به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 62

Threaded View

  1. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    تشکر میکنم از همه دوستان. شرمنده من یکم عصبانی بودم. اگر اخلاقم تند نبود شاید شایستگی بعضی از این تعاریفی که میکنید رو داشتم. ولی حتی داروهای شیمیایی و معجون های گیاهی هم نمیتونه خیلی وقت ها جلوی عصبانیت منو بگیره. کیک بوکس رو دومرتبه شروع کردم که فکر میکنم اثرش از قرص خیلی بیشتره درجا تخلیه م میکنه.

    مینو خانم من در مورد غذا به هر طریقی که شما فکرشو بکنید تاحالا بهش گفتم. حتی همین که یکم تپل بشی خوبه. جوابش اینه که تو میخوای من چاق بشم کسی نگاهم نکنه! الان دیگه به مادرش سپردم روزایی که ظهر خونه تنهاست بره براش غذا درست کنه. مادرخانمم ببینه بالا میاره غذارو براش له میکنه یا میریزه میکسر راحت تر جذب کنه من اعصاب این سوسول بازیارو ندارم قاطی میکنم میزنم همه چیزو داغون میکنم.
    محدودیت رفت و آمدم اصلا قبول نداره که حالا من بگم بهت سخت نمیگیرم راضی بشه! کلا حرفش اینه که محدودیت و اجازه و اطلاع و هیچی نباشه اصلا. من در کمدشو قفل کردم نتونه لباساشو برداره بره بیرون زنگ زده به برادرم رفته براش باز کرده!
    یه چیزهایی خیلی سخته ببینی عصبانی نشی.

    شیدا خانم نظر شما شبیه نظر من هست. من هم معتقدم نباید این تشریفات و پیچیدن ها در روابط زن و شوهری باشه. من که ازش نخواستم ترشی و مربا درست کنه ولی دیگه یه لیوان آب که حق دارم "اگه" ازش خواستم انتظار داشته باشم بیاره. ترجیح میدم اگر قراره برای هر خواسته کوچیکی هزار نقش بازی کنم هیچی بهش نگم و خودم انجام بدم. کلا یه بار کلفت رو گفت ولی به من چه و خودت انجام بده زیاد میگه.
    با این حرفتون هم موافقم وقتی من بیرون کار میکنم اونم باید قدر بدونه. اشکالی نداره واقعا خیلی کار خونه انجام نده ولی حداقل یه میزان تواضع و سر به زیری و حرف شنوی داشته باشه. همونطور که وظیفه منه هرچی نیاز داره تامین کنم و تاحالا از من ندارم و نمیخرم واقعا نشنیده اونم وظیفه داره حرف منو گوش کنه.
    در مسائل مالی هم دخالتی نداره خرید الزامات خونه هم با منه. نمیدونم باید دخالتش بدم یا نه ولی در این موارد مشکلی نداریم.
    میفرمایید قانون هارو کمش کنم. شما بگید فقط یک قانون بدون اجازه بیرون نرفتن. من همین یدونه رو چطوری تو سرش کنم؟ از برادر خودمم استفاده میکنه برای سرپیچی.
    راجع به لباس هم واقعا درگیری و دعوای شدیدی نبود که الم شنگه راه انداخت. من فقط میخواستم لباسشو عوض کنم ببرمش مشاوره چون مقاومت میکرد و لباسش هم یکم تور داشت راحت پاره شد. خشونتی در کار نبود.
    دوره نوجوونی مشکل آنرکسیا پیدا کرده (بی اشتهایی روانی) بردنش دکتر و این مشکل زود حل شده ولی بالا آوردن از عوارض و عادت های همون دوره شه متاسفانه.

    ممنونم الهه خانم. من این کتاب رو تهیه کردم ولی خیلی حجیمه و یه نگاهی هم به سرفصل ها و داخلش انداختم حس کردم بیشتر برای شناخت و انتخاب پیش از ازدواجه. اگه فصل و صفحات مشخصی مدنظرتون بوده خیلی لطف میکنید اگر به من بگید همونارو بخونم. اگرم باید همه رو بخونم که خب کم کم میخونم.

    ممنونم گلنوش خانم از ابراز همدردیتون.
    من نمیدونم چطوری خانمم رو به تلاش بندازم وگرنه خیلی دوست دارم اونم مثل خانمهای این انجمن برای بهتر شدن زندگیمون تلاش کنه. انفعالشم گاهی بیشتر عصبیم میکنه.

    ندا خانم
    من مشکلی با قیافه و ظاهرم ندارم. قد و هیکلم هم خوبه قبلا چندسال پیش نگرانی داشتم بیشتر برای زخم و جای سوختگی و بخیه و این ها که خانمم مطمئنم کرد مشکلی با این موارد نداره و من دیگه از اون زمان خیالم راحت شده. منظورم از هالک هم خصوصیات اخلاقی و سرگذشت و عدم علاقه دیگران بهش بود نه اینکه مثلا سبز باشم هرچند هیکلم درشته.
    ولی خب این کاملا درسته من چه اینجا چه پیش مشاور و دکتر که میرم بیشتر اهتمامشون این هست که من رو تغییر بدن (چون همسرم همراهم نیست) و این باعث میشه من هم تمرکز بیشتری روی ایرادات خودم بکنم. خودمم پیش زمینه فکری خوبی راجع به شخصیت خودم ندارم و فکر میکنم آدم خیلی بدی هستم و راه رستگاری هم برام وجود نداره دیگه. از طرفی خانواده خانمم هم اختلاف سطح خانواده هارو مرتبا به روم میارن. پدرخانمم هنوز لابه لای حرفاش اینو میگه که مدرک و پول و تخصص اصل کسی رو نمیتونه تغییر بده. فکر کنم خانواده خانمم از دوره غارنشینی کتابخون بودن.

    فرزانه خانم
    چه خوب که یک خانم نظر مثبتی نسبت به قانون داره. من ازش خواسته بودم اگه دوست داره اونم قوانینش رو مکتوب کنه ولی کلا میونه خوبی با خوندن و نوشتن نداره. یه جواب نامه رو هم صدسال بعد با گل و بلبل کشیدن میده.
    شاید ایراد کار من همین بود که بدون اطلاعش قوانین رو نوشتم. برای تضمین اجرا هم من صفحات آخر قسمت تنبیهات رو گذاشته بودم که در صورت رعایت نکردن قوانین چه دسته تنبیهاتی روش اجرا میشه. تنبیهاتم رو هم سه دسته کرده بودم که همینطور که میگید اگر تکرار شد بره مرحله بعد. شاید اصلا همین باعث شد اونجوری واکنش نشون بده نمیدونم. البته اون اصلا به انتهای لیست من نرسید که اون قسمت رو بخونه. حداقل جلوی من که نخوند.
    باور کنید صبر زیادی میخواد مرتبا سرکشی ببینی و خشونت هم اعمال نشه.

    ممنونم خانم شمیم الزهرا از نظر لطفتون و پست تشویق آمیزتون. انرژی مثبتی داشت.
    دید شما شبیه خانم من هست که میفرمایید عشق و دلبستگی کافیه. البته که عشق، دو نفر رو میتونه با وجود تفاوت ها کنار هم نگه داره ولی به نظر شما که باتجربه هستید دعوا و درگیری مکرر از شدت عشق و علاقه در دراز مدت ممکن نیست کم بکنه؟ یا اینکه موندن کنار هم رو تبدیل به عادت کنه؟ در همین چند روز اخیر که ما شرایط متشنجی داشتیم یک عادت خوب رو ترک کرده تا هفته گذشته می اومد جلوی در استقبالم الان چند روزه دیگه اینکارم نمیکنه. امروز میخوام جلوی در صبر کنم و اگر نیومد صداش کنم بیاد. من فکر میکنم با توجه به اینکه اون در دعوا ابراز نفرت میکنه کم کم عشق و علاقه ش به من رو از دست میده.

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    شما همیشه تکیه گاه بودین اما خودتون به کجا پناه میبرین؟
    دقیقا دو روز پیش خودم داشتم به این مسئله فکر میکردم این تیکه از صحبت شمارو که خوندم جالب بود برام که شما هم بهش اشاره کردین. البته پیام شما توصیه به پناه بردن به خدای یکتاست و من متوجه هستم. ولی چیزی که من خودم داشتم فکر میکردم بیشتر ریشه و علت این بود که چرا من اینجوری شدم و خانمم چرا محبت من رو نمیفهمه.
    میدونید من از خدام بود اون زمانی که ضعیف بودم و کمک نیاز داشتم کسی رو داشتم دستم رو بگیره و مثل الان خودم که تکیه گاه اطرافیانم هستم برام باشه. من همچین کسی رو نداشتم و این نیاز رو هم طی سال ها رفتارهایی که از دیگران دیدم در خودم کاملا کشتم من حتی نیاز به خدارو هم در خودم کشتم که منتظر و دعاگوی هیچ موجودی نباشم. فقط این برام بولد شده که وجود حامی برای بقا یک موهبته نه لعنت. هرچی هم اون حمایت همه جانبه تر و قوی تر بهتر. اینه که وقتی بهم میگن همون برخوردی رو بکن که دوست داری با خودت بکنن میگم خب این کار من که نهایت عشقه و چیزی بوده که خودم در گذشته نیاز داشتم پس چرا میگن کار درستی نیست چرا کسی باید ناراحت بشه از اینکه انقدر در رفاه و امنیت باشه که حتی لازم نباشه به مسائلش خودش فکر کنه. دیگه مگه بالاتر از اینم هست؟ اگر من مراقبش نباشم و امنیتش رو فراهم نکنم چطوری با محبت کلامی تنها ادعا کنم که دوستش دارم؟ و فکر میکنم همین میشه که تعبیر و تفسیر من از واژه "قانون" البته از نوع انسانی و اخلاقیش، با کسی که در رفاه و امنیت کامل زندگی کرده متفاوت میشه. این حرف منو شاید فقط کسی بتونه درک کنه که تو سختی بزرگ شده و برای زنده موندنش جنگیده.
    من قانون ها و محدودیت و مراقبتم رو کاملا از سر عشق و علاقه و به نفع همسرم میبینم ولی اون چون نمیدونه سختی و ناامنی و خطر و خیلی مسائل دیگه واقعا چی هست اینارو نشانه اسارت و زورگویی میبینه و جبهه میگیره.

    تشکر خانم پاییزه
    نه خیالتون راحت باشه که من هیچ انتظار معجزه یا نتیجه گرفتن بدون تلاش هیچوقت ندارم. بالاخره یه راهی از یه طریقی پیدا میکنم. ممنون که برام نوشتید. سلامت باشید.

    طاهره خانم از مطالب عمیق و توضیحاتتون ممنونم. شنبه سه چهار بار میخوندم پستتون رو انقدر عصبانی بودم درست متوجه نمیشدم.
    تاپیک تی ای رو که قبلا خونده بودم ولی کمال گرایی جدید بود و خیلی هم عالی بود. ممنونم. من بیشتر مشخصاتشو دارم. در تیپ یک رشد یافته دقیقا درست گفته من الان بین تنش استانداردهای بالا و شل کردن اصول اخلاقی در نوسانم. میخوام ساده بگیرم ولی واقعا برام سخته. معمولا هم زمان زیادی نمیتونم یه مسئله رو ندید بگیرم و دوباره به مواضع سخت گیرانه خودم برمیگردم.
    حق باشماست این زمین با زمین های دیگه خیلی فرق میکنه متاسفانه با تجارب قبلی من همخونی نداره. من دارم مرتبا توش شکست میخورم. نمیدونم از باخت من چی عایدش میشه شما میگید بباز تا ببری اینو تو یکی از تاپیک های اینجا هم خونده بودم ولی من خودم به بازی برد-برد فکر میکردم.
    میفرمایید بایدها در ابتدای زندگی قاتل رابطه هستن. من به این فکر کردم که با این حساب یه مدتی مثلا یکماه، سه ماه یا حتی شیش ماه بهش آزادباش بدم و بگم قانونی وجود نداره (واقعا برام سخته این حرف) ولی فقط در همون فرجه مشخص و بعدش حکومت من پیاده بشه. به نظرتون این شیوه خوبی هست؟ و اصلا قابل اجرا شدن هست با توجه به روحیه من؟
    من نمیخوام فکر کنه با قید و شرط دوستش دارم و از طرفی هم حس میکنم دارم خودمو سنگ رو یخ میکنم دیگه. من در کمدو قفل میکنم نتونه لباساشو برداره بره بیرون اون زنگ میزنه به برادر خودم بیاد درو براش باز کنه. برادر از همه جا بی خبر منم حرفشو باور میکنه که کلید گم کرده. این وسط فقط حرف منه که داره بی اعتبار میشه.
    به مزایا و معایب آزاد باش فکر کردم میدونم بیشتر مضره تا مفید. باید از دکترم بخوام داروی جدیدی بهم بده یا دوز داروهامو زیاد کنه چون هم حس میکنم نسبت به داروها مقاوم شدم دیگه هم فکر میکنم بخوام آزادش بذارم باید واقعا خودمو به خواب بزنم که کاراشو نبینم. احتمال فاصله گرفتنمون هم هست و ممکنه همین حد صمیمیتی که به این زحمت دوباره بهش رسیدم رو از دست بدم چون نمیتونم زیاد درگیر مسائلش باشم و گیر ندم. احتمال دلسردی خودم از زندگی مشترک هم هست. ولی دیگه راه دیگه ای در این مقطع به ذهن خودم نرسید. احساس خستگی نمیکنم و میتونم برم با روانشناس صحبت کنم راجع به مسائل کودکی و تمرکزم رو روی اون مسئله بذارم هرچند کاملا بی فایده و مخل اعصابم میدونم با توجه به تجربه قبلی. ولی منظورم اینه که خسته از مبارزه نیستم فقط احساس میکنم راه هایی که میرم مرتبا به شکست میخوره.
    دیگه فکر خودم به جایی نرسیده.

    امیدوارم پاسخ کسی رو جا ننداخته باشم چون در چندین مرحله تکه تکه نوشتم.

  2. 3 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    باغبان (پنجشنبه 03 خرداد 97), شیدا. (پنجشنبه 27 اردیبهشت 97), طاهره (چهارشنبه 26 اردیبهشت 97)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.