سلام دوستان.
من و همسرم سال 90 ازدواج کردیم . اما هنوز بعد از 6 سال هم همدیگرو درک نمیکنیم
همسز من مرد خوبیه . دست و دل باز . مهربون. دلسوز. به همه احترام میزاره. در کل مرد خوبیه.
اما لحن کلامش منو ناراحت میکنه و یا به قولی همسرم زبونش نیش داره.
امروز داشتم می گفتم من می خوام روزه های قضامو بگیرم. همسرم گفت باشه اگه میگیری باید ناهار من آماده باشه .( با لحن بد) من یه دفعه بهم برخورد گفتم کی تا حالا ناهار تو آماده نبوده . بزار من روزه بگیرم بعد این جوری بگو . بعد گفت من کار ندارم باید ناهار من آماده باشه. منم که عصبانی شده بودم گفتم یه آبریپو درست میکنم میزارم جلوت.اونم گفت منم اون آبزیپو رو میریزم تو حلقت تا هم روزت باطل بشه و هم بدونی چه ناهاری درست کردی.
منم گفتم انگار که من تو غذا درست کردن برات کم گذاشتم که این جور به من میگی و خیلی ناراحت شدم.
اونم گفت تو خیلی زود رنجی و همه چیزو به خودت میگیری. و من برای اینکه اعصابم راحت بشه رفتم تو اتاقو خوابیدم.
بعد از ظهر اومدم باهاش حرف بزنم و گفتم 50 % من مقصرم ولی تو هم بابت این بحث مقصر بودی.
میگه من داشتم شوخی میکردم.
ولی تو زود رنجی و به خودت میگیری. در حالی که لحنش اصلا شوخی نبود.و گفت تو دور خودت یه دیواری کشیدی که حرف همه رو به خودت میگیری.
من اشتباهی که کردم این بوده که یکی دو هفته پیش به آقا در مورد یکی از افراد فامیل که با من برخورد بدی داشت گلایه کردم. و حالا از این موضوع داره سواستفاده میکنه.
حالا هم آقا قهر کرده و حق به جانبه.
هیچ وقت حقو به من نمیده و همیشه به من میگه تو زود رنجی. منم دفعه پیش که با هم در مورد همین فامیل داشتیم حرف میزدم و حقو به من نداد گفتم میدونی چیه برای تو همیشه دیگران در اولویتن و من نفر دومم و اگر خدای نکرده من و مادرت با خواهرت دچار مشکل بشیم من مطمئنم از اونا دفاع میکنی . مطمئن باش کسی که از تو دوره این طور بهش حق میدی برای نزدیکات چیکار کنی.
کلا سیستم همسرم این طوره که همیشه دیگران حق دارن و اگر هم کسی به ما کاری کرد در کل باید سکوت کنیم. در حالی که تو خونه این طور نیست و همش دل منو میشکنه.
برای سالگرد ازدواج براش کاپشن گرفتم. اصلا ذوق نکرد و ازش ایراد گرفت و خیلی من ناراحت شدم. بعد میگه تو نباید ناراحت میشدی منم برات فلان کادو رو گرفتم با فروشنده طی کردم که اگه خانمم خوشش نیومد میام عوضش میکنم. وقتی کادو رو داد این مساله رو گفت ولی من از کارش خوشم اومد و با اینکه طبق سلیقه من نبود گفتم خیلی قشنگه و خیلی دوستش دارم. چون به نظز من نیت طرف مهمه .
ولی وقتی از کادوی من خوشحال نشد و ایراد گرفت منم ناراحت شدم و گفتم منم کادوی تو رو دوست نداشتم ولی چیزی نگفتم چون نیتت مهم بود و این مساله رو به خاطر این گفتم که بدونه کارش خیلی زشت بوده. اما حالا آقا میگه من دیگه دلم چرکین شده و دیگه برات چیزی نمیخرم و به سلیقم شک کردم. بعد با این کارا و حرفا انتظار داره که من ناراحت نشم.
واقعا هر دومون داریم از دست هم دیوونه میشیم. من به خاطر منطق من درآوردیش و اون به خاطر عصبانی شدنای من و به قول خودش به خود گرفتناش.
چی کار کنم . واقعا اعصابم به خاطر این مسائل بی ارزش خورده
علاقه مندی ها (Bookmarks)