.
دو نفر هستن یکی در محیط دانشگاه و دیگری خارج از دانشگاه، خیلی بهم اهمیت میدن، جوری که اطمینان دارم بهم علاقه مندن. یکیشون تا حدودی بهم ابراز هم کرده. اما یکیشون فقط با کاراش نشون میده. من باید خطشون بزنم، بگذرم ازشون چون نه دینم اجازه شو میده و نه خانواده اجازه میدن با هرکی دلم خواست حتی ازدواج کنم. ما خانواده مون یه جوریه که دامادمون رو هم خودمون انتخاب میکنیم. هر کسی نمیتونه باشه. یعنی حتی راه اینکه بشه پسری رو به خواستگاریم هدایت کنم نیست. اما من حتی نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم و امیدی ندارم و این به شکل یه حسرت واسم در اومده. با هر کس مواجه میشم مطمئنم که نمیتونه همسر آینده ام باشه و از همه پرهیز میکنم. اما حس میکنم تو یه محیط تک جنسیتی زندگی میکنم. مگه میخوام چیکار کنم؟ اما از اینکه یه رابطه پنهان از خانواده ام داشته باشم عذاب وجدان میگیرم. اما آخه چرا نباید با هیچ پسری حتی یه دوستی معمولی داشته باشم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)