21 سالمه...14 سالم که بود دوستام پسری رو که هربار بخاطرم میومد جلو پنجره رو نشونم دادن اوایل خیلی برام خنده دار بود هم حرفای دوستام راجب اینکه خیلی مغروره و خجالتیه هم دیدنش جلو پنجره. سه سال همین شکلی گذشت و بدون اینکه حرفی بزنه...همه ش فقط یه نگاه بود که کم کم منم دچارش شده بودم...عاشق نبودم فقط از اینکه میدیدم ازم خوشش میاد خوشم میومد...از یه طرف از اینکه هربار بیرون میومدم دوستام شرو میکردن به گفتن حرفای تکراری عصبانی بودم...تو این سه سال هم سر یه موضوعی پدرامون باهم اختلاف پیدا کردن...تا اینکه یکی از دوستام ازم خواست که من پیش قدم بشم و باهاش تماس بگیرم.یه ماه شمارش رو تو گوشیم نگه داشتم ولی اخرش زنگ زدم می خواستم بگم دیگه نیاد جلو پنجره ولی دست و پامو گم کردم اولین بارم بود تو همچین موقعیتی قرار می گرفتم.گفتم بهش اشتباه گرفتم در کمال ناباوری بهم گفت که اگه همونی هستی که من منتظرشم لطفا بگو ... اول فکر کردم شمارمو از قبل داشته ولی اینطور نبود اگه داشت تو اون سه سال حتما زنگ می زد.باورش کردم اما شش ماه طول کشید تا بهش علاقمند بشم و بعد از یه سال اشنایی فقط یبار همدیگرو از نزدیک دیدیم...تو اون یه سال نگرانیمون فقط اختلاف بین پدرامون بود...تا اینکه یه ماه بعد از اینکه همو دیدیم رفت...نه جلو پنجره خبری ازش بود نه وقتایی که اتفاقی تو کوچه همدیگرو میدیدیم بهم توجه میکرد...از رفتنش ناراحت بودم ولی میدونستم چون دوسم داره رفته می دونستم نمیخواد تو این رابطه اسیب ببینم...خیلیا بهم گفتن دیگه برنمیگرده ولی نمیتونستم اینو قبول کنم ...دو ماه یبار یا به مناسبتای مختلف واسش پیام میفرستادم یکم حرف میزد و بعد میرفت...تا این تابستون...بهش گفتم که خیلی صبر کردم که برگرده گفتم اگه واقعا منو میخواد حاضرم بازم صبر کنم ولی اگه نه فراموشش میکنم چیزی نگفت که نشون از برگشتنش باشه و ازش خداحافظی کردم...سه ماه پیش تویکی از سایتا اددم کرد و شرو کرد به چت کردن اوایل اهمیت ندادم تا قبل عید گفت که دوسم داره بازم برگشت الان بازم بعد از اونهمه مدت باهمیم ولی هنوز نگرانی مخالفت پدرامون خیلی اذیتمون میکنه...حالا نمیدونم چیکار کنم ایا این رابطه رو ادامه بدم تا وقتی که قصد ازدواج داشته باشیم یا نه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)