سلام
توی یه دانشگاه خوب درس خواندم.بیشترین هدفم تحصیل بود. اهل دوست دختر و ارتباط نزدیک با دختر نبودم.
در اندازه رابطه معمولی با بچه های دانشگاه بود هرچی بود. بعد از دانشگاه قصد ازدواج داشتم یکی از دخترهای دانشگاه دوستش را که در دانشگاه دیگری بود به من معرفی کرد. ما تهران هستیم خانواده اون کرج بودند. چند بار بیرون همدیگه را دیدیم و به هم علاقمند شدیم و بعد از اون خواستگاری و عقد ، الان هشت ماه است عقد هستیم
بعد از عقد بهانه های همسرم کم کم شروع شد. قرار بر این بود به خانه ای که خانواده ام برای ما خریده بودند بریم اما همسرم مصر بود یه خانه دیگه خریداری کنیم ،قرار بود جشن مختصر بگیریم اما گفت جشن مفصل میخواهد که بالای ۲۰۰ میلیون هزینش بود. من توانایی مالی برای همچین خانه و مراسمی نداشتم. برای این همسرم حتی عید نوروز را قهر بود و خانه ما نیامد اما من دیدنش رفتم. با خانواده ها صحبت کردیم قرار شد هرموقع توانستم خانه ای که خانمم مدنظرش هست رو بخرم و آن مراسمی که باب میل اون هست را بگیرم با هم ازدواج کنیم.
از اردیبهشت اخلاق و رفتار همسرم خیلی تغییر پیدا کرد. برای تولد اون خرداد جشن گرفتم و هدیه بسیارخوبی خریدم و جشن خوبی گرفتیم. خانمم مایل بود خانواده ها نباشند و فقط دوستانه باشه و پذیرفتم.
همسرم چند تا دوست دختر داره ،اخلاق دو نفر از دوستانش زننده است . شب جشن تولد یکی از اون دوستان به من گفت چرا نمیای اینجا با ما باشی خواهر فلان. ( با عرض پوزش برای این ادبیات)
گفتم مگه با شما شوخی دارم این چه طرز حرف زدنه. بسیار عصبانی شده بودم. اون خانم گفت خوب حالا مگه چی شده.
ناراحت شد و رفت وسایلش را برداره . خانمم دستم را محکم کشید و توی اتاق رفتیم با دست توی سر و صورتم زد.
من از خانه بیرون رفتم شوکه شده بودم
آخر شب هرچی خانمم تماس گرفت جواب تلفن ها را ندادم و فقط مسیج بود فحش میداد و ناراحت از اینکه جشن رو خراب کردم. بعد از یک هفته آشتی کردیم.
تا بحال یک بار توی آسانسور در گوشم زده.
سرکارم اومده بعد توی ماشین بحثی پیش اومد باز توی سرو صورتم کوبید کله ش را هل دادم که توی صورتم نزنه ،سرش به شیشه ماشین برخورد کرد و جیغ کشید دوباره میزد
پدرش زنگ زد خواست برم ، نرفتم. شوهر خواهرش به همراه خواهرش در خانه ما اومدند و مادرم مداخله کرد دعوا نشد.
شوهرخواهرخانمم گفت میبرمت جایی که جنازت را خانوادت پیدا نکنند
بخاطر دوستانش با من خیلی بد رفتارمیکنه ،نمیدونم چکار کردم که سر دوستانش با من به بدترین شکل برخورد میکنه
خانمم ده بار گفته تیپ و قیافت برایم مهم بود زنت شدم. از نظر اون وقتی ازدواج کردیم چیزی کم نداشتم الان نمیفهمم چرا تغییر کرده.
اگر زنگ نزنم، پیام ندهم تلفنم رو نابود میکنه ولی این رفتارشه
امروز دوباره سر دوستش که با من بد حرف زده بود، یه دوست دیگه و یه حرف دیگه، بحث کرد. دید دستم بین در هست اما در رو محکم کوبید روی انگشتانم. شب پیام دادم هنوز انگشتام درد میکنه در رو کوبیدی . اصلا برایش مهم نبود جواب نداد
راهنمایی کنید مرسی از وقتتون