به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 68
  1. #51
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    شیدا جون خیلی دقیق و موشکافانه برام پست گذاشتی ازت ممنونم

    در مورد دعوای اولمون که تو حاملگی اتفاق افتاد تو ماه رمضون بود و یر اینکه بهش گفتم مامان اینا روزه هستن و تو ناهارا برو خونه مامانت اینا اونا که روزه نمیگیرن جنگ شد و دعوا شو و چاقو کشی شد

    ایشون به همراه مادر و برادر و پدرشون اومدن جلو خونمون و آبرو ریزی و ایشون قمه اش رو برداشته و به مادرم حمله کرده و به قول خودش خون دیدم دلم خنک شد ول کردم( دست مادرش با اون قمه بریده شد) با اون آبروریزی که جلو در مجتمع کردن و اینکه داد و بیداد که طلاقت میدیم و یه پول سیاه هم نمیدیم و کلی فحشهای ناموسی دیگه
    با اینحال همون شبش یرگشتم خونه خودمون دو یه شب بعدش دوباره دعوامون شد و یه جورایی میشه گفت منو از خونه بیرون کرد من همون موقع هم رفتم مشاوره گفت دو هفته صبر کن و بعد بهش زنگ بزن و اگه قبول کرد بیای مشاوره که خوب بیایید وگرنه اگه خواستید اقدام قانونیتون رو ادامه بدید
    بعد دو هفته تماس گرفتم صداش هنوزم تو گوشمه گفت شما؟ بعد دو هفته براش غریبه شده بودم بهش گفتم بریم مشاوره گفت دادگاه خودش هم راه دادگاه رو پیش گرفت

    فرستادن واسطه هم از طرف ما بود و اون هم که براش زندان و شلاق بریده شده بود از فرستادن واسطه ما استفاده کرد و شکایت و مهریه پس گرفته شد و برگشتیم یر خونه مون تو شهر غربت
    خوب اونجا هم اذیت شدم ولی خوب روزگار گذرندم تا سر زمین خریدن شوهرم و بعدش هم بحث سر کار رفتن من ..............


    اگه واقعا ایشون یه همسری میخواست که دوست نداشت یرکار بره یا درس بخونه میتونست شخص دیگری رو برای ازدواج انتخاب کنه من درس و کارم رو سر جلسه خواستگاری مطرح کرده بودم ایشون گفتن برای ارشد اگه روزانه قبول نشم حاضرن خرج دانشگاه آزاد هم رو بدن و برای کار مخالفتی نداشتن البته گفتن که کار تو شرکتها و کارخونه و اینجور محیطها رو دوست ندارن

    مسئله نماز و روزه که دروغ گفتن رو ندیده بگیرم و به قول خودش عیسی به دین خود موسی به دین خود
    سیگار و قلیون رو بگم به من چه جلو من که نمیکشه به سلامتی خودش ضرر میزنه

    اما درس و کار که مربوط به خودمه برای آینده ام است

    برام نوشتی یعنی اصلا به خواسته هاش اهمیتی ندادی ! این درست نیست که از خواسته های خودم بخاطر خواسته های او بگذرم درس و کار و سیگار انقدر برایم مهم بود که شرط ضمن عقدنامه ام شد
    تمام سختی دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد خدایا میدانم که میبینی!

  2. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  3. #52
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    الان که موضوع شده لج و لجبازی. نمی شه رفتارهای شوهرت را ارزیابی کرد چون بیشتر لجبازیه.

    تو حاملگی که شما روزه نمی گرفتی، هر غذایی برای خودت درست می کردی با همسرت می خوردی. برای چی به همسرت می گی برو خونه مامانت که روزه نمی گیرن؟ حتی روزه هم می گرفتی، برای همسرت باید غذا درست می کردی.

    شما حامله شدی، خونه و زندگی را ول کردی اومدی خونه مامانت. شوهرت هم که می آد اونجا، میگی نیا برو خونه مامانت!! ماه رمضون هم که رستورانها تعطیلند. یه روز دو روز نیست، که با بی غذایی سر کنه. اگر قرار بود هر کی بره خونه مامانش، برای چی ازدواج کردین؟

    بهار من اصلا رفتارهای همسرت را قبول ندارم و حتی در باورم نمی گنجه که پسری که یک معلم تربیتش کرده باشه اهل چاقو و قمه و ... باشه.
    (منظورم این نیست که شما دروغ می گی)

    اما مواردی که باعث شده ایشون عصبانی بشه ( و هر مرد دیگه ای بود عصبانی می شد ) تقریبا برام قابل قبوله.

    هر مرد دیگه ای بود خانمش بهش می گفت برو خونه مامانت غذا بخور، ناراحت می شد.
    هر مرد دیگه ای باشه خانمش بره یه شهر دیگه سرکار و بگه تو قرار عقدمون بود ناراحت می شه. شما شهر و خونه و زندگی و بچه را ول کردی رفتی یه شهر دیگه می گی استخدام شدم، کارمه. اگه یه کشور دیگه هم کار می گرفتی سرت را می انداختی پایین می رفتی؟ می گفتی قرار عقدمونه؟

    هر مرد دیگه ای بود و همه ما، وقتی بی توجهی تو را به فرزندت دیدیم، ناراحت می شد.

    در بدترین شرایط هم، زنها وقتی می خوان برن، بچه شون را می زنن زیر بغلشون و می رن.
    سال 90 وقتی بچه ات هنوز یکساله نبود، وقتی خواستی از خونه بزنی بیرون، نهارت را خوردی و در را بستی و رفتی. به مادرت زنگ زدی دارم می آم. مامانت گفت نیا. واسه همین مجبور شدی تو خیابون بمونی و آخر شب هم برگشتی خونه. چون مامانت راهت نداد (قصدش این بود که برگردی سرزندگیت. منظور بدی نداشت)

    این خیلی حرف توشه بهار جان. تو فقط و فقط و فقط به خودت فکر می کنی. بچه ای که هنوز به آغوش تو و توجه مادر و ... تا حد مرگ نیاز داره. راحت می ذاریش زمین و در را می بندی.

    نمی شه به زور از تو خواست که بچه ات را دوست داشته باشی یا با دو تا پست رفتارت عوض بشه.

    اما برداشت من اینه که گذشت نداری، محبت به دیگران اصلا نداری، درک متقابل نداری. فقط خودت را می بینی، زندگی خانوادگی و مصالح جمعی و ... برات تعریف نشده است و .... با این ویژگیها نمی شه زندگی مشترک داشت.

    توی پستهات می گفتی شوهرم پول نداشت و من از فقر به کار رو آوردم و ... ولی بعد می گی مهریه ام را اجرا گذاشتم و بخشی از حقوقش را توقیف کردم و انتقالی گرفته به تهران و .... پس شوهرت شاغله، حقوق داره، کارش اینقدر رسمیت داره که انتقالی بگیره و .....

    بهار تو از ته دلت اون زندگی و اون همسر و اون بچه را نمی خواهی
    فقط از روی خودخواهیت می خواهیشون. اونا باشند و من هر کاری دوست دارم بکنم!

    مردی که براش حکم شلاق و زندان بگیری و اموالش را توقیف کنی و این همه داغونش کنی، خیلی محبت و تلاش و از خودگذشتگی می خواد که بشه دوباره برگردوندش.
    تو اهل این محبت و گذشت نیستی. تو می گی باید بیاد و حرفا و شرطهای من را هم گوش کنه و مامانش را هم طلاق بده و ....

    نمی شه بهار. فقط این را بدون که اینطوری نمی شه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : پنجشنبه 20 شهریور 93 در ساعت 11:46

  4. 14 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 20 شهریور 93), meinoush (پنجشنبه 20 شهریور 93), فرشته مهربان (یکشنبه 23 شهریور 93), واحد (پنجشنبه 20 شهریور 93), مهربونی... (پنجشنبه 20 شهریور 93), آرام دل (جمعه 21 شهریور 93), اثر راشومون (پنجشنبه 20 شهریور 93), بالهای صداقت (پنجشنبه 20 شهریور 93), رنگین (پنجشنبه 20 شهریور 93), رزا (پنجشنبه 03 مهر 93), سوده 82 (پنجشنبه 20 شهریور 93), ساحل75 (پنجشنبه 03 مهر 93), شمیم الزهرا (پنجشنبه 20 شهریور 93), شایسته89 (جمعه 21 شهریور 93)

  5. #53
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    چند روزی مامانم اومد برامون غذا درست کنه خوب امکانات خونمون فراهم نبود اونم به شوهرم گفت شوهرم گفت برو اونجا ولی بعدش به گوشه قباش برخورد!

    بچه هم که از روز اول حاملگی به من گفته بود ازش میگیرم منم منم سعی کردم بهش وابسته نشدم

    کار یه چیزی نیست که همیشه پیدا بشه بعدش هم خودش اول مخالفتی نداشت بعد بخاطر حرف مامانش مخالف شد بعد قرار بود برگردیم شهرمون قبل از اینجا هم بانک شهر ایتخدام داشت گفت شهر خودمون بزن البته قبول نشدم ولی پس دوری و اینجور چیزها بهونه بود

    از شهرستان انتقالی گرفته به تهران میتونست بیاد شهر خودمون خداییش انتقالی به تهران خیلی سخت تره

    کار داشت حقوقش هم بد نبود ولی برای من نداشت من برای پوشک بچه گرفتار بودم


    منم محبتی آنچنانی ازش ندیدم فقط میگم حیف وقتی میتونیم باهم خوشبخت باشیم چرا نباشیم به قول شما از روی خودخواهی خودم میخواهمشون
    تمام سختی دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد خدایا میدانم که میبینی!

  6. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 21 شهریور 93)

  7. #54
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    بهار جان،

    قصدم سرزنش یا اذیت کردنت با یادآوری خاطرات بد و اتفاقهای زندگیت نیست.

    قبلا هم بهت گفتم. به نظرم دختر قوی و شجاعی هستی. من این همه قدرت که تو داری ندارم. این همه توانایی پا گذاشتن روی احساساتم را ندارم.
    سنت هم خیلی کم هست برای ازدواج و بچه داشتن و جدا شدن و ....

    از مردی که دست به چاقو ببره و فکر رسیدن به هدفش با چاقو داشته باشه هم می ترسم.

    نمی گم همه اش تو مقصری. همه اش تو بدی.
    همسرت شاید هم سطح آرزوها و بلندپروازیهای تو نبود. تو هم آدم کنار اومدن و با ملاحظه و سیاست پیش رفتن نبودی.

    وقتی رفتارت با همسرت را می خونم، مثل دختربچه ای که از بزرگترهاش چیزی می خواد رفتار می کردی.
    من می گم سیگار نکش، می کشی؟ وسط مهمونی، جلوی دوستات پا می کوبم، گریه می کنم، حلقه مو پرت می کنم، قهر می کنم ... مث دختربچه ای که وسط مهمونی یه چیزی خلاف میلش بوده!

    منم می دونم که همسرت می تونست اصلا انتقالی نگیره، انتقالی بگیره به شهر شما و ... میگم که الان دیگه داره لجبازی می کنه.
    برای همین رفتارهای الانش را نباید ملاک قرار بدیم.

    تو سنت برای ازدواج خیلی کم بوده. آماده زندگی مشترک نبودی. هنوزم تو دنیای خودت هستی. هنوزم نه شوهرت و نه دخترت، با همکارت برات فرقی ندارند.
    با عشق زندگی نمی کردی. گذشت و محبت به دیگران اصلا تو وجودت نیست. فقط خودم!

    یه بار که بچه را می آره باهاش حرف بزن.
    شرط و شروط نذار. فقط حرف بزن. درد و دل کن. ببین چقدر خسته است، ته دلش چیه؟ شاید تونستی یه راهی پیدا کنی.


    حرف مامانش را وسط نکش بهار.
    هیچ کس نمی تونه از مادرش طلاق بگیره. هیچ کس هم، حتی اگر مادرش بدترین ها را در حقش کرده باشه، دوست نداره دیگران به مادرش توهین کنند.

    حیف یک زندگی هست که به خاطر لجبازی و بچه بازی خراب بشه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : پنجشنبه 20 شهریور 93 در ساعت 13:42

  8. 8 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    alireza35 (جمعه 21 شهریور 93), del (چهارشنبه 26 شهریور 93), کاغذ بی خط (پنجشنبه 03 مهر 93), آرام دل (جمعه 21 شهریور 93), بالهای صداقت (پنجشنبه 20 شهریور 93), سوده 82 (پنجشنبه 20 شهریور 93), ساحل75 (پنجشنبه 03 مهر 93), صبا_2009 (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  9. #55
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    شیدا جان من نمیدونم چطور سر حرف رو باز کنم خودشم که شروع میکنه همش فحش و داد و بیداد و دعوا آخرشم یا چقدر کیسه دوختی برای پولام یا میگه طلاقت نمیدم تا پیر شی

    جواب سلامم رو نمیده فقط سر تکون میده یا نوک زبونی دستم که طرفش دراز میکنم برای دست دادن دست نمیده قبلا دست میداد دو دفعه که نمیده
    بعد بچه رو می زاره میره یه گوشه میشینه با گوشیش ور میره

    کنارش که بشینم به بچه میگه بریم خونه بچه هم که از بازی خسته شده میگه بریم

    بچه که که میگه مامان بیاد تو ماشین میگه نه خودش میره
    منم بچه رو بوس میکنم و رفت تا دفعه بعد که آیا بیاره آیا نیاره

    البته من هروقتی چندتا پیام عاشقانه و دلتنگی گاهی طنز براش میفرستم ولی ج نمیده

    درست میگی شیدا جون من تصورم از زندگی زناشویی یه چیز دیگه بود ولی حتی یک روز از زندگیم هم اونی نبود که تصورش رو داشتم

    من که به این نتیجه رسیدم دختر پسر باید قبل ازدواج باهم دوست باشن ازدواج سنتی خیلی اشتباهه
    شوهرم انتخاب خودم بود هنوزم دوستش دارم و پاش وایستادم ولی من انتخاب او نبودم انتخاب مادرش بودم بارها بهم گفت که نمیخواسته مادرش مجبورش کرده الانم نمیخواهد دیگه با من زندگی کنه

  10. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 21 شهریور 93)

  11. #56
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    از حس منفی این پست عذرخواهی می کنم

    بهار شد یک بار بیایی و پستی بزنی که مثل بقیه پست هایت نباشه
    اینقدر توجیه نکنی ، اینقدر دنبال مقصر نگردی
    اینقدر توش منم منم نکنی
    اینقدر زود جوش نیاری
    اینقدر خودت رو برتر نبینی ، عقل کل نبینی

    تو چند وقت هست که عضو تالار هستی ؟ اصلا کوچکترین زحمتی به خودت واسه شروع تغییرات مثبت دادی ؟فقط واسه شروع !!!

    مشکلاتی که شما داری و در پست هایتون کاملا مشهود هست ، باعث شده زندگی ات الان به اینجا برسه

    شما اگر با هر شخص دیگری هم ازدواج می کردی ، یا طلاق بگیری و بعدا ازدواج کنی ، باز هم همین مشکلات رو از نوع بدترش داری
    چون پتانسیل شما برای برهم زدن زندگی بسیار بالا هست
    من جای شما باشم ، سعی می کنم فقط و فقط خودم را اصلاح کنم ... شما که پدر و مادر بالای سرت بود و توی خانه ای آرام رشد کردی و تصحیلات دانشگاهی داشتی
    این شد زندگی ات ، طفلک دخترت ....


    ==================
    بینهایت سپاس از پست شیدای گرامی واقعا هزاران لایک لایق پست شیدا هست که چقدر دلسوزانه سعی کزد شما رو با اشتباهتتون آشنا کنه ، اما افسوس شما حتی یه تشکر هم پای پستش نزدی ، یعنی این همه ایشون بدون چشمداشت برای شما وقت گذاشت و تاپیک هاتون رو دسته بندی کرده و برای شما نوشته ، ارزش یه تشکر خشک و خالی ، یه کلیک روی موس رو هم نداشت؟؟؟؟



    شما توی زندگی واقعی ات هم همین هستی ، پرتوقع ، خودخواه ؛بدون گذشت
    فرض کنیم شوهرت هم بدترین آدم روی زمین ، ببین این بدترین آدم روی زمین این آدم لات و چاقو کش و بددهن ، بی اختیار و اراده که تحت سلطه مادرش هست ، چگونه رفتار کرده که شما را مجذوب خودش کرده
    بهار بیدار شو
    از این خواب سنگین بیدار شو
    اگر بیدار نشوی ، همین زندگی ات رو هم از دست خواهی داد ، اون هم خیلی مفت
    ویرایش توسط بالهای صداقت : پنجشنبه 20 شهریور 93 در ساعت 21:07

  12. 10 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (دوشنبه 24 شهریور 93), alireza35 (جمعه 21 شهریور 93), del (چهارشنبه 26 شهریور 93), sama_t (پنجشنبه 20 شهریور 93), آرام دل (جمعه 21 شهریور 93), رزا (پنجشنبه 03 مهر 93), سوده 82 (پنجشنبه 20 شهریور 93), شیدا. (جمعه 21 شهریور 93), شایسته89 (جمعه 21 شهریور 93), صبا_2009 (پنجشنبه 20 شهریور 93)

  13. #57
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    جالبه اولین تاپیکی که خوندم درمورد برچسب زدن به دیگران بود و اینجا همه بهم گفتن خودخواه و مغرور

    همه میان میگن دنبال مقصر نیستیم ولی همه میان منو مقصر میکنن

    من دیگه دوستش ندارم دیگه هم اصراری به ادامه زندگی ندارم
    اگه برای طلاق اقدام نمیکنم چون نفعی تو طلاق برای خودم نمیبینم چون من خودخواه و مغرورم فقط خودمو میبینم

    - - - Updated - - -

    کجا دیدی اسم مادر بچه رو بپرسن؟؟
    نام خانوادگیش هم که نام خانوادگی پدرش هست

    کنار اون خودخواهی و مغروری بی عاطفه و سنگدل بودن رو هم اضافه کنید

    - - - Updated - - -

    جالبه همه بر میگردن به گذشته و سرزنش همون روزها رو میکنن
    اون روزا گذشت من اشتباه کردم ولی تو این چند وقت چه اشتباهی کردم که هنوزم باید بشنوم تو داری لج بازی رو ادامه میدی؟؟؟؟

    اگه بحث کار کردن و استعفا از کاره گفتم کار برام خیلی مهم تره

    کار علاوه بر نیازهای مالی به من شان و شخصیت میده
    بهم اعتماد به نفس میده
    دوستای جدید پیدا کردم
    و آرامش که برام از همه چی مهمتر است

    گاهی که بهم ریخته میشم بعد از ظهرها هم میرم سرکار خیلی آرومم میکنه

    دلهره داشتم و دل نگران بودم بیاد سرکار و آبرو ریزی کنه اومد به جای یه بار سه بار هم اومد یه نفر دو نفرهم نه همه ی اداره فهمیدن هیچی نشد
    تازه فهمیدم قبل استخدامم هم مادرشوهرم اقدام کرده بوده برای اینکه منو استخدام نکنن
    تمام سختی دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد خدایا میدانم که میبینی!

  14. 2 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    alireza35 (جمعه 21 شهریور 93), شیدا. (جمعه 21 شهریور 93)

  15. #58
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    اگر یک کاربر بدون آگاهی همین جوری بیاد شروع کنه به یک کاربر دیگه برچسب بزنه و لیستی از انتقادها را برایش ردیف کنه ، شاید حرف شما صحیح باشه
    ولی وقتی این همه کاربر دارند اشتباهات شما را گوشزد می کنند ، بهتر هست کمی درنگ کنی ، شاید دیگران راست بگویند



    سبکتکین مثل شما بود ، همین جوری ... اونقدر توجه نکرد ، اونقدر دنبال این بود که بگوید پس تقصیرات شوهرم کجا رفت ، چرا هیچکس از اشتباهات همسرم چیزی نمی گوید ، چرا همه مرا مقصر می دانند ... چرا همه از من می خواهند که تغییر کنم ، چرا ..چرا... چرا
    اونقدر درگیر این چراهای به دردنخور بود که فرصت ساختن زندگی اش رو از دست داد





    این پستی هم که زدی ، باز هم در راستای همان پست های قبلی ات بود ، پست های بعدی ات هم نیز همین خواهد بود

    انسان خواب رو میشه بیدار کرد ، اما کسی رو که خودش رو به خواب زده ، نه

    خواب خوش


    کلام آخر : انسان همان چیزی رو درو می کند که کاشته هست ، شما الان داری کاشته های گذشته ات را درو می کنی ، اما ببین الان توی دستانت چه چیزی برای کشت داری که بعدها از آنچه درو می کنی ، راضی باشی
    بدرود
    ویرایش توسط بالهای صداقت : پنجشنبه 20 شهریور 93 در ساعت 21:09

  16. 6 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    alireza35 (جمعه 21 شهریور 93), del (چهارشنبه 26 شهریور 93), آرام دل (جمعه 21 شهریور 93), ساحل75 (پنجشنبه 03 مهر 93), شیدا. (جمعه 21 شهریور 93), شایسته89 (جمعه 21 شهریور 93)

  17. #59
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    وقتی خود شوهرم نمیدونه چی میخواهد من از کجا بدونم اون چی میخواه
    یه بار بچه مریض میشه زنگ میزنه میگه بیا بچه رو بگیر زیر بال و پر خودت میگم باشه بیارش میگه الان نه هفته دیگه
    هفته بعدش هر چی زنگ میزنم جواب نمیده و آخر تو وایبر میگه 6.5 تا 7 پارک

    خودش میگه تکلیفمون رو دادگاه مشخص میکنه دادگاه جلسه تمکین میذاره شرکت نمیکنه و بعد اظهار نامه میده من رفتم تهران

    جالبه که تو اظهارنامه اش نوشته من تو ملاقات فرزند گفته بودم دارم میرم تهران در صورتی که جواب سلامم هم به زور داد

    - - - Updated - - -

    اینطور که همه میگن تنها راه ادامه زندگی استعفا و گذشتن از کارم هست

    منم اونقدر که شیدا میگه شوهرم و بچه و زندگی مشترکمون رو دوست ندارم که بخواهم از خود گذشتگی کنم

    پس قصه ما به سر رسید
    تمام سختی دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد خدایا میدانم که میبینی!

  18. 2 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    alireza35 (جمعه 21 شهریور 93), شیدا. (جمعه 21 شهریور 93)

  19. #60
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 00:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-06
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    4,960
    سطح
    45
    Points: 4,960, Level: 45
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 190
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    143

    تشکرشده 263 در 86 پست

    Rep Power
    26
    Array
    بهار جان میدونم که مدت زیادی که داری این مشکلات رو تحمل میکنی و خسته ای.. کاملا درک میکنم که اون عزت و اعتماد بنفسی که از همسرت باید می گرفتی داری از کارت میگیری و به هیییچ وجه توصیه نمیکنم که از کارت بگذری. استعفا دادن بدترین کاری هست که در این شرایط می تونی انجام بدی.

    اما عزیز من بدترین اشتباه تو دوری از فرزندت هست , همه مخصوصا همسرت در این شرایط قضاوتی که در موردت می کنن اینه که این آدم حتی دلش برای فرزند خودش هم نمیسوزه و این یعنی نهایت بی احساس بودن . که البته من میدونم که اینطور نیست.


    بهار جان من مادر نیستم و نمی دونم عشق مادر به فرزند چطوریه, اما مادر خودمو می بینم که حاضر برای بچه هاش چه از خودگذشتگی هایی بکنه.. که چقدر سختی تحمل میکنه که یک لحظه غم بچشو نبینه. عزیزم تو اون بچه رو به این دنیا آوردی پس نمی تونی بگی انقدر دوستش ندارم که بخوام از کارم به خاطرش بگذرم.. حتی اگر لازم شد یه مادر باید از جونشم بگذره برای بچه معصوم دو سالش.. می دونم اینکه الان مادرش در کنارش نیست تقصیر تو نیست, خواست پدرش بوده . همسرت خودش می دونه و وجدانش. اما تو به سهم خودت باید همه تلاشتو بکنی.

    بهار عزیز حتی اگر از کارت هم استعفا بدی زندگیتون درست نمیشه , اما اگر در رفتارت تغییر بدی مشکلاتتون انشاالله حل میشه.. من مهمترین مشکلی که در رفتار تو میبینم اینه که سعی داری به همه نشون بدی که فرزندت خیلی هم برات مهم نیست.. .

    عزیزم من مشاور نیستم شاید تمام صحبتهام اشتباه باشه فقط نظر شخصیمو گفتم. چون فکر میکنم همسرت هم دوست داره که این عشق به فرزند و همسر رو در تو ببینه

    - - - Updated - - -

    بهار جان میدونم که مدت زیادی که داری این مشکلات رو تحمل میکنی و خسته ای.. کاملا درک میکنم که اون عزت و اعتماد بنفسی که از همسرت باید می گرفتی داری از کارت میگیری و به هیییچ وجه توصیه نمیکنم که از کارت بگذری. استعفا دادن بدترین کاری هست که در این شرایط می تونی انجام بدی.

    اما عزیز من بدترین اشتباه تو دوری از فرزندت هست , همه مخصوصا همسرت در این شرایط قضاوتی که در موردت می کنن اینه که این آدم حتی دلش برای فرزند خودش هم نمیسوزه و این یعنی نهایت بی احساس بودن . که البته من میدونم که اینطور نیست.


    بهار جان من مادر نیستم و نمی دونم عشق مادر به فرزند چطوریه, اما مادر خودمو می بینم که حاضر برای بچه هاش چه از خودگذشتگی هایی بکنه.. که چقدر سختی تحمل میکنه که یک لحظه غم بچشو نبینه. عزیزم تو اون بچه رو به این دنیا آوردی پس نمی تونی بگی انقدر دوستش ندارم که بخوام از کارم به خاطرش بگذرم.. حتی اگر لازم شد یه مادر باید از جونشم بگذره برای بچه معصوم دو سالش.. می دونم اینکه الان مادرش در کنارش نیست تقصیر تو نیست, خواست پدرش بوده . همسرت خودش می دونه و وجدانش. اما تو به سهم خودت باید همه تلاشتو بکنی.

    بهار عزیز حتی اگر از کارت هم استعفا بدی زندگیتون درست نمیشه , اما اگر در رفتارت تغییر بدی مشکلاتتون انشاالله حل میشه.. من مهمترین مشکلی که در رفتار تو میبینم اینه که سعی داری به همه نشون بدی که فرزندت خیلی هم برات مهم نیست.. .

    عزیزم من مشاور نیستم شاید تمام صحبتهام اشتباه باشه فقط نظر شخصیمو گفتم. چون فکر میکنم همسرت هم دوست داره که این عشق به فرزند و همسر رو در تو ببینه

    - - - Updated - - -

    خیلی برام مهم هستی هر روز چندبار به تاپیکت سر میزنم که خبر خوبی توش ببینم, دیگه نتونستم که نظرمو نگم. امیدوارم که ناراحتت نکرده باشم. موفق باشی

  20. 2 کاربر از پست مفید sama_t تشکرکرده اند .

    sanjab (پنجشنبه 20 شهریور 93), شیدا. (جمعه 21 شهریور 93)


 
صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
    توسط darya.f در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 79
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 مرداد 91, 16:33
  2. چطور دو نام کاربری مشابه ممکن است؟!
    توسط هستی در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 16:24
  3. من نذاشتم یا خدا نخواست؟ درد های درونم رو چطور درمان کنم؟
    توسط sarshar در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 05 فروردین 91, 00:41
  4. X:X اندازه قلب شما چقدر است؟
    توسط فرشته مهربان در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 17:12
  5. کمک کردن به دیگران وظیفه ی ماست؟!
    توسط چشم بارانی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آذر 89, 15:57

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.