ممنون از آقای بهزاد و خانم سحر و بی نهایت
آقای بهزاد کاملا طبیعی هست که پول قدرت میاره و کسی که قدرت پیدا کنه متفاوت برخورد خواهد کرد. البته این بستگی به آدمش داره که چه ظرفیتی داشته باشه.
من مطمن هستم اگر ما در ایران زندگی میکردیم خانم بنده سیاست متفاوتی در پیش میگرفتند اما هدف همین هدف بود.
مورد دیگه اینکه فکر میکنم این تاپیک داره به جنگ بین آقایون و خانم ها تبدیل میشه که کمکی به من نمیکنه.
خانم سحر بیایم مساله را جور دیگه ای بررسی کنیم. من در مورد سیاست خانمم که سعی کرد ارتباط من با دوستان و اقوامم در اینجا را به بهانه اینکه ازشون خوشش نمیاد قطع کرد در حالیکه الان همونها از خواهر و مادرش بهش نزدیکترند را گفتم که برام مثل روز روشن هست. این مساله باعث تضعیف موقعیت من و برتری ایشون شده به نحوی که الان من حتی یک دوست اینجا ندارم که اگر اتفاقی برام افتاد بهش خبر بدهند.
در حالیکه ایشون کلی راهنمایی در مورد همین طلاق از دوستانشون میگیرند و موارد دیگه.
بیاید فکر کنید که این مساله خانواده تنها بهانه ای هست که ارتباط من را با خانواده هم قطع کنند و در نتیجه من در موقعیت ضعیف تری قرار بگیرم.
اگر من وقایع را مو به مو توضیح دادم هدفم این بود که دوستان احاطه بهتری به موضوع پیدا کنند و در نتیجه نظراتشان به واقعیت نزدیک تر باشه
وقتی من به خانم میگم بیا برای زندگیمون تلاش کنیم و من سعی میکنم کاری کنم که حساسیت تو از بین برود و تو هم سعی کن به من باور داشته باشی تا این حساسیت کم بشود اما ایشون قبول نمیکنند و شرط میگذارند که هفته ای یکبار تماس!! و عدد تعیین میکنند به نظر شما هدفشان ادامه زندگی هست؟ البته ایشون میخواهند که زندگی کنند اما با شرایطی که خودشان تعیین میکنند نه شرایط برد برد
خانم سحر شما مطالب من را درست مطالعه نکردید که اگر کرده بودید دست کم اسم بنده را درست مینوشتید و صرفا بخاطر هم جنس بودن از ایشون دفاع کردید (البته شاید)
شاید هم چون خودتون خیلی خوش قلب هستید و حسن نیت دارید نگاهتون به اوضاع از منظر خودتون هست.
قبل ترها زمانی که ما تازه از آمده بودیم اینجا، تماس من با خانوادم خیلی کم بود بجاش خانوادم با خانمم تماس داشتن من هم راضی بودم و از طریق خانم از حالشون با خبر بودم. حرف خاصی هم نداشتم که بزنم خب. هرچه فاصله بین خانم و خانواده بیشتر شد، من ناچار بیشتر با خانوادم تماس گرفتم. ضمنا خانم سحر خدارو شکر الان همه دیگه از طریق وایبر و واتس اپ و لاین و ... راحت تر تلفن داخلی با خارج تماس میگیرند.
خانم من هیچ وقت دلش برای من نسوخت/ هیچ معرفتی به خرج نداد. بار اولی که رفت با اینکه روز قبلش رفته بود و گردن بند یادگاری کادوی مادرم را به قیمت ناچیز فروخته بود و باهاش یک لپ تاپ خریده بود، اما لپ تاپ منزل را هم با خودش برد که من مجبور شدم دوباره لپ تاپ بخرم. دیروز هم گفت کدوم لپ تاپ را ببرم که گفتم لپ تاپی که برده بودی اما باز به این بهانه که آخه برنامه هاش روی لپ تاپ من هست لپ تاپ جدید را برد که من گفتم ببر. منظور اینکه خیلی با گذشت نیست. شایدم اصلا نیست.
خواهر من در شرف ازدواج هست و نامزد دارد. خانمم گفت که زنگ میزنه به نامزد خواهرم (که اصلا نمیشناسش) و باهاش حتما صحبت میکنه !!
"بینهایت عزیز" لطفا بیاید و واضح بیان کنید که من تا کجا باید شرایط همسرم را برای ادامه زندگی بپذیرم؟ دقیقا مرز کجاست؟ خط قرمز کجاست؟ آیا صرفا بخاطر بقای یک زندگی و ادامه آن، یکطرف باید هر شرطی که طرف مقابل گذاشت را بپذیرد؟ این ذلت تا کجا باید باشه؟ ( من نمیدونم نظر شما ثاقبه یا نظر اون دوستانی که میگن تا همینجاش هم از من چندششون میشه یا میگن چرا یک مرد باید تا این حد عاجز باشه؟)
لطفا نیاید بگید که باید شما اقتدار داشته باشید و برای ادامه زندگی تلاش کنید. باور کنید الان با این شرایطی که خانم گذاشتند یکی از این دوتا باید فدا بشه. تازه معلوم نیست کار به همینجا هم ختم بشه. ایا شروط ایشون از نظر شما منطقی هست؟
مثل این زنهایی که هرچه تو سری میخورن و بدبخت تر میشن باز یکسری میان میگن " نه عزیزم باید برای زندگیت تلاش کنی باید شوهرتو نگه داری و .." معنیش اینه که هرکاری شوهرت کرد تو باز کوتاه بیا، هر روز اون بیشتر از حدش تجاوز میکنه تو بیشتر کوتاه بیا.
خانم سحرناز صفحه دوم پست خوبی گذاشته بودند.