به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 69
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array

    Eh S ***اولين جلسه خواستگاري و اتفاقات در آن شب و بي تجربگي من***

    سلام دوستان.

    من هيچ تجربه اي از جلسه خواستگاري ندارم و الان كه شرايط آروم هست و پيشنهاد ازدواجي بالفعل مطرح نيست ميخواستم راهنمايي كنيد راجع به اين مراسم.

    با تجربياتي كه اينجا بدست اوردم از اين پس ميخوام بعد از جلسه خواستگاري جواب بدم

    از دوستان خوبم كه تجربه اين جلسه رو داشتن درخواست ميكنم بهم كمك كنند.

    مصباح الهدي.

    دختر بيخيال .

    فرشته ارديبهشت.

    و ديگر دوستان.





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...





    ویرایش توسط صبوری : پنجشنبه 28 فروردین 93 در ساعت 12:30

  2. 10 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    .saber. (پنجشنبه 28 فروردین 93), abi.bikaran (پنجشنبه 28 فروردین 93), khaleghezey (شنبه 30 فروردین 93), meinoush (پنجشنبه 28 فروردین 93), mis-marjan (پنجشنبه 28 فروردین 93), mohammad6599 (یکشنبه 31 فروردین 93), terme00 (پنجشنبه 28 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 28 فروردین 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام صبوری
    خوبی؟

    به به امروز چه روز خوبی بود برای من بعد چند وقت هم رفتم دوستای هنرمندمو دیدم به گالری شون سر زدم و الانم که تاپیک شما دیدم و فهمیدم که میخوای انشالله عروس خانوم بشی. ( فقط مثه ستیلا و ریحانه نذاری بری دیگه بما سر نزنی:)))

    پیشاپیش تبریک میگم.

    خب خانوم گل شما چی میخوای بدونی؟
    اینطور که من تاریخ عضویتت و دیدم ازمنم زودتر عضو اینجا بودی. پس تازه وارد هم نیسی که چهار تا مقاله و تاپیک مرتبط بهت معرفی کنیم.
    مطمعنا هم اطلاعاتت از من یکی که بالاتره یعنی مطالعاتتو داشتی.

    هم تو این مطالعات از ترتیب و نحوع برگزاری جلسات خوندی هم اینجا هم میدونی دیگه عرف و فرهنگ خانوادتون چی هستش و چگونه این جلسات و به چه ترتیبی برگزار میشه.

    پس الان دنبال چی هستی؟ نکنه استرس گرفتت؟ هان؟؟

    نگران نباش ما هرچیم بگیم استرس نداشته باش بازم تو اون موقع استرس خواهی داشت. جلسه اول که مامانشون میاین که اونجا که باهاشون مثه مهمون معمولی رفتار کن اصلا هول نشی مثه بعضی ها بجای میوه ، چاقوهارو تعارف کنی.:))

    درکل فکر کن براتون مهمون اومده دیگه هول شدن و استرس نداره.

    الان چی شده؟ معیاراتو مشخص نکردی یا سوالاتتو ننوشتی؟
    ولی خارج از شوخی من باتوجه به قدیمی بودنت نفهمیدم که دقیقا سوالت چیه میشه بیشتر توضیح بدی مشکل کجاست؟
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : پنجشنبه 28 فروردین 93 در ساعت 15:22

  4. 6 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 28 فروردین 93), Esssssi (جمعه 29 فروردین 93), meinoush (پنجشنبه 28 فروردین 93), mohammad6599 (یکشنبه 31 فروردین 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 28 فروردین 93), صبوری (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام صبوری عزیز

    واقعا برات دعا می کنم که بهترین سرنوشت برات رقم بخوره!
    اصلا ان شاالله پایان این تاپیک یک موقعیت خوب خواستگاری برات پیش بیاد و عروس بشی!

    بعد هم به نوبت بقیه کسانی که تو این تاپیک شرکت می کنند ان شاالله یک ازدواج موفق داشته باشن!!!

    خب می بینم که من اولین پست را می خوام برات بذارم.پس اول من ازدواج کنم!بعبه ترتیب هر کی پست گذاشت!!!

    الهیییییییی آمییییییییییین !!!



    اول بهت پیشنهاد می کنم تاپیک های زیر را مطالعه کنی:
    چند سوال در مورد خواستگاری (پست 7 را بخون من خودم این روندی که اونجا توضیح دادم را می پسندم

    راستش بلد نبودم چه جوری میشه با کادر از اونجا بیارم اینجا! اگه کسی بلده به منم یاد بده.چون من ممکنه بازم بخوام از بعضی مطالب خودم یا دیگران از تاپیک های دیگه بیارم تو این تاپیک! ممنون می شم اگه بلدی بهم یاد بدی)

    نحوه سوال پرسیدن در جلسه خواستگاری (این تاپیک هم برای من خیلی خوب بود)


    حالا یک سری نکاتی که فعلا به ذهنم می رسه را بهت بگم بعدا اگه بازم یادم بیاد میام بهت می گم:

    ببین من خودم اولین خواستگاریم خیلی خیلی استرس داشتم در حدی که قلبم داشت از قفسه سینه می پرید بیرون و صورتم سرخ شده بود!!!
    ولی برای تجربه ازش استفاده کردم.با اینکه همون اولا فهمیدم طرفم به من نمی خوره ولی همش سوال می پرسیدم و... حتی آقا پسر می خواست دیگه بره ولی من گفتم ببخشید بذارید من هنوز سوال دارم! بیچاره را نگه داشتم تا سوالام را رویش امتحان کنم! (احتمالا فکر می کرده من ازش خوشم اومده ولی من فقط می خواستم ببینم مثلا این تیپ آقا چه جوری فکر می کنه.نه که احتمالا با تجربه هم بود من می خواستم از صحبت هاشم استفاده کنم)

    خلاصه با خواستگار اول کلا ترسم ریخت.
    اما من اون موقع مطمئن بودم که به درد من نمی خوره.اگه تو مطمئن نبودی اصلا این شیوه را نباید پیش بری!

    در کل درکت می کنم که جلسه اول آدم خیلی استرس داره.من بهت پیشنهاد می دم چون تجربه نداشتی و من می دونم آدم دفعه اول خیلی هول می شه و خیلی هم سوتی می ده(چون من خودم خیلی اولین بار سوتی دادم!ولی بی خیالی طی کردم تا از همون آقا پسر استفاده کنم ترسم کامل بریزه.چون آشنا هم نبود خیلی خوب بود) یک نصفه قرص پروپرونالول یک ساعت قبل خواستگاری بخور!
    واقعا استرست کم می شه!

    یک نکته دیگه این که جلسه اول هر خواستگاری نباید خیلی سوال بپرسی.چون این شبهه به وجود میاد که دختره منو خیلی پسندیده!

    سعی کن سوالات کلی بپرسی.مثلا سوالات کلی در مورد سطح اعتقادات و معرفی کلی و...
    بیشتر بذار اول اون یکم سوال بپرسه.ببین تا چه حد سوال می پرسه.خودتو تنظیم کن تو هم در همون حد بپرس نه بیشتر!
    کلا هم سعی کن اولای جلسه سرت به سمت پایین باشه و بذار اول اون شروع کنه

    من خودم که خیلی موافقم اول خانواده آقا پسر بیان منو بی حجاب ببینند.دلیلشم تو تاپیک پیشنهادیم گفتم. ولی اول ببین اونا چی می گن.اگر آنها اجازه گرفتند با روی باز آنها را بپذیر و خب تو مجلس زنانه حتما خودت می دونی دیگه باید چه طور برخورد کرد.ولی همیشه اول بذار خانواده آقا پسر خودشون را نشون بدن.مثلا ببین سر چه چیزهایی سر صحبت را باز می کنند و چه طوری در مورد پسرشون صحبت می کنند و.....ببین مادر شوهر و خواهرشوهر احتمالیت چه تیپ آدمایی هستن!
    بعد هم خودت نباید زیاد حرف بزنی.وقتی ازت سوالی پرسیدن باید صحبت کنی. بیشتر مادرت باید اول صحبت کنه .

    یک لباس خوب و زیبا وکه هیکلت را خوب نشون بده بپوش(گشاد نباشه) که بعدا هم هی شبهه پیش نیاد که این خانم چه جوریه و... هی اون آقا هم بیاد همدردی تاپیک باز کنه که من نمی دونم از این خانم خوشم میاد یا نه و با چادر معلوم نبود و... . کار خودتو راحت کن و همون جلسه اول یک لباس مشخص بپوش.


    فقط دقت کن لباس سنگینی باشه.مثلا باز نباشه.به نظر من یک بلیز شلوار خوبه.
    منظورم اینه که دیگه لباس در حد مهمانی های خیلی مهم مثل عروسی نباشه که خانواده داماد فکر کنند حول شدین و ...
    موها هم ساده باشه و کاملا شونه کن بریز دورت.بعدا شبهه نشه دختره موهاش کوتاه بود یا بلند!

    (یک تجربه بگم: ما یک بار برای برادرم خواستگاری رفتیم.دختر خانم موهاشو مثل عروسی درست کرده بود و لباس در حد تیم ملی پوشیده بود.خب حالت خوبی به ما دست نداد!)
    بعدا میام بازم می گم!


    - - - Updated - - -

    ای بابا من فکر کردم اول من می خوام پست بذارم که!
    دختر بی خیال عزیز زود تر پست گذاشت!!!!
    پس اول دختر بی خیال ازدواج کنه بعد من؟!! البته ان شاالله!!!
    اصلا دعام را عوض می کنم.ان شالله هممون با هم ازدواج کنیم!
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : پنجشنبه 28 فروردین 93 در ساعت 15:29

  6. 8 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    e-lampard (دوشنبه 01 اردیبهشت 93), majid_k (پنجشنبه 28 فروردین 93), meinoush (پنجشنبه 28 فروردین 93), mohammad6599 (یکشنبه 31 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), ژینا (پنجشنبه 28 فروردین 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 28 فروردین 93), صبوری (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آذر 93 [ 01:28]
    تاریخ عضویت
    1393-1-03
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    435
    سطح
    8
    Points: 435, Level: 8
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 72 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام صبوری عزیز

    واقعا برات دعا می کنم که بهترین سرنوشت برات رقم بخوره!
    اصلا ان شاالله پایان این تاپیک یک موقعیت خوب خواستگاری برات پیش بیاد و عروس بشی!

    بعد هم به نوبت بقیه کسانی که تو این تاپیک شرکت می کنند ان شاالله یک ازدواج موفق داشته باشن!!!

    خب می بینم که من اولین پست را می خوام برات بذارم.پس اول من ازدواج کنم!بعبه ترتیب هر کی پست گذاشت!!!

    الهیییییییی آمییییییییییین !!!





    اول بهت پیشنهاد می کنم تاپیک های زیر را مطالعه کنی:
    چند سوال در مورد خواستگاری (پست 7 را بخون من خودم این روندی که اونجا توضیح دادم را می پسندم

    راستش بلد نبودم چه جوری میشه با کادر از اونجا بیارم اینجا! اگه کسی بلده به منم یاد بده.چون من ممکنه بازم بخوام از بعضی مطالب خودم یا دیگران از تاپیک های دیگه بیارم تو این تاپیک! ممنون می شم اگه بلدی بهم یاد بدی)

    نحوه سوال پرسیدن در جلسه خواستگاری (این تاپیک هم برای من خیلی خوب بود)


    حالا یک سری نکاتی که فعلا به ذهنم می رسه را بهت بگم بعدا اگه بازم یادم بیاد میام بهت می گم:

    ببین من خودم اولین خواستگاریم خیلی خیلی استرس داشتم در حدی که قلبم داشت از قفسه سینه می پرید بیرون و صورتم سرخ شده بود!!!
    ولی برای تجربه ازش استفاده کردم.با اینکه همون اولا فهمیدم طرفم به من نمی خوره ولی همش سوال می پرسیدم و... حتی آقا پسر می خواست دیگه بره ولی من گفتم ببخشید بذارید من هنوز سوال دارم! بیچاره را نگه داشتم تا سوالام را رویش امتحان کنم! (احتمالا فکر می کرده من ازش خوشم اومده ولی من فقط می خواستم ببینم مثلا این تیپ آقا چه جوری فکر می کنه.نه که احتمالا با تجربه هم بود من می خواستم از صحبت هاشم استفاده کنم)

    خلاصه با خواستگار اول کلا ترسم ریخت.
    اما من اون موقع مطمئن بودم که به درد من نمی خوره.اگه تو مطمئن نبودی اصلا این شیوه را نباید پیش بری!

    در کل درکت می کنم که جلسه اول آدم خیلی استرس داره.من بهت پیشنهاد می دم چون تجربه نداشتی و من می دونم آدم دفعه اول خیلی هول می شه و خیلی هم سوتی می ده(چون من خودم خیلی اولین بار سوتی دادم!ولی بی خیالی طی کردم تا از همون آقا پسر استفاده کنم ترسم کامل بریزه.چون آشنا هم نبود خیلی خوب بود) یک نصفه قرص پروپرونالول یک ساعت قبل خواستگاری بخور!
    واقعا استرست کم می شه!

    یک نکته دیگه این که جلسه اول هر خواستگاری نباید خیلی سوال بپرسی.چون این شبهه به وجود میاد که دختره منو خیلی پسندیده!

    سعی کن سوالات کلی بپرسی.مثلا سوالات کلی در مورد سطح اعتقادات و معرفی کلی و...
    بیشتر بذار اول اون یکم سوال بپرسه.ببین تا چه حد سوال می پرسه.خودتو تنظیم کن تو هم در همون حد بپرس نه بیشتر!
    کلا هم سعی کن اولای جلسه سرت به سمت پایین باشه و بذار اول اون شروع کنه

    من خودم که خیلی موافقم اول خانواده آقا پسر بیان منو بی حجاب ببینند.دلیلشم تو تاپیک پیشنهادیم گفتم. ولی اول ببین اونا چی می گن.اگر آنها اجازه گرفتند با روی باز آنها را بپذیر و خب تو مجلس زنانه حتما خودت می دونی دیگه باید چه طور برخورد کرد.ولی همیشه اول بذار خانواده آقا پسر خودشون را نشون بدن.مثلا ببین سر چه چیزهایی سر صحبت را باز می کنند و چه طوری در مورد پسرشون صحبت می کنند و.....ببین مادر شوهر و خواهرشوهر احتمالیت چه تیپ آدمایی هستن!
    بعد هم خودت نباید زیاد حرف بزنی.وقتی ازت سوالی پرسیدن باید صحبت کنی. بیشتر مادرت باید اول صحبت کنه .

    یک لباس خوب و زیبا وکه هیکلت را خوب نشون بده بپوش(گشاد نباشه) که بعدا هم هی شبهه پیش نیاد که این خانم چه جوریه و... هی اون آقا هم بیاد همدردی تاپیک باز کنه که من نمی دونم از این خانم خوشم میاد یا نه و با چادر معلوم نبود و... . کار خودتو راحت کن و همون جلسه اول یک لباس مشخص بپوش.


    فقط دقت کن لباس سنگینی باشه.مثلا باز نباشه.به نظر من یک بلیز شلوار خوبه.
    منظورم اینه که دیگه لباس در حد مهمانی های خیلی مهم مثل عروسی نباشه که خانواده داماد فکر کنند حول شدین و ...
    موها هم ساده باشه و کاملا شونه کن بریز دورت.بعدا شبهه نشه دختره موهاش کوتاه بود یا بلند!

    (یک تجربه بگم: ما یک بار برای برادرم خواستگاری رفتیم.دختر خانم موهاشو مثل عروسی درست کرده بود و لباس در حد تیم ملی پوشیده بود.خب حالت خوبی به ما دست نداد!)
    بعدا میام بازم می گم!


    - - - Updated - - -

    ای بابا من فکر کردم اول من می خوام پست بذارم که!
    دختر بی خیال عزیز زود تر پست گذاشت!!!!
    پس اول دختر بی خیال ازدواج کنه بعد من؟!! البته ان شاالله!!!
    اصلا دعام را عوض می کنم.ان شالله هممون با هم ازدواج کنیم!
    با سلام
    خیلی ببخشید ولی خواستگاریی که منزل شما میان محل آزمایش و تست و تجربه اندوزی شما نیستند بلکه وقتی به منزل شما میان با انگیزه و هدفی تشریف میارن و در صورتی که مورد مناسبی باشید به شما امید می بندند که با سوال کردن و کش دادن جلسه و امیدواری که در اونها به وجود میاد و نهایت جواب منفی دادنتون دچار تصعیف روحیه میشند و از خود خواهند پرسید پاسخ به کدام سوال به مذاق دختر خوش نیومده که جواب رد دادند.

    پس لطفا این رفتار غیر اخلاقی را هم به کسی توصیه نکنید

  8. 5 کاربر از پست مفید نیمه پنهان ماه تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 28 فروردین 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 28 فروردین 93), کلانتر جو (جمعه 11 اسفند 96), اقای نجار (یکشنبه 23 فروردین 94), صبوری (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها

    خب می بینم که من اولین پست را می خوام برات بذارم.پس اول من ازدواج کنم!بعبه ترتیب هر کی پست گذاشت!!!

    الهیییییییی آمییییییییییین !!!

    ببخشید خانوم مصباح الهدی درسته شما بزرگترین امازهی خیال باطل(همش پایین پایینارو که نگا نکنین اون بالا بالاها هم نگا کنین ، دست بالا دست بسیار است(شوخی))


    منم تو این پست برای nika عزیز چند تا سوال گذاشتم . میتونی بخونی اگه فکر میکنی خط فکریمون شبیه همه بازم برات مینویسم.

    چگونه مطمین شوم که خواستگارم به طور حتم مرد زندگی است؟

    البته منم یجورایی با جلسه اول که فقط زنانه باشه موافقم چون بالاخره اقا پسر معیاراشو و ایده ال هاشو برای مادر و خواهرشون میگن
    و اونها یه کلیتی پیدا میکنن (هرچند این قطعیت نداره ، ممکنه اقا پسرشون زیادی باحیا باشه و چیزی نگن یا اینکه مادر و خواهر باتوجه به سلیقه خودشون انتخاب کنن اما بازم خیلی بهتر از اینه که اقا پسر بعد از عقد متوجه بشه که همسرش با ایده الاش زمین تا اسمون فرق داره اما بازم برمیگرده به عرف وفرهنگ و سلیقه خودتون و خانودتون هرکسی برای خودش یه سری معیارها و انتخاب هایی داره دیگه .)

    اگه روش جلسه اول و به این شکل دارین ، من همیشه نظرم اینه که آدم باید خود خودش باشه، مثلا من خودمو مثال میزنم من همیشه به لباس پوشیدنم میرسم حتی تو خونه،
    لباسای خونه ام هم باهم ست هستن و بدلیجات و گل سرهای ست باهاشونو دارم.

    وقتی مهمون هم داریم هم معمولا سعی میکنم یه تونیک با ساق بپوشم یا یه بلوز مهمونی با شلوار لی ! اگه خواستگار هم بیاد همینطوریم یعنی تونیک و ساق و همیشه انتخاب میکنم. (نه زیاد مجلسی نه زیاد ساده یعنی خواستگار هم مثه مهمون میبینم همونطور که همیشه هستم نشون میدم ) لباسی انتخاب کن وقتی مهمون هم داری میپوشی (یعنی خودت باش) تنها فرقی که من برای خودم قایلم اینه که ارایش یا نمیکنم یا خیلی خیلی کم طوری که با نکرده اش فرقی نداشته باشه.

    حالا اونی که مصباح جان میگن برا برادرشون رفتن و خیلی مجلسی بوده بنظرم اون دختر خانوم واقعا خودشونو نشون دادن یعنی اگه همیشه اینقدر بخودشون میرسن یه مهمونی ساده هم مثه عروسی میبینن پس همیشه اینگونه ان، این یعنی ایشون ممکنه زیادی تجملاتی باشن خب سلیقه خاص خودشون هم میطلبه (یعنی خیلی از خانواده ها ممکنه از اینجور دخترا خوششون بیاد)
    برای همین بنظرم همیشه باید همونطوری که هستیم حاضر بشیم.نه کمتر نه بیشتر یعنی تا جای ممکن تظاهر نکنیم برای خودمون بهتره!

    من خودم عینکی هستم هرچند در شرف لیزیک کردن هستم اما درحال حاضر که عینکی ام. جلسه اول عینک که میزدم اطرافیان گیر میدادن تو که همیشه مهمونیا لنز میذاری الان هوس کردی عینک میزنی ، من بهشون میگم من همینی هم که هستم نباید یکی دیگه رو نشون بدم که، مگه لنز و 24 ساعته میزنم بالاخره بعضی وقتا عینک میذارم میخوام اینجوری بگم که من عینکیم . شایدم حالا به هردلیلی نتونستم لیزیک کنم اینو باید بدونن حتما که من درحال حاضر عینکی هستم. ما تو حال زندگی میکنیم نه آینده. اما باز جلسه دوم طبق معمول لنزمو میذارم.
    (یعنی یجورایی میخوام بهشون بگم که من گاهی عینکمو میزنم.)
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : پنجشنبه 28 فروردین 93 در ساعت 16:10

  10. 5 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 28 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), فرهنگ 27 (پنجشنبه 28 فروردین 93), مصباح الهدی (پنجشنبه 28 فروردین 93), صبوری (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نیمه پنهان ماه نمایش پست ها
    با سلام
    خیلی ببخشید ولی خواستگاریی که منزل شما میان محل آزمایش و تست و تجربه اندوزی شما نیستند بلکه وقتی به منزل شما میان با انگیزه و هدفی تشریف میارن و در صورتی که مورد مناسبی باشید به شما امید می بندند که با سوال کردن و کش دادن جلسه و امیدواری که در اونها به وجود میاد و نهایت جواب منفی دادنتون دچار تصعیف روحیه میشند و از خود خواهند پرسید پاسخ به کدام سوال به مذاق دختر خوش نیومده که جواب رد دادند.

    پس لطفا این رفتار غیر اخلاقی را هم به کسی توصیه نکنید
    آقا یا خانم نیمه پنهان ماه

    بله شما درست می فرمایید.من این خاطره را تعریف کردم شاید جنبه طنز این خاطره باعث شد اغراق کنم.(یادم هم رفت شکلک خنده بذارم)
    همون اولای جلسه معلوم شد که ما به هم نمی خوریم.چون من قصد ادامه تحصیل و اشتغال داشتم ولی ایشون نمی خواستن.از نظر بعضی اعتقادات هم نمی خوردیم.من مطمئن بودم که او منو نمی پسنده!اینو کامل مطمئن بودم.
    دیگه 30 دقیقه صحبت کردن (شاید هم کمتر)و چند تا سوال پرسیدن و شنیدن صحبت های او باعث نمی شد که اون آقا دلبسته بشه.
    اتفاقا فرداش هم که زنگ زدند؛ گفتند که ببخشید پسر ما به این دلایل فکر می کنه به هم نمی خورن! یعنی آنها فکر کردند من پسندیدم و آنها نپسندیدن.
    به صبوری جان اینو گفتم تا بدونه بعضی خاطرات با اینکه خیلی توام با استرس هست باعث شیرینی و تجربه می شه.تازه سوتی هایم تو اون جلسه را هم نگفتم!
    ولی تجربه اش باعث شد من دیگه ترسم بریزه.
    تجربه از این جهت نه از جهتی که شما فکر کردین.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : پنجشنبه 28 فروردین 93 در ساعت 16:49

  12. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    e-lampard (دوشنبه 01 اردیبهشت 93), meinoush (پنجشنبه 28 فروردین 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94)

  13. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    با سلام دوباره به دوستان .

    خيلي خوشحال شدم با ديدن 5 پست واقعا غافلگير كننده بود.

    از دختر بيخيال مصباح الهدي و نيمه پنهام ماه كمال تشكر رو دارم.

    بايد بگم دوستان فيلم رو هنوز هم به عقب تر برگردوننداونجا كه مادر پسر تازه ميپسنده و ميخواد پيشنهاد بده چند تجربه از نحوه پسنديده شدن بگن و برخوردهايي كه به خواستگاري منجر شد.

    رسيدن خواستگار به خونه ما بعد از گذشتن از هفت خان رستم هست.

    و يكجورايي من به اين نتيجه رسيدم اولين خواستگار آخرين خواستگار هست.

    من اولين خواستگارم سال دوم دبيرستان بود 10 سال پيش ولي همون پيشنهاد خواستگاري تكليف برخورد بابقيه خواستگارها رو مشخص كرد.

    همه نشسته بوديم دور هم كه يكي از فاميل هاي دورمون زنگ زد و پيشنهاد داد مادرم بدون درنگ گفت نه دخترم ميخواد درس بخونه حتي اون خانوم با برادرم هم تماس گرفت و برادرم هم نتونست مادرم رو راضي به اومدن اونها كنه.(براي من اون موقع ازدواج فقط مراسم خواستگاري عقد و عروسي بود هيچ تصوري از ملاك و معيار و زندگي مشترك و ... نداشتم. )

    اين رو هم بگم بعضي از دختر هاي همسن من در فاميل الان دو تا بچه دارن پس تعجب نكنيد.


    خلاصه گذشت تا من ديپلمم رو گرفتم و بلافاصله راهي دانشگاه شدم در اين بين از هيچ خواستگاري مطلع نشدم.


    ولي تصميم مادرم همون بود. اين رو هم بگم در خونه ما همه تصميمات با مادرم هست مشورت رو مي پذيره ولي تصميم نهايي با خودش هست.البته گاهي هم قدرتش رو در زمينه هايي براي مدت محدود با نظارت كامل منتقل ميكنه

    من دانشجو بودم و بازم خواستگار و باز هم مادرم و دخترم ميخواد درس بخونه.

    يكبار سر يكي از خواستگار ها كار جدي شد ولي در لحظات آخر مادرم با من صحبت كرد و گفت ببين چند سال خوندي حيفه ازدواج كني بذار مدركت رو بگير بعد ازدواج كن. اون خواستگار تاييد برادرم بود .
    تصميم رو به من دادن دقيقه نود شد آخرش گفتم نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــه خوب ترسيدم حس كردم نميتونم هنوز نميتونم از خونه پدري برم. كلا من با درس مشكل نداشتم ولي نميشد روي حرف خواستگار براي ادامه تحصيل حساب كرد.

    بازم چند وقت بعد شب هاي محرم بود من و مادرم رفتيم تو محل من سخت براي امتحانات ترم ميخوندم و اصلا حوصله خواستگار هم نداشتم كه يه سناريوي تكراري يكي از همسايه ها مادرم رو ديد و گفت عروستونه(منو و مادرم هيچ شباهتي نداريم و منم خارج از خونه مامانم رو مادر صدا ميكنم) و مامانم مكث كرد منم گفتم نه دخترشونم و فهميدم چكار كردم و به بهانه از اونها فاصله گرفتم. خودم ميدونستم چه گلي كاشتم و نه پرسيدم و نه پيگير شدم.مامانم همون جا گفته بود نه درس ميخونه .ولي مگه ايشون بيخيال ميشد دوباره مادرم رو ديده بود و بازم درخواست بازم جواب منفي مادرم
    يكي از فاميلهامون رو واسطه كرد سرتون رو درد نيارم ولي يك سالي پيگير بود و به نتيجه براي راضي كردن مادرم براي جلسه اول نرسيد.

    گذشت تا در كمال ناباوري مادرم در يك جمع فاميلي اعلام كرد من دختر به فاميل نميدم


    من اينطور شدم آخه مادر من چرا جمع ميبندي. در هر صورت من خودم هم همچين تصميمي نداشتم ولي خوب دامنه خواستگارام رو تحت تاثير قرار داد.

    اوه مورد هاي بسيار هست ولي من چند مورد نمونه گفتم كه مربوط به خوان اول مادرم ميشد.

    مورد هاي ديگه هم بوده مثلا به يكي از اقواممون پيشنهاد شده(خان اقوام) و گروه تجسس قبل از اطلاع خانواده من تشكيل و تحقيقات تكميل و نتيجه اين بوده به دردش نميخوره لازم به بيانش نيست.اين هم چندين مورد بوده.


    خوان خواهر و برادرهام واي اونها كه با جمله من كار ندارم ولي... اين ولي كلي حرف پشتشه

    خوان خودم رو نگفتم من بعد از تمام شدن كارشناسي و شروع به كارم فكر كردم من چرا ازدواج كنم ديگه داشتم قيد خواستگار و ازدواج رو ميزدم كه ماجرايي پيش اومد و من به خاطر خود فرد نه به خاطر متاهل شدن داشتم به ازدواج فكر ميكردم تمام خوان ها رو هم گذرونده بود(اولين و تنها موردي كه مادرم تاييد كرد) كه يكهو دست هاي پشت پرده همه چيز رو بهم ريخت همون جمله معروف(قسمت نبود)بازم من برگشتم سرخونه اول كه چرا ازدواج كنم؟؟؟تا اينكه با صحبت هايي كه اينجا خوندم حالا تصميم دارم از تصميم به عدم ازدواجم كوتاه بيام و پذيراي خواستگار باشم.

    خلاصه من تا حالا خواستگار نديدم

    - - - Updated - - -

    اگه روش جلسه اول و به این شکل دارین ، من همیشه نظرم اینه که آدم باید خود خودش باشه، مثلا من خودمو مثال میزنم من همیشه به لباس پوشیدنم میرسم حتی تو خونه،
    لباسای خونه ام هم باهم ست هستن و بدلیجات و گل سرهای ست باهاشونو دارم.

    وقتی مهمون هم داریم هم معمولا سعی میکنم یه تونیک با ساق بپوشم یا یه بلوز مهمونی با شلوار لی ! اگه خواستگار هم بیاد همینطوریم یعنی تونیک و ساق و همیشه انتخاب میکنم. (نه زیاد مجلسی نه زیاد ساده یعنی خواستگار هم مثه مهمون میبینم همونطور که همیشه هستم نشون میدم ) لباسی انتخاب کن وقتی مهمون هم داری میپوشی (یعنی خودت باش) تنها فرقی که من برای خودم قایلم اینه که ارایش یا نمیکنم یا خیلی خیلی کم طوری که با نکرده اش فرقی نداشته باشه.
    دختر بيخيال عزيز. خيلي دوست دارم گام به گام برم جلو از پيشنهاد تا رسيدن به جلسه خواستگاري و ادامه ماجرا ولي اين نكته اي كه گفتي.

    من توخونه اگر همه محرم باشن خيلي راحت ميگردم بدون روسري با لباس آتين كوتاه چون اصلا از آستين خوشم نمياد با شلوار تيره موهام هم هر روز چندين مدل ميبندم روزهايي كه خونه هستم.

    ولي به محض ورود اولين نامحرم حاج خانوم ميشم شديد. ساق دست و حجاب يقه و هد سر و چادر و...اگر يكي ندونه فكر ميكنه چند باري به سفر حج مشرف شدم

    آرايش هم بستگي به جايي كه ميخوام برم و حوصله اگه داشته باشم ولي در كل آرايش هم نميكنم.





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...





    ویرایش توسط صبوری : پنجشنبه 28 فروردین 93 در ساعت 18:44

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 تیر 95 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1393-1-24
    نوشته ها
    157
    امتیاز
    3,642
    سطح
    37
    Points: 3,642, Level: 37
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    24

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام صبوری عزیز

    واقعا برات دعا می کنم که بهترین سرنوشت برات رقم بخوره!
    اصلا ان شاالله پایان این تاپیک یک موقعیت خوب خواستگاری برات پیش بیاد و عروس بشی!

    بعد هم به نوبت بقیه کسانی که تو این تاپیک شرکت می کنند ان شاالله یک ازدواج موفق داشته باشن!!!

    خب می بینم که من اولین پست را می خوام برات بذارم.پس اول من ازدواج کنم!بعبه ترتیب هر کی پست گذاشت!!!

    الهیییییییی آمییییییییییین !!!



    اول بهت پیشنهاد می کنم تاپیک های زیر را مطالعه کنی:
    چند سوال در مورد خواستگاری (پست 7 را بخون من خودم این روندی که اونجا توضیح دادم را می پسندم

    راستش بلد نبودم چه جوری میشه با کادر از اونجا بیارم اینجا! اگه کسی بلده به منم یاد بده.چون من ممکنه بازم بخوام از بعضی مطالب خودم یا دیگران از تاپیک های دیگه بیارم تو این تاپیک! ممنون می شم اگه بلدی بهم یاد بدی)

    نحوه سوال پرسیدن در جلسه خواستگاری (این تاپیک هم برای من خیلی خوب بود)


    حالا یک سری نکاتی که فعلا به ذهنم می رسه را بهت بگم بعدا اگه بازم یادم بیاد میام بهت می گم:

    ببین من خودم اولین خواستگاریم خیلی خیلی استرس داشتم در حدی که قلبم داشت از قفسه سینه می پرید بیرون و صورتم سرخ شده بود!!!
    ولی برای تجربه ازش استفاده کردم.با اینکه همون اولا فهمیدم طرفم به من نمی خوره ولی همش سوال می پرسیدم و... حتی آقا پسر می خواست دیگه بره ولی من گفتم ببخشید بذارید من هنوز سوال دارم! بیچاره را نگه داشتم تا سوالام را رویش امتحان کنم! (احتمالا فکر می کرده من ازش خوشم اومده ولی من فقط می خواستم ببینم مثلا این تیپ آقا چه جوری فکر می کنه.نه که احتمالا با تجربه هم بود من می خواستم از صحبت هاشم استفاده کنم)

    خلاصه با خواستگار اول کلا ترسم ریخت.
    اما من اون موقع مطمئن بودم که به درد من نمی خوره.اگه تو مطمئن نبودی اصلا این شیوه را نباید پیش بری!

    در کل درکت می کنم که جلسه اول آدم خیلی استرس داره.من بهت پیشنهاد می دم چون تجربه نداشتی و من می دونم آدم دفعه اول خیلی هول می شه و خیلی هم سوتی می ده(چون من خودم خیلی اولین بار سوتی دادم!ولی بی خیالی طی کردم تا از همون آقا پسر استفاده کنم ترسم کامل بریزه.چون آشنا هم نبود خیلی خوب بود) یک نصفه قرص پروپرونالول یک ساعت قبل خواستگاری بخور!
    واقعا استرست کم می شه!

    یک نکته دیگه این که جلسه اول هر خواستگاری نباید خیلی سوال بپرسی.چون این شبهه به وجود میاد که دختره منو خیلی پسندیده!

    سعی کن سوالات کلی بپرسی.مثلا سوالات کلی در مورد سطح اعتقادات و معرفی کلی و...
    بیشتر بذار اول اون یکم سوال بپرسه.ببین تا چه حد سوال می پرسه.خودتو تنظیم کن تو هم در همون حد بپرس نه بیشتر!
    کلا هم سعی کن اولای جلسه سرت به سمت پایین باشه و بذار اول اون شروع کنه

    من خودم که خیلی موافقم اول خانواده آقا پسر بیان منو بی حجاب ببینند.دلیلشم تو تاپیک پیشنهادیم گفتم. ولی اول ببین اونا چی می گن.اگر آنها اجازه گرفتند با روی باز آنها را بپذیر و خب تو مجلس زنانه حتما خودت می دونی دیگه باید چه طور برخورد کرد.ولی همیشه اول بذار خانواده آقا پسر خودشون را نشون بدن.مثلا ببین سر چه چیزهایی سر صحبت را باز می کنند و چه طوری در مورد پسرشون صحبت می کنند و.....ببین مادر شوهر و خواهرشوهر احتمالیت چه تیپ آدمایی هستن!
    بعد هم خودت نباید زیاد حرف بزنی.وقتی ازت سوالی پرسیدن باید صحبت کنی. بیشتر مادرت باید اول صحبت کنه .

    یک لباس خوب و زیبا وکه هیکلت را خوب نشون بده بپوش(گشاد نباشه) که بعدا هم هی شبهه پیش نیاد که این خانم چه جوریه و... هی اون آقا هم بیاد همدردی تاپیک باز کنه که من نمی دونم از این خانم خوشم میاد یا نه و با چادر معلوم نبود و... . کار خودتو راحت کن و همون جلسه اول یک لباس مشخص بپوش.


    فقط دقت کن لباس سنگینی باشه.مثلا باز نباشه.به نظر من یک بلیز شلوار خوبه.
    منظورم اینه که دیگه لباس در حد مهمانی های خیلی مهم مثل عروسی نباشه که خانواده داماد فکر کنند حول شدین و ...
    موها هم ساده باشه و کاملا شونه کن بریز دورت.بعدا شبهه نشه دختره موهاش کوتاه بود یا بلند!

    (یک تجربه بگم: ما یک بار برای برادرم خواستگاری رفتیم.دختر خانم موهاشو مثل عروسی درست کرده بود و لباس در حد تیم ملی پوشیده بود.خب حالت خوبی به ما دست نداد!)
    بعدا میام بازم می گم!


    - - - Updated - - -

    ای بابا من فکر کردم اول من می خوام پست بذارم که!
    دختر بی خیال عزیز زود تر پست گذاشت!!!!
    پس اول دختر بی خیال ازدواج کنه بعد من؟!! البته ان شاالله!!!
    اصلا دعام را عوض می کنم.ان شالله هممون با هم ازدواج کنیم!
    سلام مصباح الهدی
    واقعا فک نمیکردم اینطوری پسر مردمو دست بندازی .این همه از پسرا ایراد میگیرین ولی خودتون ........بیچاره پسره با این کار شما فک میکنه جتما پسند کردین ک این همه سوال پیچ میکنی بعد اینکه اطلاع پیدا میکنه ک نشده حی تو خودش میگه ک من چی گفتم ک ...پسر اگه تو خواستگاری به قول خودتون همون اول خوشش بیاد حرف میزنه اگه نیاد دیگه خیلی خیلی ببخشین موشه ازمایشگاهی نمیکنه ک روش تست بده.
    گنا داره بخدا نکنین این کارارو اگه واقعا دیدین ک پسند نکردین دیگه با احساسات بچه مردم بازی نکنین .فک نکنین ک فقط خانوما عاظفه و احساسات دارن.دوسش نداشتی اصلا حرف نزن بزا یا ظوری حرف نزن ک چن روزه الکی امیدوارش کنی بعد...ببخشید نمیخواستم موعضه بخونم برا شما چون بقوله خودتون پیشگسوتین

  15. کاربر روبرو از پست مفید reza-m تشکرکرده است .

    کلانتر جو (جمعه 11 اسفند 96)

  16. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام صبوری جان

    من درست متوحه نشدم یعنی شما میخوای ما بگیم چطور میشه مادرتون راضی کنین که خواستگار راه بدن؟

    اگه اینطوره پس عنوان و متنتو درست انتخاب نکردی .
    یه عنوان مناسب و متن مناسب که هردو گویای مشکلت باشن انتخاب کن که در اون راستا راهنمایی بشی.

    اگه هم باز اشتباه متوجه شدم باز دوباره توضیح یده:)

    واییی صبوری اشتباه متوجه شدی.اون طرز پوشش و لباس و.... مربوط به جلسه اول بود که گفتم اگه زنانه هست.
    اگه نامحرم هست که اونجوری جلوشون حاضر بشی که واویلاست:))))

    جلسه دوم که چادر میپوشن دیگه. یا اگه چادری نیستن ولی مقیدن لباس مناسب و پوشیده میپوشن نه تونیک و ساق:))
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  17. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  18. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    آقا یا خانم نیمه پنهان ماه

    بله شما درست می فرمایید.من این خاطره را تعریف کردم شاید جنبه طنز این خاطره باعث شد اغراق کنم.(یادم هم رفت شکلک خنده بذارم)
    همون اولای جلسه معلوم شد که ما به هم نمی خوریم.چون من قصد ادامه تحصیل و اشتغال داشتم ولی ایشون نمی خواستن.از نظر بعضی اعتقادات هم نمی خوردیم.من مطمئن بودم که او منو نمی پسنده!اینو کامل مطمئن بودم.
    دیگه 30 دقیقه صحبت کردن (شاید هم کمتر)و چند تا سوال پرسیدن و شنیدن صحبت های او باعث نمی شد که اون آقا دلبسته بشه.
    اتفاقا فرداش هم که زنگ زدند؛ گفتند که ببخشید پسر ما به این دلایل فکر می کنه به هم نمی خورن! یعنی آنها فکر کردند من پسندیدم و آنها نپسندیدن.
    به صبوری جان اینو گفتم تا بدونه بعضی خاطرات با اینکه خیلی توام با استرس هست باعث شیرینی و تجربه می شه.تازه سوتی هایم تو اون جلسه را هم نگفتم!
    ولی تجربه اش باعث شد من دیگه ترسم بریزه.
    تجربه از این جهت نه از جهتی که شما فکر کردین.
    سلام آقا رضا آخه چرا این قدر زود قضاوت می کنید.
    این پست بالا را لطفا بخوانید.

    به خدا قسم من مطمئن بودم که اون خواستگار از اول منو نپسندید.فقط داشتم از باب خاطره و طنز با صبوری که با لحن من هم آشناست صحبت می کردم که خیلی اتفاقات ممکنه بیفته و نگران نباشه می تونه از همین اتفاقات تجربه کسب کنه!(دیگه نمی دونم با چه زبونی منظورم را برسونم : )

    شما که منو نمی شناسید.ولی باور کنید تو چند تا خواستگاریم برای اینکه دل پسری نشکنه یک چیزی یا شرطی گفتم که او خودش جواب منفی بده.
    از جمله همین خواستگار آخریم.حالا شاید تو تاپیک آخری خودم اومدم گفتم.

    این تاپیک منو بخونید ببینید من چقدر ناراحت شده بودم که بعد 10 جلسه متوجه مسائلی شدیم و پدرم جواب رد داد.
    (البته بعدا خودم باز متوجه مسائلی شدم که اگه اون پسر همون جلسه اول با صداقت می گفت من همون جلسه اول جوابم منفی می شد.ولی متاسفانه صادق نبود.)ولی من باز هم خیلی ناراحت شدم.
    این تاپیک را می گم(آخر پست 6 چقدر ناراحت بودم):

    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  19. کاربر روبرو از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده است .

    فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.