به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 40
  1. #11
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    دوست عزیز شما وقتی توانایی نگهداری از بچه ات را نداشتی نباید بچه دار می شدی.

    وقتی خانواده شما حریم و استقلال نداره باعث تنش می شه، خونه باید آرامش داشته باشه، نه این که هر روز صبح یه غریبه (مادر شماست، اما برای همسرت اونقدر از نظر احساسی و عاطفی نزدیک نیست و سخته براش) بیاد خونه ات، ظهر که می ری باز اونجاست، شب باید بری بچه ات را از خونه دیگران برداری و ... حرف همه رابشنوی و به همه نازکتر از گل نگی که بچه ات را نگه می دارند و .... خب این می شه عامل اختلاف، دردسر، بگو مگو ...

    اون لحظه ای که مادر شما به همسرت گفته میوه نخریدین را تصور کنید. واقعا سخته یکی تو خونه ی خودش این سوال ازش بشه.
    همسرتون راست می گه. منم بودم بهم برمی خورد. چه برسه به یک مرد.
    ایشون یا پول همراهش نبوده، یا دلش نخواسته یا هوا گرم بوده نمی خواسته خرید زیاد کنه یا ..... هر دلیلی، مهمون بهش بگه میوه نخریدی !!!!

    همسرت وقتی پول نداره یا به مشکل برمی خوره مطمئنا برای نجات از اون شرایط به شما می گه از پدرت بگیر
    هر مرد دیگه ای هم بود با این سیستم شما و خانواده ات که از زمان عقد با تزریق پول و ساپوزت همسرت را سرپا نگه داشتین، شاید تو سختی همین حرف را بزنه
    ولی عواقبش را هم در نظر بگیر.
    الان هم اگر بخواهی این عادت غلط را از زندگیت بیرون کنی خیلی ازت انرژی می گیره. چون همسرت این لطفها را به چشم وظیفه می بینه و سخته که از سرش بندازی.

    عزیزم
    شما دو تا آدم بالغ و عاقلید که تصمیم گرفتید ازدواج کنید و زندگی مستقل تشکیل بدید.
    نه این که از همه نظر (مالی و بچه داری و ... ) از والدینت کمک بگیری.
    همسایه ها یاری کنید ....
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : یکشنبه 11 مرداد 94 در ساعت 13:24

  2. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 12 مرداد 94), گیسو کمند (شنبه 24 مرداد 94)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام دوست عزیز من با خوندن تاپیک شما احساس کردم نقش خانوادتون توی زندگیتون خیلی پررنگه همه جاش خانوادتون بوده مالی بجه داری و...
    خب معلومه شوهر شما اینجا احساس پشم بودن بهش دست میده و عقده هاشو از طریق فحاشی خالی میکنه
    ب نظر من بهتره ک یه مقدار از خانوادتون فاصله بگیرید تا شوهرتون احساس کنه تکیه گاه شما اون هستین نه خانوادتون اینجوری احساس اقتدار میکنه
    مطمعنا اگر خانواده همسرتون توی زندگی شما نقششون پررنگ بود و تازه شوهرتونم همش میگفت اخ مامانم وای ببام شما اذیت میشدید یا اینکه هر روز مادرشوهرتون بخاد بیاد خونتون
    پس یه مدت یه فاصله ای بگیرید و زیاد پیش شوهرتون مامانم بابام نکنید ببینید چی میشه؟

  4. 2 کاربر از پست مفید masamasa تشکرکرده اند .

    mercedes62 (دوشنبه 12 مرداد 94), شیدا. (دوشنبه 12 مرداد 94)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    34
    Array
    تو دعوا که مرتب شوهرت داره میگه نه من نمیام آنجا خودت بروم و فحش میده به خانوادت
    شمامیگی اگه نیای بابام ناراحت میشه !!!
    چیرا احساس کردی شوهرت ار بابات میترسه که الان اینو گفتی مثل یه بچه خوب دستت را بگیره و همرات بیاد مهمونی!!!!!!
    معلومه که شوهرت بدتر میکنه و بیشتر فحش میده اخه یه چیزی گفتی که بهش برخورده با این حرف بیشتر عصبی اش کردی

    البته جای تعجب نیست چون دختر زنی هستی که جایگاه و ارزش خودش را به عنوان میهمان حفظ نکرده و یه حرف نپخته ای را به زبان اورده در حالی که حتما از اخلاق و غرور دامادش اطلاع کافی داشته


    یه سوال :
    مگه بچه شزشون تعریف ما چند سال داره که نمی تونی ببریش مهد ؟
    امانش هست هفته ای یه روز شوهرت بچه ات را با خودش ببره مغازه یا مثلا خونه مادرش ؟
    به هر حال مسئولیت بچه بیشتر با باباش باشه نه با مادرتون



    به نظر من شما یه رفتارایی داری که شوهرت را تا این مرز بد اخلاقی و فحش و دعوا جلو میبری
    که البته شما کاملا ناخواسته این کار را انجام میدی و بدون اینکه هدف خاصی داشته باشی

    غرور شوهرت از جنس غرور شما نیست اگه این اخلاقش را درک نکنی ان وقت میشه گفت تو این زمینه تفاهم ندارید
    وقتی پای خانوادت وسط هست به شوهرت بی احترامی نکن -هی ازشون تعریف و تمجید نکن -خودت را مدیون پدر و مادرت نشون نده -مرتب کاراشون را به شوهرت یاداوری نکن شوهرت از این کارا خیلی بدش میاد اینطوری عصبی اش می کنی و وقتی عصبی میشه تا همه را فحش کاری نکه ارام نمیشه

    در عوض به شوهرت احترام بزار
    وقتی میگه نه بهش پیله نکن
    هی اصرار نکن تا یه کاری را انجام بده
    اصرار نکن تا دیدگاهش را نسبت به پدر و مادر ت عوض کنه چون تو نمی تونی این کار را انجام بدی این کار به گذشت زمان و عوض شدن رفتار های خودت نیاز داره
    ویرایش توسط کمال : دوشنبه 12 مرداد 94 در ساعت 09:37

  6. 2 کاربر از پست مفید کمال تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 12 مرداد 94), شیدا. (دوشنبه 12 مرداد 94)

  7. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    86
    Array
    بعضی اقایون نسبت به خوانواده همسرشون حساس نیستن بعضی ها دخالت میدونن ... ظاهرا تیپ همسر شما از نوع دومه ..
    شما وقتی یبار پدرت کمک کرد بعد دیدی تو دعوا بد و بیراه نثار خوانوادت میکنه واسه چی دوباره از خوانوادت کمک میگیری حتی اگه اصرار کنه ... اون تو تنگنا قرار میگیره اصرار میکنه ..
    شما که فکر میکنی شوهرت قدر خوانوادتو نمیدونه و یبارم فحش و بد و بیراه گفته وقتی دوباره ازشون کمک میگیری یعنی این اجازرو به شوهرت میدی که دوباره بهشون توهین کنه ..
    وقتی مامانت میاد بچرو نگه میداره شوهرت فحاشی میکنه بهش چرا دوباره از مامانت کمک میگیری ...
    از نظر شما اینا همه لطفه اما از نظر شوهرت دخالته ..
    این موضوعی نیست که بشه یه طرفه قضاوت کرد باید دید شوهرت چه احساسی داره ..
    بنظر من شما زمینشو برای فحاشی بیشتر ایجاد میکنی ...
    اون هر چی فحاشی میکنه شما باز به روال خودت ادامه میدی .. باید تجدید نظر کنی.
    .تو جایگاه یک مرد بهش نگاه کن مخصوصا زمینه بی احترامی هم داره وقتی میگی اگه نیای بابام ناراحت میشه اونم در جواب میگه خوب به درک ... شاید هر مرد دیگه بود همین جوابو میداد ..!
    همیشه یادت باشه این ما هستیم که به دیگران اجازه میدیم چطور باهامون رفتار کنن ...
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  8. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 12 مرداد 94)

  9. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    31
    Array
    [quote=کمال;390698]تو دعوا که مرتب شوهرت داره میگه نه من نمیام آنجا خودت بروم و فحش میده به خانوادت
    شمامیگی اگه نیای بابام ناراحت میشه !!!
    .....
    ممنون از پاسختون...خانواده من هیچوقت تو زندگیه ما دخالت نکردن این شوهره منه که به خاطر طرز فکر غلط و بدبینانه اش هر حرفی رو دخالت تصور میکنه..مادر من هیچ قصدی از این حرف نداشته ولی اون بد برداشت میکنه....من بیش از حد احترام همسرم رو نگه میدارم هیچوقت نه به خودش نه به خانوادش توهین نکردم ولی اون توی دعواها یا حتی هروقت از کسی ناراحت بشه فحاشی میکنه....
    به دلیل نداشتن وسیله نقلیه و دور بودن مسیر خونه تا محل کارم امکان گذاشتن بچه در مهد رو ندارم.مادرشوهرم پیره نمیتونه و اصلا نمیخام بره اون نگهش داره اونا کلا یه جوره خاصی هستن خیلی باهام سرد هستن باورمیکنین تا حالا زنگ نزدن خونمون حاله من یا بچه رو بپرسن همیشه به موبایل شوهرم زنک میزنن اونم روزی یه بار از محل کارش میره سر میزنه بهشون (البته من تماس میگیرم حالشو میپرسیدم ولی منم دیگه سرد شدم و زنگ نزدم)...به هرحال یک سالشه بچه ام و شوهرم نمیتونه به محل کارش ببرتش.
    همسرمن یه ایراد بزرگ داره اگه یه سوء تفاهم ببینه از خانوادم به تمام محبت ها و خوبیهاشون لگد میزنه و این خیلی دردناکه.من تمام سعیم رو میکنه هیچ بحثی باهاش نمیکنم که بستر دعوا به وجود نیاد ولی خوب تو زندگی مشترک پیش میاد ولی هربار پیش میاد با فحاشی و توهین های بد به من و خانوادم (حتی اگه هیچ نقشی تو دعوامون نداشته باشن) تمومش میکنه و میگه ناراحتی برو خونه بابات.....بعد پشیمون میشه معزرت میخاد و منم ازش التماس میکنم که توروخدا دیگه فحش نده میگه باشه ولی سری بعد همین اش و همین کاسه..... و من نگرانم نگران فرزندم و تربیتش..نگران اینکه یه موقع تو اوج عصبانیتش جلوی خانوادم بهشون توهین کنه

  10. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام عزیزم اینتجربه شخصیمه شوهر منم تو دعواها با اینکه موضوع ربطی هم به خونوادم نداره پای اونا رو میکشه وسط و گاخی توهین میکنه و من بهش میگفتم تو حق نداری توهین کنی که قضیه بدتر میشد و میگفت برو با اونا زندگی کن ولی جدیدا دیگه اگه بخاد از خونوادم چیزیبگه اون لحظه بهش نگاه میکنم و با سکوت فقطسرم رو تکون میدم و تقریبا طرف شوهرم میگرم و میگم حق با تو و از دید اون به قضیه نگاه میکنم و اگه توهین کرد فقط سکوت میکنم مبینم اینطوری خیلی سریع قضیه جمع میشه و اگه حرف تو دلم مونده باشه وقت خوشیا با ارامش و مهربونی بهش میگم اونطور که میگفتی نبوده ولی بهت حق میدم برداشت دیگه ای کرده باشی کلا اگه میخای کار به توهین نکسه اون لحظه از خونوادت هرچند حق باهاشون باشه اصلا اصلا طرفداری نکن سعی کن خودت طرف شوهرت نشون بدی مهم نیست اون میخاد چه نظری در مورد خونوادت داشته باشه بذار فک کنه حق با اونه تا بیشتر جبه نگیره وقتی فکر کنه تو باهاشی بهت اطمینان میکنه و پرخاشگری نمیکنه اونوقت تو با سیاست میتونی بین خودت وخونوادت اصلاح کنی به این صورت که از سمت خونوادت نقل قولای الکی کن مثلا بگو اونا چقدر تو رو دوست دارن میگن چقدر شوهرت محترمه و... اینطوری شوهرت سعی میکنه خودش حداقل جلو اونا همونطور وانمود کنه و از طرف همسرت هم به خونوادت از همین نوع نقل قولهای الکی کن دوست دارم تاییر رو تو زندگیت حسکنی ولی یه مدت تلاش کن شاید یکم زمان ببره ولی ححتما نتیجه میده ایشالله

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    31
    Array

    Bow

    دوستان تو رو خدا بهم بگید چیکارکنم که شوهرم قدردادن خانوادم باشه .....وقتی بهش میگم بریم خونه بابا م, عموم، خاله ام بیاد و نگه دوست ندارم بیام خودت میخای با بچه برو....تا حرف میشه نگه اون بابای فلانت و مادر....
    خواهش میکنم کمکم کنید

  12. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط abs نمایش پست ها
    دوستان تو رو خدا بهم بگید چیکارکنم که شوهرم قدردادن خانوادم باشه .....وقتی بهش میگم بریم خونه بابا م, عموم، خاله ام بیاد و نگه دوست ندارم بیام خودت میخای با بچه برو....تا حرف میشه نگه اون بابای فلانت و مادر....
    خواهش میکنم کمکم کنید
    سلام دوست خوبم من دو جلسه هست ميرم پيش يك روانشناس توي شهرمون.مشكلي شبيه تو رو هم من دارم البته شديد نيست من نظر روانشناس رو مي گم البته با نظر خودم هم قاطي مي كنم.ببين عزيزم تو هر چي گير بدي به شوهرت بيشتر لج مي كنه اولا كه سعي كن يك مدت باهاش همراهي كني مثلا ميگه بابا مامانت اينطورين تو سعي كن نشنيده بگير ساكت باش والبته باقيافت ناراحتيت رو نشون نده مثلا ميتوني بحث رو سريع عوض كني مثلا همون لحظه درمورد كار و اداره و بچه حرف بزن.دكتر روانشناس مي گفت اين جمله رو بنويسيد بزنيد به ديوار"اگر آگاهانه تمرين كنم عادت مي كنم" پس اصلا نگو نميتونم ميدونم سخته ولي بايد سعي كني تمرين كني.وقتي مامانت دعوت ميكنه اصرار نكن بهش بياد باهاتون. حتي بعضي مواقع بگو اگه تو نميري باشه منم به خاطر تو نميرم بزار خودمون شاد باشيم.ميدونم تو هم مثل من اونقدر تعريف پدرمادر و طرفداريشون رو كردي و شوهرت مثل شوهر من اونقدر حساس هست كه ديگه نسبت به فاميل تو آلرژي پيدا كرده بايد يك مدت كار كني روي خودت.وقتي خوبين بهش توضيح بده كه در مورد پدر مادرم هر چي نظر تو باشه من قبول دارم.بزار خودش رو واسه تو خالي كنه اون دنبال كسي ميگرده كه خودش رو خالي كنه بزار هر چي توي دلش كينه و حرف داره بهت بگه تو فقط پشت سر هم تاييد كن.منم مثل تو شاغل هستم و مثل تو صبح زود ميرم سر كار منم قبلا دخترم رو شوهرم ميبرد خونه مامانم اينا يا مامانم ميامد خونمون بعدا ديدم هر روز يك حرفي درمياد يكروز شوهرم ميگه گشنه مونده يكروز ميگفت تشنه مونده دختر دومم كه با فاصله دو سال از اولي بدنيا آمد وقتي 11 ماهش بود گذاشتمش مهد اول نگران بودم ولي خدا رو شكر خيلي راحت شدم خيلي از مشكلاتم برطرف شد خيلي هم راضي بودم اتفاق خاصي هم نيافتاده الان هم كوچيكه 4 سالش رو تمام كرده فكرش بكن اگر تمام اينمدت مادر پدر من از بچه ها نگهداري مي كردن و فردا شوهرم ميگفت پدر مادرت فلانن و بهمانن من چقدر آتيش ميگرفتم پس تو هم از اين تجارب استفاده كن منم مثل تو متاسفانه نميتونم اين روابط رو مديريت كنم و شوهرم هميشه شاكي هست كه تو اونا رو به من ترجيح ميدي ولي نميدونم تمرين ميكنم كه بيشتر طرفم شوهرم باشم تو هم تمرين كن.

  13. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    31
    Array
    ممنونم از پاسخت elsay عزیز.من هم حداکثر تا شش ماهه آینده بچه رو مینویسم مهد چون تنها دو تا گزینه دارم یکی نزدیکه خونه که گفته دوساله قبول میکنه و نمیشه یکی هم برای ادارمونه که شش ماهه دیگه نوبتش میشه...مرسی از راهنماییهات من همیشه سکوت میکنم ولی چشم باز هم میکنم توی شادیهامون بهش میگم اشتباه کردی میگه باشه دیگه نمیگم ولی سر هر بحث کوچیک تکرار میکنه کارش رو..
    الان بابام و مامانم کلی از دستش ناراحتن که چرا اینقد به ما بی احترامی میکنه و دو دفعه دعوت کردیم و نیومده یه زنگ هم نمیزنه حال بابای مریضم رو بپرسه و اینقد ناسپاس و پرتوقعه.....
    ممنون میشم از راهکارهات به منم بگی

  14. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    31
    Array
    دوستان تورو خدا کمکم کنید
    این مرد درست بشو نیس..من زن. زدم بهش سالگرد ازدواجمون رو یاداوری کنم و تبریک بگم داد و بیداد راهانداخته که اون بابای فلان فلان شده براچی زنگ نمیزنه حال برادربزرگم رو بپرسه (پدرشوهرم چندساله مرده) یا اون مادر فلانت چرا اینطوری چرا اونطوری...اخرشم گفت ناراحتی برو خونه بابات طلاقت میدم.من فقط سکوت کردم دارم دق میکنم
    فکرنکنم درست بشه فکرکنم باید جدا بشم ازش داره خونم رو میکنه تو شیشه


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.