به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 37
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    ممنون از نظرات دوستان... قبلا در مورد خانواده همسرم گفته بودم یه چیزایی والا اونا اصلا اهل رفت و آمد نیستن عید نوروز و عید غدیر می بینیمشون...باورتون میشه مادرشوهرم با وجودیکه من اکثر عیدها زنگ میزنم بهش تبریک میگم یک بار تا حالا خونه ما زنگ نزده به موبایل شوهرم هر روز زنگ میزنه البته..در ضمن چون کار شوهرم آزاده و مغتزش نزدیکه خونه مادرش اکثر روزها خودش میره سر میزنه.مادرش با سه تا دختر مجرد سن بالا و یه پسرش زندگی میکنه..اصلا هیچ زنگی و رفت و آمدی نیس انگار نه انگار نوه دارن و بخان ببیننش..البته شوهرم میگه من اینطوری راحتترم دوری و دوستی.من دو تا برادرشوهر دارم و دو تا خواهر شوهر دارم که ازدواج کردن..کلا روایطشون سرده و حس میکنم تصنعی همدیگرو دوست دارن نه قلبی که دقیقا نقطه مقابل خانواده کم جمعیت و صمیمیه ماست. من به خاطر شاغل بودنم و کوچیک بودن فرزندم مادرم خودش قبول کرد که چندروز صبح تا ظهر میاد پیش بچه ام دو روز هم من میرم اونجا که اکثر مواقع همسرم میاد دنبالمون و به پدر و مادرم سر میزنه...البته بعد از این قضیه بهم گفت خواستی بری خودت میری خودتم برمیگردی من اونجا نمیام دنبالت....
    هر وقت شروع میکنه به فحاشی و ناسزا من فقط سکوت میکنم و سرم رو گرم میکنم بمیرم برای بچه ام که این چیزا رو میشنوه.....به خدا دیگه خسته شدم.....من دیروز صبح فقط بهش بیست تا اس ام اس دادم تمام جوابای حرفاشو بسیار محترمانه دادم و دلیل و برهان اوردم که سوء برداشت کرده شارژ نداشت که جواب بده!!!
    ولی عصر که اومد خونه در رابطه با حسابداری مغازه که من دو روزه انجامش میدم بحثمون شد منم جوابشو دادم و کلی براش گرون تموم شده بود که جوابشو دادم اونم گفت صبرم داره لبریز میشه نزار طلاقت بدم بچه رو ازت بگیرم بفرستم پیش همون بابای فلان فلان شدت........و من سکوت کردم
    دیروز بهم گفت تنها در شرایطی بابات رو میبخشم که بیاد ازم معزرت خواهی کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!آخه این حرفه......من چی باید جوابشو بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    از طرفی خانوادم و مخصوصا بابام خیلی از دستش شکاره چون واقعا بی احترانیه بزرگی کرد

    - - - Updated - - -

    باید برم پیش روانشناس یا روانپزشک؟
    از کجا میتونم یه مشاور منصف و اهل فن پیدا کنم؟
    هر وقت نگاش میکنم و یادم میره سمتش یاده تمام فحش هایی که به خانواودم داده می افتم و حالم ازش بهم میخوره......نمیدونم فقط امیدوارم اصلاح بشه و الکی وقتم و زندگیم رو تلف نکنم براش
    ویرایش توسط abs : دوشنبه 20 اردیبهشت 95 در ساعت 08:14

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    خسته شدم اینقد نی نی به لالاش گذاشتم...شاید نباید صبوری میکردم اینقد..هر پیشنهادی دوستان دادن رو انجام دادم یکی بحث اخلاق مزخرف و بدبینی و مغروریشه یکی بحث فحش دادنش......اخه کجای دلم بزارمشون..........به خدای محمد نمیدونم به چیش مینازه نه کار درست و حسابی داره نه تحصیلات بالا نه پول نه خانواده درست و حسابی.......تا سکوت میکنم و ناراحت باشم تو خونه هم میگه چیه ناراحتی برو خونه بابات من همینم که هستم........دوباره دو دقیقه بعد میگه من با تو مشکلی ندارم بابات چرا این حرفو زد!! من از اونا خوشم نمیاد ما زندگیه خودمونو داریم....یکی بشنوه فکرمیکنه مامان بابای من همش تو زندگیه ماان..نه به خدا.....فقط بهونه مسخره میاره..تربیتش خرابه دوست داره همه بله قربان گوش باشن و خودش رو از همه بالتر میدونه مادرش بهش یاد نداده که باباجون گاهی اوقات تو مقصری و باید کوتاه بیای....بهش یاد نداده فحش دادن بده و تحقیر کردن بدتر...من از گل به مادرش نگفتم تا حالا جلو خودش ولی اون بدترین فحش ها و تحقیرها رو نثار خانواده من کرده....آخه میشه با این مرد زندگی کرد و دختر دو ساله رو بزرگ کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    42
    Array
    من فکر میکنم از اول منفعل بودید. احتمالا روزهای اول که به مرور فحاشی رو شروع کرد اگه ساکت نمیموندید و سکوت نمیکردید، اینطور جرات و جسارت پیدا نمیکرد تا فحشها رو ناموسی کنه.
    امیدوارم دوستان کمک کنن مشکلتون حل بشه.

  4. کاربر روبرو از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده است .

    abs (سه شنبه 21 اردیبهشت 95)

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    هیچ کدوم از دوستا ن نظر دیگه ای ندارن؟ خواهش میکنم کمکم کنید

  6. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    41
    Array
    خانوم محترم شما خیلی شوهرتون رو قاطی خانوادتون کردید و این اشتباهه

    1 ضرب المثل خوبی داریم : نه به این شوری شوری نه به این بی نمکی یا دوری و دوستی

    بنظر من شوهر و داماد رو باید نه خیلی نزدیک کرد به خانواده نه خیلی دور ، حد تعادل و وسط با حفظ حرمت ها و حریم ها

    این قاطی شدن شما باعث شده خیلی حریم ها و حرمت ها از بین بره و باعث خیلی مشکلات و دلخوری و حرف و حدیث و... بشه

    بعنوان مثال ، هم خودتون گفتید اینکه پدرتون به ایشون میگه بیا تو سایه بشین سرت درد میگیره یا اینکه لفظ آقا پسر رو در مورد شوهرتون بکار میبرن این باعث میشه که در قدم اول اینکه این حسو به 1 مرد منتقل میکنه که ایشون بچست و قدرت تصمیم گیری نداره و پدرتون باید به ایشون بگه چه کاری براشون خوبه یا نه؟ و بیان تو سایه بشین !
    و این برای 1 مرد خیلی سنگینه و ضربه خیلی بزرگیه وخط قرمز هر مردی هست و این توهین و زیرسئوال بردن بزرگی برا هر مردی حساب میشه

    و اینکه از لفظ آقاپسر پدرتون استفاده کردن ، معنی خوبیرو تداعی نمیکنه و احسانس بچه بودن و کوچک بودن رو منتقل میکنه به هر مردی حتی اگه ایشون مجرد بود ، پس حس بی احترامی و تمسخر و کوچ شموردن رو به شخص منتقل میکنه

    این دلخوری و نارحتی ها جمع میشه و اندک اندک جمع گرد وانگهی دریا شود و چشم باز میکنید می بینید بخاطر هیچی زندگی و صمیمیت و حرمت و... ازبین رفته

    بخاطر 1 پیک نیک کلی کدورت و بی احترامی به 2 طرف پیش اومده ،چه سودی و تفریحی از پیک نیک با خانوادتون بردید؟ سود و منفهتشو بزارید 1 طرف و مضرراتشو بزارید 1 طرف ؟

    ولی اگه پیک نیک رو نمی رفتید هیچ اصطکاکی بین شما و خانوادتون و شوهرتون با پدرتون و خانوادتون و.... پیش نمیومد و....

    منظورم این نیست که تفریج نکنید یا ... منظورم اینکه رو ارتباطتون با همسرتون و سیاست های خانومانه و زنانه کار کنید و فضا و محیط 2 و 3 نفره باوشوهرتون و بچتون ایجاد کنید و سیستم زندگیتون رو تغییر بدید


    در اینکه رفتار ایشون و نوع رفتار و تربیتشون اشکال داره بحثی نیست ولی شما نمیتونید اخلاق و تربیت ایشون رو تغییر بدید و شخصیت و اخلاق ایشون شکل گرفته منتها شما میتونید با تدبیر و مدیریت و ترفند چالش و فرمایش رو کم کنید و به حداقل برسونید و اگه بتونید درست مدیریت کنید و ایشون رو به آرامس برسونید ، کم کم این آرامش برای ایشون نهادینه و اپیدمی میشه و بهش عادت میکنن و مداوم میشه

    من فکر میکنم مشکل اصلی شما ، تفاوت دیددتون به زندگی و نوع اخلاق و تربیت و خصوصیت اخلاقیتون هستش و عدم مهارت زناشویی 2 طرف و عدم بکار بردن سیاست های زنانه شما

    بنظر من به شخصه ، دوری و ودوستی

    ارتباطتون رو با خانواده خودتون و ایشون کم رنگ و در چارچوب احترام و سر زدن باشه ( به پیک نیک ، بیرون رفتن ، مسافرت ، تفریح و... نرسه ) و رو رابطه خودتون و شوهرتون و خط قرمزاتون و خط قرمزای شوهرتون کار کنید
    که بتونید چسب زندگیتون رو قوی کنید و ارتباط صمیمی و گرمی داشته باشید و مهارت های زندگیتون رو بالا ببرید

    متاسفانه خانوم ها ومخصوصا خانواده خانوم ها ( الخصوص مادرشون ) فکر میکنن که اگه با دامادشون صمیمی و رفت امد و نزدیک بشن همه چی اکی میشه و دامادشون احساس شوالیه میکنه

    و خیلی تلاش میکنن که داماشون به خانوادشون نزدیک بشه و صمیمیتی با مارشون ایجاد بشه و باهم مسافرت برن باهم خرید برن ، غذای سوبله برای داماد سرو کنن و...


    در صورتی که هرچی بیشتر تلاش کنن (غیر از 1 سری استثنا ) برای دامادشون بیشتر انرژی منفی و دور شدن بهشون دست میده ( چون مردا در هر صورت بیشتر دوست دارن تو زندگیشون استقلال و قدرت داشته باشن و احساس مردونگیه و قدرتشون قویتر شه نه تضعیف ) و کلا مردا از چیزی ازسمت سوم شخصی فشار و نیرویی بهشون وارد شه در برابرش مقاومت میکنن و میجنگن و هیچ وقت تمام و کمال زیر بارش نمیرن حتی اگه چاره نداشته باشن

    حالا اون خانواده خانومشون باشه یا طلا باشه هرچیزه دیگه ای

    1 جورایی احساس منفی و استعمار بهشون دست میده



    مگه خودشون بخان به خانواده همسرشون نزدیک بشن که براش تلاش میکنن و بحثش جداست

    آقایاون با 1 چشم و بوس و ناز و عشوه نرم میشن وبا 1 دفاع و مبارزه میشن آرنولد ، این خیلی مهمه

  7. 2 کاربر از پست مفید mercedes62 تشکرکرده اند .

    sara 65 (پنجشنبه 30 اردیبهشت 95), شادی ظهوریان (دوشنبه 27 اردیبهشت 95)

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    ممنون دوست عزیز از نظرتون....باهاتون موافقم تا حدودی .......همسره من یه بدی داره اونم اینه که نمک نشناسه و تمام خوبیهای یه آدم رو با یه بدی از یاد میبره....خانواده من به من وابسته ان چون کسی رو ندارن ما کلا دو تا بچه ایم که خواهرم از من کوچکتره و ازدواج نکرده و چون خیلی بچه منو دوست دارن دلشون پر میزنه که با ما برن بیرون که شوهر من فقط فکر یه بهونس که سرش دعوا بگیره

  9. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    41
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط abs نمایش پست ها
    ممنون دوست عزیز از نظرتون....باهاتون موافقم تا حدودی .......همسره من یه بدی داره اونم اینه که نمک نشناسه و تمام خوبیهای یه آدم رو با یه بدی از یاد میبره....خانواده من به من وابسته ان چون کسی رو ندارن ما کلا دو تا بچه ایم که خواهرم از من کوچکتره و ازدواج نکرده و چون خیلی بچه منو دوست دارن دلشون پر میزنه که با ما برن بیرون که شوهر من فقط فکر یه بهونس که سرش دعوا بگیره
    بله به حرحال هرکسی 1 سری صفات مثبت و منفی داره

    ولی شما سیاست های زنانه و کار کردن رو خودتون میتونید رو ایشون تاثیر بزارید


    من خانوم هایی رو دیدم که با سیایت های خانومانه و زنانه ، قاتل و زورگیر چنتا محلرو مثل موم تو دستش

    در مورد وابستگی خانوادتون هم قابل درکه منتها میتونید خط قرمز تعیین کنید و تایم و شرایط رو به شکلی ترتیب بدید که حساسیت برا شوهرتون و خانوادتون ایجاد نشه و اصطکاکی بین 2 طرف ایجاد نشه

    منطقی نیست که شما بخاطر وابستگی خانوادتون تو زندگیتون فرسایش و اصطکاک ایجاد کنید

    اینا با چاشنی مدیریت همش قابل حله

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    چطور می تونم مدیریت کنم و خط قرمز تعریف کنم.میشه بیشتر راهنماییم کنید ممنون

  11. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام
    دوست عزیز با این تعریفی که شما از بیمار دارید حداقل 50 درصد افراد بیمار هستند
    خوب همسر شما حساس هستند

    دو تا راهکار بهت پیشنهاد میدم
    اول اینکه حساسیتهای ایشون رو در نظر داشته باش و در زمانهایی که توی خانوادتون هستید سعی کن جلوی یک سری دلخوریها رو بگیری به عنوان مثال خود من مادرم بعضی وقتا خیلی ایراد میگیره و اصطلاحا غر می زنه در چنین مواردی به شوخی جدی به مادرم اعتراض می کنم مطمئنا بعد از گفتن یا اعتراض من اگر حتی ایشون به همسر من غر زده باشه دیگه همسرم ناراحت نمیشه

    ولی اگر بایستم و گارد بگیرم و هر حرف درست و غلطی که خانوادم زدن بگم درسته دراون صورت همسرم حساس تر میشه و محیط منزل ما براش عذاب آور میشه شما هم بخشهایی از رفتار پدر مادرت که همسرت رو اذیت می کنه کشف کن و سعی کن جلوی اون رفتارها رو بگیری یا حداقل همون وقت به اون موارد با لحنی که پرخاشگرانه نباشه اعتراض کنی اگر میخوای رابطش با خانوادت خوب باشه باید کاری کنی محیط منزل پدریت برای همسرت جذاب و شادی اور باشه نه جهنم و تلخ

    مهمتر اینکه وقتی از چیزی ناراحت میشه حالا اگه موردش خیلی هم ناراحت کننده نبوده ولی ایشون ناراحت شده به هر حال کمی همراهیش کن بگو درسته که پدرم منظور بدی نداشت ولی به نظر من هم بهتر بود با یه جمله بندی بهتر اینو به شما می گفت همراهی و همدلی برای این موارد مثل آب روی آتیش میشه بعدا که عصبانیت ایشون فروکش کرد بهش بگو درسته که خیلی وقتا ممکنه اطرافیان رفتارهاشون باب میل ما نباشه ولی خیلی دلم میخواد در صورتی که ناراحت هستی فقط یه جوری از من بخوای زودتر بریم تا من هم این موضوع رو مدیریت کنم ولی دوست ندارم همون وقت همه متوجه ناراحتی شما بشن اگر اجازه بدی خودم یه جوری بعدا بهشون میگم که اون رفتارو تکرار نکنن خیلی بهتره
    اخر اینکه خانوادت که انقدر بچه ات رو دوست دارن مطمئنا دوست ندارن بچه طلاق بشه پس به خاطر خانوادت هم که شده سعی کن یه زندگی بدون تنش داشته باشی جلوی تنش رو بگیر و در زمان مناسب گفتگو کن و از خواسته هات بگو
    سعی کن به همسرت هم القا نکنی که خانوادت بهت وابسته ان هیچ کس تحمل یک سری آدمی که به طور غیر نرمال و زیاد به حضور خودش و همسرش وابسته اند رو نداره سعی کن نشون بدی بیشتر قوام زندگی مشترک برات اهمیت داره اصلا گاهی به پیشنهاد بیرون رفتن خانوادت نه بگو تا همسرت احساس اجبار بهش دست نده و احساس استقلال رو داشته باشه

    مطمئنا آرامش و دوام زندگی شما حتی در صورت رفت و آمد کمتر برای خانوادت آرامش بخش تر خواهد بود تا زندگی پر از تنش شما و با رفت و آمد زیاد با خانوادت

    موفق باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : دوشنبه 27 اردیبهشت 95 در ساعت 14:11

  12. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    abs (سه شنبه 28 اردیبهشت 95), شیدا. (سه شنبه 28 اردیبهشت 95)

  13. #20
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    من همیشه تاپیکهای شما را دنبال می کنم و برام جالب بود که توی این دو سه سالی که در مورد همسرت تاپیک می زنی و مشکلت را مطرح می کنی، ذره ای به توصیه های هیچکدوم از دوستانی که براتون کامنت می ذاشتن توجه نکردید و نمی کنید.

    توی همین تاپیک ببین آقای سوشیانت چی گفته به شما
    خانم فکور چی نوشته
    و بقیه دوستان

    احساس شما و پدر مادرتون در مورد همسرتون این هست که یه غلام زرخرید آوردید تو خونه که باید به حرف شما بشینه و به دستور شما پاشه!


    تنها چاره شما اینه که طلاق بگیری بشینی ور دل مامان بابات و چهارتایی خوش باشید.
    با هر کس دیگه ای هم ازدواج کنی همین می شه. هیچ مردی غلامی پدر شما را قبول نمی کنه.

    پدر و مادر شما چرا با کس دیگه ای رفت و آمد ندارن؟

    چرا وقتی همسرت گفت می خوام بچه ام را بذارم خونه مامانم گفتی نمی خوام اون بزرگش کنه و اخلاق و تربیت خانواده ات را قبول ندارم
    اما مادر خودت و اخلاق و تربیتش خوبه؟
    فکر می کنی با این حرف به همسرت لطف کردی؟ فکر می کنی این توهینی که بهش کردی به این راحتی ها قابل رفع کردن هست؟

    شما با تمام کارهات و رفتارهات، همسرت و خانواده اش را تحقیر می کنی و بهش توهین می کنی،
    انتظار داری ایشون شیفته رفتار دیکتاتورانه مامان بابای شما بشه؟
    هر چی اونا دیکته کردن همسرتون بگه چشم ؟

    همسر شما بیمار نیست فقط اقتدار لازم برای برخورد با خانواده شما و شما را نداره
    برای همین در مقابل توهینهای عملی شما و خانواده ات پرخاشگری و توهین کلامی می کنه.

    # 11

    دوست عزیز شما وقتی توانایی نگهداری از بچه ات را نداشتی نباید بچه دار می شدی.

    وقتی خانواده شما حریم و استقلال نداره باعث تنش می شه، خونه باید آرامش داشته باشه، نه این که هر روز صبح یه غریبه (مادر شماست، اما برای همسرت اونقدر از نظر احساسی و عاطفی نزدیک نیست و سخته براش) بیاد خونه ات، ظهر که می ری باز اونجاست، شب باید بری بچه ات را از خونه دیگران برداری و ... حرف همه رابشنوی و به همه نازکتر از گل نگی که بچه ات را نگه می دارند و .... خب این می شه عامل اختلاف، دردسر، بگو مگو ...

    اون لحظه ای که مادر شما به همسرت گفته میوه نخریدین را تصور کنید. واقعا سخته یکی تو خونه ی خودش این سوال ازش بشه.
    همسرتون راست می گه. منم بودم بهم برمی خورد. چه برسه به یک مرد.
    ایشون یا پول همراهش نبوده، یا دلش نخواسته یا هوا گرم بوده نمی خواسته خرید زیاد کنه یا ..... هر دلیلی، مهمون بهش بگه میوه نخریدی !!!!

    همسرت وقتی پول نداره یا به مشکل برمی خوره مطمئنا برای نجات از اون شرایط به شما می گه از پدرت بگیر
    هر مرد دیگه ای هم بود با این سیستم شما و خانواده ات که از زمان عقد با تزریق پول و ساپوزت همسرت را سرپا نگه داشتین، شاید تو سختی همین حرف را بزنه
    ولی عواقبش را هم در نظر بگیر.
    الان هم اگر بخواهی این عادت غلط را از زندگیت بیرون کنی خیلی ازت انرژی می گیره. چون همسرت این لطفها را به چشم وظیفه می بینه و سخته که از سرش بندازی.

    عزیزم
    شما دو تا آدم بالغ و عاقلید که تصمیم گرفتید ازدواج کنید و زندگی مستقل تشکیل بدید.
    نه این که از همه نظر (مالی و بچه داری و ... ) از والدینت کمک بگیری.
    همسایه ها یاری کنید ....
    #9

    شوهر شما می خواسته زندگی کنه، طبق برنامه خودش هم مبلغی پول داشته که باهاش خونه رهن کنه و بقیه هم خرج عروسیش.

    شما گفتید ما برات خونه میخریم !!!!!! پولت را هم خرج عروسی کن.
    ایشون پولش را خرج عروسی کرده اما الان بسیار احساس بدی داره که تو خونه پدر شما می شینه.
    این که گفته بود به نامم کن، برای این بوده که حس بدی که داشته شاید کمتر بشه.
    فکر می کرده شاید اونطور خونه مال خودشه و این حس بد از بین می ره.

    اشتباه می کنه که فکر می کنه با بنام زدن خونه موضوع براش حل می شه، ولی نمی دونه باید چیکار کنه.
    و از طرفی هم فکر می کنه گول شما را خورده که استقلال نداره و داماد سرخونه شده.
    دائم با خودش جدال داره که کاش پولم را می دادم خونه رهن می کردم و اینطور خودم را تحقیر نمی کردم. برای همین هم به شما می گه مگه من غلام تو و خانواده ات هستم؟
    فکر می کنه با این کاری که کرده آزادیش را از دست داده.

    شما هم که به جای درست صحبت کردن، دائم وعده دروغین می دی.
    برای چی می گی حالا فعلا پیچوندمش و گفتم وقتی بابام به نامم کرد، به نامت می کنم؟؟؟؟؟؟

    از اونطرف هم می گی حامله شدم گفتم بریم خونه نزدیک بابام رهن کنیم.
    شما که می گی بابام گفته نمی ذارم بری خونه رهنی بشینی و بخاطر همین کل زندگیت را به هم ریختی و رسوندی به این مرحله،
    چطور حالا می تونی بری خونه رهنی بشینی؟

    بریم نزدیک خونه بابام یعنی چی؟
    شوهرت از این که آویزون شما و خانواده ات شده (ناخواسته و با برنامه شما) از خودش متنفرررره !
    باز می گی بریم نزدیک بابام چون من حامله ام؟

    جایی که الان ایستادید، اگر دو قدم شوهرت اومده باشه تا برسید به این نقطه، ده قدم شما و بابات اومدید.
    اگر رفتارت را اصلاح نکنی بدتر هم میشه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 28 اردیبهشت 95 در ساعت 15:10

  14. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Mr DaNi (پنجشنبه 30 اردیبهشت 95), sara 65 (سه شنبه 28 اردیبهشت 95), setare_000 (چهارشنبه 29 اردیبهشت 95), خانم دکتر (سه شنبه 28 اردیبهشت 95), شادی ظهوریان (چهارشنبه 29 اردیبهشت 95)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.