به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 76
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    38
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize نمایش پست ها
    سلام سوده جان
    درکت میکنم...میدونم دلتنگی
    گفته بودی چی بگی که سوزناک باشه و...
    بعدازچندروز یه شب بهش پی ام بده ومثلابنویس دلم داره میترکه دیگه نمیتونم....اگه جواب دادوپرسیدچی شده یاهرچیزی توجواب بده اگه همجوابی ندادتوبازیه ربع بیست دقیقه دیگه واسش بفرست وازحالت بگو...همینهایی که بالا نوشتی...
    بگودیگه طاقت دوریت روندارم...دلم آغوشت رومیخواد...دلم نوازش وگرمای دستات رومیخواد...نگاهت رومیخواد...دلم تنگه خیلی زیاددرحدی که دارم دیونه میشم...
    سوده هرچیزی ازته دلت بنویسی به دلش میشینه...بگوکاش منومیبخشیدی ویه باردیگه به زندگیمون فرصت میدادی...کاش یه باردیگه محبت ولبخندت رومیدیدم...کاش توهم دلت واسم تنگ میشد...من بدون تونمیتونم...میترسم ازاین دنیابرم ودیگه فرصت باتوبودن رونداشته باشم/البته خدانکنه/
    سوده جون بزارپارمیداخودش به باباش زنگ بزنه ...کارهایی که بالهای صداقت گفتن درموردپارمیداوباباش روانجام بده...
    نگران نباش سوده جون...غصه نخوروانرژیت رونگه دار...توخیلی کارداری حالا حالاها...
    سلام سوده خانم
    طبیعی است که تو مسیری که داری میری فراز و نشیب زیاد است بعضی وقتها سرعت کم و گاهی زیاد می شود گاهی حتی عقب گرد هم وجود دارد مبادا نا امید بشی

    آآآآآآی ی ی ی ی چقدر سخته در مخالفت با یک پست مطلب بنویسم!!!!!!!!!!!!
    با کمال احترام به خانم پاییزه به عنوان یک کاربر قدیمی و کوشا با نظرات ارزشمند

    من با این روش مخالفم

    در ابتدای یک مشکل ممکن است روشهای شوک درمانی جواب بدهد اما مشکل سوده خانم کهنه شده است و تنها با صبر و به آرامی قابل حل است

    اگر ایشان بعد از این پیام بازخورد مناسبی دریافت نکند مقدار زیادی از مسیر را که رفته به عقب بر می گردد
    این روش مانند یک آمپول است که فقط یکبار قابل استفاده است و باید در موقعیت و زمان دقیق و مناسب استفاده شود وگرنه هم فرصت از دست می رود هم ممکن است نتیجه معکوسی در روحیه سوده خانم داشته باشد

    من بعید می دانم همسرشما در حال حاضر جواب شایسته ای به این روش بدهد

    البته نظر بقیه دوستان محترم
    در این زمینه منتظر نظر کارشناسها باش
    موفق باشی
    ویرایش توسط آونگ : چهارشنبه 26 شهریور 93 در ساعت 10:12

  2. 5 کاربر از پست مفید آونگ تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 26 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 27 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 26 شهریور 93), سوده 82 (چهارشنبه 26 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)

  3. #32
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 فروردین 04 [ 06:05]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,638
    امتیاز
    46,612
    سطح
    100
    Points: 46,612, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    8,102

    تشکرشده 6,568 در 1,505 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    خب ممکنه اصلا شوهرش جوابی نده...مثل این چندوقت...امابی تاثیرنیست.
    من به سوده هم گفتم فعلا انتظارهمراهی نداشته باشه...فعلاسوده داره یه تنه جلومیره...
    حرف شماهم درسته که ممکنه روی سوده تاثیربدی بزاره...اما سوده توی این مدت هم که داره محبت میکنه وجوابی ازشوهرش نگرفته طاقت آورده
    من فکرمیکنم این توانایی روداره که بازهم طاقت بیاره واین محبتهارواول ازهمه برای آروم شدن خودش ودوم برای نرم کردن شوهرش انجام بده..
    من نظرشماروقبول دارم وبستگی به خوده سوده داره که آیامیتونه یانه..
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  4. 5 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 26 شهریور 93), واحد (چهارشنبه 26 شهریور 93), آونگ (چهارشنبه 26 شهریور 93), سوده 82 (چهارشنبه 26 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)

  5. #33
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    197
    Array
    سوده جان خیلی خوشحالم شما مسیر درست رو پیدا کردید . مسیر که درست باشه ادم بالاخره به مقصد میرسه . دیر یا زودش مهم نیست . مهم اینه که راه رو درست بری و به مقصد برسی .
    من با پاییز عزیز موافقم دادن پیام های سوزناک هر چند وقت یکبار خوبه . ممکنه ظاهرا تغییری مشاهده نکنی ولی در قلب و باطن حتما نفوذ میکنه . مثلا اون درد دلهایی که به شکل دعا و برای خدا نوشتی خیلی عالیه . میتونی احساساتت رو در این قالب و خطاب به خدای مهربون بنویسی .

  6. 5 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 27 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 27 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 26 شهریور 93), سوده 82 (چهارشنبه 26 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)

  7. #34
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مهر 03 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,571
    امتیاز
    40,154
    سطح
    100
    Points: 40,154, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,267

    تشکرشده 6,894 در 1,489 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    326
    Array
    البته خودم هم خیلی تو این مدت وزن کم کردم الان رو ۴۶ کیلو امدم هرکی منو میبینه میگه دختر ازت فقط استخونهات مونده!اگه انقدر لجباز نبود واسش غذا میدادم غرورش لکه دار میشه ازم غذا بگیره٫نمیدونم!!
    46 کیلو؟
    چه خبرته سوده عزیز به خودت برس از پا نیفتی .
    به این میگنا
    درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری کشیده ام که مپرس
    نمیدونم چه حکمتیه ولی با خوندن تاپکت هردفعه یه بیتی از حافظ برام تداعی میشه .

    اما در مورد روش پیشنهادیه پاییزه و ابراز خیلی خیلی مستقیم به نظرم فعلا زوده که بخواد مستقیم این ها رو بگه
    بذارین اروم اروم اماده بشه این میتونه یه ریسک باشه چون احساسات علی صاف نشده ممکنه پس بزنه و سوده خیلی ناراحت بشه.
    یه جورایی سوده وعلی تو موقعیت دختر و پسری هستند که براهم جذابن از هم خوششون میاد ولی مستقیم بهم نمیگن .

    بله اقای خاله قزی من هم تازگی ها متوجه شدم که اقایون خیلی خیلی صبور تر از خانم ها هستند و میتونند احساساتشون رو کنترل کنند
    اما خانم ها این همه طاقت ندارن ..چنین دوری هایی سخته
    ولی سوده میتونه
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  8. 6 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 27 شهریور 93), fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), khaleghezey (چهارشنبه 26 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 27 شهریور 93), سوده 82 (چهارشنبه 26 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)

  9. #35
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    75
    Array
    دوستای گلم خوب چیزی به تولد علی نمونده و من میخوام همونطور که بالهای صداقت عزیز گفتند غیر مستقیم بهش محبت کنم و خودمو پر رنگ کنم!راستش میخوام فردا با پارمیدا برم واسش کادو بگیرم٫نمیدونم ولی چی بگیرم٫عطر و لباس که انقدر واسش خریدم که تکراری٫نظر شما دوستانم چیه؟!
    موضوع دکتر رفتن پارمیداروهم هنوز بهش نگفتم٫بعضی وقتا چیزای خیلی ساده رو هم نمیتونم بهش بگم٫اخه نمی خوام جوری بگم که بدش بگه با بابابت برو یا بگه من خودم میبرمش٫اگه بگه خودم میبرمش من باید بهش بگم دکتره چی گفت٫گفت که تو نتونستی ارومش کنی!اینم که بگم حتما میگه خوب پس خودت ببرش که میتونی ارومش کنی!واقعا چجوری بگم که حاضر شه باهم ببریمش؟!

    دوستان موضوع دیگه که منو اذیت میکنه اینه که من و خواهر علی با هم ارتباطه خوبی داشتیم٫خواهرش حتی تا یک ماه پیش گهگداری زنگ میزد و پیام ومیفرستاد و حالمون رو جویامیشد٫نمیدنم دفعه اخر که باهاش صحبت کردم یه جوری بود گفت از دست من دیگه کاری بر نمی اد علی تصمیمشو گرفته! خواهراش همیشه میگفتند علی داره اشتباه میکنه باید برگرده٫البته اونهام تلاش کردن ولی علی هیجوقت چیز خواستی جواب نمیداده و میگفته اینجوری فعلا راحترم! فکر میکنم که علی چیزی گفته بهشون٫حتما جریان لباسهارو گفته که من پرت کدم پایین یا جریان بانکو...نمیدونم میخوام بهش بفهمونم که من اون سودهای که فکر میکنید دیگه نیستم٫چیکار کنم؟!
    دیروز زنگ زدم به فریده خانم( زن پسرخالش) خیلی ماهه همش بهم امید میده که علی زمان لازم داره٫حالا قراره علی رو واسه اخر هفته خونشون دعوت کنه و میخواد به علی بگه که بیاد دنباله ما ماروهم با خودش اونجا ببره٫البته یه جوری بگن که ما نمیدونم مثلا منو غافلگیر کنه٫که نمیکنه!!!
    نمیدونم فکر کنم الان صحیح نباشه٫نمیدونم!!!راستش در خصوص پول هم هنوز چیزی بهم نداده٫میدونم دستش تنگه منم واسه همین چیزی نمیگم ولی منم کمی لازم دارم از دفعه قبل که گفت شماره حساب بده بدم اداره که پول پارمیدا رو اونها بفرستن توش از اون موقعه تا حالا چیزی نگفته٫اینم واسه غرورشه چون گفته بود جور دیگهای بهت پول نمیدم منظورش به خودم نمیده!!!چطوری بگم احتیاج دارم یا فعلا باز صبر کنم؟! مثلا واسه خرید خونه وقتی چیزای سنگین از قبیله آب٫ شیر نوشیدنی و چیزای دیگه میخواستم بخرم به بابام میگفتم٫شما دوستانم هم که گفتید نقش خوانوادم رو کم رنگ کنم و نقش علی رو برگردونم گفته بالهای صداقت گلم٫ بابام هم که امروز ماشینشو فروخت حالا اصلا نمی تونم کمک کنه،حالا من به علی بگم چی٫بگم بیا باهم بریم خرید٫بعد حتما میگه تا حالا با کی میرفتی از الان به بعد هم با خودش برو یا خودم با قطار برم بگیرم٫بهتر بهش نگم؟!
    پاییزه جون من واقعا بعضی وقتا بدجوری دلتنگشم٫هنوز چیزی واسش نفرستادو تا زیاده روی هم نشه٫شایدم اقای آونگ راست میگن٫نکنه با این کارام علی عقب نشینی کنه؟!ولی میدونم که بی تاثیرم نیست مثلا ۱۰ روز یک باری!!!سعی میکنم هر وقت دیدمش با محبت و مهربانی عشقم رو بهش نشون بدم٫فکر کنم این بهتره...
    آقای خاله غزی من باید روی خودم کار کنم که این حس منفی رو دیگه نداشته باشم٫با اونی که پر امیدم ولی گهگداری خسته میشم٫میدونم علی به زمان نیاز داره تا تغییرهامو درک کنه منم از خدا صبر میخوام تا تو این مدت و همیشه درست رفتار کنم...
    آقای اونگ واقعا هم تو فراز و نشیبم و از نظر احساسی کم میارمش ولی اومید دارم...من منتظر راهنمای های کارشناسانم تابهم مشاوره بدن و کمکم کنند٫نمیدونم چرا مدیر همدردی نمیان نظر بدن و کمکم کنن؟!دلم دیگه داره واسه بالهای صداقت شور میزنه اخه بیشتر از یک هفته میشه ازشون پست نگرفتم٫امیدوارم که سلامت و شاد باشند!
    واحد مهربونم امیدوارم مسیری که میرم درست باشه و منو به مقصد برسونه٫من میخوام تمام سعی ام رو بکنم و طاقت میارم٫باور کنید شبها از فکرش خوابم نمیبره٫بعضی وقتا میگم همین که توی همین حوالی زندگی میکنه شکر من بوی نفسش رو احساس میکنم و فکر و خیالشم هم برام کافیه...صبر میکنم ببینم خدای بزرگ چه سرنوشتی واسم ورق زده من به همون راضیم!
    فرشته اردیبهشت گلم ممنونم از ابیاد شیرینی که واسم میزاری٫دارم وزنم رو کمی بالا میبرم٫شدم ۴۸ کیلو٫خوبه صورتم کمی گوشت گرفته!لطفا بازم از این شعرهای زیبا واسم بفرستید!!!من و علی واقعا هم جوری هستیم که هنگار نه انگتر ۱۰ سال ناهم بودیم٫نمیتونیم باهم حرف بزنیم یعنی نمیدونمیم چجوری شروع کنیم٫حتی خجالت میکشیم از هم در خواست کنیم٫خیلی دلم میخواد یه دل سیر باهاش حرف بزنم٫نمیدونم چجوری بهش بگم یا اصلا درسته که الان ازش درخواست حضوری صحبت کردن داشته باشم؟!
    آقایون هم صبر دارن هم دور از جونشون قد هستند وواقعا هم کنترل دارن رو احساسشون و این غرورشون رو هم که نگووووو!نمیگم غرورشون رو کاملا خاموش کنن ولی خوب در مقابل همسر و بچه که ادم نباید غرور داشته باشه٫درست میگم آقای آونگ و آقای خاله غزی؟! ممنونم فرشته اردیبهشت شما و دوستان همیشه بهم امید دمیدید تا طاقت بیارم و جا نزنم...
    ویرایش توسط سوده 82 : پنجشنبه 27 شهریور 93 در ساعت 16:29

  10. 3 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    paiize (جمعه 28 شهریور 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 27 شهریور 93), آونگ (شنبه 29 شهریور 93)

  11. #36
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    197
    Array
    شبها از فکرش خوابم نمیبره٫بعضی وقتا میگم همین که توی همین حوالی زندگی میکنه شکر من بوی نفسش رو احساس میکنم و فکر و خیالشم هم برام کافیه...صبر میکنم ببینم خدای بزرگ چه سرنوشتی واسم ورق زده من به همون راضیم!

  12. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    paiize (جمعه 28 شهریور 93), سوده 82 (شنبه 29 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)

  13. #37
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    38
    Array
    میخوام تمام سعی ام رو بکنم و طاقت میارم٫باور کنید شبها از فکرش خوابم نمیبره٫بعضی وقتا میگم همین که توی همین حوالی زندگی میکنه شکر من بوی نفسش رو احساس میکنم و فکر و خیالشم هم برام کافیه...صبر میکنم ببینم خدای بزرگ چه سرنوشتی واسم ورق زده من به همون راضیم!
    سلام سوده خانم

    انصافا این تاپیک یکی از معدود تاپیکهایی است که کاربرها با رغبت وقت می گذارند و پست می نویسند آنهم به علت سخت کوشی و پیگیری استارتر تاپیک است

    سوال اول : آیا شما قبلا به صورت واضح و به طوریکه همسرتان متوجه شده باشد و یا از تاثیر آن بر مسائل مالی زندگی شما با خبر بشود از پدر و مادرتان کمک مالی دریافت کرده اید؟؟؟

    اگر جواب سوالتان منفی است قسمتی از موارد مورد نیاز پارمیدا (دختر گلتان) را به همسرتان اعلام کنید تهیه کند و بگویید برای تهیه آنها در مضیقه هستید ؟؟
    بهتر است خودش مستقیم هزینه کند . فکر کنم راغب تر باشدبه این روش تا اینکه مبلغ را به حساب شما بریزد و یا جهت امور مشترک بین شما و پارمیدا هزینه شود(البته مراعات شرایط اقتصادیش را بکنید در حد ضرورت کمک بخواهید)
    یادتون نره اون به خاطر پارمیدا خیلی کارها می کند که به خاطر شما نمی کند(متاسفانه)
    هشدار :طوری رفتار نکنید که فکر کند از علاقه اش به پارمیدا سوء استفاده می کنید
    مطلب را در لفافه نپیچید . با نرمی و آرامش به صورت درخواست ولی واضح و شفاف بیان کنید
    اصلا این کار را به صورت افزایشی و یا پلکانی انجام ندهید که خدایی نکرده فکر کند شما پله پله جلو می آیید

    اگر جواب سوال مثبت است ما به اطلاعات بیشتری در مورد واکنش همسرتان نسبت به این مورد نیاز داریم

    فعلا شاید همسرتان در مورد کمک فیزیکی (همراهی خرید و ...) واکنش خوبی نشان ندهد مخصوصا فکر کند این حربه ای جهت نزدیکتر شدن شماست
    ------------------------------------------------------------------
    اعتراض:
    قضیه جدول که انتهای تاپیک قبلی درخواست کرده بودیم چی شد ؟؟؟؟؟
    سوده خانم ما شناختی که از همسرتان داریم از نوشته های شماست
    در نوشته های شما واکنشهای همسرتان نسبت به مباحث فی مابین به چهار دسته تقسیم می شود:
    1-امور مربوط به پارمیدا : واکنش مثبت
    2-امور مربوط به پارمیدا :واکنش خنثی (بی تفاوت)
    3- امور مربوط به شما : واکنش خنثی (بی تفاوت)
    4-امور مربوط به شما : واکنش منفی
    آیا همسرتان هیچگاه در امور مربوط به شما واکنش مثبت نشان نداده است ؟؟؟؟؟؟
    از علائق همسرتان برای ما بگویید؟؟؟؟؟؟؟
    اگر گذشته خوب و شیرینی داشته اید
    هدیه تون باید بیشتر از اینکه نشان دهنده علائق امروزتون نسبت به اون باشه باید یادآور روزهای خوش گذشته و امید به تکرار اون در آینده باشه (نمی دونم شاید دارم اشتباه می کنم بقیه دوستان هم بیان نظر بدهند)
    موفق باشید
    ویرایش توسط آونگ : شنبه 29 شهریور 93 در ساعت 09:08

  14. 6 کاربر از پست مفید آونگ تشکرکرده اند .

    del (شنبه 29 شهریور 93), paiize (شنبه 29 شهریور 93), واحد (شنبه 29 شهریور 93), مهربونی... (شنبه 29 شهریور 93), سوده 82 (شنبه 29 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)

  15. #38
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 فروردین 04 [ 06:05]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,638
    امتیاز
    46,612
    سطح
    100
    Points: 46,612, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    8,102

    تشکرشده 6,568 در 1,505 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    سلام به روی ماه سوده عزیز
    دخترتوچکارکردی هممون اینقدردوست داریم!!
    سوده جان منم بانظرجناب آونگ موافقم...هدیه ای تهیه کن که یادآورروزهای شیرین گذشته باشه...
    مثلا فیلم هاوعکسهای خاطرات گذشته روتهیه کن یایه عکس سه نفره ازخودت وپارمیداوعلی قاب بگیروبهش هدیه بده...

    سوده جان درمورددکتررفتن واسه پارمیدا دفعه قبلی بچه هاگفتن کجای صحبتهات ایرادداشت...سعی کن برطرفشون کنی
    ازاول مستقیم بهش بگوکه دکترگفته هردوتون بیایدچون پارمیداخیلی بی قراری میکنی...حاشیه نروکه فک کنه داری بهونه میاری که باهاش بری...اگه اومدکه چه بهتروازش تشکرکن امااگه نیومدبهش بگودوستداشتم توبیای اینجوری هم پارمیدا وهم من راحتترم...پارمیداهم خوشحال میشه وبهونه نمیگیره
    سوده جان یه مطلبی رومیخواستم بگم امیدوارم دلخورنشی...یادمه تپی یه تاپیکی فرشته مهربان این روبه یکی ازکاربرهاروگفته بوداین که سعی کن واسه اینکه چطوررفتارکنی یاچکارکنی خودت تنهایی فکرکنی وتصمیم بگیری خوبه که میای واینجامشورت میکنی اما ابتکارعمل ازت گرفته میشه بزارخودت خلاقیت واستعدادهات روازمهارتهایی که یادگرفتی نشون بدی تاواست همیشگی بشه وتوی وجودت قراربگیره...
    امیدوارم روزهای شادی روداشته باشی
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  16. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    واحد (شنبه 29 شهریور 93), سوده 82 (شنبه 29 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)

  17. #39
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 اردیبهشت 95 [ 12:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    محل سکونت
    آلمان
    نوشته ها
    247
    امتیاز
    11,685
    سطح
    71
    Points: 11,685, Level: 71
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 365
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    3,178

    تشکرشده 1,387 در 220 پست

    Rep Power
    75
    Array
    سلام دوستای گلم٫باز هم ازتون ممنونم که وقت میزاید و منو راهنمای میکنید...

    آقای آونگ گل در جواب سوال اول شما باید بگم نه٫ هیچوقت این کارو نکردم٫من از سن ۱۷ سالگی با خواهرم که یک سال ازم بزرگتره رو پای خودمون واستادیم هم درس میخوندیم هم کار میکردیم که بتونیم واسه خودمون خوب خرج کنیم٫البته از مامانماینا هم پول ماهانه میگرفتیم! و وقتی که ازدواج کردم هم دانشگته میرفتم هم کار میکردم تا زمانی که بچهدار شدیم از اون به بعد من کارو گهگداری میرفتم و الان ۳-۲ سال میشه دانشگاه هم نمیرم!
    اگه خدا لطف کنه تا چند وقت دیگه درسمو ادامه میدم! به امید خودش...

    درمورد مشکل مالی که گفتم٫ راستش چون پارمیدا تازه تولدش بوده و تو تولدش کادو لباسو کفشو ... زیاد گرفته احتیاج نداه که مثلا به علی بگم با پارمیدا لطفا برو خرید٫بیشتر واسه خرید منزل احتیاج دارم٫نمی خوام م زیاد پولی بده ولی خوب واقعا لازمه و من نمیدونم چطوری بگم که اگر هم نداشته باشه غرورش نشکنه؟!در مورد کمک فیزیکی منم همین فکرو میکنم که تیشون اصلا پا جلو نمیزارن٫اشکال نداره فکر میکنم تنها و بیکسم و خودم بار سنگین رو میکشم...
    در مورد اون جدولی که گفته بودید٫اعتراض شما بجاست٫ من معذرت میخوام که روش دقیق زوم نکردم...راستش این دسته بندی که شما کردید تقریبا درسته! راستش من تا قبل از اینکه با این سایت آشنا بشم اکثر رفتارهام البته وقتی علی رو میدیدم خیلی بد بود! به طور مثال:علی میومد دنبال پارمیدا ببرتش بیرون منم چون دلیل رفتن علی واسم و به چشم من بهانه بود هر وقت میومد اینجا من یه ریز ازش سوال میکردم و جون اون عصبانی بود و نمیخواست راجبش صحبت کنه سکوت میکرد وایمیستاد حرفهامو گوش میکرد منم واسه خودم میتازوندم! واکنش علی:سوده تموم شدی من الان نمیخوتم بحث کنم٫بزار واسه بعد و بعد میرفت! من چیکار میکردم دنبالش میدویدم تا نگهش دارم٫ بدو بدو میرفتم تو ماشین یا چند بار جلوی ماشین واستادم که نره و علی عصبانیتر میشد! من واقعا خیلی بچگانه رفتار کردم! علی اون اولها که همش داد میزد درست و حسابیهم نمیگفت چشه فقط میگفت دیگه نمیخوام باهات زندگی کنم و میرفت٫ دلیلاش رو گیر دادن٫ غر زدن اینا بودن هیچوقت نگفت تو درکم نکردی ولی چرا یک بارم گفت من با تو نمیتونم رابطه برقرار کنم باید با یکی صحبت و درد دل کنم یا نه٫این مال ۳ماه پیشه که یه چند روزی سرش به موبیلش گرم بود٫ من کنجکاو شدم و رفتم سرش که دیدم داره با یه دختری از ایران تو واتساپ چت میکنه٫بدشم تا فهمیدم گفت این واسه اینه که من نمیتونم با تو گفتگو کنم در صورتی که ماتا قبل از پارمیدا هر شب راجبه همچیز باهم صحبت میکردیم و علی الان ۲ ساله که خیلی کم کم خودشو ازم از لحاظ صحبتی دور کرد! من واقعا باید چیکار کنم که بدونه سنگ صبورش هنوز خودمم...ولی خوب الان این چند وقته آرومه همون واکنش خنثی...اون اولا میگفت من وواینمیستم پای حرفات تو یه جوری حرف میزنی که منو پشیمون کنی واسه همین کم میومد اینجا ولی خوب الان باز بخاطر پارمیدا تقریبا هر یا من پارمیدارو میبرم یا خودش میاد دم در دنبالش...
    دیشب هم که از جلوی خونش رد شودیم پارمیدا باز اصرار داشت بره زنگ خونشو بزنه٫زنگ زد و علی اول از پنجره نگاه کرد گفت پارمیدا بابا دیر وقته برو خونه باید بخوابی٫گفت نه بابای بیا پایین٫اول درو باز کرد ما جلو در تو راهرو بودیم امد پایین گفت تو برو خونه من خودم تا ۲۰ دقیقه دیگه میارمش٫گفتم علی راستش پارمیدا دوشنبه وقت دکتر داره گفت خوب ببرش چرا به من میگی٫ گفتم فکر میکنی میتونیم باهم ببریمش گفت نه یا تو میبریش یا من٫گفتم اخه دکته میخواد راجع به عملش صحبت کنه گفته جفتمون باید باشیم٫گفت سوده میشه تو راهرو باهام بحث نکنی٫گفتم که یا تو میبریش یا من حالا هم برو من اینجاآبرو دارم٫منم گفتم علی خیلی بدی!!!گفت سوده گفتم بله گفت خدا حافظ ( مسخره کرده منو٫ حالا فکر کردم چی میخواد بگه) تمام راهو اشک ریختم٫گفتم آخه خدا جون من چه کار اشتباهی کردم که باز انقدر قد بازی در میاره٫چقدر این مرد یکدندست!
    رسیدم خونه به خودم گفتم سوده تو تازه اول راهی٫خودتو درست کن...
    واسش پیام دادم:ببین علی جانم٫عزیزم٫عمرم تو حق داری از دستم ناراحت باشی٫من خودم میدونم و اغرار میکنم کهاشتباهای من تو زندگیمون خیلی بشتر از اشتباهای بود که تو کردی٫میدونم!من دارم تمام سعی خودمو میکنم که خودمو رفتارمو اصلاح کنم٫ ولی این دلیل نمی شه کهمن و تو نتونیم باهم دخترمونو جای ببریم٫ باور کن دکتره خودش چهارشنبه زنگ زد و ازم خواست که ما باهم واسه این صحبت اونجا بریم!میدونم اونوقتها من تو ماشین عصابتو خورد میکردم و هی بحث بحث بحث من الان میدونم گه اشتباه بود کارام و بچهگانه٫دیگه دوست ندارم جلوی پارمیداحرفی راجبمون گفته بشه٫ این گفتنیها الان فایدهای نداره تا من و تو خودمونو درست نکنیم حالا واسه آیندمون چه با هم و چه بی هم!!!ولی الان دخترمون بهمون احتیاج داره٫علی اگه مهم نبود خود دکتره زنگ نمیزد ازمون بخواد باهم بریم!خواهش میکنم راجبش خوب فکر کنی٫ممنومم ازت!!!(پارمیدا پیشش بود) منم از فرت استفاده کردم و یه چند دقیقه بعد باز نوشتم: ای کاش میتونستی تمام دردهاتو تمام ناراحتیهاتو تمام دلشکستگیهاتو که همشون تغصیر نا مهارتهای خودمه تو زندگی رو روی دوش خودم میذاشتی٫من همشونو به تنهای به جون میخرم تا تو خوشبخت و شاد باشی٫تو واسمون بهترین زندگی رو درست کرده بودی و من ندانسته و نا خواسته قدرشو ندونستم٫قدر تو رو ندونستم٫تو واسم از هر کس و هر چیز دیگه ای مهمتری!فقط از خدا میخوام منو از ته دلت ببخشی٫تو همه وجود منی! از ته ته دلم واست آرزوی خوشبختی و آرامش میکنم یا با ما یا...!
    دقیقا همون موقع پارمیدارو آورد و هنوز مشخص بود که پیاممو نخونده بود! وقتی رفت خونه خوند و مثل همیشه جوابی نداد٫اصلا هم نگفت فردا میخواد چیکار کنه٫میاد دنبالمون یا چی٫دوستان بنظرتون من دوباه ازش بپرسم؟!!!
    امروزم پارمیدا بهش زنگ زد بابای بیا دنبالم که حالا باهم رفتن بیرون منم مثل همیشه تنهام!!!زن پسر خالشم باهاش مثل اینکه دوشب پیش صحبت کرده حالا قراره فردا بهم زنگ بزنه بگن چی بهم گفتن٫میگفت من حرف میزدم و علی فقط گوش کرده گفته فکر میکنم! ایشون میگفتند قراره علی امروز بره اونجا منم گفتم علی امد دنبال پارمیدا گفت میریم شهر باری٫والا نمی دونم که الان کجان٫فکر نمیکنم خونه پسر خالش باشن...
    پاییزه عزیزم منم همه شما رو خیلی دوست دارم٫نمیدونم اگه شما رو نداشتم چیکار میکردم٫حتما کارای اشتباه قدیم رو تکرار میکردم!پاییزه گلم حق با شماست من باید خودم هم بتونم تصمیم بگیرم!میدونم که شما و فرشته مهربون درست میگید!خیلی ممنون که گوشزد کردید! امیدوارم فرشته مهربون رو هم اینجا ببینم و همچنین بالهای صداقت مهربونم و که منتظرشونم!!!

    اگه میشه بگید من چیکار کنم که ارتباطم با خواهر علی دوباره خوب بشه،با اصلا ولش کنم؟! نمیخوام راجب من بد فکر کنند، نمیدونم علی چی بهشون گفته!!!

    چیکار میتونم بکنم که علی کمی از این قد بازی و غرورش کم کنه؟! فکر میکنید درست باشهاین سایت رو به علی معرفی کنم؟!
    ویرایش توسط سوده 82 : یکشنبه 30 شهریور 93 در ساعت 20:21

  18. 4 کاربر از پست مفید سوده 82 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 05 تیر 95), meinoush (یکشنبه 30 شهریور 93), paiize (دوشنبه 31 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)

  19. #40
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 خرداد 04 [ 22:57]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,584
    امتیاز
    67,964
    سطح
    100
    Points: 67,964, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 97.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,216

    تشکرشده 14,130 در 2,566 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    307
    Array
    سلام سوده جان ، من برم نماز بخونم ، بیام اینجا برات یه پست بزنم ( همین پست رو ویرایش می کنم ) ، امیدوارم تا زمانی که من پست بزنم و شما بخوانی پارمیدا بیرون دنبال تفریح و شادی باشه ، پستم نیاز مند این هست که در آرامش خونده بشه و عمیقا درکش کنی و خط به خط بری جلو
    البته اگر این نی نی من بذاره

    =========================
    این قسمت آخر مشاوره هایم در راستای این تاپیک و تاپیک قبلیتون هست
    لطفا روی تک تک کلماتی که می نویسم وقت بگذارید و عمق مطلب را درک کنید

    شما دختری باهوش و توانا هستی ، قدرت تحلیل و بررسی داری ، منابع زیادی نیز در زندگی ات داشته و داری

    باهوش هستی چونکه نسبت به پست ها و راهکارها واکنش قابل قبولی نشان می دهی و این نکته باعث می شود ،که بتوانی راه حل مناسب را پیدا کنی

    توانا هستی چونکه ایستادگی می کنی و در برابر سختی ها زود دلسرد نمی شوی و همین نکته باعث می شود در رسیدن به هدفت محکم تر گام برداری و تردید و دودلی رو از خودت بیرون کنی

    توجه توجه: سوده جان لازم هست که این پست را با آسودگی خاطر و بدون دغدغه های روزمره بخونی ، هر قسمت را بخوان و کارهایی که ازت خواسته ام را انجام بده ، بعد برو قسمت بعد

    پیش نیازها)


    یه زمانی را مشخص کن در حدود یک ساعت که بدون مزاحم وقتت را بگذاری برای خواندن موارد زیر به ترتیبی که گفته می شود

    یه دفترچه کوچک و یه خودکار هم کنار دستت باشه

    یکم)
    فعلا با پارمیدا خانوم خوشگل کاری نداریم ، فکرت رو از پارمیدا رها کن ، خداوند او را همیشه در پناه خودش نگه می دارد ، پس نگرانی هایت را در خصوص دخترت بگذار کنار و در پاسخ هایی که ازت می پرسم ، فقط و فقط روی خودت متمرکز باش


    تا اینجای کار شما سعی کردی که احساساتت را مهار کنی ، هیجان زده نشوی ، از رو عصبانیت هم تصمیم نگیری و زود تصمیمت رو عملی نکنی
    یه نمره 5 هم گرفته بودی ، روز به روز سعی کن این مهار احساسات را بیشتر کنی (چه احساسات منفی و چه احساسات مثبت)
    توصیه می کنم دو تاپیک زیر را بخوانید

    احساسات زجرآور

    چگونگی کنترل و تعدیل احساسات زجرآور

    بعد از خواندن دو تاپیک فوق شروع به تمرین کن و میزان موفقیت خودت را در موقعیت های پیش آمده توی دفترت بنویس ، موقعیت هایی را که درست عمل نکردی رو هم بنویس و علتش را پیدا کن و سعی کن آنها را هم به مرور اصلاح کنی

    دوم) وقتی به اون حد از کنترل احساس رسیدی که منطقی می توانی جریانات و اتفاقات را تحلیل کنی ، خط بعدی را بخوان

    1) علی ، شوهرت دیگه برنمی گرده ، زندگی اشتراکی که با اون وضع داشتید به پایان رسیده ، سوده ، الان خودت هستی و خودت ، می خواهم عمق مطلب را بگیری که فقط خودت هستی و هیچکس دیگری در زندگی ات نیست
    خالا می خواهی چی کار کنی ؟
    برو و خوب فکر بکن ، و ببین در زندگی ات چه چیزی داری و چگونه می خواهی زندگی کنی
    بذار کمی کمکت کنم
    اول از همه سلامتی داری ، جوان هستی ، تحصیلات داری ، می توانی کار کنی ، مهم تر از همه کلی تجربه در زندگی داری که می تواند کلی کمکت بکند
    پس شروع کن
    کجا می خواهی زندگی کنی؟ با پدرو مادرت ؟ به تنهایی؟ توی کدام شهر؟ کدام محله؟ خوبی ها و بدی های هر قسمت را بنویس و درست و منطقی حلاجی اش کن
    سوده باور کن که علی دیگه بر نمی گرده ، از فکرش بیا بیرون و به خودت و داشته هایت تکیه کن
    سعی کن خودت رات بالا بکشی و آنچه را از زندگی می خواهی ترسیم کنی و در جهت رسیدن به اون تلاش کنی

    2) درک می کنم که قسمت1 بسیار دردناک هست ، منتها واقعیت زندگی انکار ناپذیر هست ، اگر بتوانی مرحله 1 را خوب بگذرونی ، جوری که توی وجودت نهادینه بشه ، اون وقت هست که می تونم بگم از پس مشکلاتت در آینده برمی آیی و نمره ات میاد بالای 10


    سوم) وقتی به خودت مسلط شوی (با بکار بردن دو بند اول و دوم) ، یعنی چه همسرت باشه و چه نباشه ، شما :

    1- افسار زندگی ات در دستانت هست
    2- می دانی چه می خواهی و اهدافت کاملا مشخص هست
    3- در جهت اهدافت در حرکتی
    4- اگر به مشکلی بر بخوری روی خودت برنامه ریزی می کنی نه همسرت نه پدرو مادرت نه دیگران
    5- رفتارهای دیگران و تصمیاتشون ، روی شما تاثیر معکوس ندارد ، یعنی زندگی شما در واکنش نشان دادن به رفتارهای دیگران نیست که اگر فلانی خوب صحبت کرد من امروز شارژ و خوشحالم یا اکروز فلانی بد صحبت کرد من افسرده و داغونم ... چیزی که توی این تالار به وضوح داریم می بینیم (مثلا یکی میاد میگه امروز شوهرم گفت خسته نباشی پس امروز خوشحاله ، فردا مادر شوهرش گفته این لباس بهش نمیاد ، دیگه میره توی غمگینی و افسردگی و دعوا با شوهرش و خانواده اش )

    وقتی به خودت مسلط شدی ، خودت را از بلاتکلیفی در بیاور و زندگی ات را سرو سامان بده ، این قسمت شاید تا یکسال نیز طول بکشد ، بستگی داره شما چقدر تحمل صبر داشته باشی ، برای من حدود هشت ماه طول کشید تا بر خودم مسلط شدم و نهایت برای اقدام کردن جراتمند شدم

    در این مرحله باید با شوهرت صحبت کنی و زندگی ات رو مدیریت کنی
    ویرایش توسط بالهای صداقت : دوشنبه 31 شهریور 93 در ساعت 00:47

  20. 6 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 31 شهریور 93), paiize (دوشنبه 31 شهریور 93), نیکیا (دوشنبه 31 شهریور 93), آونگ (دوشنبه 31 شهریور 93), سوده 82 (یکشنبه 30 شهریور 93), شیدا. (دوشنبه 31 شهریور 93)


 
صفحه 4 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چگونه خودم را بازسازی کنم؟؟؟
    توسط تقدیر در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 21 بهمن 93, 16:51
  2. کمک به فراموشی شکست ها و بازسازی زندگی
    توسط omidvaar در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 23 شهریور 93, 21:44
  3. نیاز به بازسازی پس از سانحه جدایی دارم
    توسط فارهه در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 20 تیر 93, 10:25
  4. آیا رابطه ای که تخریب شده قابل بازسازی است؟
    توسط Architect در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 مهر 89, 13:32

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.