سلام.
خوبید؟
شما و خواهرتون چند سال دارید؟ پدر و مادرتون چند سال دارند؟ شرایط اقتصادی خانواده در چه حدیه؟
من نمیخوام زیاد به خواهرتون بپردازم. بیشتر میخوام در مورد خودتون حرف بزنم.
خیلی زیاد درکتون میکنم. و میدونم شرایط خوبی نیست.
اما گذشته از رفتارهای غلط خواهرتون، که باید ریشه یابی بشه و اگر نیاز هست درمان بشه، شما هم ضعف هایی نشون دارید میدید.
یعنی چی که تسلیم خواسته های ایشون برای تصمیم گیری هاتون میشید؟ و بعد هم شکست هاتون رو بابت دخالت های ایشون میدونید و مسوولیت شکست هاتون رو خودتون قبول نمیکنید؟؟؟!!
از این به بعد فقط تا حدی کار خونه انجام بدید که احساس فدا شدن نکنید.
تصمیمهاتون رو خودتون بگیرید، اگر نیاز به مشورت دارید و خانوادتون رو دارای صلاحیت مشورت نمیدونید، با یک مشاور در زمینه مسایلتون مشورت بگیرید و تصمیماتتون رو بگیرید. تکلیف خودتون رو با خودتون معلوم کنید. اگر مشورتی از خانواده و خواهرتون میگیرید و نهایتا تصمیمی میگیرید، درست نیست اگر شکستی خوردید گردن کسانی که اون مشورت رو بهتون دادن بندازید. بنابراین خودتون رو بهتر بشناسید و بدونید دقیقا چی میخواید و اهدافتون و خواستتون چیه، تا پیشنهاد و مشاوره دیگران شما رو از مسیر اهدافتون دور نکنه. و البته اگر در مشورتها حرف منطقی دیدید، انعطاف پذیرش داشته باشید.
نه گفتن به درخواستهایی که نه ضرورتی داره نه میل به قبولش دارید، چیز خوبیه. خودتون باشید.
به نظرم نیاز باشه خانواده درمانی انجام بدید. بعضی مشکلات هست که باید تمام اعضای خانواده دست در دست هم بدن برای حل و ترمیمش. شیوه های ارتباطی در خانواده ها، گاها ساختار نامناسبی پیدا میکنه و نیاز هم هر کدام علاوه بر اصلاح خودشون، جایگاه صحیح رو در خانواده پیدا کنند تا ساختار و پیکربندی خانواده ترمیم بشه.
در مورد خواهرتون هم، تناقض رفتاری باهاش نباید داشته باشید. نمیشه هم نوازشش کنید هم توی دلتون ازش متنفر باشید. نمیشه جوری رفتار کنید باهاش که از طرفی بدونه توی دلتتون ازش بدتون میاد ولی نازش رو هم بکشید. منظورمو میفهمید؟ به او عشق بورزید، اما نه با توجه بی جا. او رو دوست داشتنی و عزیز و قابل احترام و عزت بدونید، اما هر جا هم حرف و رفتارش درست نیست، محکم باشید و الکی توجه نشون ندید. در مقابل رفتار خوبش خوب رفتار کنید، و در مقابل رفتارهای اشتباهش هم متناسب با رفتار اشتباهش. در هیچ حالتی باج ندید، نه در خوبی هاش نه در بدی هاش.
در واقع باید اول حدود و مرز خودتون رو برای خودتون مشخص کنید و بعد متناسب با اون، رفتار کنید.
ضمن اینکه برام جالب بود با اینکه در پروسه طلاق هستید، ولی دغدغتون بیشتر رفتارهای خواهرتونه! ما گاهی دردهایی داریم که نمیخوایم جلوشون احساس ضعف کنیم و فرافکنی میکنیم اون دردها رو به جایی جز منشا اصلی دردهامون. در صورتی که باید بفهمیم هر درد ناشی از چیه و برای هر کدام در حیطه خودش دنبال راهکار باشیم. بنابراین امیدوارم احیانا اگر تا حدی هم برای فرار و سرپوش گذاری بر سختی های مرحله طلاق، بیش از حد به مساله خواهرتون زوم کرده اید، مسایلتون رو بتونید با دید بازتر و واقعی تر و تفکیک شده نگاه کنید و حل کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)