به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 50
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    Question احساسات زجر آور

    سلام دوستان عزیزم:

    به فکر افتادم تا عنان زندگیم از دستم در نرفته بیام و با دوستان مشورت کنم و از تجربیات همگی شما استفاده کنم...پیشاپیش از راهنمایی هاتون ممنونم....
    خب ..
    دوستان قدیمی تر که من رو می شناسند و تا حدودی می دانند خصوصیات اخلاقی منو و مطمئنم تعجبی از این پستم نمی کنند..ولی به احترام دوستانی که تازه اشنا شدیم می گم که من دختری کاملا احساساتی در امور عشقی البته و زندگیم هستم و برونگرام...
    راستش شخصیت داخل اجتماع من شامل یک دختر جدی..منطقی...باوفا و ..است که تازه برخی گاهی منو بی احساس هم می دونن ولی در باطن بسیار حساس ..زودرنج ...احساساتی و عشقولانه هستم ..هیچ وقت اون وجهه داخلیمو اجازه تبلور بهش ندادم در اجتماع و برای همین حتی خانواده خودم هم منو پسر خونه می دونن و معتقدند تا حدی من خونسرد و منطقی هستم ولی راستش الان در زندگی مشترکم اون وجهه های درونی ام داره بدجور هم خودم هم همسرم رو آزار می ده...

    من و همسرم خیلی همو دوست داریم و همسرم عشق خودشو شدیدا بهم ثابت کرده و اصولا پسری هست که منطقی..خونسرد..با احساسات متعادل..عدم پرخاشگری بسیار کاری و فعال و مهربان...و من خیلی از انتخابم خدا رو شکر راضیم ولی دارم با دست خودم اذیتش می کنم..خیلی تلاش می کنم و از راهنمایی دوستان به خصوص یار قدیمی ام فرشته جان استفاده می کنم ولی متاسفانه در ادامه مسیر باز مشکل دارم..
    راستش من چون احساساتیم زود می رنجم ..بارها رو این موضوع کار کردم و خیلی خوب شده بودم جوری که همسرم باورش نمی شد ولی الان یک ماهی شده دیگه هر هفته سر چیزهای بی خودی که از طرف من ایجاد میشه داریم یک بحث کمی کنیم که خداییش بدون قاضی برم دادگاه من بیشتر مقصرم ...
    مثلا:پریشب چون تو بیمارستان کارش خیلی سنگین بود منم دو شب شیفت بودم و خسته وقتی خوابیدیم با عرض پوزش از دوستان فقط گفت شب بخیر ...و بر خلاف همیشه که حتما منو می بوسید می خوابید این کارو نکرد..باورتون نمیشه اگر بگم در حالی که از خستگی داشتم می مردم 1 ساعت داشتم هق هق گریه می کردم تازه همسرم خواب بود بیچاره که یکهو پاده دیده من دارم گریه می کنم..مات مونده بود..به زور از زیر زبونم کشید چی شده من تا گفتم چی بود علتش انقدر خندید بهم که از خجالت آب شدم!!!من اون دختر مغرور بیرون از خونه در کنار همسرم عین یک کوچولو بی منطق رفتار می کنم...اونم گاهی..یعنی تمام مشکل ما شده همین موضوع های کوچیک..می ترسم روزی بزرگ بشن چون مدام همسرم میگه اگر ادامه بدی من دیگه یک روزی میشه کار به کارت ندارما!!!
    و دیگه اینکه همسر من الفاظ عاشقانه زیاد می گه ولی وای به روز که بگم فلان کار و نکنه ..به قول خودش همه دست و دلم می لرزه که حالا اگر مثلا موبایلم آنتن نداد دعوا داریم ..چرا؟چون بنده از نگرانی تا زمان آنتن دهی راه می رم و گریه می کنم و 100 تا اس ام اس می دم خوبی؟زنده ای؟و ...
    بعدم اونقدر گریه می کنم که چشمام پف حسابی می کنه .همسرم ازار می بینه ..می گه آخه چرا ؟می گم بسکه دوست دارم می ترسم از دستت بدم( با توجه به شغل ما بسکه مرگ و میر و تصادف دیدیم منم همش می ترسم)...
    و مورد دیگه:
    http://www.hamdardi.net/thread-13325-post-120573.html#pid120573

    لینک بالا پست 4 که مال مدیر همدردی ست بی زحمت مطالعه کنید...شرمنده مدیر محترم ولی همسر من میگه اینا مال تو فیلم هندیه و اعتقادی نداره و اصلا هم من هرچی بگم می گه این کارها خوشم نمیاد ..من ندیدم مردا از این حرفها بزنن...هرچی هم من بگم بابا اینا روانشناسی جدیده منم بهشون احتیاج دارم میگه اصلا و ابدا این کارا خوب نیست..من همین که می گم دوستت دارم و ..کافیه ..حتما باید این طوری حرف بزنم؟
    خلاصه...به نظرم هم مطالعه بیش از حد من داره کار دستم می ده و انتظار برام ایجاد شده...و هم کنترل احساسم از دستم حسابی در رفته و آسیب رسون شده...حالا من چکار کنم؟بلد نیستم احساساتمو درست کنترل کنم..منطقم فوری کار می افته و می گه غلطه ها ولی وای از این احساس که امانم رو برید....
    شرمنده خیلی صحبت کردم....
    خوشحال میشم نظرات دوستان رو بشنوم...

  2. 11 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 05 مرداد 95), ویدا@ (شنبه 25 خرداد 92), رها68 (پنجشنبه 30 بهمن 93), سارا بانو (جمعه 14 آبان 89)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 تیر 91 [ 18:24]
    تاریخ عضویت
    1388-11-09
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    3,644
    سطح
    37
    Points: 3,644, Level: 37
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 490 در 114 پست

    Rep Power
    34
    Array

    RE: احساسات زجر آور

    سارا بانو چرا یه کم به خودت و ذهنت استراحت نمیدی سعی کن روحیه ات رو تغییر بدی کمی وقت به تفریح خودت اختصاص بده. شاید به خاطر شرایط کاریت که با دردها و آلام آدما سر کار داری کمی خسته شدی و واسه همین به همسرت پناه میاری .اون هم شرایط و لحظات سختی در محل کار داره و خودت اینو درک میکنی پس اگه اون شب بعد از یه شیفت خسته کننده استراحت کرده کاملا طبیعیه.چون گفتی همسرت منطقی و خونسرده احساستتو بروز بده و نذار درونت بمونه به همسرت این احساستتو نشون بده واونو سر ذوق بیار .

  4. 4 کاربر از پست مفید saint mary تشکرکرده اند .

    saint mary (جمعه 01 بهمن 89)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: احساسات زجر آور

    سلام سارا جان...اول يه نگاهي به امضاي خودت بنداز ببين چي گذاشتي؟ الا بذكر الله تطمئن القلوب... در طي تمام سالهايي كه زندگي كردم نيرويي بالاتر از نيروي خدا نديدم كه منو آروم كنه...يه روز با خودت خلوت كن و از منبع انرژي ابدي بخواه كه بهت آرامش بده تا با گيردادنهاي بيجا همسر محبوبتو نرنجوني...تا قدر داشته هاتو بدوني تا توكل كني و انقدر افكار منفي به سمت خودت و همسرت نپاشي...اصلا كاري نداره فقط يه كم بايد حواست به كارهات باشه...اين چيزي كه بالا نوشتي به قول دكتر آزمنديان مشكل نيست، مسأله هست و مسأله هم حل شدنيه...از هين امروز با اطمينان به كمك و ياري خدا روز نويي رو آغاز كن...به شما هم مثل دوستمون Mr.aram توصيه مي كنم سخنراني دكتر آزمنديان رو كه در سايت http://audiobook.blogfa.com قابل دانلود هست حتما گوش بدي

  6. 10 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    ویدا@ (شنبه 25 خرداد 92), سوده 82 (چهارشنبه 02 مهر 93), سرافراز (دوشنبه 17 آبان 89)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: احساسات زجر آور

    سلام

    منم همین مشکلو دارم. گاهی بدجور می رم تو فاز احساسات اشتباه(!) و دلبندمو خیلی اذیت می کنم :(

    دقیقا مثل همین مثالی که سارا بانو زد، از یه هم چین جاهایی، جرقه اش زده میشه و هی توی ذهنم می چرخه و عین یه بهمن، بزرگ و بزرگتر میشه ... نه اینکه فکر کنید دلخوریای قبلی بهش می چسبه ها. نه. ما دو تا عادت کردیم، هر ناراحتی رو همون موقع حل و فصل کنیم ... نمی دونم شاید همین تکرارش توی ذهنمه که بزرگش میکنه ...

    بعد هم گریه و ...

    براش توضیح دادم که خودمم می دونم باید یاد بگیرم احساساتمو کنترل کنم، باید این بچه بهانه گیر بزرگ بشه ... خداییش پا به پای من تا حالا راه اومده و صبر کرده و نازمو کشیده ...
    ولی ...

    البته یه جورایی تقصیر مهربون منم هست!!
    اونقدر خوب و کاملا ایده آل واسه من، رفتار کرده که هیچ وقت به خودم نگفتم کاش اینجا رو یه جور دیگه بود یا کاش فلان کار رو می کرد.
    به خاطر همین وقتی یه موجک ریز پیش میاد خیلی نا آروم می شم ...
    دیدید چه قشنگ نتیجه گرفتم!

  8. 8 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 05 مرداد 95), ویدا@ (شنبه 25 خرداد 92), آویژه (جمعه 14 آبان 89), سوده 82 (چهارشنبه 02 مهر 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 آبان 89 [ 13:55]
    تاریخ عضویت
    1389-7-04
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,879
    سطح
    25
    Points: 1,879, Level: 25
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 11 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: احساسات زجر آور

    سارای عزیز باید مواظب باشی که اشکات واسه همسرت عادی نشه. متاسفانه ممکته با ادامه این روند با این مشکل روبرو بشی. پس تا دیر نشده و همسرت تحمل دیدن اشکاتو نداره سعی کن احساساتتو به خوبی کنترل کنی.
    آخه واسه من این مشکل پیش اومده و همسرم یه جورایی سردتر از قبل با اشکام کنار میاد

  10. 10 کاربر از پست مفید mitra20 تشکرکرده اند .

    mitra20 (شنبه 02 بهمن 89), رها68 (پنجشنبه 30 بهمن 93)

  11. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: احساسات زجر آور

    سلام به همه دوستان خوبم:

    ممنونم از پاسخ دوستاان ..صحبت های همه دوستان کاملا صحیح است و من خودم به واقع واقفم که مطالب همه شما دوستان صحیحه ...و واقعا اونقدر در این لحظات به خداوند پناه می برم و همونم تا حدی ارومم می کنه که موجب میشه قضیه بزرگ نشه ولی این کودک درون لوس و احساستی من !!!
    البته من بالاخره با کمک دوستان رامش می کنم....منتها یکی از دغدغه هام که موجب شد این پستو بزنم اینه که منم همه اینها رو می دونم و درک می کنم ولی متاسفانه بلد نیستم کنترل کنم...یعنی می دونم غلطه ولی راه شو بلد نیستم..تو تالار خیلی مقاله انفجار احساسات و ..خوندم و می دونم چطور عمل می کنه ولی راه عملیش وقتی این مشکلات رخ میده چی هست رو نمی دونم ؟
    مثلا عملکرد توقف فکر که فرشته مهربان رو اون تاکید دارند اثر می کنه فرشته جان ولی مقطعی و اون غصه اش تو دل آدم می مونه ..حس می کنی اگر رفلکس ندی یعنی تحت سلطه در اومدی..یا یک همچین حسی..من خیلی از این رفلکس استفاده می کنم ولی نتیجه اش میشه همسرم فکر می کنه همه چیز خوبه ..خودم از یک چیز کوچولو رنجیدم و تو دلم اذیتم...مشکل همین حس خودمه..من می خوام اصلا اصلا این چیزهای کوچولو برام بی ارزش بشن ولی نمی شن چون خیلی رمانتیکم..حالا چطور من این فاز احساسمو عملی کم کنم....؟

  12. 6 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    رها68 (پنجشنبه 30 بهمن 93), سوده 82 (چهارشنبه 02 مهر 93), سارا بانو (جمعه 14 آبان 89)

  13. #7
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: احساسات زجر آور

    سارا جان

    اول از هر چیز باید بهت تبریک بگم به خاطر روحیه ای که داری که دنبال تحلیل رفتارهات هستی و وقتی احساس می کنی جایی مشکلی داری در صدد رفع اون هستی و پشتکاری عالی برای یافتن راهی جهت رفع مشکل داری ، این ویژگیت رو همیشه تحسین کرده ام ، اینجا هم تحسین می کنم .

    عزیزم همونطور که مستقیم هم بهت یک بار گفتم . یکی از عمده ترین راه های کنترل احساسات ، کنترل خیال است ، قوه تخیلت به سمت فانتزیهای رمانتیک اونم به شکل توقع از طرف مقابل خیلی فعاله ، طوری که نیاز به تمرکز ویژه نداری و در حال فعالیتهای عادی هم ناخودگاهت مشغول این فانتزیهاست ، نیازه قوه خیالت رابه شدت مهار کنی و به سمتی هدایتش کنی که فانتزیهای اون در مسیری قرار بگیره که شما در اون نقش خودت رو ایفا کنی و مهر رسان باشی ، نه دریافت کننده و برای طرف مقابلت به میل خودت و حتی بدون در نظر گرفتن تفاوتها فانتزیهایی طراحی کنی که دریافت کننده اش هستی ، این موضوع توقعت را بالا میبره ، ترسها را هم از خودت دور کن که یکی از آفتهای خانمها در زندگی که موجب در پیش گرفتن رفتارهای به دور از تعادله ، ترسهای موهوم و ذهنیتی هست ( ترس از این که رفلکس سلطه دریافت کنی و.....)

    سارا جان یاد بگیر و تمرین کن که خودت عشق ورزی کنی و از اون لذت ببری ، و نشاط و رضایت و شادابیت از نقشی باشه که خودت ایفا می کنی . در این صورت رنجت فقط وقتیه که دستت برای محبت و عشق ورزی کوتاهه نه وقتی که از همسر یا هر کس دیگر احساسات محبت آمیز و عاشقانه نمی بینی .

    چرا از کارت و شغلت لذت می بری ؟

    جواب این رو به من بده تا نکات دیگری رو بهت بگم .


  14. 11 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (جمعه 14 آبان 89), ویدا@ (شنبه 25 خرداد 92), رها68 (پنجشنبه 30 بهمن 93), سوده 82 (چهارشنبه 02 مهر 93)

  15. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: احساسات زجر آور

    سلام:

    ممنون فرشته جانم که شما هم وارد شدید واقعا قصدم اینه این مسئله رو برای همیشه حل کنم دوست خوبم و خوشحالم بازم شما مثل همیشه کنارمی ..واقعا دوستت دارم.
    خطاب به دوستان می گم و ایضا فرشته جان...درست می گی فرشته جان من این نقش دهنده رو خیلی خوب بازی می کنم چون فانتزیم و خیالاتم خیلی قویه و کلا همیشه دختری بودم که خیلی رمانتیک بودم بین دانشجویان کلاسمون من تنها کسی بودم که همیشه اول دفاتر واحدهام شعر می نوشتم و همیشه همه متعجب بودند که من با این روحیه چطور پزشکی می کنم و تازه انقدر بداخلاقم!!
    و همیشه این فانتزی ها رو چون اهل دوست شدن با جنس مخالف هم نبودم برای همسرم نگاه داشته بودم و حالا که می خوام خرج کنم همسرم معتقده خیلی زیاده..
    یک چیزی بگم نخندین ها؟

    مثلا من دو تا دسته چک عشق گرفه بودم از قبل که با همسرم به هم بدیم حالا همسرم دفعه اول که دیده بودشون فقط می خندید می گفت تو رو خدا سارا انتظار نداری که من تو اینا بنویسم!!!
    مشکل همینه ..من حتی به دوستان دخترم که گاها می گم خندشون می گیره...و این در عینی هست که خداییش همسر من از اون دسته مردهاست که مدام ابراز محبت می کنه کلامی و جسمانی و اصلا عاشق این کارهاست ولی از بس خواسته های من جور واجور شده می گه ای خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!
    و من فرشته جان چون خیلی دهنده ام و به اندازه ای که احساسات خرج می کنم نمی گیرم سرخورده میشم هرکار هم می کنم انتظار نداشته باشم این تفکر سالیان سالم بوده ولی می خوام کنترلش کنم...پس کمکم کنید...



    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    چرا از کارت و شغلت لذت می بری ؟
    فرشته جان این شغل تنها شغلیست که منو ارضا می کنه..همیشه از غم و غصه دیگران زجر می کشم و دلم می خواد کمکشون کنم..اینکه برای پول کار نکنم و واقعا به حرف پدرم باشم که دلم می خواد دکتری باشی که اول فکر جان مردم باشی بعد جیب خودت..خوشبختانه همسرم هم همین طوره مثلا بابای همسرم به هردو ما گفت اگر روزی تخصص گرفتید و زیر میزی !! که خیلی هم رایجه گرفتید من حلالتون نمی کنم...من و همسرم با همچین تفکری وارد شدیم...من عاشق لبخند مریض هام هستم وقتی خوب می شوند..عاشق لبخند مادری هستم که بچه اش آرام و بدون تب خوابیده تو بغلش..من عاشق پیرمردی هستم که تو لحظات اخر زندگیش امید به خدا تو چشماشه..من لذت می برم از گریه ای که خنده میشه..از ناراحتی که لبخند میشه ..از اشکی که نمی باره..از سرفه ای که می ایسته..از درد قلبی که ارام میشه تا روزی عاشق بشه..از مادربزرگی که دعام می کنه..از خدایی که کمکم می کنه که بتونم قدری از محبت هاشو با کمک به بنده هاش جبران کنم و حتی توقع تشکر ندارم...فقط خوشحال می شم که موثرم و دلی شاد می کنم...
    همین....

  16. 12 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    ویدا@ (شنبه 25 خرداد 92), سوده 82 (چهارشنبه 02 مهر 93), سارا بانو (دوشنبه 17 آبان 89)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: احساسات زجر آور

    سارا جان فکر می کنم شما به سبب فشار کاری یا روزمرگی یا ... دچار خستگی و حساسیت شده ای. بخودت استراحت بده. اگر می توانی ترتیب یه سفر رو بده. انشاءا.. به حالت عادی برمی گردی.

  18. 4 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (جمعه 01 بهمن 89)

  19. #10
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: احساسات زجر آور

    نقل قول نوشته اصلی توسط سارا بانو



    فرشته جان این شغل تنها شغلیست که منو ارضا می کنه..همیشه از غم و غصه دیگران زجر می کشم و دلم می خواد کمکشون کنم..اینکه برای پول کار نکنم و واقعا به حرف پدرم باشم که دلم می خواد دکتری باشی که اول فکر جان مردم باشی بعد جیب خودت..خوشبختانه همسرم هم همین طوره مثلا بابای همسرم به هردو ما گفت اگر روزی تخصص گرفتید و زیر میزی !! که خیلی هم رایجه گرفتید من حلالتون نمی کنم...من و همسرم با همچین تفکری وارد شدیم...من عاشق لبخند مریض هام هستم وقتی خوب می شوند..عاشق لبخند مادری هستم که بچه اش آرام و بدون تب خوابیده تو بغلش..من عاشق پیرمردی هستم که تو لحظات اخر زندگیش امید به خدا تو چشماشه..من لذت می برم از گریه ای که خنده میشه..از ناراحتی که لبخند میشه ..از اشکی که نمی باره..از سرفه ای که می ایسته..از درد قلبی که ارام میشه تا روزی عاشق بشه..از مادربزرگی که دعام می کنه..از خدایی که کمکم می کنه که بتونم قدری از محبت هاشو با کمک به بنده هاش جبران کنم و حتی توقع تشکر ندارم...فقط خوشحال می شم که موثرم و دلی شاد می کنم...
    همین....
    خب

    حالا با این همه توجهی که نسبت به کارت و بیمارانت داری و خودت خوب می دانی چقدر انرژی صرفشون می کنی ( خرجشون می کنی ) در مقابل توقع داری اونام جواب بدن ؟؟ اونطور که گفتی حتی پول در درجه بعد است برات . پس خوب دقت کن ببین چیه که وادرات می کنه بی توقع و انتظار این همه انرژی صرفشون کنی ؟؟!!!!، و چطوره که ازشون انتظاری در قبال کاری که براشون می کنی نداری ...... ؟؟؟!!!! اونوقت همون عاملی که اینجا تو را اینجوری انگیزه فعالیت و خدمت و محبت بی توقع میده را که پیدا کردی ، بدان برای این که در مقابل احساسات و محبتی که خرج همسرت می کنی عوض اونرا انتظار نداشته باشی و بی توقع باشی همین عامل را نیاز داری . و توقعت نشونه اینه که این عامل را نداری حتی اگر تصور کنی داری . من می دونم اون چیه اما می خواهم خودت پی ببری .

    به این نکته ای که به تفصیل گفتم خوب دقت کن دوای دردت همینجاست .

    ببینم چه می کنی



  20. 8 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (جمعه 14 آبان 89), ویدا@ (شنبه 25 خرداد 92), رها68 (دوشنبه 04 اسفند 93), سوده 82 (چهارشنبه 02 مهر 93)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.