بازدارنده ها و سوق دهنده ها
يكي از كارهاي مهم گولدينگ اينست كه در تحليل رفتار متقابل بازدارنده ها و تصميمات اوليه اي را كه كودك مي گيرد و طبق آن پيش نويس زندگي را مي سازد مشخص مي نمايد . وقتي والدين از رفتار بچه ها عصباني مي شوند ، پيامهاي دستوري به آنها مي دهند اين پيامها اشاراتي دارد به پيامهايي كه آنها در كودكي از والدين خود دريافت نموده اند ، و اغلب اين پيامها باز دارنده مي باشند برخي از اين پيامها نا اميدي ، ناكامي، اضطراب را به همراه دارند و بچه ها نيز آنها را مي آموزند . به عبارتي برخي از اين بازدارنده ها هستند كه باعث انواع احساسهاي نامطلوب در كودكي مي گردند
از نظر آسيب شناختي رواني والدين انواعي از بازدارنده ها را به كودكان خود مي دهند كه شامل : نبايد / نبايد اينطور باشي/ نبايد از من جدا شوي/ نبايد بخواهي/موفق نمي شوي/ فكر نكن/ خودت نباش/ رشد نكن/ قرض نده/ خوب نباش و...گولدينگها، 1979
.اين پيامها غالباً به صورت غير كلامي در دوره هاي سني ما بين تولد تا هفت سالگي به بچه ها داده مي شوند .كوري، 2000
طبق نظر ماري گولدينگ بچه ها خودشان در همان سنين آغازين تصميم به قبول يا رد آن پيامها مي گيرند . يعني خود آنها هستند كه تصميمات اوليه را از پيامها به دســت مي آورند برخي بر ضد بازدارنده ها رفتار نموده و مخالفت مي كنند و بعضي از كودكان طبق نظر والدين بزرگ مي شوند.كوري، 2000
كودكاني كه پيامهاي والدين ( بازدارنده ها ) را مي پذيرند به دقت به اين نكته توجه دارند كه آنها چگونه مورد پذيرش والدين قرار مي گيرند و فقط با اطاعت از آن پيامها در صدد و جلب توجه والدين هستند كه همين امر باعث مي شود قسمت اصلي ساختار شخصيتي آنان طبق آن پيامها ساخته شود .والديني كه از عملكرد بچه هاي خود ناراضي هستند با سوق دهنده هاي اوليه خيلي زودتر مواجه مي شوند . يعني كودك پيامي را بر عليه باز دارنده اي كه پدر يا مادر مي فرستد ، رفتار مي كند كه در نتيجه ي آن مخالفت با پدر و مادر شروع مي شود. البته سوق دهنده ها نيز از من والديني آنها داده مي شود و شامل پيامهايي مانند بايد و نبايد و... را بيان مي كند
سوق دهنده ها شامل : فكر كن / عالي باش / عجله كن / سخت كار كن / تا حد توان كوشش كن / مؤدب باش مي باشد .نكته مهم در رابطه با سوق دهنده ها اينست كه كودك هنوز به قدر كافي بزرگ و كامل نيست كه براي خشنود كردن ديگران تلاش زيادي انجام دهد . و همينطور براي اجرا كردن ساير سوق دهنده ها فرد بايد بيش از حد توانايي خود تلاش كند كه آنهم باعث بروز مشكلاتي مي گردد
.بازدارنده ها و سوق دهنده هايي كه كودك از والــــدين دريافت مي كند به مراتــب درد ناك تر از پيامهايي است كه فرد ممكن در جامعه و يا ساير افراد ديگر دريافت كند .اعضاي شركت كننده در جلسات گروه درماني با كمك يكديگر و شركت در گفتگو هاي جلسات بسياري از پيامهاي بازدارنده و ضد بازدارنده ها نظير بــكن / نكــن / بايد / نبايد و ...را كشف نموده و الگويي از طرح طرح اوليه زندگي به دست مي آورند . در واقع طرح هاي اوليه اي را كه فرد بر اساس آن پيش نويس زندگي را طرح مي كند را به دســت مي آورند . پس از به دست آوردن طرح هاي اوليه از پيامها ، آگاهي از باز دارنده هايي كه آنها در زمان كودكي پذيرفته اند ، شناخت خود و تجزيه وتحليل پيامها ، در يك موقعيت بهتر ( در گروه ) آنها را نقد و بررسي نموده و خود تعيين مي كنند كه تا چه حد مايلند آن دستورات را ادامه دهند و يا كاملاً آنها را تغيير دهند.كوري 2000، صفحه
تصميمات و باز تصميمها
همانطور كه در آغاز توضيح داده شده بود تحليل ارتباط بر شـــــناخت / منطق و جنبه هاي رفتاري تأكيد دارد ، به خصوص بر اينكه خود ما از توانايي هايي كه براي آگاه شدن داريم مطلع شويم يعني ما خودمان به اين درك برسيم كه مي توانيم با آگاهي و شناخت تصميمات را عوض كنيم و يا باز سازي نمائيم و با تغييري كه در آنها به وجود مي آوريم از زندگي بهتري بهره مند شويم .در اين قسمت تمركز اصلي كار بر تصميماتي مي باشد كه مطابق با بازدارنده ها و سوق دهنهد هاي پدر و مادر يا جانشين آنها است و اينكه اعضاي گروه ياد بگيرند اين تصميمات اوليه را تغيير دهند و تصميماتي جديد و درست را انتخاب كنند
اجازه دهيد مثالي از يك تصميم ساخته شده كه به وسيله ي پيام هاي باز دارندة والدين به بيل منتقل شده را بيان كنم :بيل ظاهرأ از مادر و پدرش اين پيام ( بازدارنده ) را دريافت نموده است« به هيچ كس اعتماد نكن ».رفتاري كه بيل متعاقب اين تصميم اوليه كه از بازدارنده گرفته شده است بطور تلويحي در تعدادي از ويژگي هاي شخصيتي بيل بارز و آشكار است :« اگرمن از خود نگه داري كنم به كسي نياز ندارم »« هر گاه من از ديگران در خواستي داشته باشم صدمه مي بينم»اين پيامها فقط نشانه ي بسته بودن فرد به تجارب و يا ديگران نيست بلكه با اين تصميمات اعضاي گروه به اين نتيجه رسيده اند كه بيل با پذيرش بازدارنده اي كه از پدر و مادرش دريافت كرده است به هيچ كسي اعتماد ندارد . در نتيجه او هميشه تصميماتي را مي سازد كه در نهايت به دوري از ديگران ختم مي شود
با پذيرش باز دارنده ي« به هيچ كس اعتماد نكن» بيل در گروه درماني نيز داده ها و پيامهايي رادريافت مي كرد كه دليل بر عدم اعتماد او به اعضا بود .به صورتي كه بر طبق تصميم اولية بيل او ممكن بود از هر كسي در گروه صدمه ببيند و صدمه نديدن از ديگران برايش غير قابل اجتناب بود در نتيجه او به طور نا آگاهانه دستوراتي را كه از والدينش دريافت كرده بود را اجرا مي كرد .در گروههاي TA نه تنها بيل شانس اين را داشت كه از اين تصميمات و دستوراتي را كه پشت آن بود آگاه شود بلكه به بيل كمك شد كه تشخيص دهد اين تصميمات هنوز پا بر جا هستند و او از آنها استفاده مي كند .بازدارنده ي« به هيچ كس اعتماد نكن» در يك دوره ي سني (دورة كودكي) براي حفظ او از خطراتي مفيد و لازم بوده است اما حالا براي او يك مانع در جهت رشد فردي محسوب مي شود . بيل در گروه از اعضا مي پرسد كه تصميمات اوليه اي كه او گرفته است مفيد هستند يا مانعي براي رشد او شده اند .(كوري، 2000).بعد از پرسش و پاسخ و رسيدن بيل به آگاهي ، او تصميمات جديدي را در جهت اطمينان به مردم ساخت به صورتي كه بيل نگاهي دوستانه به مردم دارد و و آنها را به عنوان دوست در نظر مي گيرد به جاي آنكه آنان را دشمنان خود فرض كند .گولدينگ ها اضافه مي كنند كه تمام تصميمات اوليه اي كه كودكان گرفته اند صرفاً به وسيله ي بازدارنده هاي والدين نبوده است بلكه بعضي از آن تصميمات بر اثر خيال بافي هاي كودكانه يا سوء تفسيرهاي كودكي بوده اند . به صورتي كه كه بچه ها خودشان سوء برداشت مي كنند و آنها را تعميم مي دهند
توجه به اين نكته مهم است كه يك دستور والديني ممكن است به صورتهاي گوناگوني برداشت شده و پرورش داده شود و خود دليلي براي آسيب شناختي باشد . به صورت نمونه ، بازدارنده (دستور) «احمق نباش» ممكن است كودك از آن چنين درك كند كه«من هرگز كاري را دوباره انجام نمي دهم » به اين تعميم يابد كه « من به ديگران اجازه مي دهم كه در مورد من تصميم بگيريم » يا به اين مسئله ختم شود « من احمقم و مي خواهم احمق باقي بمانم »همينطور بازدارنده اي كه پيام « خودت نباش» را مي دهد مي تواند به تصميم گيري هاي زير منجر شود :« من مي خواهم خود را از اينكه واقعاً هستم پنهان كنم » به اين « من گاهي اوقات مي خواهم كس ديگري باشم » به اين برداشت برسد كه » من مي خواهم خودم را بكشم تا اينكه آنها مرا دوست داشته باشند و مرا بپذيرند« گاهي اوقات بازدارندة «خودت نباش» اين پيام را مي دهد كه از جنس خودت نباش كه در نتيجة آن فرد دچار سر در گمي در هويت جنسي خود مي شود و نمي داند كه از نظر جنسي مرد يا زن است. كوري2000،صفحه 344
http://mehrcc.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=59&It emid=74
علاقه مندی ها (Bookmarks)