سلام
من همیشه تاپیکهای شما را دنبال می کنم و برام جالب بود که توی این دو سه سالی که در مورد همسرت تاپیک می زنی و مشکلت را مطرح می کنی، ذره ای به توصیه های هیچکدوم از دوستانی که براتون کامنت می ذاشتن توجه نکردید و نمی کنید.
توی همین تاپیک ببین آقای سوشیانت چی گفته به شما
خانم فکور چی نوشته
و بقیه دوستان
احساس شما و پدر مادرتون در مورد همسرتون این هست که یه غلام زرخرید آوردید تو خونه که باید به حرف شما بشینه و به دستور شما پاشه!
تنها چاره شما اینه که طلاق بگیری بشینی ور دل مامان بابات و چهارتایی خوش باشید.
با هر کس دیگه ای هم ازدواج کنی همین می شه. هیچ مردی غلامی پدر شما را قبول نمی کنه.
پدر و مادر شما چرا با کس دیگه ای رفت و آمد ندارن؟
چرا وقتی همسرت گفت می خوام بچه ام را بذارم خونه مامانم گفتی نمی خوام اون بزرگش کنه و اخلاق و تربیت خانواده ات را قبول ندارم
اما مادر خودت و اخلاق و تربیتش خوبه؟
فکر می کنی با این حرف به همسرت لطف کردی؟ فکر می کنی این توهینی که بهش کردی به این راحتی ها قابل رفع کردن هست؟
شما با تمام کارهات و رفتارهات، همسرت و خانواده اش را تحقیر می کنی و بهش توهین می کنی،
انتظار داری ایشون شیفته رفتار دیکتاتورانه مامان بابای شما بشه؟
هر چی اونا دیکته کردن همسرتون بگه چشم ؟
همسر شما بیمار نیست فقط اقتدار لازم برای برخورد با خانواده شما و شما را نداره
برای همین در مقابل توهینهای عملی شما و خانواده ات پرخاشگری و توهین کلامی می کنه.
# 11
دوست عزیز شما وقتی توانایی نگهداری از بچه ات را نداشتی نباید بچه دار می شدی.
وقتی خانواده شما حریم و استقلال نداره باعث تنش می شه، خونه باید آرامش داشته باشه، نه این که هر روز صبح یه غریبه (مادر شماست، اما برای همسرت اونقدر از نظر احساسی و عاطفی نزدیک نیست و سخته براش) بیاد خونه ات، ظهر که می ری باز اونجاست، شب باید بری بچه ات را از خونه دیگران برداری و ... حرف همه رابشنوی و به همه نازکتر از گل نگی که بچه ات را نگه می دارند و .... خب این می شه عامل اختلاف، دردسر، بگو مگو ...
اون لحظه ای که مادر شما به همسرت گفته میوه نخریدین را تصور کنید. واقعا سخته یکی تو خونه ی خودش این سوال ازش بشه.
همسرتون راست می گه. منم بودم بهم برمی خورد. چه برسه به یک مرد.
ایشون یا پول همراهش نبوده، یا دلش نخواسته یا هوا گرم بوده نمی خواسته خرید زیاد کنه یا ..... هر دلیلی، مهمون بهش بگه میوه نخریدی !!!!
همسرت وقتی پول نداره یا به مشکل برمی خوره مطمئنا برای نجات از اون شرایط به شما می گه از پدرت بگیر
هر مرد دیگه ای هم بود با این سیستم شما و خانواده ات که از زمان عقد با تزریق پول و ساپوزت همسرت را سرپا نگه داشتین، شاید تو سختی همین حرف را بزنه
ولی عواقبش را هم در نظر بگیر.
الان هم اگر بخواهی این عادت غلط را از زندگیت بیرون کنی خیلی ازت انرژی می گیره. چون همسرت این لطفها را به چشم وظیفه می بینه و سخته که از سرش بندازی.
عزیزم
شما دو تا آدم بالغ و عاقلید که تصمیم گرفتید ازدواج کنید و زندگی مستقل تشکیل بدید.
نه این که از همه نظر (مالی و بچه داری و ... ) از والدینت کمک بگیری.
همسایه ها یاری کنید ....
#9
شوهر شما می خواسته زندگی کنه، طبق برنامه خودش هم مبلغی پول داشته که باهاش خونه رهن کنه و بقیه هم خرج عروسیش.
شما گفتید ما برات خونه میخریم !!!!!! پولت را هم خرج عروسی کن.
ایشون پولش را خرج عروسی کرده اما الان بسیار احساس بدی داره که تو خونه پدر شما می شینه.
این که گفته بود به نامم کن، برای این بوده که حس بدی که داشته شاید کمتر بشه.
فکر می کرده شاید اونطور خونه مال خودشه و این حس بد از بین می ره.
اشتباه می کنه که فکر می کنه با بنام زدن خونه موضوع براش حل می شه، ولی نمی دونه باید چیکار کنه.
و از طرفی هم فکر می کنه گول شما را خورده که استقلال نداره و داماد سرخونه شده.
دائم با خودش جدال داره که کاش پولم را می دادم خونه رهن می کردم و اینطور خودم را تحقیر نمی کردم. برای همین هم به شما می گه مگه من غلام تو و خانواده ات هستم؟
فکر می کنه با این کاری که کرده آزادیش را از دست داده.
شما هم که به جای درست صحبت کردن، دائم وعده دروغین می دی.
برای چی می گی حالا فعلا پیچوندمش و گفتم وقتی بابام به نامم کرد، به نامت می کنم؟؟؟؟؟؟
از اونطرف هم می گی حامله شدم گفتم بریم خونه نزدیک بابام رهن کنیم.
شما که می گی بابام گفته نمی ذارم بری خونه رهنی بشینی و بخاطر همین کل زندگیت را به هم ریختی و رسوندی به این مرحله،
چطور حالا می تونی بری خونه رهنی بشینی؟
بریم نزدیک خونه بابام یعنی چی؟
شوهرت از این که آویزون شما و خانواده ات شده (ناخواسته و با برنامه شما) از خودش متنفرررره !
باز می گی بریم نزدیک بابام چون من حامله ام؟
جایی که الان ایستادید، اگر دو قدم شوهرت اومده باشه تا برسید به این نقطه، ده قدم شما و بابات اومدید.
اگر رفتارت را اصلاح نکنی بدتر هم میشه.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 28 اردیبهشت 95 در ساعت 15:10
علاقه مندی ها (Bookmarks)