من 25 سالمه و 3 ساله که ازدواج کردم همسرم خیلی مهربون وفادار و با اخلاقه منو هم خیلی دوست داره البته اوایل مشکل داشتیم اما الان مشکلی نداریم. من قبل ازدواج با همسرم با یه مرد متاهل که 12سال ازم بزرگتر بود دوست بودم علاقه چندانی بهش نداشتم اما خیلی با محبت بود و همسر خوبی نداشت اینو خودم فهمیده بودم.بعد از 6ماه بیخیالش شدم و ازدواج کردم و دیگه ارتباطی با اون آقا نداشتم تا اینکه تو زندگیمون به یکسری مشکلات برخوردیم و از اون کمک خواستم همه ی مشکلاتمونو در عرض چندماه حل کرد به خصوص مشکلات مالی و حتی شغل! در حال حاضر 3ساله همسرم باهاش دوسته خونمون میاد اما من با زنش ارتباطی ندارم و توی تمام این 3سال منو و همسرم رو خیلی کمک کرد اما دور از چشم همسرم مدام به من زنگ میزد اس ام اس میداد خیلی سعی میکردم فاصله بگیرم اما چون خیلی کمکمون کرده بود دلم نمیخواست ناراحتش بکنم حالا به خودم اومدم و میبینم به شدت بهش علاقه مند شدم احساس میکنم نمیتونم ازش دل بکنم دارم روانی میشم زندگیم داره از هم میپاشه خیلی سرد شدم همش به اون فکر میکنم هروز باید باهاش صحبت کنم وگرنه مریض میشم همسرم رو خیلی دوست داشتم الانم دوسش دارم اما اون آقا رو بیشتر از هرکسی دوست دارم خودشم فهمیده که من خیلی دوسش دارم . اما میخوام این حس رو دور بندازم اما چون همسرم خیلی ازش تو خونه تعریف میکنه خیلی برام سخته تو رو خدا منو راهنمایی کنید....