به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    فراموش کردن او

    سلام،

    من چند ماهی هست که مشکلی دارم که سعی کردم طوری وانمود کنم که وجود نداره. ولی مثل اینکه نادیده گرفتن یک مشکل و پاک کردن صورت مسئله کمکی به حل مشکل نمی کنه!

    قضیه بر می گرده به اولین تاپیک من در همدردی (اینجا).

    ببینید الآن حدود 5 ماه از آن قضیه می گذره، ولی هنوز اتفاقات افتاده زیاد فکر من رو مشغول می کنند.

    من متاسفانه سر این قضیه خودم رو به او وابسته کرده بودم و هنوز دارم جورش رو می کشم.

    ولی حالا همه اینها به کنار.
    من می دونم که سر مسائل مذهبی تفاوت داشتیم و این خیلی مهمه.

    ولی از طرف دیگه همیشه یک غمی در دل من هست که چرا او باید به این بیماری مبتلا باشه.
    همیشه از اینکه او چنین غمی داره زجر می کشم.

    عذاب وجدان دارم.

    می دونم، می دونم که من اون آینده ای نداریم...
    از همدردی خیلی چیزها یاد گرفتم و می دونم یک سری تفاوت بین من و او هست...

    ولی ناراحتیم از اینه که من اون موقع احساسی شده بودم و به ازدواج فکر می کردم.
    ولی وقتی فهمیدم او بیماره، ترسیدم.... داغون شدم...
    او قضیه بیماریش رو از اول نگفته بود...

    خب من از این بیماری راه فرار داشتم (--> پایان رابطه)...
    ولی او راه فراری نداره... خیلی تلخه!

    اینها فکرهایی که هر روز توی سرم هست.

    بعضی مواقع ساعت ها توی همدردی می گردم که سر خودم رو گرم کنم تا به این مسائل فکر نکنم.

    اگر مراجعی میومد این تاپیک رو می زد، خیلی راحت بهش می گفتم ازدواج باید از روی منطق و عقل باشه، نه احساسات! :) می دونم...

    من نمی خواهم که به این رابطه برگردم. ولی نمی دونم چی کار باید بکنم که این قضیه از یادم بره.
    فکر می کنم اگر این بیماری او نبود و مثلاً ما با هم دعوامون شده بود و همه چیز تموم شده بود، تا به حال فراموشش کرده بودم.

    خدا رو شکر که اون موقع کار به جایی نرسید که بخواهیم با هم از احساساتمون صحبت کنیم و همیشه رسمی و با حفظ یک سری مرزها صحبت می کردیم، وگرنه که الآن حسرت این قضیه رو هم باید می خوردم.

  2. 12 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (چهارشنبه 11 مرداد 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    77
    Array

    RE: فراموش کردن او

    سلام حامد،

    تو پسر فوق‌العاده و خیلی‌ خوبی‌ هستی‌ اما کمی‌ زیادی احساساتی هستی‌!
    بخش عمده مشکلت از همین احساساتی بودن نشأت گرفته!

    اول چند سوال:


    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
    سلام
    فراموش كردن
    كار بسيار سختي هست...
    و نياز به انرژي زيادي داريد.
    و تمرين و برنامه منظمي را مي طلبد.
    انشاء الله كه بتوانيد قوي باشيد.

    1- برای فراموش کردن او چه برنامه ریزی کردی؟ در جهت این فراموشی چه تلاشی کردی؟

    ۲- عشق چه چیزی هست؟ تعریف حامد از عشق چیست؟

    ۳- فکر میکنی‌ یا فکر میکردی کسی‌ که تو میتوانی‌ او را دوست داشته باشی‌ و بنا به تعریف خودت عاشق او بشوی باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟

    ۴- آیا این دختر خانوم این مشخصات را داشت؟

    ۵- فرض کنیم او این بیماری را ندارد و کاملاً سالم هست، آیا حاضری با او ازدواج کنی‌؟ آیا مطمئنی این شخص برای تو مناسب هست؟

    اصلا، آیا مطمئنی میتوانی‌ او را خوشبخت کنی‌؟

    ۶- فکر میکنی‌ چرا به او احساس پیدا کردی؟

    حامد جان،

    من فکر می‌کنم، مشکل اصلی‌ شما به طور عمده بیماری ایشان نیست، در واقع بیماری ایشان بهانه‌ای هست برای اینکه گاه و بیگاه به او فکر کنی‌!

    او اگر بیمار هم نبود، باز هم منطقاً خود تو باید تصمیم به عدم ادامه رابطه می‌گرفتی! اما شک نکن باز هم در آن صورت بهانه‌ای پیدا میکردی تا باز به او فکر کنی‌!

    علت این هست که احتمالا این خانوم جز اولین ارتباط‌هات بوده و ناخودآگاه به او برای ازدواج دل‌ بسته بودی، حتی با اینکه هیچ همخوانی با تو نداشت!

    اگرچه میفهمم که الان ذهن تو سعی‌ در بت ساختن از او دارد و توجیه این مطلب که شما زوج کاملا مناسبی برای هم بودید، احتمالا بعضی‌ وقتها هم به خودت میگویی، دختر خوبی‌ بود ها!!! من لیاقتش رو نداشتم! به خاطر بیماریش رهاش کردم!

    در حقیقت سعی‌ در توجیه این مطلب داری که تنها دلیل قطع این ارتباط ضعف تو در پذیرش بیماری او بوده! در صورتی‌ که در واقعیت دلایل بسیار محکمتری برای قطع این ارتباط وجود داشته!

    همه اینها، فقط به یک علت هست، تو از فکر کردن به او لذت میبری! چون همانطور که گفتم با هدف اولیه ازدواج به او دل‌ بسته بودی!

    راه حل:

    ۱. به تصمیم درستی‌ که گرفتی‌ شک نکن!

    ۲. سعی‌ نکن او را فراموش کنی‌! چون امکان پذیر نیست!

    سعی‌ کن داشتن احساس به او را فراموش کنی‌!

    اصولأ ما انسان‌ها هیچ چیز را نمیتوانیم فراموش کنیم، بلکه تنها میتوانیم نادیده بگیریم!

    هرگاه خواستی‌ به او فکر کنی‌ یا به طور کلی‌ هر چیزی که در رابطه با او در ذهنت مطرح میشود، از تکنیک توقف فکر استفاده کن!

    به این معنا که، به افکار مثبتی که از او در ذهنت شکل می‌گیرد همیشه ایست بده و آنها را با دلایل منطقی‌ و واقعیاتی که سوال‌های بالا تخمین خوبی‌ از آنها به تو میدهد، جایگزین کن!

    احساساتی که الان داری تجربه میکنی‌، کاملا طبیعی هستند، و برای درمان آن، چیز عمده‌ای که لازم هست، زمان هست!

    گذشت زمان و استفاده همزمان از تکنیک توقف فکر، احساساتی را که در تو نسبت به این فرد شکل گرفته کمرنگ و پس از مدتی‌ محو خواهد کرد!

    اگرچه فراموش نکن، این زمان زیادی میبرد!

    تا کی‌؟

    اگر بخواهم صریح بگویم، در حقیقت تا زمانی‌ که مورد مناسب دیگری برای ازدواج پیدا کنی‌ که به دلت بشیند!

    موفق باشی‌،

    کامران

  4. 11 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    kamran2007 (شنبه 14 خرداد 90)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: فراموش کردن او

    سلام
    حامد65 از کاربران جدیدی هست که به تالار اومده
    میشه با اطمینان گفت کاربری هست که با مدت زمان کمی که عضو تالار شده
    از نظرات کارشناسان و مقاله ها درست ترین استفاده رو برده
    و بسیار موفق در تالار عمل کرده
    نظراتش در تاپیک ها از روی منطق و دلایل درست است
    موضاعاتی که عنوان می کنه و نکات ارزنده اش برای دیگران خیلی سودمند هست

    ======
    حامد گرامی
    شما هم مثل همه ، یک انسان هستی با تمام ویژگی هایی که مختصی آدم ها هست
    با یک عالمه عاطفه و احساس
    اگر این عاطفه و احساس را نداشتیم
    هیچ مشکلی نه در دنیا ایجاد می شد نه در آخرتمون
    می شدیم یه کامپیوتر
    که دقیقا از یک متد و روش پیروی می کنه و نتایج قابل انتظار رو میده
    ولی اگر اینگونه بخواهیم زندگی کنیم
    مثل فرشته ها
    اون وقت هیچ لذتی نمی بریم ، همه چیز خیلی عادی و تصنعی میشه ، کارها و اعمالمون بی ارزش میشه

    ارزش
    ارزش یعنی چی؟
    یعنی زحمتی که ما می کشیم
    سختی که به خودمون می دهیم
    مبارزه ای که می کنیم
    تا به اونچه می خواهیم و از روی عقل و منطق درست هست برسیم
    خوب احساسمون چی میشه این وسط
    آیا باید احساسات را ندید ه گرفت؟

    جمله خواندم که بسیار روی من تاثیر گذار بود

    "من نمی تونم احساسم رو تعیین کنم ، اما می تونم نحوه برخورد با اون احساس رو تعیین کنم "






    نقل قول نوشته اصلی توسط Hamed65


    من چند ماهی هست که مشکلی دارم که سعی کردم طوری وانمود کنم که وجود نداره. ولی مثل اینکه نادیده گرفتن یک مشکل و پاک کردن صورت مسئله کمکی به حل مشکل نمی کنه!

    چرا وانمود
    چرا پاک کردن صورت مسئله
    اینجا راهکاری که بسیار موثره
    پذیرش هست
    پذیرش چی؟
    پذیرش این واقعیت که من خانمی را که دارای بیماری ام اس هست را دوست دارم و بسیار بهش علاقمندم
    و در همین حال می پذیرم که ازدواج با این خانم به صلاح نه من هست و نه او

    پذیرش ، پذیرش ، پذیرش

    می گویند اول آدم فکر می کنه بعد عمل می کنه
    اما گاهی فکر به دنبال عمل نیز می آید
    یعنی اینکه ما عمل و کاری رو در پیش بگیریم کم کم اون کار و عمل عادتمون میشه و روی طرز تفکر ما اثر می گذارد



    ببینید الآن حدود 5 ماه از آن قضیه می گذره، ولی هنوز اتفاقات افتاده زیاد فکر من رو مشغول می کنند.

    با این فکرت مقابله نکن
    درصدد مبارزه نباش
    ولی برایش محدودیت تعیین کن
    مثلا اول صبح 5 دقیقه ، ذهنت میتونه به این افکار فکر کنه و بعد از تمام شدن اون مدت تعیین شده حواست رو پرت کن
    اگر دوباره به یادت اومد
    به فکرت بگو
    باشه برای فردا صبح و اون 5 دقیقه فردا
    به نظرم اگر مدتی این راه رو درپیش بگیری و کم کم به طور خیلی نامحسوس این مدت را کاهش دهی
    روزی میرسه که وقتی به یاد اون خانم میفتی تنها یک لبخند میزنی و از فکرش رد می شوی





    من متاسفانه سر این قضیه خودم رو به او وابسته کرده بودم و هنوز دارم جورش رو می کشم.

    این طرز فکر که داری جورش رو می کشه غلطه
    شما یه احساس شیرین و قشنگ عشق رو تجربه کردی
    با همه خوبی ها و بدی هایش
    و تجربه ای که بدست آوردی این هست که وابسته شدن به هرچیزی بد هست
    با این دید قضیه رو نگاه کن
    یعنی خودت رو محکوم نکن که داری تاوان پس می دهی



    ولی از طرف دیگه همیشه یک غمی در دل من هست که چرا او باید به این بیماری مبتلا باشه.

    همیشه از اینکه او چنین غمی داره زجر می کشم.

    برای من هم یه سئوال پیش اومده
    چرا توی این همه آدم روی کره زمین پدر و مادر تو باید از هم جدا بشوند
    چرا شاپرک جون باید اینقدر با خانواده همسرش مشکل داشته باشه
    چرا شیدا حاتمی باید توی خانواده ای رشد کنه مناسب نیست
    چرا بالهای صداقت باید این همه سختی توی زندگی اش ببینه
    چرا خانم آقای کلونی باید ازش دور بشه
    چرا بچه روزن باید بمیره
    چرا شاد باید توی سرش یه تومور داشته باشه
    چرا تلاقی باید یه زندگی با اون همه فراز و نشیب داشته باشه
    چرا
    چرا
    چرا

    زندگی یعنی همین

    وقتی قبول بکنیم زندگی آدم ها همین هست ،خیلی از مشکلات کمرنگ میشن





    حامد گرامی
    مشکل اصلی شما ، بیماری ام اس این خانم بوده و هست
    توصیه می کنم فیلم "طلا و مس" را که در خصوص همین بیماری هست ببین

    پستم طولانی میشه
    بقیه اش باشه واسه بعد ..


  6. 12 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (چهارشنبه 11 مرداد 91)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: فراموش کردن او

    حامد گرامي...
    خوشحالم كه يك آقا پسر با اينهمه احساسات لطيف مي بينم. اين ماجراي شما روزانه ممكن است براي صدها جوان اتفاق بيفتد و شايد درصد كمي باشند كه بتوانند به سلامت عبور كنند. بنظرم شما از اينكه صرفا بخاطر بيماري او، او را پس زدي كمي احساس عذاب وجدان داري اما تو يك انساني و انسان حق انتخاب دارد. هرگز مجبور نيستي باري بزرگتر از توانت برداري. ظرفيت محدود خود را در پذيرش مساله بيماري او بپذير و خودت را سرزنش نكن. با اين احساسات لطيف، ذره ذره آب شدن او در جلوي چشمانت به مراتب سختتر مي شد. بنظرم يك بخشي از اين مساله كه نتوانستي فراموشش كني بخاطر نوع زندگيت است كه با دختران ايراني كه مناسب تو باشند كمتر برخورد داري و درواقع تعداد انتخابهايت محدود است.
    روشي كه خود من در فراموشي لحظه هاي تلخ اينچنيني در پيش گرفتم را برايت بازگو مي كنم انشاءالله مثمرثمر واقع شود.
    * مي پذيرم كه دردي در دلم دارم. دردي كه مانند هر درد ديگري نياز به اين دارد تا زمان را پشت سر بگذارد و التيام يابد.

    سعدي به روزگاران مهري نشسته بر دل *** بيرون نمي توان كرد الا به روزگاران

    البته من با حرف آقاي كامران در اون قسمت كه گفتند تا كي خوب مي شوي؟ تا ورود فرد جديد، انقدرها هم موافق نيستم. چون خودم توانستم از طوفان چنين احساساتي بگذرم بدون اينكه فرد ديگري را وارد زندگي خودم كنم. البته آن عامل(ورود فرد جديد) بسيار موثر است و پروسه التيام و فراموشي سريعتر اتفاق مي افتد.
    * خيلي مهم است كه فكرت را از او منحرف كني. مثل يك دود كه اگر در سرت بپيچد و ادامه يابد تو را خفه مي كند.
    * بايد دلايل منطقي كارت را هميشه بنويسي و دم دستت بگذاري. انسان ذاتا فراموشكار است و يادش مي رود براي چه فلان تصميم مهم را گرفته و دچار ترديد مي شود. پس مهم است كه حتما دلايلت مكتوب باشد.
    * از حس عذاب وجدان و اگرها و اي كاش ها دوري كن و با واقعيتها زندگي كن. او بيماري دارد اگرچه همه ما درقبال هم مسئوليم و بايد به هم كمك كنيم اما نبايد اين كمك و احسان به پايه زندگي خودمان ضربه وارد كند. اگر از سر دلسوزي با او ازدواج مي كردي هم به خودت و هم به او ظلم مي كردي. به آيه اي از قرآن تورا ارجاع مي دهم كه مي فرمايد در بخشش نه آنقدر بسته باش كه دستت به گردن باشد و نه آنقدر سخاوتمند باش كه خودت محتاج شوي. اين يعني اعتدال در محبت و احسان. پس اگر به واقع نمي تواني او را با بيماريش بپذيري پس پرونده را در ذهنت و در همه زندگي ات مختومه اعلام كن. با او چت نكن. ارتباط را حداقل كن. احساسات آن دختر را دوباره شعله ور نكن.
    * به خودسازي توجه كن. كسي چه مي داند شايد آنقدر خودساخته و پر از معشوق واقعي(خدا) شدي كه حتي بتواني يك بيمار ام اس را هم بپذيري(برداشت نادرست نكن! اين جمله به معني ضعف تو در تصميمي كه گرفتي نيست. تصميم بايد با عقل و احساس توامان باشد).
    * برنامه هاي بلند مدت بريز و با جديت و پشتكار به آن بپرداز. فرصت سرخاراندن را از خودت بگير. در اوقات فراغت فقط خودشناسي و بس!
    درود به تو جوان دلاور ايراني

  8. 11 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (شنبه 14 خرداد 90)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مرداد 93 [ 22:12]
    تاریخ عضویت
    1390-1-04
    نوشته ها
    166
    امتیاز
    3,467
    سطح
    36
    Points: 3,467, Level: 36
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    386

    تشکرشده 356 در 119 پست

    Rep Power
    30
    Array

    RE: فراموش کردن او

    نقل قول نوشته اصلی توسط سرافراز
    [color=#000080]روشي كه خود من در فراموشي لحظه هاي تلخ اينچنيني در پيش گرفتم را برايت بازگو مي كنم انشاءالله مثمرثمر واقع شود.
    * مي پذيرم كه دردي در دلم دارم. دردي كه مانند هر درد ديگري نياز به اين دارد تا زمان را پشت سر بگذارد و التيام يابد.

    سعدي به روزگاران مهري نشسته بر دل *** بيرون نمي توان كرد الا به روزگاران

  10. 3 کاربر از پست مفید سبزه تشکرکرده اند .

    سبزه (یکشنبه 15 خرداد 90)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: فراموش کردن او

    آقا حامدددددد!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
    تعجب می کنم!!!
    تایپیک اولتون روتا امروز نخونده بودم.
    تو ذهنم شما رویه آدم قوی و منطقی می دیدم وازشما برای خودم یه الگوی بزرگ ساخته بودم.(ازروی شخصیتی که داشتی):(


    نمی دونم چی بگم تا آرومتون کنه ونمی دونم چطوری می تونم کمکتون کنم.
    ولی اینو خوب می دونم که توکل به خدا بهترین آرام کننده است.
    چیزی که من به وضوح تجربه کردم.
    حالادیگه خودمو دادم دست خودش.به قل معروف:
    هرچه ازدوست رسد نیکوست.(خدا)

  12. 3 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (شنبه 14 خرداد 90)

  13. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: فراموش کردن او




    به احساسي كه تجربه كرده اي احترام مي گذارم . با اويي كه شايد بدني بيمار داشت اما توانايي اين را داشت كه دست تو را در اين تجربه ي احساسي بگيرد و ....

    و اما حامد عزيز
    اين دو جمله در شرايط سخت زندگي خيلي به داد دل من رسيده است

    1-هيچ رويدادي اتفاقي نيست

    و همراستاي همين جمله

    2- هيچ چيز بي حكمت نيست

    تو حكمت اتفاقت را درياب . اين اتفاق و رويداد مال توست . حكمتش را كه دريافتي درونت با اين تصميم همگام مي شود و راهي مي شوي و ....

    درس اتفاق و رويدادت را خوب خوب بگير كه ديگر تكرار نشود مگر به يك آزمون ساده براي اينكه ثابت شود درست را گرفته اي و...

    بعد از گذر از اين مرحله و نزديكي با منطق افرينش و خالق

    من با نظر كامران موافق هستم . شما پسر معتقد و باايماني هستيد و مي توانيد به مرور وارد رابطه ي جديد ديگري جهت انتخاب و ازدواج شويد . انتخابي كه با معيارهاي شما همخواني داشته باشد .


    و اما همين جوري دلم مي خواهد اين شعر را از وحشي بافقي كه با خواندن تاپيك شما به ذهنم رسيد را بي دليل تقديم كنم


    اگر بر ديده ي مجنون نشيني
    به غير از خوبي ليلي نبيني


    و در نهايت

    الفباي دلت را دوست دارم

  14. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 14 خرداد 90)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 بهمن 00 [ 15:35]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    367
    امتیاز
    10,548
    سطح
    68
    Points: 10,548, Level: 68
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    811

    تشکرشده 815 در 286 پست

    Rep Power
    49
    Array

    RE: فراموش کردن او

    حامد عزیز سلام
    همه ما مشکلاتی داریم... همه ما درد هایی داریم ... می توانم بیام و حرف هایی که همیشه از روی عادت به همه میگیم به تو هم بزنم ( با وجود اینکه تو خودت هم مثل من هستی و همیشه دم از منطق می زنی) ولی ... واقعیت این هست که باید عشق رو نکشت... کشتن عشق گناه هست... شاید حرف من اتش عشقت را شعله ور تر کند ولی من نمی خواهم به تو بگویم عشق را بکش... له ش کن... این کشتن عشق برای تو که بسیار فهمیده هستی و مثل خود من احساساتی, بسیار وحشتناک هست... شاید دیگران موقعیت تو را درک نکنند و بگویند فراموش کن ولی به چه قیمتی؟
    می خواهم تحقیق کنی و ببینی که ایا راه علاجی دارد ؟ می خواهم تا اخرش تلاش کنی حامد جان... عشق یعنی همین
    باید منطقت کامل قبول کند که او مناسب تو نیست...

    شاید روانشناسان عزیز بیان و حرف من رو زیر سوال ببرند و بگویند از تو انتظار نداریم و.... ولی پاک کردن صورت مسئله چیزی را حل نمی کند ...
    در اخر باید بگم . وقتی خودم را در جای تو فرض می کنم .( اهی می کشم) و واقعا نمی دانم و نمی توانم و شاید هم نمی خواهم که عشق پاک رو نادیده بگیرم...
    من قبلا فراموش کرده ام ولی بسختی ... و با دلیل بسیار محکم و منطقی که سستی در این دلیل نبود ..
    حامد تو هم سعی کن ولی تصمیمی نگیر که بعدا پشیمان شوی
    یا علی

  16. 3 کاربر از پست مفید eng.aydin تشکرکرده اند .

    eng.aydin (شنبه 14 خرداد 90)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 تیر 97 [ 22:36]
    تاریخ عضویت
    1390-2-15
    نوشته ها
    144
    امتیاز
    7,721
    سطح
    58
    Points: 7,721, Level: 58
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,069

    تشکرشده 1,120 در 173 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: فراموش کردن او

    سلام آقا حامد

    راستش من تازه واردم و خودم هم دارم سعی می کنم از تجربه بقیه تو موارد مختلف استفاده کنم

    چیزی اضافه بر صحبتهای دوستان ندارم که بگم

    اینا بخشی از جملاتیه که تو یکی از تاپیکها خوندم ( اگه اشتباه نکنم از مدیر همدردی) که خیلی بدردم خورد و شاید تکرارش برای شما هم خالی از لطف نباشه :


    "اساسا اشتباه در اینه كه می خواهی ازش دل بكنی
    اشتباه اینه كه می خواهی فراموشش كنی.
    محبت و عشقی كه انسان نسبت به یكی پیدا می كنه عمیق تر از اینه كه بخواهیم با تبر و چكش بیفتیم به جونش تا آن را ریشه كن كنیم.

    پس چاره چیه!!!
    بپذیر این را كه علاقمند به خصوصیات انسانی ایشون هستید.
    و تجربه این عشق را در دلت پاس بدار.
    اما برای ازدواج ،‌مسائل جنسی و تولید نسل بستر مناسبی انشاء الله پیدا خواهید كرد.

    سعی نكن فراموشش كنی،‌ البته سعی نكن هم كه مرتب فقط به او و خودت فكر كنی و اینگونه منجر به رشد بیش از حد و تومور وار این رابطه شوی."



    اینم خودم اضافه کنم که اگه واقعا به این نتیجه رسیدین که برای هم مناسب نیستین خودتونو برای پایان دادن به رابطه سرزنش نکنید شما این حقو دارید

    عذاب وجدان نداشته باشید ولی با توجه به بیماریش از خدا براش خوشبختی بخواین

    شما فرد محکم و منطقی هستین

    براتون آرزوی آرامش می کنم

  18. 3 کاربر از پست مفید hadieh تشکرکرده اند .

    hadieh (شنبه 14 خرداد 90)

  19. #10
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فراموش کردن او

    سلام دوباره،

    وقتی این تاپیک رو زدم اصلاً فکر نمی کردم این همه جواب های خوب بگیرم. واقعاً از همه شما ممنونم!!

    من صحبت های شما رو 2-3 بار خوندم و باز هم بارها خواهم خواند.

    اول سوالهای آقا کامران رو جواب می دهم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط kamran2007
    اول چند سوال:
    1- برای فراموش کردن او چه برنامه ریزی کردی؟ در جهت این فراموشی چه تلاشی کردی؟

    ۲- عشق چه چیزی هست؟ تعریف حامد از عشق چیست؟

    ۳- فکر میکنی‌ یا فکر میکردی کسی‌ که تو میتوانی‌ او را دوست داشته باشی‌ و بنا به تعریف خودت عاشق او بشوی باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟

    ۴- آیا این دختر خانوم این مشخصات را داشت؟

    ۵- فرض کنیم او این بیماری را ندارد و کاملاً سالم هست، آیا حاضری با او ازدواج کنی‌؟ آیا مطمئنی این شخص برای تو مناسب هست؟

    اصلا، آیا مطمئنی میتوانی‌ او را خوشبخت کنی‌؟

    ۶- فکر میکنی‌ چرا به او احساس پیدا کردی؟
    آقا کامران از همدردی که با من کردی و همینطور جواب بسیار خوبت بسیار ممنونم.

    خب ما قبلاً هفته ای چند بار هم دیگر رو در دانشگاه می دیدیم. وقتی تصمیم به فراموش کردن او گرفتم، خدا هم کمک کرد که دیگه اون رو نبینم. همینطور دیگه در اینترنت هم با او صحبتی نکردم.
    با بودن در همدردی و بهره بردن از تاپیک های مختلف سعی کردم بفهمم که چرا این ازدواج اشتباه بوده. نتیجه خیلی خوبی هم گرفتم. واقعاً اگر همدردی نبود نمی دونم چی می شد.

    من از وقتی اومدم همدردی خیلی تغییر کردم. طرز تفکرم عوض شد.
    من قبلاً اطلاعاتم از ازدواج خیلی کم بود و هنوز هم کافی نیست.
    خب شما فکر کن اینجا دانشگاه می روی (البته فکر کنم خودت هم خارج از کشور هستی)،
    چند تا دختر ایرانی اینجا بودند، ولی اولاً از نظر سنی از من بزرگتر بودند و دوماً اکثراً حتی اسلام رو قبول نداشتند، چه برسه به اینکه بخواهند با من هماهنگ باشند.
    بعد این دختر به دانشگاه ما اومد.
    از همون اول شدیداً به سمت او کشیده شدم.

    اصلاً حتی شاید قبل از اینکه از شخص او خوشم بیاید، من کلی "امید" پیدا کرده بودم که بالاخره تونستم یکی رو پیدا کنم...

    امیدوارم تونسته باشم تا حدودی به سوالاتت پاسخ بدهم، کامران جان.



    نقل قول نوشته اصلی توسط kamran2007
    او اگر بیمار هم نبود، باز هم منطقاً خود تو باید تصمیم به عدم ادامه رابطه می‌گرفتی! اما شک نکن باز هم در آن صورت بهانه‌ای پیدا میکردی تا باز به او فکر کنی‌!
    الآن بعد از این چیزهایی که از همدردی یاد گرفتم، می دونم که این ازدواج به دلیل تفاوتهای مذهبی ما اشتباه می بود.
    خدا رو شکر می کنم. شکر می کنم که خودش مواظبم بود که یک تصمیم اشتباه نگیرم.

    باز هم ازت ممنونم کامران جان.

  20. 5 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (شنبه 14 خرداد 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.