سلام اقلیما
راستش تا حالا که ایرادی نگرفته و چیزی نگفته ، فکر میکنم در حد روابط دوران عقد راضی باشه.
تشکرشده 491 در 147 پست
سلام اقلیما
راستش تا حالا که ایرادی نگرفته و چیزی نگفته ، فکر میکنم در حد روابط دوران عقد راضی باشه.
تشکرشده 18 در 13 پست
سلام مریم عزیز
من تاپیک شما رو خوندم ، واقعا متاسفم شدم . من روانشناس یا مشاور نیستم فقط تجارب شخصیم از زندگی مشترک و سختی هایی که کشیدم به من میگه بیشتر دقت کن . نمیگم جدا شو همین الان برو طلاق بگیر . اما ازت خواهش میکنم تاریخ عروسی رو به هر قیمتی که هست بنداز عقب تر . اصلا به صلاحت نیست چند هفته دیگه عروسی کنی و بری . مشکلات من توی دوران عقد یک هزارم تو هم نبود ولی الان که عروسی کردم گاهی پشیمون می شم. شرایط خونه پدرت هر چی که باشه مطمئنن بهتر از زندگی مشترک پر درد سر و ... است . ازت خواهش میکنم اشتباهی به این بزرگی مرتکب نشو و مواظب باش . دوران عقدت رو طولانی تر کن تا درست بشه و با کمک مشاوره حضوری سعی کن درستش کنی . اما برای شروع زندگی عجله نکن
راضیه 63 (سه شنبه 24 مرداد 91)
تشکرشده 491 در 147 پست
راضیه جان مرسی از همدلیت. خوشبختانه یا متاسفانه همچین امکانی وجود نداره چون سری پیش هم ما تاریخ عروسی رو به هم زدیم. اگه من بتونم حاضر جوابی نکنم (چون از 4 ،5 سالگی همینجوری بودم) و حساسیت و زودرنجیهامو کم کنم و همسرم رو همون جوری که هست بپذیرم(مثلا بدون ابراز محبت کلامی) امکان موفقیتم زیاده ،هرچند مطمئنم انجام این کارها خیلی هم سخته.باید خیلی دوندگی بکنم
ممنونم ازت عزیزم
در راستای از بین بردن این خصلتهام راهنمایی میخوام که ممنون میشم از دوستان اگه همراهی کنن.
تشکرشده 3,442 در 1,036 پست
مریم جان الان با هم آشتی کردید باهات تماس گرفت؟
راستی یه سری به تاپیک من بزن پست آخرم که بهار شادی و اقای baby برام گذاشتن در مورد ابراز احساسات کلامی گذاشتن که خالی از لطف نیست
eghlima (چهارشنبه 25 مرداد 91)
تشکرشده 8,998 در 1,493 پست
سلام مریم جان
دلم میخواد یک تشویق اساسی ات بکنم برای تلاشت واسه ساختن زندگیت
و یک تشویق هم بکنم بهار.زندگی عزیز رو برای این مشاوره های عالی و خوبش
پیرو صحبت های بهار عزیز
مریم جان شما تا اینجای کار هنوز خصوصیت های اخلاقی منفیت رو روش کار نکردی! هیچ چیز در این عالم نیست که
راه حلی نداشته باشه. تو همسرت رو انتخاب کردی چون دوستش داری. تاپیک های قبلیت رو بررسی کردم.
در مورد خصوصیات منفی خودت هم پیداست که خودت رو برتر می بینی و از کاه یک کوه می سازی و رفتار همسرت
هم پاسخی به همین کنش های شماست.
برای کاهش زودرنجیت مقالات معرفی شده در تاپیک زیر رو بخون و به واقع بهشون عمل کن :
خیلی زودرنجم؟!
برای یادگیری مهارت های زندگی مشترک حتما در کارگاه زیر شرکت کن :
کارگاه خانواده موفق
یادت باشه اگر به مردی عزت دادی احترام می بینی! این مکالمات درونی مزاحم رو هم با تکنیک های توقف فکر
ساکتشون کن و برای سازندگی عزمت رو شدیدا جزم کن! لینک های زیر برای کنترل افکار منفیت کمکت می کنه :
توقف فکر
برای ترافیک ذهنم پلیس گذاشتم!
برای خودت دفتری بخر و کارهات و رفتارهای همسرت رو در اون بنویس. ببین چه مواقعی خوشحال میشه از کارهات
یادداشتشون کن و برآیند مطالب رو جمع آوری کن تا به نتیجه برسی!
قالب ذهنی منفیت رو بشکن! همسرت فقط احترام و توجه تو رو میخواد! یادت باشه رتبه دانشگاهی و شغل و ظاهر
و موقعیت اجتماعی خوب برای زندگی مشترک کارساز نیست! مهم اینه که چقدر در مهارت های زندگی مشترک
توانمندی!
برای کنار گذاشتن عادات منفیت نظیر زودرنجی و ... راهکار بگذار برای خودت و هر وقت نتایج مثبتی داشت برای
خودت جایزه بخر و هر وقت کار منفی ای کردی خودت رو تنبیه کن!
روی عزت نفس خودت و اعتبار بخشی به همسرت کار کن!
تغییرات در بلند مدت رخ میده! پس اول خودت رو درست کن! بعد رابطت با همسرت رو درست کن و در نهایت به
رابطه همسر و خانوادت برس!
این "چشم گفتن" رو اکثر آقایون در ظاهر میگن چون به اقتدارشون کمک می کنه! اما در واقع خیلی باهات راه میان
اگه باهاشون راه بیای!
به مردت اقتدار بده نه محبت بی جا! به مردت عزت نفس بده اما نه با خواهش و التماس!
مردها عاشق زن هایی هستن که اعتماد به نفس و عزت نفس خوبی دارن و در عین حال مطیع و فرمانبردار و لطیف
و طناز هستن! اما یادت باشه مربی خانواده زنه! زن میتونه با سیاستش به ظاهر چشم بگه اما در واقع مردش رو
نا محسوس با ترفند هدایت کنه و تربیت!
دیدی مربی ها توی زمین به بازیکن روحیه میدن و تشویقش می کنن اما در عین حال هدایتش می کنن؟ نقش زن
هم توی زندگی همینه! حمایتگر و مشوق و آرامش بخش و در عین حال هدایت کننده مردش به شیوه ای مطلوب و
غیر مستقیم! همیشه باید با پنبه سر رو برید نه با گیوتین :)
به نظر من شما 2 نفر فقط بی مهارتین همین!
همدیگر رو دوست دارین و زندگیتون هم با کسب مهارت درست و زیبا میشه!
تا میتونی آگاهی هات رو بالا ببر.
موفق باشی
bahar.shadi (سه شنبه 24 مرداد 91)
تشکرشده 491 در 147 پست
سلام،
اقلیما جان آره آشتیم و من به شدت کنترل اوضاع رو به دست گرفتم که دیگه تنشی ایجاد نشه. همه پستهای شما رو دنبال میکنم و خیلی هم مفید بودن .مرسی.
بهار شادی چقد خوشحال شدم پست شما رو دیدم خیلی دوست داشتم راهنماییم کنید،کاش اینجوری به همه آرزوهام میرسیدم خییییلی خوب بود و قول میدم که مو به مو بخونم و استفاده کنم.
فقط چیزی که بابتش نگرانم اینه که این قطع رفت و آمدش به خونه ما نشه براش یه عادت،اصلا این رو دوست ندارم نمیدونم چطوری اوضاع رو رو به راه بکنم،به نظرتون بگم مثلا پدرم باهاش تماس بگیره واسه افطار دعوتش کنه؟ میترسم بگه نمیام و اوضاع بدتر بشها
maryam1363 (چهارشنبه 25 مرداد 91)
تشکرشده 4,874 در 1,141 پست
مریم جان خیلی خوشحال شدم.
فقط یادت نره الان که همه چی تغییر کرده باید حواست باشه که این تغییرو حفظ کنی
حفظش خیلی مهم تر از خودشه.لینکهایی که بهار گذاشته حتما بخوون .مطالب زیادی تو سایت هست مرتب بیا و استفاده کن.
موفق باشید
گلنوش67 (چهارشنبه 25 مرداد 91)
تشکرشده 8,998 در 1,493 پست
نوشته اصلی توسط گلنوش67
سلامی دوباره مریم جان
تو به من لطف داری عزیزم. این جمله گلنوش رو برای خودت بنویس و یک جا جلوی چشمانت بچسبون تا
به خاطر بسپاری حفط تغییرات از خود تغییر مهمتره و حتی سخت تر. درست مثل یک رژیم غذایی میمونه
شخصی که میخواد لاغر شه در دوران رژیم کارش زیاد سخت نیست اما پس از رژیم و حفظ اون وزنه که
مهمه چون باید یک عمر حواسش به این تغییر باشه. کار تو هم دقیقا همینطوره گلم.
باید بدونی زندگی تو بن بست نیست و همیشه راهی هست.
ببین مریم جاننوشته اصلی توسط maryam1363
همیشه یک حقیقت وجود داره و اونم اینه که باورها و تلاش های درست ما ، ما رو به اهدافمون میرسونن
الان اولویت 1 شما همسرت و حفظ زندگیته! پس فعلا نگران مسائل دیگه نباش.
الان اصلا موقعیت مناسبی برای تعامل بین پدر شما و همسرت نیست گلم. هنوز دریا آرام نشده و هوا
هنوز طوفانیه. پس با کسب مهارت کمی فضا را تلطیف کن و اجازه بده همسرت آرام بشه! اجازه بده
همسرت باور کنه که داری بهش احترام میگذاری فقط به خاطر خودش و زندگیتون و بگذار فعلا همسرت
فقط حس کنه مرد مقتدر خونه شماست و اولویت اول شما.
بانک عاطفی همسرت رو به شیوه درست (تاکید می کنم به شیوه درست نه با محبت بی جا و افراطی)
پر کن و بگذار بیاد سمتت. وقتی اومد سمتت با کمال میل پذیرا باش (توصیه های بهارزندگی رو به کار ببر)
و بگذار اون هم بهت محبت کنه. وقتی رابطتون مبتنی بر احترام و محبت شد و پایدار شد این تغییر وظیفه
بعدی تو شروع میشه! باید به خانوادت نشون بدی که خوشبختی. باید این باور رو در اون ها به وجود
بیاری که به همسرت احترام بگذارن و تحقیرش نکنن و بهشون یادآور بشی که عزت گذاشتن اونها به
همسرت در واقعا محبت به دخترشونه. وقت خانوادت رو آماده کردی نوبت همسرته!
اون اگر ببینه تو غمی در دل داری حتما علتش رو جویا میشه و اونوقت تو می تونی با پیش کشیدن
درست مسئلت بگی مثلا پدرم همیشه تو رو مثل پسرش دوست داشته و من ناراحتم که بین شما
فاصله افتاده. احساساتش رو تحریک کن. مثلا بگو پدرم می گفت دلم برای همسرت تنگ شده و دوست
دارم بازم پیش ما بیاد و ما هم بیایم پیشش.
مطمئن باش اگر به دلش راه بیای و اصراری به چیزی نداشته باشی و با سیاست بری جلو به دلت راه
میاد. البته الان وقتش نیست. بگذار به وقتش و تا اون موقع حساسیت زدایی کن و هیچ حرفی از خانواده
پیش همسرت نزن تا حساسیتش کم بشه.
در خلال مراسم عروسی حواست باشه از خانوادت مکدر نشن چون در اینجور مواقع دلخوری زیاد پیش
میاد.
نکته آخر هم اینکه سعی کن خیلی حساس نباشی به حرف ها و رفتارها توی زندگی!
مثلا همسرت و مادرش با هم بحث می کنن ، شما هم با یک ترفند خودت رو وارد بحث کن و باهاشون
همکلام شو و حتی برخی جاها تاییدشون کن و بهشون گوش بده! این یک هنره که باید در خودت تقویت
کنی. خدا به ما برای همین 2 گوش داده و یک زبان تا بیشت گوش بدیم و کمتر حرف بزنیم!
سعی کن دست از قضاوت آدمها برداری. مثلا یعنی چی همه فکرشون توی این چیزاست؟ این قضاوته و
قضاوت اصلا کار خوبی نیست.
امیدوارم زندگیت روز به روز به سمت بهبودی بره. راستی یادت باشه همسرت رو درک کنه اگه گاهی
خسته است و حاش خوب نیست.
موفق باشی.
bahar.shadi (پنجشنبه 02 شهریور 91)
تشکرشده 491 در 147 پست
باز هم مچکرم.شما درست میگین،وقتی با دل همسرم راه میام اونم بهتر عمل میکنه و همین شده انگیزه قوی برای تلاش من. خوشحالم که عرصه رو خالی نکردم و برای زندگیم میجنگم.بذارین برای خودم دست بزنم،چون واقعا از من بعید بود این همه پیگیری
حرف گلنوش جان هم خیلی دقیق بود،برای حفظ نتیجه هم تلاش میکنم.
دارم کاری که شما میفرمایید رو انجام میدم یعنی ابدا اسمی از خونواده م نمیارم که حساس نشه،دارم سعی میکنم همسرم رو به خاطر خودش دوست داشته باشم و نه به خاطر خودم، امیدوارم حالا که این راه درسته خدا هم کمک کنه نتیجه هم درست باشه
در رابطه با دعوت پدرم: چون دیدم ظرف چند روز آینده به مناسبت عید فطر مادرشون برام کادو میارن فکر کردم فرصت مناسبیه که دعوتشون کنه،ولی اگه نظر شما روی صبر کردنه باشه چشم صبر میکنم.
راستی لطف میکنید بگید چطوری بانک عاطفی همسرم رو پر کنم که نشه محبت بیجا؟؟؟؟
maryam1363 (سه شنبه 31 مرداد 91)
تشکرشده 8,998 در 1,493 پست
اول یک تشویق برای پیگیری هات بکنم
محبت افراطی یعنی اینکه زیاده از حد به افراد محبت نکنی. مثلا وقتی شخصی کار غلطی می کنه تاییدش نکنیم و با
سکوتمون به نشانه اعتراض ، مخالفتمون رو نشون بدیم.
روی رفتارهای غلط دیگران صحه نگذاریم.
بیش از حد و افراطی مهربونی و محبت بهش نشون ندیم که مخاطب دچار توهم بشه. وقتی محبت می کنیم فضایی
ایجاد کنیم که مخاطبمون هم بیاد سمتمون و محبت کنه بهمون.
ابراز محبتمون طوری نباشه که در ما ایجاد توقع کنه و یا خستمون کنه.
یک فضای خلوت و حریم خصوصی به مخاطبمون بدیم که درش احساس راحتی بکنه نه اینکه با محبت بیجا خفش
کنیم و دائم دنبالش باشیم.
پس :
وظایفت رو انجام بده با آرامش و مهربانی و محبت و احترام فراوان اول به خودت ، بعد به همسرت و بعد خانوادش!
کاری کن که احترام گذاشتن رو یاد بگیره به طور غیر مستقیم.
متین و صبور و بسیار دلبر باش و براش جای محبت کردن بگذار.
به قول بهار تو وقتی میتونی ملکه قلب همسرت باشی که بهش احساس پادشاهی بدی!
بهش افتدار و عزت نفس بده.
اینا میشه محبت به قاعده که افراد رو متوقع و متوهم نکنه و قدر دان باشه.
مقالات سایت در این رابطه خیلی میتونه کمکت کنه.
bahar.shadi (پنجشنبه 02 شهریور 91), sara.s (شنبه 31 فروردین 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)