الان که موضوع شده لج و لجبازی. نمی شه رفتارهای شوهرت را ارزیابی کرد چون بیشتر لجبازیه.
تو حاملگی که شما روزه نمی گرفتی، هر غذایی برای خودت درست می کردی با همسرت می خوردی. برای چی به همسرت می گی برو خونه مامانت که روزه نمی گیرن؟ حتی روزه هم می گرفتی، برای همسرت باید غذا درست می کردی.
شما حامله شدی، خونه و زندگی را ول کردی اومدی خونه مامانت. شوهرت هم که می آد اونجا، میگی نیا برو خونه مامانت!! ماه رمضون هم که رستورانها تعطیلند. یه روز دو روز نیست، که با بی غذایی سر کنه. اگر قرار بود هر کی بره خونه مامانش، برای چی ازدواج کردین؟
بهار من اصلا رفتارهای همسرت را قبول ندارم و حتی در باورم نمی گنجه که پسری که یک معلم تربیتش کرده باشه اهل چاقو و قمه و ... باشه.
(منظورم این نیست که شما دروغ می گی)
اما مواردی که باعث شده ایشون عصبانی بشه ( و هر مرد دیگه ای بود عصبانی می شد ) تقریبا برام قابل قبوله.
هر مرد دیگه ای بود خانمش بهش می گفت برو خونه مامانت غذا بخور، ناراحت می شد.
هر مرد دیگه ای باشه خانمش بره یه شهر دیگه سرکار و بگه تو قرار عقدمون بود ناراحت می شه. شما شهر و خونه و زندگی و بچه را ول کردی رفتی یه شهر دیگه می گی استخدام شدم، کارمه. اگه یه کشور دیگه هم کار می گرفتی سرت را می انداختی پایین می رفتی؟ می گفتی قرار عقدمونه؟
هر مرد دیگه ای بود و همه ما، وقتی بی توجهی تو را به فرزندت دیدیم، ناراحت می شد.
در بدترین شرایط هم، زنها وقتی می خوان برن، بچه شون را می زنن زیر بغلشون و می رن.
سال 90 وقتی بچه ات هنوز یکساله نبود، وقتی خواستی از خونه بزنی بیرون، نهارت را خوردی و در را بستی و رفتی. به مادرت زنگ زدی دارم می آم. مامانت گفت نیا. واسه همین مجبور شدی تو خیابون بمونی و آخر شب هم برگشتی خونه. چون مامانت راهت نداد (قصدش این بود که برگردی سرزندگیت. منظور بدی نداشت)
این خیلی حرف توشه بهار جان. تو فقط و فقط و فقط به خودت فکر می کنی. بچه ای که هنوز به آغوش تو و توجه مادر و ... تا حد مرگ نیاز داره. راحت می ذاریش زمین و در را می بندی.
نمی شه به زور از تو خواست که بچه ات را دوست داشته باشی یا با دو تا پست رفتارت عوض بشه.
اما برداشت من اینه که گذشت نداری، محبت به دیگران اصلا نداری، درک متقابل نداری. فقط خودت را می بینی، زندگی خانوادگی و مصالح جمعی و ... برات تعریف نشده است و .... با این ویژگیها نمی شه زندگی مشترک داشت.
توی پستهات می گفتی شوهرم پول نداشت و من از فقر به کار رو آوردم و ... ولی بعد می گی مهریه ام را اجرا گذاشتم و بخشی از حقوقش را توقیف کردم و انتقالی گرفته به تهران و .... پس شوهرت شاغله، حقوق داره، کارش اینقدر رسمیت داره که انتقالی بگیره و .....
بهار تو از ته دلت اون زندگی و اون همسر و اون بچه را نمی خواهی
فقط از روی خودخواهیت می خواهیشون. اونا باشند و من هر کاری دوست دارم بکنم!
مردی که براش حکم شلاق و زندان بگیری و اموالش را توقیف کنی و این همه داغونش کنی، خیلی محبت و تلاش و از خودگذشتگی می خواد که بشه دوباره برگردوندش.
تو اهل این محبت و گذشت نیستی. تو می گی باید بیاد و حرفا و شرطهای من را هم گوش کنه و مامانش را هم طلاق بده و ....
نمی شه بهار. فقط این را بدون که اینطوری نمی شه.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
ویرایش توسط شیدا. : پنجشنبه 20 شهریور 93 در ساعت 11:46
علاقه مندی ها (Bookmarks)