به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1392-3-25
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    148
    سطح
    2
    Points: 148, Level: 2
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون معصوم عزیزم.


    میدونم عزیزم. من وقتی غصه میخورم حسابی ضعیف میشم چون هیچی نمیتونم بخورم. ولی یه چیزی مثل خوره ذهنمو میخوره. بارها به خودم دلداری میدم و میگم ولش کن زمان که به عقب بر نمیگرده . همسرت اومد باش خوب باش و شادی کن ولی یه نیروی منفی این اجازه رو بهم نمیده. ذهنمو تاریک میکنه و میگه همسرت مقصره و نباید بگذری. یه نیروی منفی نمیذاره خوب باشم. نمیذاره برم طرف همسرم. یه لجبازی بد زنانه
    ویرایش توسط خانم گرافیست : شنبه 15 تیر 92 در ساعت 17:22

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    22
    Array

    عروسی

    سلام
    سلام عزیزم الهی قربونت بشم این که مشکل نیست ولی انقدر برای خودت بزرگش کردی که شده برات یک کابوس همش به حرفها قبل عروسی بعد عروسی به اینکه دوست داشتین باهم برقصیدو این جور چیزا فکر کردی خسته شدی داغ کردی واقعا فکر میکنی از شوهرت متنفر میشی دلت میاد از شوهرت متنفر بشی که برای تو بهترینا رو میخواد. عزیز دلم میدونم ادم کلی ارزو برای عروسیش داره کلی برنامه میچینه ولی خوب اونم یکسری اعتقادات داره که برای شما مسخرس ولی برای اون مهم شاید اگه میمود برای شما خانوادش مشکل میساختن شاید دعوا تو عروسی بپا میشد شاید شرایطی داشته نمیتونسته به شما توضیح بده دوست من چرا خودت اذیت میکنی یک زندگی خوب بدونه دعوا مشکل داری دنبال شر میگردی ول کن بابا مگه چند بار قرار زندگی کنی دیگه اون روزا تموم شده رفته تا 10 سال دیگم غصه بخوری بر نمیگرد بیخیال
    ویرایش توسط niloo1 : شنبه 15 تیر 92 در ساعت 17:50

  3. کاربر روبرو از پست مفید niloo1 تشکرکرده است .

    خانم گرافیست (شنبه 15 تیر 92)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1392-3-25
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    148
    سطح
    2
    Points: 148, Level: 2
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط niloo1 نمایش پست ها
    سلام
    سلام عزیزم الهی قربونت بشم این که مشکل نیست ولی انقدر برای خودت بزرگش کردی که شده برات یک کابوس همش به حرفها قبل عروسی بعد عروسی به اینکه دوست داشتین باهم برقصیدو این جور چیزا فکر کردی خسته شدی داغ کردی واقعا فکر میکنی از شوهرت متنفر میشی دلت میاد از شوهرت متنفر بشی که برای تو بهترینا رو میخواد عزیز دلم میدونم ادم کلی ارزو برای عروسیش داره کلی برنامه میچینه ولی خوب منم یکسری اعتقادات دارهکه برای شما مسخرس ولی برای اون مهم شاید اگه میمود برای شما خانوادش مشکل میساختن شاید دعوا تو عروسی بپا میشد شاید شرایطی داشته نمیتونسته به شما توضیح بده دوست مت چرا خودت اذیت میکنی یک زندگی خوب بدونه دعوا مشکل داری دنبال شر میگردی ول کن بابا مگه چند بار قرار زندگی کنی دیگه این روزا تموم شده رفته تا 10 سال دیگم غصه بخوری بر نمیگرد بیخیال
    نیلوی عزیزم انقدر مهربون بام حرف زدین که احساس خیلی خوبی بهم داد. حق با شماست. فکر کردن زیاد من سخت و بزرگش کرده. شاید باورت نشه ولی بمور کن دلم برای همسرم میسوزه. همش میاد منو میبوسه ولی من مثل مجسمه می ایستم و نمیتونم هیچ عکس العملی نشون بدم فقط یه لبخند تلخ تحویلش میدم.
    نیلوی عزیزم همه ناراحتیم از اینه که گذشته و دیگه تکرار نمیشه. خیلی ابلحم . میدونم.

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    22
    Array
    سلام
    نه عزیزم ابله نیستی احساسی هستی حس ببخششتم پایینه دوست عزیزم میدونم منم تو نامزدیم همش هم شوهرم میومد هی میومدن میگفتن نمیشه شما برید خانما راحت باشن و ما موقعی که خانما نشستن شام بخورن تونستیم با هم برقصیم و خیلی از این موضوع ناراحت بودم که شوهرم خیلی کم کنارم بوده اخه شوهرم خجالت میکشید هم بهش میگفتن میرفت ولی حالا که تموم شده من بیام اوقات هر دومون تلخ کنم که تو خجالتی بودی الان که که برای من خیلیم پرویی فاید نداه دیگه مهم اینه که تو زندگی با هم باشید عزیزم پشت هم باشید به شوهرت سخت نگیر گناه داره یک روزی قاطی میکنه میگه خوب کردم هنوز که قاطی نکرده گفته جبران میکنم ولش کن اگه نه بعد خودت پشیمون میشی(شرمند من نمیدنم از کجا باید یک موضوع جدید رو اغاز کنم میشه راهنمایی دقیق به من بکنید لطفا دقیق چون چند راهنما کردن گفتن انجمن انتخاب کن بزن موضوع جدید ولی من که انجمن انتخاب میکنم همچین چیزی نمیبینم لطفا مرحلی بهم توضیح بدید ممنون میشم)

  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1392-3-25
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    148
    سطح
    2
    Points: 148, Level: 2
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کاش میشد همونجور که راحت حرف زد راحت هم عمل کرد. امیدوارم هرکی میخواد هر حرف و پیشنهادی بده اول خودشو بذاره جای من بعد نظرشو بگه

  7. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    منم شوهرم رو نبخشیدم. به خاطر شب حنابندون. هنوز نتونستم ببخشمش. هنوزم که یادم میوفته حالم از خانواده اش به هم می خوره.
    .
    .
    می دونم اشتباهه. می دونم که بخشیدن حالم رو بهتر می کنه. می دونم که اگر اونا بفهمن که سه سال فکر و ذهن منو بهم ریختن چقدر خوشحال میشن.
    .
    .
    یه لینکی هست برات می فرستم.. توی این لینک قسمت های مراقبه ی بخشش رو ذهن سطحی و تمرین تنفس و ... اینا رو بخون. با بخشیدن همسرت خودت رو رها و سبک می کنی.
    .
    شما خسته هم هستی. تنها تفریحت همون مراسم عروسی بوده. خاطره های شاد زیاد نداری که جایگزین بشه برات. درس و دانشگاه و کار و زندگی و قسط و ...
    یه کار بکن : یه ماه قرض هاتون رو ندین! برین مسافرت. برین بگردین. بی خیال شین دنیا رو. چیزی نمیشه. آسمون به زمین نمیاد. بعد میایین قسط ها رو هم میدین. این کارو بکن. حالت بهتر میشه.

    - - - Updated - - -

    من هم درآمدم خرج قسط ها میشه. من هم هیچ تفریحی تو سه سال نداشتم. خیلی خسته ام و وقتی به عقب برمی گردم با خاطره های بد روزهای عروسی مون مواجه میشم... از شوهرم و خانواده اش متنفر میشم.
    عملن به اونا اجازه دادم که منو از پا دربیارن.
    .
    ولی هر چی فکر می کنم شوهر شما رو خیلی بی تقصیرتر می بینم. چه کار باید می کرد؟ اعتقاد و باور و خانواده اش رو میذاشت کنار به خاطر شما که تازه از راه رسیدی ئ هنوز بهت اعتماد نداره و لابد میخوای حرف حرف خودت باشه و همون چند نفر فامیل همسرت رو هم ناراحت کنی و آبروی خانواده اش رو ببری و یه شب عروسی او رو خراب کنی؟ مگه او هم داماد نبوده؟ مگه او هم فقط یه شب عروسی نداشته؟ مگه او حق نداشته مواظب آبروی خانواده اش توی اون شب باشه؟
    .
    .
    شب عروسی قدرت خانواده ی شوهر که خودشون رو صاحب مراسم میدونند خیلی زیادتر از شماست. اینو بپذیرید و برای همیشه فراموشش کنید.
    به جاش امروز نوبت قدرت گرفتن شماست. امروز شما دیگه باید بتونین نظراتتون رو به درستی به کرسی بشونین!!
    .
    روی امروزتون تمرکز کنید.

  8. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    tamanaye man (دوشنبه 17 تیر 92)

  9. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1392-3-25
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    148
    سطح
    2
    Points: 148, Level: 2
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شی گلم خوشحالم از اینکه میفهمی حرفمو. و خوشحالم از اینکه درکم کردی.
    حق با شماست. ما هنوز ماه عسل نرفتیم. یعنی نشده که بریم. از خریت خودمه. هی گفتم دستش تنگه بذار بهش فشار نیاد. یه بار مشهد دانشجویی جور شد بریم گفت نمام. میدونی همسرم باباشو 15 ساله از دست داده. بچه اول هم هست. میگفت دلم نمیاد بعد 15 سال مادرمو نبرم با خودم. منم گفتم نمیام اینجوری. من شهرستانی هستم. عید رفتیم شهرستان. ولی با خانوادم. به اسم ماه عسل نبوده.
    احتمالا ماه دیگه باید اسباب کشی کنیم بریم خونه خودمون که تازه خریدیم. واسه این داریم زیر خرج میمیریم گلم. اول همین ماه با خانوادش رفتیم مشهد . خوب بود ولی دوست داشتم اولین بار تنها بریم.
    یکم کار دارم برگردم کامل برات توضیح میدم. لطفا فردا دوباره چک کن عزیزم. ممنون

  10. کاربر روبرو از پست مفید خانم گرافیست تشکرکرده است .

    she (یکشنبه 16 تیر 92)

  11. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    http://www.hamdardi.net/thread-26620.html

    http://www.hamdardi.net/thread-10908.html

    - - - Updated - - -

    مبارک خونه باشه
    همیشه اولین بار == بهترین بار نیست!! قرار نیست هم که اینطوری باشه!! ایشالا مسافرت بعدی بهت بیشتر خوش میگذره. :)

  12. #19
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم ناشکری نکن ، خدا داره امتحانت میکنه .
    یکی از آشناهامون مشکل تقریبا مثل شما رو داشت . حتی همسرش باهاش نرفته بود آتلیه عکس بگیره ، گفته بود اعتماد نمیکنم ، عکس خانمم رو نامحرم میبینه .
    ولی خانمه انقدر غرغر کرد و همیشه به جون شوهرش نق میزد ، ...دور از جونت عزیزم اما زندگیشون بعد چند سال به خاطر مسائل دیگه از هم پاشیده شد ، همسرش طلاقش داد ، بعضی وقت ها که با ما دردو دل میکنه میگه کاش زندگیم و شوهرم رو داشتم عروسی نمیخوام ، عکس و آتلیه نمیخوام

  13. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 22 تیر 92 [ 09:31]
    تاریخ عضویت
    1392-3-04
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    190
    سطح
    3
    Points: 190, Level: 3
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 28 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیزم دو سال از عروسیت گذشته مدت کمی نیست میتونستی فراموش کنی.گذشت کنی.عروسی یه مدل جشن مثل جشن تولد ولی یکمی مهم تر از جشن تولد این اختلافات نزدیک جشن عروسی برای همه پیش میاد خصوصا آقا دامادایی که از نظر مالی وابسته به خانواده اند.یکم فکر کن چاره ایی نداشته نمیتونسته اول زندگی همون سی نفری هم که اومدن ناراحت کنه به هر حال خانواده هستن خودتو بذار جای اون.با این افکار خودتو خسته تر میکنی و بیشتر ناراحت میشی.ان شاالله به زودی از قسط ها کم بشه بتونی یه سالگرد خوب بگیری.به آینده فکر کن دوست من گذشته ها گذشته.ببین آدمایی تو تالار هستند که مورد تجاوز قرار گرفتن و فراموش کردن و دارن زندگی میکنن این که دیگه جای خود داره.خدا رو شکر شوهرت مرد خوبیه.موفق باشی

    - - - Updated - - -

    دوست عزیزم دو سال از عروسیت گذشته مدت کمی نیست میتونستی فراموش کنی.گذشت کنی.عروسی یه مدل جشن مثل جشن تولد ولی یکمی مهم تر از جشن تولد این اختلافات نزدیک جشن عروسی برای همه پیش میاد خصوصا آقا دامادایی که از نظر مالی وابسته به خانواده اند.یکم فکر کن چاره ایی نداشته نمیتونسته اول زندگی همون سی نفری هم که اومدن ناراحت کنه به هر حال خانواده هستن خودتو بذار جای اون.با این افکار خودتو خسته تر میکنی و بیشتر ناراحت میشی.ان شاالله به زودی از قسط ها کم بشه بتونی یه سالگرد خوب بگیری.به آینده فکر کن دوست من گذشته ها گذشته.ببین آدمایی تو تالار هستند که مورد تجاوز قرار گرفتن و فراموش کردن و دارن زندگی میکنن این که دیگه جای خود داره.خدا رو شکر شوهرت مرد خوبیه.موفق باشی


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.