با سلام
دختری هستم 33 ساله از یک خانواده چهار نفره. مهرطلب هستم و 13 ساله که می دونم مشکلات روحی ام از نوع تیپ مهرطلب هست و با خودکاوی و مطالعه زیاد کمی بهتر شده ام اما هنوز نتونسته ام کامل خوب بشم.
(البته تو کتاب هم خوندم که درمان مهرطلب ها از تیپ های دیگر شخصیتی سخت تر است.)
مادرم شخصیتی برتری طلب داره و همه جا میخواد نفر اول باشه بهر قیمتی. به قیمت ناراحت کردن این و اون و با داد و فریاد همیشه حرفش رو به همه تحمیل میکنه. همیشه تو خونواده ما دعوا بوده.
من دوست داشتم هر چه زودتر یا ازدواج کنم یا به خاطر ادامه تحصیل از شهرمون برم.
اتفاقاً بعد از اتمام دوره لیسانسم استخدام رسمی شدم و به یک شهر دیگه بخاطر کارم نقل مکان کردم.
خیلی خوشحال بودم که از اون خونه پر از دعوا راحت شده ام.
البته خوب هر بار که مادر میومد پیشم می موند باز بینمون دعوا میشد و زورگویی های او ادامه داشت.
حتی شاید باورتون نشه اگه بخوایم بریم مهمونی اون باید به من بگه چی بپوشم و نظرشو تحمیل میکنه. این شال بهت نمیاد. اون لباس زشته نپوش.
اگه یه مانتویی خریده باشم با تحقیر میگه این چیه خریدی و.......... این داستان خیلی درازه
اگر هم مطابق نظرش عمل نکنم اول دعوا راه میندازه و تحقیر و توهین میکنه بعد هم اگه من سعی کنم بر مهرطلبی ام غلبه کنم و کار خودم رو انجام بدم قهر طولانی میکنه
همین رفتارهای او بوده که من از کودکی شخصیت سالمی ندارم و بدون اعتماد بنفس هستم و خودم رو دوست ندارم.
همه جا از خودگذشتگی می کنم و خودم رو از همه پایینتر حس می کنم.
فکر می کنم به همین دلیل هم تابحال نشده ازدواج کنم.
اما این 7-8 سالی که دور از خونواده بودم حس می کنم کنارشون نیستم تا اگه بابا و مادر مریض بودن کمکشون کنم چون تنها هستند. شاید اگه پیش اونها باشم اینقدر نگران من نباشند.
اجساس می کنم من وظیفه شرعی ام این هست که حالا که ازدواج نکرده ام پیش اونها بمونم و حتی اگه تا آخر عمرم طول بکشه تو خونه پدر و مادر باشم. حتی اگه همش به من زور بگن. نگذارند مستقل رفتار کنم و همیشه هم دعوا باشه.
حالا یه فرصتی پیش اومده که من کارم رو به شهر خودمون انتقال بدم. یه فرصت استثنایی که هیچوقت پیش نمیاد.
چند هفته فکر کردم اما نتونستم تصمیم درست بگیرم. دیگه باید همین امروز و فردا جوابم رو به اداره بدم.
به نظر شما چی کار کنم؟
لطفا راهنمایی ام کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)