به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 93 [ 12:45]
    تاریخ عضویت
    1393-1-02
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    Icon88888 از عشقم به ناچار جدا شدم لطفا همه کاربرا قصه زندگیو بخونن و نظر بدن شاید برای هر کسی اتفاق بیفته

    من حدود 1سال پیش با پسری آشنا شدم که ایشون31ساله و مشهد هستن و من26 ساله و اصفهانمن اصلا دختری نبودم که اهل دوستی باشم و بعد این همه سال اولین پسره توی زندگیم بودن.این پسر تمام ملاک های منو داشت اول ایمان و دینداریش.دوم شعورو اخلاق سوم درس و کار و...اولین چیزی که منو جذب اون کرد این بود که اون صداقت داشت با صداقت تمام جلو اومدبه من گفت که قبلا1بار ازدواج کرده وزنش بهش خیانت کرده و درحالی که یه دختر 2ساله داشت مجبور شد طلاقش بده و بچشو مادره پسر بزرگ کنه .الان دخترش 4سالس.بهش گفتم چرا ندادی مادرش تا7سالگی بزرگش کنه گفت اصلا این کارو نمیکردم نمیخواستم تو دامن اون ناپاک بزرگ بشه!گفت 2روز در هفته میاد و دختر رو میبینه.چون خیلی حالش بد شد من دیگه ازش سوالی نکردم چون تلفنی به من گفت و خییلی هم میترسید که من با شنیدن این حرفا رهاش کنم.یعنی چندین بار گفت میترسیدم هر بار بهت بگم چون تو همینجوری از سره من زیادی !میترسیدم با شنیدنش رهام کنی.و چون من اونو واقعا دوست داشتم از ته دل دوس داشتم و چون خصوصیات مثبت علیرضا رو دیدم و سبک و سنگین کردم و دیدم اونقققققدر نکات ثبت دارن که میشه از این قضیه چشم پوشی کرد اصلا برام اصلا مانعی نبود و گفتم برای هر کسی ممکنه پیش بیادو چون میدونستم بچش بیگناهه و قربانیه هوس شده راحت با قضیه همون شب کنار اومدم .اما متاسفانه دیگه وارد جزئیات نشدم که مهریه چقدر بودو...که بزرگترین اشتباهم همین بود.من با 2خواهرم که متاهل هستن در جریان گذاشتم قضیه رو و گفتن اگر میتونی کنار بیای نه اصلا مشکلی نداره.میدونستم هم اگه من کسی رو بخوام پدرم مشکلی با هیچ چیز علیرضا نداره و اوکی رو میده و خلاصه خیالم راحت بود.گفتم ایشون مشهد بودن و من اصفهان طولانی بودن مسافت مانع دیدارها میشد من شاغل بودم و ایشون هم دو شیفت کار میکردن و نمیشد که همدیگرو ببینیم و من دیدم که ایشون مشغله شدید دارن خودم میخواستم به شهرشون برم چون برای ایشون تو اون بازه زمانی واقعا غیرممکن بود.توی این مدت به شدت به هم وابسته شدیم.ایشون از من بدتر بودن خیلی احساساتی بودن .اهان این رو هم بگم وقتی همدیگرو میدیدم اصلا در مورد ازدواج حرف نمیزدیم چون یه جورایی به خودم میگفتم به یه شناخت نسبی برسم و بعد کم کم مطرح کنیم و بعد بابا رو در جریان بذارم که کلا قبل از خواستگاری بابا برن و تحقیق کنن ببینن چه خانواده ای هستن .ما هیچ وقت مستقیم به هم نگفتیم که هدف ازدواجه .اینم چون به خاطره این بود که دیر به دیر همدیگرو میدیدیم و شاید ابرازش اون موقع هم از طرف من هم علیرضا خیلی زود بود.یعنی یه جورایی هر دو نفر میخواستیم زمان بگذره و دیدارها بیشتر بشه و اون موقع علنا ابراز کنیم.اما خوب هدفمون با هم موندن بود.خلاصه که9ماهی گذشت و من خیلی زیاد با اخلاقش اشنا شدم و بالطبع ایشون نسبت به من.با گذشت زمان اونو به مرد ایدالم واقعا نزدیک میدونستم سره نمازام دعا میکردم که خدا کمکم کنه چون شرایطش خاص بودومن مجردبودم و خواستم که با یه مرد دختردار ازدواج کنم .از ایمانش و اعتقادش هر چی بگم کم گفتم.تا اینکه اواخر دی ماه به من گفتن که یه مشکل بزرگی براشون پیش اومده که تمام زندگیشو تحت الشعاع قرارداده و چند روز نمیتونه با من ارتباط داشته باشه و گفتن فقط دعاشون کنم.منم قبول کردم چون میدونم گاها مردها میخوان تنها باشن و گفتم تنهایی لابد نیازشه.تا اینکه دقیقا یک هفته بعد خواب دیدم توی عروسی علیرضا هستم و خیلی بغضم و علیرضا با عروس میان داخل و من به شدت گریه میکنم و خواهرام با لبخند دست میزنن و ایشون اومدن کناره منو اشکام و پاک کردن و برد کناره خودش و دیگه عروس رو ندیدم.به شدت از خواب پریدم و بهش چیزی نگفتم و دیگه یه حسی بهم میگفت که دارم از دستش میدم اما مدام خودمو گول میزدم و میگفتم که فقط یه خواب بود!تا اینکه بالاخره بعد از یه هفته مسیج دادم که بهتر شدی؟که گفتن فقط دعام کن و وقتی اصرار کردم که قضیه رو بگن گفتن که همسر سابق توقیف اموالم کرده که از 1000تا سکه حدود 500تاش باقی مونده بود که رفته و تمام اموال علیرضا رو توقیف کرد.تو این مدت علیرضا یه خونه180متری خریده بودو یه 206 صفر که همون هفته تحویلش گرفته بود همه رو توقیف کرد.وکیل گرفت اما بیفایده بود هیچ راهی نداشت چون اموال به نامش بود باید به زنش میداد.گذشت و 1هفته بعد گفت که خانواده همسر سابق و خانواده خودش تحت فشارش قرار دادن که برگرده و زنش رو مجدد عقد کنه و از نو شروع کنه.میگفت همسرش قصد برگشت داره با 14 تا سکه و میگه که فرصت بده میخواد جبران کنه و بچشو میخوادو ...خیلی مستاصل و داغون بود و بالاخره گفت مجبوره به خاطره دخترش به این ازدواج تن بده.گفتم به چه قیمتی؟با یه زن خیانتکار؟گفتن من چه کنم وقتی همه میگن خوب شده و یه فرصت بهش بده .خلاصه که اصلا از حالی که داشتم بگذریم 1هفته مدام جلسه داشتن و حرف میزدن تا اینکه باز محضر میرن و ازدواج میکنن.یعنی کلا از توقیف اموال تا ازدواج مجدد3هفته بیشتر طول نکشید!و خوابی که دیدم به حقیقت پیوست.خودم وقتی فکرشو میکنم میبینم مجبور بوده و کاری جز این نداشته مثلا حالا همه اموالم میداد به اون که اینم نصف مهریش میشد خوب بعدش با چه پولی میخواست برای ازدواج با من جلو بیاد اونم با یه دختر!تا اینکه من هفته بعدش با خواهرام رفتم مشهد و ایشون رو دیدم.گفتم چرا عقد کردی نبایستی عقد میکردی با از توقیف دربیارن و بعد هم میزدی زیره همه چی.گفت اول عقد کردیم بعد از توقیف در اوردن گفتم الان با 14تا سکه طلاقه مجدد بده ایشون گفتن نمیتونه این کارو بکنه یه عالمه حرف زدن .دخترش خوشحاله .مادرش و خانوادش شاد شدن و مادرش گفته که یه شب راحت خوابیده وقتی باز عقد کردن وخلاصه میگفت تا حرکت خطایی ازش نبینم این کار رو نمیکنم و پیمان نمیشکنم.من میگفتم زندگی اشتباه رو شروع کردی و اون اگر مادر بود که 2سال بچشو رها نمیکرد بره دنبال هوس هاش.خانوادت اگر اصرار کردن چون دیدن خونه زندگی نداری بچت مادر میخواد تو همسر میخوای وقتی میدیدن تو خونه پدری داری زندگی میکنی ناراحت بودن و بالاخره خسته شدن.میگفت که وقتی مادرم میگه بعد دو سال راحت سرمو زمین گذاشتم من چی بگم وقتی خواهرام و برادرام خوشحالن من چی دارم بگم.من به خاطره بچم و خانوادم تن به این کار دادم.وقتی بچم عاشقه مامانشه وفقط اونو میخواد من چه کنم.گفتم پس سهم خودت از زندگی چی میشه گفتن که من فقط به این کار تن دادم و خدم اصلا مهم نیستم.گفتم مطمئنی خیانت نمیکنه گفت نمیدونم امیدوارم که نکنه !!!یعنی کاملا مردد بود خودشم نمیدونست خوب شده یا نه.گفتم اینا در حق تو چند بار نامردی کردن زنت تن فروشی کردو نامردی کرد بعدش رفت توقیف اموال کرد و با زرنگی هر چه تمام برگشته.2سال هر غلطی دلش خواسته کرده و وقتی دیده راحت میتونه برگرده از طریق بچه اقدام کرده و مدام تو گوشش خونده و بچه رو تحریک کرده و بعدم توقیف اموال و تو منگنه قرار دادن علیرضا و خیلی راحت به خواستش رسید.این دست زنها دیگه دریده شدن و دو دره کردن بلدن و اگه بخواد کاری کنه هم تو هیچ وقت نمیفهمی اونم تو که اط کله سحر تا شب سره کاری.جواب تمام حرفای من نمیدونم بود فقط میگفتن نمیدونم نمیدونم.گفتم تو دوستش داری؟گفت قبلا ازش متنفر بودم اما الان اصلا نمیدونم حتی دوستش ددارم یا نه!گفتم تو میدونی کارت اشتباهه داری خودتو گول میزنی تا خودتو راضی نگه داریگفتن امیدوارم خیانت نکنه اما این کارو کرد طلاق میدمش.گفتم من نمیتونم دیگه باهات در ارتباط باشم راهم ازت جدا شده و...بهش گفتم عهد و پیمان شکستی راه برگشت هست.از روی من شرمنده نباشی.گفت قول میدم اون موقع با سر برمگردم چه کسی بهتر از تو.اما خوب ناخواسته اینجوری شدو مدام میگفت که حلالش کنم که نتونست که همیشگی برا هم بمونیم.میگفت از هر لحاظ از این خانوم بهترم اما خوب شرایط اینجوری رقم خورد و ناخواسته از هم جدا شدیم.این رو هم بگم که من به زنش که اسمش توی شناسنامشه 100تا بدو بیراه گفتم و خیلی الفاظ بد نثارش کردم مثلا تن فروش و...که نمیشه اینجا بگم اون هییییچی به من نمیگفت فقط سکوت بود دلم میخواست حداقل یک بار بگه درست حرف بزن این زنمه.اما هیچی نمیگفت.میدونست من خیلی دوستش دارم برای همین مدام میگفت ازروت شرمنده هستم و میگفت هر چی بیشتر میگی بیشتر شرمندت میشم و خیلی حلالیت طلبید.وقتی برگشتم اصفهان تا 1هفته بعدش باهاش در ارتباط بودم اما خوب ارتباطمون یه طرفه شده بود و تا نمیگفتم زنگ نمیزد تا اینکه بهش گفتم و ایشون گفتن که سعی میکنن یه طرفه نباشه.اما خوب ته دلم راضی نبود چون من دیگه جایی نداشتم و اون الان یکی رو به همسری قبول کرده بود تا اینکه 3روز بعدش خداحافظی کردیم.گفتم اگه خدا بخواد بالاخره ماله هم میشیم(طبق خوابی که دیدم)و علارقم میل باطنی کنار کشدیم و خداحافظی کردیم.برای عید تبریک عید گفت و گفتم خوبی ؟خوش میگذره؟که مسیج دادن نه اصلا! فقط دعا کن عاقبت بخیر بشم منم دعا میکنم هیچ وقت تو شرایط من نباشی!چندتا چرا هستن که خیلی اذیتم میکنن میخوام راهنمایی کنین و بعدم به این چرا ها از دید خودتون که مشاور هستین جواب بدینچرا علیرضا که از این زن متنفربود باز تن به این کار داد؟یه زن که این خطا رو کرده میتونه به زندگیش برگرده و فقط با یه نفر باشه؟کسی که بچشو 2سال ول کرد الان مادری بلده؟معنای مادر رو میدونه چیه؟من خودم حس میکنم فقط به خاطره خواسته های خودش برگشته هزار تا غلط کرده و دیده کسی زیره بار ازدواج باهاش نمیره اومده و با سیاست تمام برگشته تا ابروشو از نو بخره!عشق منو علیرضا نهال شده بود میتونست درخت بشه و میوه هم بده اما عشق اونها درخت شد میوه هم داد اما خشکیددرخت خشکیده قابل احیا هست؟؟؟؟؟؟؟؟ما میدونیم اتفاق های بد همیشه تو ذهنمون موندگارن.زندگی یعنی عشق.زندگی اونا سرشار از عشق میشه؟عشقی که به فنا رفته اونم با خیانت زن!!نصف موفقیت زندگی برمیگرده به مسائل جنسی.میتونه با تن فروشی کنار بیاد؟یعنی کناره اون زن میخوابه یه مرد میتونه چشم پوشی کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اونم مردیه زن وقتی همسرو بچه داره و حتی فقط چشمش خطا بره به اعتقاده من دیگه خطا رفتههرزه دیگه هرزه شده .به اعتقاده من اگه دختر بود اره بعد از ازدواج میشد بگی امکان خوب شدنش هستاما ایشون متعهد بودن هم به بچه هم به همسر.الان میتونه به یه نفر پایبند باشه؟من خودم یه دوست مشهدی دارم که نمازش قضا نمیشه و خادم افتخاری امام رضاسایشون مطلقه هستن چون برعکس شوهرش بهش خیانت کرد.تو این 2سالی که طلاق گرفتن با چندتا جنس مخالف در ارتباط بودن در حد بیرون رفتن و حرف زدن اونم درحد دوستی و لاغیر.چون دوستم از تنهایی متنفر بود.این رو هم بگم ایشون فقط با یه نفر بودن وقتی ازدواج میکرد یکی دیگه رو جایگزین میکرد چون نمییخواست تنها باشه.ایشون حتی دست هم نمیدادن.فوق العاده مذهبی و مقید بودن.من اصلا کارشو تایید نمیکنماااااااا چون توی شرایطش نیستم و نمیتونم اظهارنظر کنم که کارش خوبه یا بد.اینو گفتم که بگم همسر سابق علیرضا گفته که 2سال هیچ کاری نکرده با هیچ پسری نبوده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!مگه میشه؟؟؟؟؟؟؟؟کسی که خیانت کردو طلاق گرفت 2سال نعوذ بالله بشه مریم مقدس!!!!!!من بدبین نیستم اما واقعا هضمش برام خیلی سخته.ما خودمون تو فامیل داشتیم زن هرزه بوده بعد بزرگتر نشستن صحبت کردن بعد دوباره زندگی از نو شروع کردن و اما باز بعد یه مدت همون اش و همون کاسه.دیگه بارهای بعدی به نابودی کشوندن تمام زندگی رو.روحیم یکم بهتره.با قضیه یکم کنار امدم چون میدونم تنها فردی که میتونه به خودم کمک کنه خودمممیخوام این داستان زندگی رو کامل مطالعه کنین و کامل نظرتون رو بگین.چون نظرات شما اصلح تره.منتظرممعذرت میخوام خیلی درهم و قاطی گفتم در لحظه هر چی به ذهنم رسید تایپ کردم بنابراین از شلختگیه حرف طدنم ازتون معذرت میخوامبا ارزوی بهترینها برای شماهر جایی مبهم بودبگینممنونم

  2. کاربر روبرو از پست مفید fakh66 تشکرکرده است .

    هم آوا (یکشنبه 17 فروردین 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    115
    Array
    دوست عزیز

    آنچه به نظر من میرسه اینهست که احتمالا نحوه آشنایی شما مجازی بوده و بعد از تماسهای مکرر و ملاقاتهای حضوری

    که بیشتر از طرف شما بوده که به مشهد رفتید این رابطه جدی تر شده (اگر اشتباه متوجه شدم منو ببخشید.)

    نکته که هست شما در ابتدا اشتباه کردی وقتی ایشون هنوز احتمالن طلاق قطعی نگرفته یا اگر طلاق گرفته بود وضعیت

    مهریه رو پیگیری نکردی و وجود یک دختر بچه رو که ریسمان ارتباط این زن و مرد هست نادیده گرفتی و وارد یک رابطه بدون تعهد شدی

    یعنی در واقع شما خودت به شخص خودت و روح و روانت ظلم کردی و مقدمات یک سو استفاده رو فراهم کردی.

    احتمالش زیاد هست که اصلا موضوع خیانت اون خانم نباشه و یک رابطه زناشوی به طلاق رسیده

    بوده و حالا هم به هزار دلیل موجه یا ناموجه این دو نفر بهم بازگشتند.

    به نظر من کار شما که مرتب سعی داشتید این خانم رو با القاب نادرستی که صحت و سقمش رو براش دلایل کاملی نداشتید صدا زدید درست نیست

    اینکه مرتب بدنبال این هستید که بخودتون یا اون آقا ثابت کنید این زن درست بشو نیست هم جز

    گرفتن انرژی و از دست دادن زمان شما کار دیگه ای براتون نمیکنه.

    لطفا قبول کنید اشتباه از خودتون بوده که وارد یک رابطه نادرست شدید و هیچ آینده ای با این آقا ندارید و بدنبال زندگیتون

    برید. مطمین باشید اگر یک زمانی این آقا هم برگرده زندگی با مردی که تجربه یک زندگی مشترک رو داره و دختر بچه ای

    که نمی تواند حضور شما رو بجای مادرش ببینه و در کنار پدرش کار ساده ای برای یک دختر مجرد نیست.

    خدا رو شاکر باشید که بیشتر از این در یک رابطه پر تلاطم سرمایه گذاری نکردید و بدنبال آینده تون در مسیرهای دیگر بگردید.
    ویرایش توسط sanjab : جمعه 15 فروردین 93 در ساعت 20:42

  4. 9 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (جمعه 15 فروردین 93), khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), mis-marjan (شنبه 16 فروردین 93), واحد (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (یکشنبه 17 فروردین 93), veis (جمعه 15 فروردین 93), دختر بیخیال (جمعه 15 فروردین 93), شیدا. (شنبه 16 فروردین 93), صبا_2009 (یکشنبه 17 فروردین 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز من چند تا نکته که به نظرم درست هست رو میگم، امیدوارم که از صراحت لهجه من نرنجید:
    ۱. من نمیگم آقای علیرضا دروغگو هستند ، الله اعلم، ولی‌ هیچ وقت نمی‌شه وقتی‌ ۲نفر از هم جدا می شند از روی حرفایی یکیشون پی‌ به حقیقت برد، و این احتمال وجود داره که ایشون چون میخواسته شما رو قانع کنه، یه حرفی‌ زده( خیانت زنش) که شما بگی‌ خوب ۱۰۰% مقصر همسرش هست و اشکال نداره که من دختر مجردم و ایشون تجربه ازدواج دارن!
    ۲. در شهرهای مذهبی‌( مشهد و قم) عموما یک تفکر مذهبی‌ غالب هستش، ایشونم که میگید خیلی‌ با ایمان بودن، پس خانوادشونم همچنین باید قاعدتاً ادمای‌ متدینی باشن. اصولا ادمای‌ مذهبی‌ سنت گرا هستند، و هیییییییییییییچ خانواده ایرانی‌،سنت‌ و مذهبی‌ قبول نمیکنه که عروسی‌ که خیانت کرده در حدی که کار طلاق کشیده بازم عروسشون بشه! این خانواده اگر خیلی‌ نگران بودند میتونستند به آقای علیرضا پیشنهاد ازدواج مجدد میدادن ایشونم شما رو به عنوان گزینه معرفی‌ کنند. به نظر من یه جای کار میلنگه و عدم صداقتی وجود داره.
    ۳.اگر ایشون هم برگردن شما دیگه نباید بخوای دختر خوب! ایشون اگر چیزی که تعریف کردن ۱۰۰% راست باشه استقلال رای نداشتن که تو ۳ هفته به خاطر حرف خواهرو برادر، پا روی تعهدش با شما گذشت. مگر تعهد فقط وقتی‌ به وجود میاد که اون ۴تا جمله عربی‌ رو بینتون خونده باشن؟
    ۴.ایشون با وجود ازدواجشون با اون خانوم حق نداشتن به شما اس‌ ام اس‌ عید بزنن! شما رو هوایی‌ کنند! شما به اندازه کافی‌ تو این ماجرا اذیت شده بودید.
    به نظر من بگذارید و بگذارید. میدونم سخته. ولی‌ مورد شما داد میزنه که این راه سخت درست ترینش هست. بهش فکر نکنید دیگه.
    موفق باشید.

  6. 12 کاربر از پست مفید خانوم شین تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (جمعه 15 فروردین 93), footer (شنبه 22 شهریور 93), khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), mahasty (جمعه 15 فروردین 93), mis-marjan (شنبه 16 فروردین 93), sanjab (جمعه 15 فروردین 93), واحد (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (یکشنبه 17 فروردین 93), veis (جمعه 15 فروردین 93), دختر بیخیال (جمعه 15 فروردین 93), شیدا. (شنبه 16 فروردین 93), صبا_2009 (یکشنبه 17 فروردین 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    حسی که دارید قابل درکه
    اما عزیزم
    روی ویرونه های زندگی یه نفر ، نمیشه خونه ای ساخت
    ضمن اینکه شما هرچی که شنیدید ، از زبون این آقا بوده
    پس نباید در مورد اون خانم قضاوت کنید
    به هیچ عنوان نباید اون حرفها رو در مورد اون زن می زدید . قضاوت کردن کار ساده ای نیست

    و یه نکته که حتی اگه اون خانم خیانت هم کرده باشه
    بخشیدن یا نبخشیدنش دست خداست و ما نمی تونیم قضاوتی کنیم
    ضمن اینکه بدترین آدمها و بدترین گناهان رو خدا می بخشه و نباید از رحمتش نا امید بود

    این آقا هم بالاخره زمانی عاشق اون زن بوده که باهاش ازدواج کرده
    اون ها مسلما روزهای خوب زیاد و یه ثمره از اون زندگیشون دارن
    حلقه ای که همیشه اونارو بهم متصل می کنه
    پس مطمئن باشید بدون احساس نیست به همسرش و اگر به فرض درست بودن ماجراهای گفته شده از زبون آقا ، همسرش توبه کرده باشه ، اون می تونه همسرش رو ببخشه و زندگیشون رو ادامه بدن

    و یه نکته اینکه
    به قول خودتون شما وارد یه رابطه بی هدف شده بودید
    اون آقا و شما که حرف ازدواج و قول ازدواج نذاشته بودید. پس از اول راه رو اشتباه رفته بودید

    یه چیزی هم خواهرانه بهت بگم
    علاقه چشمات رو کور کرده و متعجبم از اینکه خواهرات از روز اول جلوت رو نگرفته اند
    تو دختر مجرد ، چرا راضی به ازدواج با مرد متاهلی شدی که یک فرزند هم داره ؟؟؟؟؟
    می دونی که این مدل زندگی ها چقدر مشکل ساز می شن؟
    تو سرشار از عشق و شور و شوق
    و می خواستی برای همسرت یه نو عروس و با عشوه و ادا و .... باشی
    اما اون مرد خسته ای که همه این دوران ها رو پشت سر گذاشته و علاوه بر اون مسئولیت و فکر یه فرزند بی مادر و خاطره یه شکست و خیانت همیشه همراهشه ...

    حتی اگر این آقا به سراغ همسرش نرفته بود ، و به خواستگاری شما اومده بود ، من اصلا این ازدواج رو توصیه نمی کردم.

    موفق باشی عزیزم

    - - - Updated - - -

    پست من و سنجاب و خانم شین همزمان شد
    ببخشید اگه تکراری بود

  8. 8 کاربر از پست مفید veis تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (جمعه 15 فروردین 93), khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), mis-marjan (شنبه 16 فروردین 93), sanjab (جمعه 15 فروردین 93), واحد (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (یکشنبه 17 فروردین 93), خانوم شین (جمعه 15 فروردین 93), شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)

  9. #5
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من اگر با مردی برای ازدواج آشنا می شوید باید اقداماتی انجام دهید که رابطه در جهت درست پیش برود.
    - به هیچ عنوان مرد مورد نظر را از پدرتان مخفی نکنید. یعنی اگر آقایی به شما پیشنهاد ازدواج و آشنایی داد اولین اقدام شما اطلاع دادن به خانواده و به طور خاص پدرتان است.
    - شما باید به طور صریح از مردی که پیشنهاد آشنایی می دهد سوال کنید هدفش چیست ؟ نباید رابطه ای را ادامه می دادید که هیچ حرفی از ازدواج در بین نبود. مرد باید صراحتا بگوید که هدفش ازدواج است.
    - رابطه ای که به قصد ازدواج است باید کاملا رسمی باشد یعنی خواستگاری رسمی و دیدار خانواده ها انجام شود و بعد اگر مشکلی نبود دختر و پسر مدتی با هم در ارتباط باشند برای شناخت. اما در رابطه شما هیچ اثری از خانواده ها و خواستگاری دیده نمی شود. عزیزم خواستگاری برای شناخت و آغاز رابطه است. اما خیلی از جوان های ما فکر می کنند خواستگاری یک مراسم فرمالیته است و تاثیری در ازدواج ندارد.
    - هر کس باید با هم کفو خودش ازدواج کند. مردی که یک بچه دارد باید با خانمی هم کفو خودش ازدواج کند نه یک دختر مجرد.
    - من مجلات روانشناسی زیاد می خوانم. در تمام مطالبی که خوانده ام توصیه اکید شده که رابطه آشنایی باید کاملا حضوری باشد و هیچ اعتباری به رابطه های تلفنی و اینترنتی َنیست. یعنی باید حداقل هفته ای دو بار ملاقات های حضوری با صرف وقت کافی انجام شود.ََََ

  10. 8 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 16 فروردین 93), khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), mohammad6599 (یکشنبه 17 فروردین 93), فرشته مهربان (شنبه 16 فروردین 93), کامران (یکشنبه 17 فروردین 93), واحد (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (یکشنبه 17 فروردین 93), شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    44
    Array
    سلام عزیزم
    ببین از کجا معلوم که اون زمان این آقا متاهل بوده و الکی کار و غیره رو بهونه میکرده که دیدنت نیاد،وبعد که یا قضیه لو رفته یا خیلی جدی شده و شما وابسته یا احیانا طرف یکم وجدانش بیدار شده با این توهمات خواسته قضیه رو مظلومانه به نفع خودش تموم کنه و بره؟؟؟؟دلیل موجه دارم اونم اینکه هیچ وقت حرف از ازدواج نزده،چون خوش جایی گیر بوده.یعنی از هر دیدی نگاه میکنی گاهی هم کلا قضیه رو یه جور دیگه ببین،و مهمتر از همه اینکه عشق کافی نیست که شما اگه شرایط طرف هم واقعا این بوده باشه که بعید میدونم رو به راحتی بپذیری و فکر کنی مورد مناسبی هست برای ازودواج اون با این همه فاصله.

  12. 6 کاربر از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), mis-marjan (شنبه 16 فروردین 93), واحد (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (یکشنبه 17 فروردین 93), دختر بیخیال (شنبه 16 فروردین 93), شیدا. (شنبه 16 فروردین 93)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 93 [ 12:45]
    تاریخ عضویت
    1393-1-02
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sanjab نمایش پست ها
    دوست عزیز

    آنچه به نظر من میرسه اینهست که احتمالا نحوه آشنایی شما مجازی بوده و بعد از تماسهای مکرر و ملاقاتهای حضوری

    که بیشتر از طرف شما بوده که به مشهد رفتید این رابطه جدی تر شده (اگر اشتباه متوجه شدم منو ببخشید.)

    نکته که هست شما در ابتدا اشتباه کردی وقتی ایشون هنوز احتمالن طلاق قطعی نگرفته یا اگر طلاق گرفته بود وضعیت

    مهریه رو پیگیری نکردی و وجود یک دختر بچه رو که ریسمان ارتباط این زن و مرد هست نادیده گرفتی و وارد یک رابطه بدون تعهد شدی

    یعنی در واقع شما خودت به شخص خودت و روح و روانت ظلم کردی و مقدمات یک سو استفاده رو فراهم کردی.

    احتمالش زیاد هست که اصلا موضوع خیانت اون خانم نباشه و یک رابطه زناشوی به طلاق رسیده

    بوده و حالا هم به هزار دلیل موجه یا ناموجه این دو نفر بهم بازگشتند.

    به نظر من کار شما که مرتب سعی داشتید این خانم رو با القاب نادرستی که صحت و سقمش رو براش دلایل کاملی نداشتید صدا زدید درست نیست

    اینکه مرتب بدنبال این هستید که بخودتون یا اون آقا ثابت کنید این زن درست بشو نیست هم جز

    گرفتن انرژی و از دست دادن زمان شما کار دیگه ای براتون نمیکنه.

    لطفا قبول کنید اشتباه از خودتون بوده که وارد یک رابطه نادرست شدید و هیچ آینده ای با این آقا ندارید و بدنبال زندگیتون

    برید. مطمین باشید اگر یک زمانی این آقا هم برگرده زندگی با مردی که تجربه یک زندگی مشترک رو داره و دختر بچه ای

    که نمی تواند حضور شما رو بجای مادرش ببینه و در کنار پدرش کار ساده ای برای یک دختر مجرد نیست.

    خدا رو شاکر باشید که بیشتر از این در یک رابطه پر تلاطم سرمایه گذاری نکردید و بدنبال آینده تون در مسیرهای دیگر بگردید.
    سلام و سپاس از لطفتون
    اول اینکه اشتباه کردین چون تماس ها از طرف ایشون بوده نه من.
    بعدشم یکی از دوستان معرفی کرد.
    نحوه اشنایی اصلا الان مساله مهمی نیست.مهم بدست اوردن شناخت هستش.
    بالاخره امروزه ادم از هر جایی ممکنه اشنا بشه.این دلیل نمیشه مثلا توی خیابون اشنا بشن(مثال میزنماااا) زندگیشون به بن بست برسه اما سنتی ازدواج کنن همه چی اوکی باشه.چون واقعیات این جوری نیست و خیلی از ازدواج های سنتی الان رو که میبینیم نتیجش بدتر شده.چیزی که با چشم دیدم.این از این.


    من همانطور که گفتم اول اشنایی به من تمام ماجرا رو گفتن چون میترسیدن وابسته بشیم و بعد این مساله رو بگن من جا بزنم و رهاش کنم.ایشون کاملا طلاقش داده بودن و مهریه قسط بندی بوده.
    ایشون اگر میخواست بازی بده منو راحت میتونست حرفی نزنه.اینم از این
    سوء استفاده ای در کار نبوده.من و ایشون در کمال احترام و با رعایت اصول اخلاقی با هم بودیم.
    شما لطف کنین احتمال بدین که 100در100خانوم تن فروشی کرده!!!
    من تا مطمئن نشم حرفی نمیزنم. کسی که تن فروشی کرده یعنی هرزه ببخشید شما اسمشو چی میذارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟
    من خیلی وقته به روال زندگی تا حدودی برگشتم.و بهتون گفتم که دیگه صحبتی با هم نداشتیم.
    ما توی فامیل داشتیم که دختر مجرد با مرد بچه دار ازدواج کرده و خداروشکر زندگیش خیلی خوب و رو به راهه.
    این دلیل نمیشه حالا اگه من با یه پسر مجرد ازدواج کنم 100در100موفق باشه تا با یه مرد بچه دار.
    بچه فقط نیاز به عاطفه داره و بس
    واقعا از حرفتون شک برانگیزه !!!!!!!!!شما مشاور هستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    باز هم سپاس از لطفتون

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم شین نمایش پست ها
    دوست عزیز من چند تا نکته که به نظرم درست هست رو میگم، امیدوارم که از صراحت لهجه من نرنجید:
    ۱. من نمیگم آقای علیرضا دروغگو هستند ، الله اعلم، ولی‌ هیچ وقت نمی‌شه وقتی‌ ۲نفر از هم جدا می شند از روی حرفایی یکیشون پی‌ به حقیقت برد، و این احتمال وجود داره که ایشون چون میخواسته شما رو قانع کنه، یه حرفی‌ زده( خیانت زنش) که شما بگی‌ خوب ۱۰۰% مقصر همسرش هست و اشکال نداره که من دختر مجردم و ایشون تجربه ازدواج دارن!
    ۲. در شهرهای مذهبی‌( مشهد و قم) عموما یک تفکر مذهبی‌ غالب هستش، ایشونم که میگید خیلی‌ با ایمان بودن، پس خانوادشونم همچنین باید قاعدتاً ادمای‌ متدینی باشن. اصولا ادمای‌ مذهبی‌ سنت گرا هستند، و هیییییییییییییچ خانواده ایرانی‌،سنت‌ و مذهبی‌ قبول نمیکنه که عروسی‌ که خیانت کرده در حدی که کار طلاق کشیده بازم عروسشون بشه! این خانواده اگر خیلی‌ نگران بودند میتونستند به آقای علیرضا پیشنهاد ازدواج مجدد میدادن ایشونم شما رو به عنوان گزینه معرفی‌ کنند. به نظر من یه جای کار میلنگه و عدم صداقتی وجود داره.
    ۳.اگر ایشون هم برگردن شما دیگه نباید بخوای دختر خوب! ایشون اگر چیزی که تعریف کردن ۱۰۰% راست باشه استقلال رای نداشتن که تو ۳ هفته به خاطر حرف خواهرو برادر، پا روی تعهدش با شما گذشت. مگر تعهد فقط وقتی‌ به وجود میاد که اون ۴تا جمله عربی‌ رو بینتون خونده باشن؟
    ۴.ایشون با وجود ازدواجشون با اون خانوم حق نداشتن به شما اس‌ ام اس‌ عید بزنن! شما رو هوایی‌ کنند! شما به اندازه کافی‌ تو این ماجرا اذیت شده بودید.
    به نظر من بگذارید و بگذارید. میدونم سخته. ولی‌ مورد شما داد میزنه که این راه سخت درست ترینش هست. بهش فکر نکنید دیگه.
    موفق باشید.
    سلام خانوم شین
    عزیزه دلم من همون موقع بهشون گفتم وقتی یه زندگی به هم میخوره هر دو باعثش
    مرد هر چقدر هم بد باشه زن نباید شرافتشو له کنه.شما خودت اگر با مردی باشی که بد باشه در حالی که 1بچه داری میری هم خوابه یکی دیگه میشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    علیرضا فقط با دوستان دانشگاه مراوده داشت اونم در حد درسو پروژه و پایان نامه همین.
    هیچ خیانتی از طریق علیرضا صورت نگرفته.
    دوم اینکه عزیزم درسته میگم با ایمان و با خدا بود اما مذهبی نبودن!یه اصولی رو به عنوان اخلاق مجاب به رعایت کردنش بودن.
    ایشون کلا قصد داشتن تنها زندگی کنن(البته قبل از اشنایی با من)
    وقتی تمام اموالش از دستش میرفت در حالی که 1بچه داشت خوب 100در100 لحظه ای به داشتن من نمیتونست فکر کنه.ایشون مجبور شدن.جبری بود که توش قرار گرفتن.
    کامل متوجهم که چی میگی عزیزه دلم.درسته از همون ابتدا علنا اعلام نکردیم که هدف ازدواجه یا چند تا کلمه عربی رو نگفتیم.اما خوب شرایط جوری رقم خورد که رای برگردونده بشه به سمت اون خانوم.
    نصف راهه زندگی رو باهاش طی کرده بود و تازه با من تو مرحل اشنایی بود
    خوب خوده شما هم باشی کاره ایشون رو انجام میدی تا وارد یه زندگی مجدد و با ریسک و از صفر بشی.البته اگر این خانوم نبودن که 100در100ماله هم میبودیم من منظورم قرار گرفتن توی دو راهی بوده زندگیه سابق و زندگی جدید اونم با این شرایط توقیف اموال و داشتن بچه .
    قرار شد برای مناسبات مسیج بدیم.عزیزم من الان روحیم بهتره و با قضیه کنار اومدم.من زندگی خودم رو دارم و الان همخونه این اقا یه شخصه دیگه ایه.من به خوده خدا واگذار کردم.هر چی خودش میدونه همونه.
    ممنونم از لطفت

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط veis نمایش پست ها
    حسی که دارید قابل درکه
    اما عزیزم
    روی ویرونه های زندگی یه نفر ، نمیشه خونه ای ساخت
    ضمن اینکه شما هرچی که شنیدید ، از زبون این آقا بوده
    پس نباید در مورد اون خانم قضاوت کنید
    به هیچ عنوان نباید اون حرفها رو در مورد اون زن می زدید . قضاوت کردن کار ساده ای نیست

    و یه نکته که حتی اگه اون خانم خیانت هم کرده باشه
    بخشیدن یا نبخشیدنش دست خداست و ما نمی تونیم قضاوتی کنیم
    ضمن اینکه بدترین آدمها و بدترین گناهان رو خدا می بخشه و نباید از رحمتش نا امید بود

    این آقا هم بالاخره زمانی عاشق اون زن بوده که باهاش ازدواج کرده
    اون ها مسلما روزهای خوب زیاد و یه ثمره از اون زندگیشون دارن
    حلقه ای که همیشه اونارو بهم متصل می کنه
    پس مطمئن باشید بدون احساس نیست به همسرش و اگر به فرض درست بودن ماجراهای گفته شده از زبون آقا ، همسرش توبه کرده باشه ، اون می تونه همسرش رو ببخشه و زندگیشون رو ادامه بدن

    و یه نکته اینکه
    به قول خودتون شما وارد یه رابطه بی هدف شده بودید
    اون آقا و شما که حرف ازدواج و قول ازدواج نذاشته بودید. پس از اول راه رو اشتباه رفته بودید

    یه چیزی هم خواهرانه بهت بگم
    علاقه چشمات رو کور کرده و متعجبم از اینکه خواهرات از روز اول جلوت رو نگرفته اند
    تو دختر مجرد ، چرا راضی به ازدواج با مرد متاهلی شدی که یک فرزند هم داره ؟؟؟؟؟
    می دونی که این مدل زندگی ها چقدر مشکل ساز می شن؟
    تو سرشار از عشق و شور و شوق
    و می خواستی برای همسرت یه نو عروس و با عشوه و ادا و .... باشی
    اما اون مرد خسته ای که همه این دوران ها رو پشت سر گذاشته و علاوه بر اون مسئولیت و فکر یه فرزند بی مادر و خاطره یه شکست و خیانت همیشه همراهشه ...

    حتی اگر این آقا به سراغ همسرش نرفته بود ، و به خواستگاری شما اومده بود ، من اصلا این ازدواج رو توصیه نمی کردم.

    موفق باشی عزیزم

    - - - Updated - - -

    پست من و سنجاب و خانم شین همزمان شد
    ببخشید اگه تکراری بود
    سلام سپاس از لطفتون.
    کسی که خیانت میکنه خائنه.این قضاوت نیست.کسی که تن فروشی کرده باید بگیم با حجب حیاس؟!!!!!!!!!!!!!!!
    اما من هم موافقم فقط خداست که میتونه ببخشه یا نبخشه.و ما بنده ها هم هیچستانیم.اگر پست رو دققی خونده باشین من گفتم با تامل توی زندگی این چنینی که دیدم و مشابه هایی که توی دادگاه ها دیدم نظر دادم یک مورد نبوده که خانوم اصلاح شده باشه بعد از یه مدت همون اشه همون کاسه.
    من گفتم که علیرضا بهش فرصت داده .و مدام هم میگفت تا ببینم خدا چی سره راههمون قرار میده.
    اون بچه نقطه اتصالشونه درست.در این شکی نیست.اما تویه یه اظطرار قرار بگبری و دست و پاتو ببندن مجبوری به خاطره بچه این کارو بکنی.چون همه علیه تو هستن.
    همیشه حوادث بد که برامون پیش میاد توی ذهنمون میمونه.و کمی که به ذهنومن میاد خاطرمون مکدر میشه.این که دیگه خیانت بوده .
    بعدم عزیزم من مشکلی با این قضیه ندارم حتی اگر الان هم یکی بیاد و بچه دار باشه اگر ببینم ایده الم هست شک نکن که بله رو میدیم.
    دیدگاه من و خانوادم از زندگی با شما فرق داره.دلیل نمیشه با یه مجرد ازدواج کنم و صددرصد خوشبخت بشم.
    من تمامی جوانب زندگی رو در نظر میگیرم تمام جوانب را.
    اگر اینجور که شما میگین باشه هر زن مطلقه حق ازدواج نداره و هر مرد هم همینطور!!!!!!!!!!
    واقعا تعجب میکنم
    چه بسا خیییییییییییییییییییییییی یییلی موارد داشتیم که حتی پسر مجرد با زن مطلقه دارای بچه ازدواج کرده و خوشبختن.یکیش فامیل نزدیک خودم!
    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید
    سپاس از لطفت

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نوپو نمایش پست ها
    به نظر من اگر با مردی برای ازدواج آشنا می شوید باید اقداماتی انجام دهید که رابطه در جهت درست پیش برود.
    - به هیچ عنوان مرد مورد نظر را از پدرتان مخفی نکنید. یعنی اگر آقایی به شما پیشنهاد ازدواج و آشنایی داد اولین اقدام شما اطلاع دادن به خانواده و به طور خاص پدرتان است.
    - شما باید به طور صریح از مردی که پیشنهاد آشنایی می دهد سوال کنید هدفش چیست ؟ نباید رابطه ای را ادامه می دادید که هیچ حرفی از ازدواج در بین نبود. مرد باید صراحتا بگوید که هدفش ازدواج است.
    - رابطه ای که به قصد ازدواج است باید کاملا رسمی باشد یعنی خواستگاری رسمی و دیدار خانواده ها انجام شود و بعد اگر مشکلی نبود دختر و پسر مدتی با هم در ارتباط باشند برای شناخت. اما در رابطه شما هیچ اثری از خانواده ها و خواستگاری دیده نمی شود. عزیزم خواستگاری برای شناخت و آغاز رابطه است. اما خیلی از جوان های ما فکر می کنند خواستگاری یک مراسم فرمالیته است و تاثیری در ازدواج ندارد.
    - هر کس باید با هم کفو خودش ازدواج کند. مردی که یک بچه دارد باید با خانمی هم کفو خودش ازدواج کند نه یک دختر مجرد.
    - من مجلات روانشناسی زیاد می خوانم. در تمام مطالبی که خوانده ام توصیه اکید شده که رابطه آشنایی باید کاملا حضوری باشد و هیچ اعتباری به رابطه های تلفنی و اینترنتی َنیست. یعنی باید حداقل هفته ای دو بار ملاقات های حضوری با صرف وقت کافی انجام شود.ََََ
    سلام
    بله عقیده من هم همینه.من قرارا بود تابستون همین امسال خانواده را باخبر کنم.چن میخواستم به شناخت قطعی برسم تا اون زمان.خواهرها که متاهلن باخبر بودن.
    من به خاطره دور بودن مسافت گفتم که فعلا 1سال اشنایی بعد اگر اوکی بود تا حدی بعد اطلاع خانواده ها که خوده این هم 1سالی طول میکشید من نمیتونستم هیچی نشده به پدرم بگم.هر چند میدونم اگر میگفتم شاید حتی الان نامزد هم بودیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    با این عقیدتون به شدت مخالفم.هیچ ربطی نداره مجرد با مجرد متاهل با متاهل!!!!
    دوست من 2سال با اطلاع خانواده ها با همسرش بود اونم هر روز .8ماه بعد از زندگی طلاق.
    این دلیل نمیشه که شناخت اینجوری بدست بیاد بهتره!!!! و تعمیم بدین به همه
    سپاس از لطفتون

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 93 [ 12:45]
    تاریخ عضویت
    1393-1-02
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط asemaneabi222 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    ببین از کجا معلوم که اون زمان این آقا متاهل بوده و الکی کار و غیره رو بهونه میکرده که دیدنت نیاد،وبعد که یا قضیه لو رفته یا خیلی جدی شده و شما وابسته یا احیانا طرف یکم وجدانش بیدار شده با این توهمات خواسته قضیه رو مظلومانه به نفع خودش تموم کنه و بره؟؟؟؟دلیل موجه دارم اونم اینکه هیچ وقت حرف از ازدواج نزده،چون خوش جایی گیر بوده.یعنی از هر دیدی نگاه میکنی گاهی هم کلا قضیه رو یه جور دیگه ببین،و مهمتر از همه اینکه عشق کافی نیست که شما اگه شرایط طرف هم واقعا این بوده باشه که بعید میدونم رو به راحتی بپذیری و فکر کنی مورد مناسبی هست برای ازودواج اون با این همه فاصله.
    :)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اسفند 93 [ 10:05]
    تاریخ عضویت
    1392-12-13
    محل سکونت
    دشت
    نوشته ها
    113
    امتیاز
    1,390
    سطح
    20
    Points: 1,390, Level: 20
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    834

    تشکرشده 492 در 107 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    22
    Array
    سلام دوستم روز بخیر

    به نظر من باید دیدت رو عوض کنی باید خودت بخوای و از احساسات فاصله بگیری پیشنهاد می کنی از بالا به موضوع نگاه کن مهره ها رو خوب بچین و حرکات و رفتارهاشون رو بررسی کن. وقتی به موضوعت از بالا بدون احساس نگاه کنی اصل موضوع دستت میاد .

    دوستم سعی نکن دفاع کنی توی تمام پیامهای قبلی از شخصی به نام علیرضا که بهش احساس داشتی دفاع کردی. می دونم سخته ولی احساس رو کنار بذار و کاملاً بی طرف و منطقی دوباره پیام بچه ها رو بخون.

    تو باید خودت بخوای تا بشه بهت کمک کرد اگر نخوایی هیچ کاری نمی شه انجام داد، سنت بالا میره و تنها می مونی دلت دریای غم میشه و دنیات سیاه میشه و همیشه منتظر فروپاشی یک زندگی خواهی بود تا روی خرابه های اون زندگیتو بسازی خواهش می کنم خواهش می کنم احساساتت رو کنترل کن و از صراحت من ناراحت نشو.


    دوست گلم به اون شخص فقط به عنوان یه تجربه که گذشت نگاه کن و تمام شده بدونش. تو بخوای نخوای اون موضوع تموم شده فقط می مونه مدت زمانی که تو قبول کنی اون تموم شده و به سوگواریات خاتمه بدی.

    از امروز دوباره شروع کن و سعی کن آماده پذیرش مرد دیگه ای توی زندگیت باشی چون تا خودت نخوای هیچ کسی نمی تونه وارد زندگیتت بشه باید افکارت عوض بشه و منطقی تر باشی .


    دوستم قدر خودتو بدون و الکی الکی خودتو اذیت نکن سعی کن فعالیت اجتماعیتو زیاد کنی

    در ضمن حتماً پیش مشاور برو .


    ایام به کام

  16. 7 کاربر از پست مفید fariba s تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 16 فروردین 93), khaleghezey (شنبه 16 فروردین 93), mis-marjan (شنبه 16 فروردین 93), کامران (یکشنبه 17 فروردین 93), واحد (شنبه 16 فروردین 93), هم آوا (یکشنبه 17 فروردین 93), دختر بیخیال (شنبه 16 فروردین 93)

  17. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    با سپاس از همه دوستان هرچی لازم بود را گفتند و شما هم نظر خودتان را مطرح کردید.

    اشتباه اول برقرار کردن یک رابطه نادرست غیر از چارچوب خانواده(با توجه به سن شما 26 سال و آقا 31یا 32 سال)
    مسئله دوم:مطرح کردن این موضوع با افراد غیرکارشناس و مشورت گرفتن از انها(خواهرهای خودتان و شاید هم دوستان)

    مسئله سوم:ایشان کاملا حرکت غیراخلاقی انجام دادن اینکه یک دختر 26ساله را بخود وابسته کرده و شما را به حس عذاب وجدا انداختن نوشته های خودتان را با دقت بخوانید.

    (چون خیلی حالش بد شد من دیگه ازش سوالی نکردم چون تلفنی به من گفت و خییلی هم میترسید که من با شنیدن این حرفا رهاش کنم.یعنی چندین بار گفت میترسیدم هر بار بهت بگم چون تو همینجوری از سره من زیادی !میترسیدم با شنیدنش رهام کنی.و چون من اونو واقعا دوست داشتم از ته دل دوس داشتم)

    این یعنی دادن عذاب وجدان به طرف مقابل در مورد خانم ها خیلی خوب جواب میده

    مسئله چهارم:نداشتن صداقت در بیان مشکلات خودشان در مورد مهرهی و اینکه خانواده خود ایشان و خانواده همسر و همسرشان سعی و تمال زیادی داشتن برای ارتباط مجدد منجر به ازدواج این یعنی عدم صداقت

    و مسئله اصلی نظر شما را به نوشته خودتان جلب می کنم:


    .توی این مدت به شدت به هم وابسته شدیم.ایشون از من بدتر بودن خیلی احساساتی بودن.

    لطفا مقالات زیر را مطالعه کنید.

    http://www.hamdardi.net/thread-17296.html

    http://www.hamdardi.net/thread-25882.html

    دوستان بالا بسیار زیبا و موشکافانه شما را راهنمایی کردند حداقل کاری که میتوانستید انجام بدهید تشکر کردن از دوستان بخاطر وقت و انرژی که برای مشکل شما گذاشتن بود.

    کسی اینجا شما را مجبور به انجام کاری یا قبول طرز فکر نمیکند شما مختارید راه خود را ادامه بدهید یا به توصیه و نظرات دوستان توجه کنید.در هر صورت موفق باشید
    وظیفه ما بیان نظرات و راهنمایی بود که دریغ نکردیم
    روز خوبی داشته باشید بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  18. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 16 فروردین 93), fariba s (شنبه 16 فروردین 93), کامران (یکشنبه 17 فروردین 93), هم آوا (یکشنبه 17 فروردین 93), دختر بیخیال (شنبه 16 فروردین 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسر فرشته ام ، دیو شده... چه کنم؟
    توسط الهام* در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 44
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 تیر 95, 16:33
  2. کتاب " تا ساحل آرامش" چکیده مباحث کارشناسی خانواده رادیو معارف
    توسط مدیرهمدردی در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 آبان 93, 22:36
  3. نمی دونم دارم با یک فرشته زندگی می کنم یا یه دیو
    توسط poopak111 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 21 تیر 93, 16:00
  4. بیو گرافی
    توسط sara_star در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 16 آذر 87, 19:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.