به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1393-10-19
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    وارد شدن به یک سیکل قهر و آشتی چهارساله و بی نتیجه

    سلام.من دختری بیست و نه ساله هستم .حدود چهار سال پیش با پسری آشنا شدم که بهشون علاقه مند شدم و ایشون هم همین طور.ایشون از یک خانواده تقریبا مذهبی و خانواده من هم تقریبا همین طور .از نظر مالی ایشون چند پله از ما بالاتر هستند ولی اختلاف آنچنانی نه.خودشون یک پسر سی و یک ساله هستن و شغل مناسب با درآمد و موقعیت اجتماعی مناسب و تحصیلکرده از نظر ظاهر هم پسر خوش قیافه و خوش لباسی هستن.منم از نظر ظاهر تقریبا در یک سطح با ایشون هستم.خلاصه همه اینها در کنار ابراز علاقه شدیدی که ایشون اوایل رابطه به من داشتن باعث شد من هم با اینکه خیلی سخت گیر هستم از ایشون خوشم بیاد و علاقه مند بشم.اوایل رابطه ایشون خیلی ابراز محبت میکردن و در کمتر از یک ماه اصرار داشتن که به خواستگاری من بیان چون میگفتن از طرف خانوادشون در فشار هستن که ازدواج کنن علاوه بر اینکه موقعیت خانوادگی و اجتماعی ایشون اجازه نمیده که دوست دختری داشته باشن.من با اینکه از ایشون خوشم اومده بود ولی برای آشنایی بیشتر و اینکه اصرار ایشون رو عجیب میدیدم برای خواستگاری در این زمان بسیار کوتاه و شک کرده بودم شاید مشکلی باشه که ایشون اینقد سریع میخواد همه چیزو پیش ببره و یه مسایلی خانوادگی که داشتم به ایشون گفتم که برای خواستگاری شش ماه به من فرصت بدن که به شدت به ایشون برخورد .که رابطه ما فقط اس ام اسی و گاهی هم بیرون میرفتیم که البته خیلی کم بوده.ایشون به هیچ عنوان با من تلفنی حرف نمیزدن و دلیلش رو این مساله بیان میکردن که نمیخوام خانوادم یا همکارهام بدونن که من با دختری دوست دارم.من اوایل شک کردم که شاید ایشون ازدواج کرده ولی با اس ام اسایی که تا نیمه شب به هم میدیم و دادن آدرس محل کار و خونشون و صحبت با یکی دو تا از دوستاش متوجه شدم که مجردن .دوستاشون هم چند بار به من گفتن که ایشون رفتارهای خاصی داره و در برخورد با خانمها بسیار سنگین هستن و از اینکه با من رابطه ای برقرار کرده متعجب بودن .اینم گفتن که ایشون بسیار حساس هستند .خلاصه بعد از این که من از ایشون خواستم که دیرتر اقدام کنن رفتار ایشون به کل عوض شد به طوری که دیگه اصلا نمیگفتن بیرون بریم و حتی جواب پیامک منو نمیدادن و مدام میگفتن همه پسرا دخترا رو بازیچه میکنن من تور و خواستم تو نخواستی واسه منم دیگه مهم نیست.خلاصه خیلی بحثا شد تا اینکه به جایی رسید که من چند بار عصبانی شدم و بهش حرفایی زدم که نباید میزدم و حتی بهشون توهین کردم و گفتم دیگه هرگز سراغ من نیا و بدون که من میرم با کس دیگه.ایشون قبل از من با دختری نبودن ولی من چند بار اتفاق افتاده بود که کم و بیش با چند تا پسر آشنا شده بودم که ایشون به علت اینکه یکی از این پسرها دردوره ای که با ایشون دوست بودم ازم خواستگاری کردن در جریان این رابطه قرار گرفتن.اینم بگم که بعد از اون دعوای سخت و بد و بیراهی که به ایشون گفتم کلا دیگه حرف ازدواج رو نمیزدن و مدام میگفتن اگه من با تو زندگی کنم تو به من توهین میکنی و عصبی هستی و تو قبلا با کسی بودی و این حرفا در حالی که ایشون با رفتاراشون منو به جایی میرسوندن که من از کوره در میرفتم.مثلا زنگ نمیزدن جواب سر بالا میدادن بدون هیچ توضیحی قرارشونو به هم میزدن یا خیلی دیر میومدن سر قرارو با وجود اینکه چندین بار ازشون خواستم و قول میدادن که اصلاح میکنن تکرار و تکرار و تکرار.تا اینکه من شهر دیگه ارشددانشگاه قبول شدم و به خاطر این مسایل و دعوا و بحث های مکرر با ایشون قطع رابطه کردم ولی ایشون رو همچنان دوست داشتم و از هیچ مردی رو از اون روز تا الان خوشم نمیاد و همیشه فکر میکنم یه روزی با ایشون ازدواج میکنم برای همین وارد رابطه های دیگه نمیشم و خواستگاری هم داشتم که رد کردم و دنبال بهونه میگردم که خواستگارم رو رد کنم.واقا هم هیچ کدوم مث ایشون نبودن. خلاصه قطع رابطه کردیم و من با اینکه میتونستم به اون شهر برای دانشگاه رفت و آمد کنم کاری پیدا کردم و اونجا موندم.تا اینکه دوباره پیامک های ایشون شروع شد و ایشون هر دفه برمیگشتن و بعد یک هفته همون بحثا بود علاوه بر اینکه به من انگ میچسبوندن که باکسی تو اون شهر دوستی و از این حرفا و حتی ایشون هم شروع کردن به توهبن به من و اون آدم آروم و صبوری که اوایل آشناییمون شناخته بودم کاملا عصبی و پرخاشگر شده بود علاوه بر اینکه همیشه یه جور حس انتقام گیری و ادب کردن من رو در رفتاراشون میبینم.ایشون مدام به من میگن تو بی ادبی و عصبی هستی و من میترسم با تو ازدواج کنم و مخصوصا الان خیلی روی خودم مسلط شدم و شاید نسبت به چهارسال پیش خیلی کمتر شده و عصبانیتم رو خیلی کنترل میکنم .خلاصه اینکه من تقریبا دو سال در اون شهر موندم و کار کردم وایشون همین طوری گاهی پیامک میزدن و هفته دوم همیشه دعوا بود علاوه بر اینکه با سر کار رفتن من در یک شهر دیگه م خیلی مشکل داشتن و میگفتن چه ارزشی داره که تو شهر دیگه داری به خودت سختی میدی و برگرد و از این حرفا .همیشه و همیشه هم دعوا بوده بعد یک هفته چون اصلا سر سازگاری نداشت ومدام میخواد به من تسلط داشته باشه و همیشه میگه تو یه دختر تخس و مغروری و میخواد منو آموزش بده و ادبم کنه که حرف گوش کن بشم و لج منو از عمد دربیاره که عصبی بشم و ببینه در اوج عصبانیت بهش توهین میکنم یا نه؟خلاصه من برگشتم به شهرمون و بهش گفتم اولین روز خیلی خوشحال شد به طوری که تا یه هفته خیلی حالش خوب بود ولی بازم شروع کرده به همون رفتارها و نه زنگ میزنه کم محلی میکنه میگه میخوام باهات ازدواج کنم و خیلی دوست دارم ولی میترسم .همین کاراش و دمدمی مزاج بودنش باعث میشه که من عصبی بشم البته جلو خودمو خیلی میگیرم که توهین نکنم و نکردم ولی باز اون دست بردار نیست مدام میگه تو کسی تو زندگیت بوده من نبوده میگه من موقعیتم خوبه تو به خاطر ابن باهام موندی و خیلی سلطه جو هم هست در حالی که من اصلا آدم سلطه پذیری نیستم .اینم بگم که خیلی مهربونه و زمانی که مشکلی نیست خیلی باهام خوب حرف میزنه و از آینده میگه ولی بعد چند روز دوباره رفتارش عوض میشه علی الخصوص اگه من راجع به آینده حرف بزنم میگه من که با این اخلاقای تو مشکل دارم چه جوری میخوایم زندگی کنیم؟ .خلاصه الان چهارساله من اینجوری معطل این آقام.علاوه بر اینکه مادرش یه بار فهمید که یه دختری تو زندگیشه و مشکلی با ازذواج ما نداره ولی بازم بهم زنگ نمیزنه.منم خسته شدم کارمو ول کردم و اومدم شهرمون الان بیکار موندم منتظرم آقا تصمیم بگیرن اونم که مدام این سیکلو تکرار میکنه و جلو نمیاد قطع رابطه هم که میکنم پیامک میزنه جواب ندم باز میزنه و من چون دوسش دارم بش جواب میدم متاسفانه همیشه اینجوری بوده و ادامه داره این روند الان دو هفتست باهاش قطع رابطه کردم ولی میدونم که باز هم همون روند ادامه خواهد داشت .................افسرده شدم .نمیدونم چه کار کنم کلافه ام و از اینکه این مدت نتونستم از فکر این آقا درآم به خودم لعنت میفرستم .سنمم داره میره بالا از هیچ مردی هم خوشم نمیاد و حوصله شروع کردن رابطه با کس دیگه رو ندارم و حوصله این آقا رو هم ندارم چون واقعا اذیتم میکنه حتی با کس دیگه ازدواجم نمیکنه تا من راحت شم .البته نمیدونم بتونم تحمل کنم یا نه ولی از این سردرگمی بهتره .میدونم دوباره میاد و اینم بگم هر وقت یه مدت طولانی جوابشو ندم و قهر کنم باهاش بعدش که آشتی کنم تلافی میکنه و میگه چرا اینقد دیر جواب منو دادی حقته. البته اینا رو به شوخی میگه ولی عملا اجرا هم میکنه...............نمیدونم دیگه باید چه کار کنم میخوام از این سیکل مسخره بیام بیرون میخوام یا تموم شه یا کسی باشه که من بهش علاقه مند بشم .ولی هیچ کدوم پیش نمیاد اینم بگم که خیلی تنهام دوستام همه سر زندگیشونن خواهرا برادرامم اردواج کردن و من صبح تا شب یا میخوابم یا بیکارم البته چند تا کلاس میرم ورزشم میکنم گاهی ولی این جوابگوی من تو زندگی نیست به همه چیز بی تفاوت شدم و از قضاوت اطرافیانم که مدام میپرسن تو چرا اینقد سخت میگیری و اردواج نکردی خسته شدم .دلم یه زندگی آروم میخواد یه زندگی طبیعی مث همه ..........لطفا بهم بگید چه کار کنم ؟

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام دوست عزیز

    به همدردی خوش امدی

    قبلش لطفا فاصله بین خطوط بذار تا حوندنش راحت تر بشه....متنت هم طولانیه و هم بدون فاصله.کمتر کسی حوصله میکنه همشو بخونه.



    چون شما با ایشون بحث کردی و حرفایی که نباید میزدی رو بهش زدی،دیگه ایشون خواستگاری شما نیامد و نمیاد؟

    اگر به نطر ایشون شما مورد مناسبی برای ازدواج نیستی پس چرا هرچند وقت یکبار ابراز وجود میکنه؟اگر هستید پس این بازیها برای چی هستش؟

    چه دلیلی داره این اقا انقدر به شما نزدیک بشه که به خودش اجازه ابراز نظر درباره کار شما و سخت بودن یا نبودنش بکنه؟

    از نظر ایشون شما بدترین صفات رو که یه انسان میتونه داشته باشه داری: تخس مغرور عصبی پرخاشگر .داشتن رابطه دوستی با چند نفر....به نظرتون واقعا این اقا میخواد با شما ازدواج کنه؟یعنی یک انسان سالم همچین کسی رو به عنوان همسفر زندگیش انتخاب میکنه....

    شما معطل این اقا نیستی...خودت خودت رو معطل کردی و گویا از سوختن روزهای جوونی و زندگیت خیلی هم ناراحت نبودی....چه بسا اگر این سیکل معیوب را به قول خودت تمام میکردی الان با یکی از خواستگارات ازدواج کرده بودی و یک زندگی عادی داشتی....

    شما به من بگو دقیقا چه چیز این اقا رو دوست داری؟از توهین هایی که بهت میکنه لذت میبری یا از اینکه 4 سال شما رو به بازی گرفته و فقط به خاطر یک دعوا کلا فید خواستگاری امدن را زده؟

    دوست خوبم

    نظرات و حرفا و قضاورتهای دیگران درباره ازدواج رو بریز دور....

    اول از همه این رابطه رو کات کن کاملا..چون این اقا اهل ازدواج نیست.

    دوم خط گوشیت رو عوض کن و همه راهای ارتباطیت با این اقا رو ببند.

    سوم سر خودت رو بیشتر گرم کن و کار و شغل پیدا کن.

    تا الان 4 سال رو سوزوندی....دو سال دیگه میشه 6 سال...سه سال دیگه میشه 7 سال و ....

    خودت رو بکش از این رابطه پوچ بیرون.اولش حتما سخته..اما اسایش بعدش و داشتن یک زندگی خوب بهترین پاداش شما از این تصمیم بزرگه....

    موفق باشید
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 20 دی 93), sasha (شنبه 20 دی 93), فرهنگ 27 (شنبه 20 دی 93), هم آوا (شنبه 20 دی 93), بارن (شنبه 20 دی 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1393-10-19
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام.ممنون از اینکه جواب دادین.این کاری که شما میگید بارها انجام دادم همیشه هم دو تا سه ماه مقاومت کردم و قطع ارتباط کردم ولی وقتی این زمان طولانی میشه و هیچ کسی

    جای ایشون رو نمیگیره من ارادم رو از دست میدم و جواب ایشون رو میدم.

    متاسفانه امکان عوض کردن خط تلفنم به دلایلی وجود نداره وگرنه خودم چند بار خواستم این کارو بکنم.

    خودم خیلی وقتا احساس میکنم ایشون تعادل روحی ندارن و رفتارهاشون عجیبه. فکر میکنم دلیل اینکه ایشون هم بعد یه مدت برمیگردن و دوباره شروع میکنن همین باشه.

    ایشون یه مشکل دیگه هم دارن و اون اینه که آدم اجتماعی نیستن و از مهمونی و عروسی رفتن خوششون نمیاد و اینم بگم ایشون پدرشون رو زمانی که 5 ساله بودن از دست دادن و سه

    تا خواهر کوچکتر از خودشون داشتن که خودشون اصلا دوست ندارن هرگز راجع به پدرشون صحبت بشه و کلا هر موقع حرفش شده ازم خواستن که بحثو تموم کنم .

    بیشتر هم از این نظر که بدشون میاد کسی بهشون ترحم کنه اینو میگن و من احساس میکنم این رفتاراش تا حدودی به خاطر این مساله هست .

    پرسیدن که من از چی این آقا خوشم اومده باید بگم شاید از اینکه ایشون پسر پاکی هستن.

    مثلا حتی دست من رو هم توی ماشین نمیگرفتن و هرگز رابطه ای از من نخواستن و برخلاف پسرهایی که من دیدم که مدام در مورد روابط جنسی صحبت میکنن ایشون اصلا اینطوری

    نیستن وفو ق العاده در این مساله باحیا هستن و همه اینها و مهربونی هایی که در زمانی که خوب هستیم باهام میکنه متاسفانه باعث شده من نتونم ایشون رو از یاد ببرم چون فکر

    میکنم ایشون متفاوت از بقیه هستن و وقتی رفتار بقیه رو میبینم باعث میشه دوباره به طرف ایشون برگردم.

    الان که قطع رابطه کردم و دیگه جوابشون رو نمیدم .فکر میکنم حق با شماست .اگر واقعا ایشون قصد ازدواج داشتن تا الان اقدام میکردن با توجه به اینکه شرایط ازدواج براشون فراهمه.فکر

    میکنم ایشون هم فقط میخوان که منو معلق نگه دارن و قدرت تصمیم گیری نداره.

    ممنون از راهنماییتون

  5. کاربر روبرو از پست مفید بید تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 20 دی 93)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 95 [ 15:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-30
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,230
    سطح
    61
    Points: 8,230, Level: 61
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 220
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    826

    تشکرشده 744 در 192 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    66
    Array
    سلام دوست عزیز.
    من فکر میکنم شما ناخواسته در مورد خودت اطلاعاتی به ایشون دادی که الان این آقا توو تصمیم گیری مردد هستند.مثل بداخلاقی ، زود عصبانی شدن ، بودن با چند نفر، اینکه ولش میکنی ومیری باکس دیگه حرف میزنی.اینا باعث میشه ایشون نتونن درست تصمیم بگیرن.
    اول اینکه آرامش خودتون رو حفظ کنید.درسته 4 سال از عمر شما هدر رفته ولی دلیلی نمیشه به دیگران پرخاش کنید.دلیله توهین های این آقا هم شما هستید .کلوخ انداز را پاداش سنگ است.

    به نظر من شما دو راه دارید :
    1:اگه ایشون رو دوست دارید و فکر میکنید کسی برای شما مثله ایشون نمیشهو وقتی نباشن کمبودش رو حس میکنید و اون آقا هم شمارو دوست داره ،اینبار اگه اومدن باهاشون جدی صحبت کنید ولی با لحنه ملایم .این خیلی مهمه

    سعی کنید خودتون رو کنترل کنید توو صحبت ، ببینید لحنه ایشون هم عوض میشه؟اگه همچنان همون حرفارو زدن به شما .پس به درد نمیخورن.همین جا کات کنید.ولی اگر ایشون هم بسیار ملایم و خوب برخورد کردند ازشون بخوایید با خانواده بیان و بعده اومدن حداکثر یک ماهی دوباره ولی با اطلاع خانواده باهم باشید. خیلی از مسائل هستند که در دورانه دوستی وقتی خانواده ها در جریان نباشن در اثر پنهون کاری اتفاف می افته. منظورم از اومدن ، واسه خواستگاری نیستش ، فقط هدف اینه خانواده ها در جریان باشن و یک ماه طی این شرایط باهم صحبت کنید.شما که 4 سال صبر کردید این یک ماه هم روش

    2: ولی ولی اگه میخوایید این آقا از زندگیه شما بیرون بره و دیگه هیچوقت کمبودش رو توو زندگیتون حس نمیکنید توصیه هایی که دوست عزیزمون maryam123 گفتند رو انجام بدید .توصیه های خیلی خوبیه
    موفق باشید.

  7. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    به سایت وزین همدردی خوش امدید

    شما الان 29 سال دارید این برای یک دختر سن کمی نیست کم کم دایره انتخاب برای شما تنگتر میشه و مسلما از تعداد خواستگارانتان کمتر میشه پس بهتر بیشتر به این موضوع فکر کنید و منطقی تصمیم بگیرید.اینگونه رفتار احساسی و هیجانی با توجه به سنی که داردی مناسب به نظر نمیرسه.اینگونه روابط بیشتر از اینکه مفید باشه بیشتر به دوطرف ضربه وارد میکنه مخصوصا به دختر خانم ها. لطفا مقالات بالا را مطالعه کنید

    ******************************
    فراموش کردن دوست دختر يا دوست پسر

    با سلام
    راه هاي كوتاه بر اساس لذت درون همان كاري هست كه يك معتاد را از ترك دائمي باز مي دارد.
    اما راهكاري هزينه بر و انرژي بر سختي و رنج دارد. اما اگر قدمهايتون را طبق برنامه و پشتكار برداريد موفق مي شويد.
    به 3 تكنيك كمك كننده اشاره مي كنم.
    اما مشورت حضوري با يك روانشناس باليني مي تواند اين تكنيكها و تكليف ها را براي شما بيشتر باز كند و آسانتر متوجه شويد و عمل كنيد.
    1 - تكنيك تغيير بستر
    در اين تكنيك شما نمي گذاريد آتش مشتعل شود و بعد خاموش كنيد. بلكه بستر آتش را از بين مي بريد.
    مثلا عوض كردن شماره تلفن، استفاده نكردن از ID و ايميل ارتباطي ،‌نرفتن به مكان ارتباطي
    و ... مهمتر هست تا اينكه شماره را داشته باشي
    و بخواهي جلوي جواب دادن به آن مقاومت كني.

    2 - تكنيك تمركز زدايي:
    هر انساني انرژي هاي رواني مشخصي دارد،
    وقتي همه انرژيتان را روي يك شي يا يك فرد سرمايه گذاري كنيد، نمي توانيد جلوي آن مقاومت كنيد
    .
    بهتر هست فهرستي بلندي از علاقمندي، كارها،‌مشغوليت ها و ... تهيه كنيد و مدتي انرژي خود را توزيع كنيد.

    3 - قطع آبياري تخيلات (تكنيك توقف فكر)
    معمولا اينگونه احساسات
    با تصوير سازي ذهني، تخيل (خيالات تفكر گونه)، آرزو سازي ، ذكر خاطرات، موسيقي هاي مناسب با فضاي ذهني و غيره
    ، منجر به رشد كردن و آبياري شدن اين احساسات مي شود به نحوي كه كنترل و قطع آن غير ممكن به نظر مي رسد.
    سوئيچ كردن فكر و خيالتون بر موضوع ديگر ، يا قطع فكر به مجرد آگهي بر آن ، مي تواند جريان آسيب رسان ذهني اتان را متوقف سازد.
    با شکست عشقي چه جور کنار بياييم؟

    شکست عشقي هر فرد در نظر او جانگداز ترين داستان است و کسي هم جز او نميتواند درک کند؟
    به هر حال اين ها پيشنهاد هاي روان شناسان است تا شايد فرد با در نظر گرفتن انها بهتر با مسئله کنار بيايد:

    1. اين کارها را انجام ندهيد.
    خيلي ها بعد از شکست عشقي کارهاي عجيب و غريبي انجام مي دهند. تا جايي که مي توانيد لا اقل اين کارها را انجام ندهيد.

    - تا 6 ماه جايگزين قدغن!
    شايد عمومي ترين واکنشي که به عنوان يک راه حل به ذهن شکست خورده مي رسد اين است که با يک آدم ديگر عشق ببازد.
    او مي خواهد به خودش ثابت کند که مشکلي نداشته است و هنوز قدرت عشق ورزيدن ( شما بخوانيد انتقام گرفتن) را دارد.
    اما تا موقعي که خاطره شکست عشقي در ذهن يک نفر پر رنگ است
    اين کار در بهترين حالت يک نفر ديگر را بدبخت مي کند و در بدترين حالت کلکسيون شکست هاي عشقي تان را کامل تر مي کند.
    پس لطفا مدتي که سوگوار عشق قبلي تان هستيد به دنبال جايگزين نگرديد.

    - پناهگاه رواني قدغن! تعارف که نداريم. شکست عشقي مي تواند
    يک نفر را به يک معتاد يا الکلي تمام عيار تبديل کند. خيلي ها اولين سيگارشان را بعد از شنيدن يک نه کشيده اند.
    اما لطفا به خاطر خودتان هم که شده گريه ها و افسردگي هاي بعد از شکست
    را به گيجي بعد از سيگار و مشروب ترجيح دهيد. لا اقل به خاطر انتقام از معشوقتان هم که شده خودتان را تلف نکنيد.

    - رسوايي قدغن! اصلا از همان اولش که عاشق شديد لازم نيست همه هم اتاقي ها و همکار ها و هم کلاسي هايتان بفهمند.
    اعتماد به نفستان زياد است که هست. برون گرا هستيد که هستيد. عوارض اين رسوايي وقتي که نه شنيديد معلوم مي شود.
    وقتي که حتي اگر ديگران هم در موردتان حرف نزنند خودتان فکر کنيد که همه جا قصه عشق شما نقل مجالس است.
    يک سنگ صبور درست حسابي و رازدار پيدا کنيد و خودتان را پيش او خالي کنيد.

    2. از بالا به قضيه نگاه کنيد.
    کمي از خودتان و زاويه ديدتان به معشوق فاصله بگيريد. برويد بالاتر و بالاتر. حالا خودتان را از بچگي تا پيري ببينيد
    و ببينيد که اين شکست چه قدر توي مسير زندگيتان موثر بوده است. آدم هاي ديگر را ببينيد.
    مي بينيد؟ کافي است به دو ر و بري هاي خودتان فکر کنيد تا بفهيمد دنيا پر است از فلش هاي يک طرفه.
    پر است از نه هايي که ديگران شنيده اند و حتي نه هايي که خودتان گفته ايد. شما تنها نيستيد.

    3. به شکست به عنوان يک فرصت خودشناسي نگاه کنيد.
    خيلي ها بعد از شکست عشقي آدم مثبت تري مي شوند. حتي ممکن است اعتيادشان را بعد از شکست بگذارند کنار.
    براي اين آدم ها ديگر نظر معشوق مهم نيست. آن ها به خودشان بر گشته اند
    و جدا از رويدادهاي عاشقانه شروع کرده اند به اصلاح خودشان. شکست عشقي آدم را تمام عيار با خودش،
    عواطفش و فکر هايش رو به رو مي کند. شکست عشقي مي تواند يک بار ديگر تمام شکست هاي عاطفي
    زندگي را بياورد جلو چشم آدم. اين هم مي تواند هم افسرده کننده باشد و هم سازنده.
    يعني اين که آدم مي تواند اين مشکل هاي وجودي را لا اقل با خودش حل کند و خودخواهي هميشگي اش را کنار بگذارد.
    در سطحي ترين حالتش آدم مي تواند برود مهارت هاي برقرار کردن
    رابطه را از اين ور و آن ور بياموزد و در عميق ترين حالتش، هدف زندگيش را عوض مي کند.

    4. حرف بزنيد. دو تا راه قبلي راه حل هايي بود که مي شد به تنهايي هم انجامش داد.
    اما آدميزاد بعد از شکست عشقي، از گير کردن کلمه و بغض توي گلويش دارد خفه مي شود.
    وقتي که داغتان تازه است با يک متخصص حرف بزنيد.
    در صورتی که برایتان مقدوره در انجمن آزاد عضویت بزنید و از نظرات مدیر و مشاورین سایت بهره ببرید.
    اینکه بخوای چه تصمیم برای زندگیت بگیری بخودت مربوطه با ایشون ماندن تبعات خاص خودش را داره و گرفتن تصمیم شجاعانه و منطقی تمام کردن این رابطه شاید برای مدتی نارحتی داشته باشه ولی بلاخره حداقلش اینه تکلیفت با زندگیت مشخص میشه

    شاد و سربلند پیروز باشید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : شنبه 20 دی 93 در ساعت 14:36

  8. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 20 دی 93), فرهنگ 27 (شنبه 20 دی 93), شیدا. (شنبه 20 دی 93)

  9. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام مجدد

    ببین دوست خوبم....یک سوال؟چی از زندگی و جوونی و اینده شما مهم تره ؟قطعا هیچ چیز انقدر مهم نیست.پس با خودت صادق باش و هر طور شده خطتت رو عوض کن

    این اولین گام برای پایان دادن به این سیکل معیوبه....البته اگر بخواهی.چون به قول خودت چند ماهی دووم میاری و بعد دوباره روز از نو روزی از نو....

    حالت شما رو میشه به اعتیاد تشبیه کرد...شما به ارتباط با این اقا معتاد شدی و باید راه ساقی ات رو !! (کسی که بهت مواد میرسونه یعنی همون خط تلفن) ببندی و این کار فقط با عوض کردن خطتت میسره و لاغیر....

    ترک کردن سخته اولاش خیلی هم سخته...و این بستگی به مقاومت شما داره....

    دوست خوبم..زندگی شوخی نیست...این حرف شما خیلی غلطه..چون کسی جاش رو نمیگیره دوباره میری سراغش؟؟؟؟؟!!؟!

    شما حداقل یکی دو سال زمان لازم داری تا اثرات این رابطه از ذهنت پاک بشه..نه اینکه امروز رابطه ات رو قطع کنی و فردا با یکی دیگه اشنا بشی....
    باید اثار و سموم این رابطه از روحت پاک بشه....تا بتونی یه رابطه درست رو شروع و مدیریت کنی....

    ایشون هر چقدر هم با حیا و ..باشه مطمئن باشید دیر یا زود شما مجبور میشید این رابطه رو کات کنید چون ایشون شما رو برای ازدواج نمیخواد...

    این اقا هرچقدر هم مهربون باشه همش موقتیه....پس خودت و جوونیت رو از این رابطه نجات بده و با یک روح سالم برای خودت یه زندگی درست بساز...این حق توئه.

    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.



 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چندین خواستگاری بی نتیجه داشته ام که به دلایل واهی بهم میخورد.. ایا طلسم حقیقت داره؟ دارم خرافاتی میشم
    توسط المای در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 تیر 96, 13:34
  2. چرا احساس می کنم، این خشم مثل مشتی سنگین به سینه ام فشار می آورد؟
    توسط khaterateshoom در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 مرداد 94, 12:56
  3. همه مصائب امام حسین(ع) به اختیار خودشان بود
    توسط فرشته مهربان در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 22:12
  4. اساتید لطفا کمک کنید شرایط سختی دارم
    توسط sayman724 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 08 تیر 93, 14:11
  5. چگونه خود را بشناسیم و با خود، همسر و زندگی‌مان آشتی کنیم؟
    توسط shad در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 خرداد 89, 16:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.