راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
سلام
از دوستان عزیزی که در تاپیک قبلی با من همراهی کردن ممنونم
من واقعا اینجا الان به کمک احتیاج دارم و خیلی خیلی خوشحال می شم از نظراتتون
می دونم همه قصد کمک دارن و از همه هم ممنونم.
شیدا جان اون تاپیک بسته شد نتونستم برات بنویسم من دوست دارم دوستانم نظراتشون رو ارسال کنند ولی اونجا انقدر بحث بر سر نوع ابراز علاقه و افراط و تفریط بود که من واقعا سر در گم شدم یعنی الان واقعیت امر اینکه هیچ کاری با همسرم ندارم .چون احساس کردم به حد کافی براش وقت گذاشتم....از طرف دیگه می گم ممکنه الان که اون یکم دست از خود خواهی برداشته و جواب داده وقتشه که ادامه بدم و راضیش کنم!!!
دیشب که به من گفت بیا باهم حرف بزنیم ولی به شرط اینکه مهریه ات رو ببخشی ! منم باهاش خوب جرف زدم و گفتم دلیل این بخشیدن مهریه چیه؟اگر مانع می بینیش برای طلاق.بهت قول میدم که اگر ی روزی خدایی نکرده ازت جدا شم حتی جهزیه ام رو نمی برم.
ولی نیومد گفت هرچقدر فکر می کنم می بینم جایی واسه من تو اون خونه نیست
گفت از خونه بدم میاد. گفتم بریم بیرون حرف بزنیم خوب...گفت حال بیرون رفتن ندارم .
گفتم نیم ساعت بیا خونه بعدش برو.
گفت نمی تونم تحمل کنم اون شب احساس می کردم دارم خفه میشم احساس کردم هم دیوارای خونه دارن به سمت من فشار میارن.
منم براش اینارو نوشتم .نوشتم
خیلی حرفات برام خنده داره.طرز فکرت برام خنده داره.می دونم خودتم تو دلت می دونی که هیچ اتفاق وحشتناکی نیفتاده هیچی! تو حتی توضیحات من رو نشنیدی.
می گن طلا که پاکه چه منتش به خاکه
خیلی ناراحتم دارم دق میکنم نه از اینکه من رو گذاشتی و رفتی
از اینکه انقدر به خودت حرص الکی وارد کردی از اینکه به روحت و قلبت بیخودی فشار آوردی
از ی جریان کوچیک جنگ جهانی درست کردی
از کاه رشته کوه ساختی
اگر ارزشم برات در همین حده
من اصراری ندارم میرم خونه مادرم نه برای قهر یا ترس
برای اینکه تحمل خونه بدونه تورو ندارم
خوب شدی بهم خبر بده .
فعلا هم که خبری نداده!
خلاصه اگر ارزشم در همین حده حاضر نیستم چنگ بزنم واسه حفظ زندگیم
کار خودم رو کردم و بقیه اش رو می سپرم به خدا
فقط ی مساله می مونه و اونم اینکه اگر حاضر به حرف زدن شد نگم این همون نامزد قبلیم بود؟؟؟
مرا دوست بدار
اندکی،ولی طولانی
ویرایش توسط فرشته مهربان : سه شنبه 21 خرداد 92 در ساعت 17:01
علاقه مندی ها (Bookmarks)