به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 56
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array

    خانمم میخواد جدا بشه هر روز بهانه گیری میکنه، تقصیر منه؟

    <br><br>بیشتر کاربرهای اینجا خانم ها هستند چون گویا خانم ها بیشتر دستخوش تحولات روحی و روانی مشکلات قبل و بعد از متراکه میشوند اما من هم که مرد هستم وضع بهتری ندارم. به نظرم بستگی به این دارد که کدوم یک از طرفین برای زندگی مشترک ارزش بیشتری قایل باشد و احساسی تر باشد. هرچه به زندگی پایبند تر، مشکلات جدایی بیشتر<br>من خودم که خیلی داغونم با اینکه مردم ولی از جدایی بیزارم. زنم خیلی اذیت میکنه خیلی بهانه میگیره ولی با اینحال سخته جدا شدن.<br>تو چند روز چند کیلوکم کردم شبا هم خواب ندارم همش بیدارم.<br>یکبار قبل تر هم که قهر کرد از خونه رفت و اعلام جدایی کرد چند روز حالم داغون بود. یهو تو خونه بی اختیار هارهار گریه میکردم.&nbsp;<br>برعکس من خانمم، ماشالاه انگار رباته. تا حالا اشکش رو ندیدم. یبار قهر کرد اومد اسبابشو جمع کنه بره کلا، موقع جمع کردن اسباب انگار نه انگار، لبخندم میزد اگر روش میشد.<br>زندگی مشترک براش اصلا مهم نیست و خیلی راحت میگه جدا بشیم. برعکسش منم، اصلا تصورش هم برام مشکله. شاید هم منو دوست نداره که اینجوریه. 3ماه قهر باشیم دلش تنگ نمیشه، ابراز ناراحتی نمیکنه. اگر بهش اطمینان نداشتم فکرمیکردم کس دیگه داره اما میدونم تو این خط ها نیست.<br>بهر حال گفتم اینجا بیام شاید یه همدردی پیدا بشه یکم زار بزنیم آروم بشیم<br>و اما داستان زندگی من (برای کسایی که حوصله دارند)<br>من 36 سالمه و 5 سال و نیم پیش با همسرم ازدواج کردم. قبلش یکسال و نیم باهم دوست بودیم و به اصرار همسرم باهاش ازدواج کردم در حالیکه خانواده ام علیرغم مخالفت بخاطر من چیزی نگفتند.<br>داستان دوستی ما هم خودش یک مثنوی هستکه میگذرم<br>یکسال بعد از ازدواج ویزای مهاجرت من اومد چون کارهای پروندم را قبل از ازدواج انجام داده بودم و در آخرین لحظات اسم خانمم هم اضافه کرده بودم.<br>در حالیکه در ایران بودم یک کار خوب از کشوری که ویزاشو داشتم بهم پیشنهاد شد و تصمیم گرفتم که بیام. اول خواشتم تنها بیام تا اگر شرایط خوب بود بعد خانمم بیاد که قبول نکرد و باهم اومدیم. در خونه قفل و با دو تا ساک اومدیم (بعدا اسباب توسط خانواده فروخته شد)<br>من کار خوب با امکانات خوب داشتم و همه چیز خوب بود جز بیکاری خانمم که بیتابی میکرد. من هم یک کار مرتبط براش در شرکتی که کار میکردم درست کردم (که البته بعد از اینکه من از اونجا رفتم عذر ایشون رو خواستن)<br>زندگی ما خیلی خوب بود و اینجا همه چیز را دوباره خریدم از لوازم منزل تا ماشین و ..<br>من هیچ چیزی جز زندگیم برام مهم نبود، هیچ دوستی نداشتم هیچ لحظه های بیرون خونه تنها نبودم و همه وجودم واسه زن و زندگیم بود<br>دو سال پیش هم یک خانه خریدم که به میل خودم 30% آنرا بنام همسرم کردم<br>ما همیشه قهر و دعوا داشتیم اما همیشه عاشق زندگی و زنم بود<br>از حدود 8ماه بعد خرید خانه مشکلات ما با سفرمان به ایران شروع شد با اولین بی حرمتی خانمم به مادرم. &nbsp;از همانجا خانمم که اتفاقا با خانواده من رابطه خیلی خوبی پیدا کرده بود و خانوادم خیلی دوسش داشتن شروع کرد به بهانه گیری و گیر دادن به خانوادم<br>این موضوع من را ناراحت میکرد اما جدی نمیگرفتم. متاسفانه این مشکل حادتر و حادتر شد.<br>دعواهای ما زیاد شد و خانمم هر روز با یک بهانه جدید به خانوادم پیله میکرد ( در حالیکه ما کجا و اونا کجا)<br>تا اینکه 4ماه پیش پدر و خواهرم اومدن خانه ما برای نزدیک به دو ماه. دعواهای ما بیشتر شد.<br>تا اینکه یک شب همسرم جلوی همه شروع به پرخاشگری کرد و قهر کرد و از خانه بیرون رفت. بعد از اون هم من باهاش قهر کردم و اون هم برای بدرقه پدرم به فرودگاه نیامد و.. قهر ما ادامه داشت تا اینکه من از روی عصبانیت از رفتار ایشون به مادرم تلفنی گفتم که باید جدا بشیم یا رفتارشو اصلاح کنه این نمیشه که اینجا بخوره بخوابه هرکاری خواست بکنه و ... خلاصه ایشون هم با همین بهانه اسبابشو برداشت و از خونه رفت و پیام داد که من حرفات رو شنیدم و رفتم و دیگه همه چیز تمام شده.<br>روز بعدش با ماشین دوستش اومد که باقی اسبابشو ببره که من ناراحت شدم کلی جلوش اشک ریختم و ... و قرار شد که بریم اسباشو بیاریم. البته گفت که رفته گردن بند یادگاری مادرم رو فروخته و .. در حالیکه نیاز به پول نداشت چون از حساب مشترک من پول کافی برداشته بود قبلش..<br>خلاصه بعد که برگشت با شنیدن کارایی که کرده بود و اصلا پشیمون نبود من باز ناراحت شدم و بعد یکشب دوباره دعوا و... &nbsp;گفت پس چرا منو برگردوندی منم گفتم حالا میخوای بری برو و دوباره همه اسبابش رو جمع کرد گذاشت تو ماشین باهم رفتیم یک اتاق کرایه کرد توی یک خونه و رفت<br>بعد 4روز متوجه شدم که اعلام جدایی کرده. من هم سراغ خانمی که از آشناهامون رفتم وایشون گفت که خانمت خونه دختر منه و اونجا چون کثیف بود و سه تا مرد تو اون خونه بودن نذاشتیم اونجا بمونه.<br>من گفتم مشکل من چیه که رفته اعلام جدایی کرده؟ ایشون هم بعد کلی حرف گفت من میگم بیاد خونه باهم حرف بزنید. دوباره اومد و قرار شد که قول بدیم خوب باشیم و زندگی کنیم<br>اما متاسفانه همچنان قهر و دعوا داریم. کافیه من تلفنی با مادرم خرف بزنم دقیقا بعدش دعواست.<br>هرچقدر تعداد تماس ها را کم کردم باز فایده نداشت.&nbsp;<br>خلاصه دو هفته پیش دوباره دعوا و توهین و فحش و ... و قهر تا اینکه گفتم باید جدا بشیم اون هم گفت جدا بشیم و اسرار کرد که همون فردا بریم دنبال جدایی. البته من بخاطر ماموریت کاری خونه نبودم این دو هفته. دو روز بعد از اینکه من از خونه اومدم زنگ زد و بعدکلی دعوا و توهین گفت نمیخوام جدا بشم اما من گفتم که تو رفتارت روتغییر نمیدی همش دعوا راه میندازی اینجوری نمیشه<br>چند روز پیش همون خانم آشنامون زنگ زد گفت زنت گفته دوباره دعوا کردید اگر نمیتونید بیاید جدا بشید.&nbsp;<br>گفت همسرت هم دوباره رفته اعلام جدایی کرده. منم گفتم پس دیگه کاری نمیشه کرد. حالا قراره بریم بشینیم صحبت کنیم جدا بشیم. بدبختی اینه که اینجا موقع جدایی همه اموال تقسیم میشه و دسترنج اینهمه سال جون کندنم میره تو جیپ خانمم. هم زندگیم میره هم داراییم<br>خلاصه حالم بد حالیه. بقول شاعر، ابرهای همه عالم شب وروز ، در دلم می گریند<br>نه میشه با این رفتاراش زندگی کرد نه تحمل جدا شدن دارم. زندگیم و 7 سال عمرم میره<br>در همه موارد موفق هستم غیر این مورد که پای یک نفردیگه هم وسطه<br>شما هم یه نظری بدید که چه کنم شاید مشکل از منه.<br><br><br><br>

  2. 3 کاربر از پست مفید Kaveh_r تشکرکرده اند .

    parsa1400 (یکشنبه 04 مرداد 94), رنگین (یکشنبه 04 مرداد 94), غزاله 91 (یکشنبه 04 مرداد 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 خرداد 96 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    3,201
    سطح
    35
    Points: 3,201, Level: 35
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 118 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    واقعا متاسف شدم

    قطعا شما هم مشکلاتی داشتید که همسرتون رو زجر میده ....طلاق اخرین راهه

    اگه میشه دوباره برید دنبال زنتون .....یا یکی رو واسطه قرار بدید
    باهم برید مشاوره و مشکلاتتون رو حل کنید

    ان شا الله که حل میشه

  4. کاربر روبرو از پست مفید غزاله 91 تشکرکرده است .

    parsa1400 (یکشنبه 04 مرداد 94)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 مرداد 96 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-23
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    3,954
    سطح
    40
    Points: 3,954, Level: 40
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    90

    تشکرشده 35 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام هر چی به نامت بزن به نام کسی دیگه هیچی به نامت نزن

  6. کاربر روبرو از پست مفید ali.amamverdi تشکرکرده است .

    رنگین (یکشنبه 04 مرداد 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 آذر 94 [ 19:51]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    553
    سطح
    11
    Points: 553, Level: 11
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ali.amamverdi نمایش پست ها
    سلام هر چی به نامت بزن به نام کسی دیگه هیچی به نامت نزن
    علی جان متاسفانه نمیشه چون %30 از خونه را بنام همسرم کردم و برای هر انتقالی اجازه شریک لازمه.
    در صورت طلاق در دادگاه هم باید پاسخگو باشیم که پول فروش را چیکار کرده ایم.
    کاش این خونه نبود همه مشکلات از خرید همین خونه شروع شد. از شش ماه بعدش همسرم شروع به ناسازگاری و گیر دادن به خانواده من کرد. زندگیم رو کرده عذاب. هرچی من کوتاه میام هر سازی میزنه میرقصم باز گیر میده و دعوا وقهر و ... خانمهایی که اینجا هستن نظر بدن چرا یک زن که همه چیز تو زندگیش براش مهیا کردم اینقدر ناسازگاری میکنه؟
    من دو هفته خونه نیستم یک هفته استراحت دارم. از این یک هفته 4 روز اول خوبیم بعد شروع میشه گیر دادن و دعوا و قهر و ...
    هرکاری میکنم که زندگی به جدایی نرسه انگار بدتر میشه. از دوستان میخواهم بیان کمکم کنند که کارو یکسره کنم دیگه بریدم. خیلی اینجا تنهام و این کارو سخت میکنه.
    پست های بعضی خانم هارا میخوانم دلم بحالشون میسوزه که چقدر شرایط فاجعه باری دارند اما باز به زندگی وشوهرشون وابسته هستند. فکر میکنم زن من در چه بهشتی زندگی میکنه و داره تیشه بهریشه همه چیز میزنه. تا حالا حتی سرش داد هم نزدم. خدا کنه یه اراده قویپیدا کنم از شرش خلاص بشم. هرچند به این سادگی نیست و چشم طمع مادی داره. اینجا همقربونش برم شرایط واسه مردا سخته. حق حقوق اول مال بچه هست بعد مال زنها بعد مالسگها بعد مال مردها

    دیروز در جواب پست خانم مینا66 که گفته بودند بعد از طلاق نیاز به یک همدم دارند نوشتم همه ما در این شرایط نیاز به حرف زدن داریم نیاز داریم که با یکی درددل کنیم کسی که آشنا نباشه و خانواده نباشه که تف سربالا نشه. مدیر محترم اخطار دوست یابی دادند! از مدیر محترمسپاسگزارم اما جناب مدیر عزیز،بزرگوار، سرور، ارشد، مقام شامخ، من که هزارانکیلومتر دورم، زندگی خودمم قوز بالا قوزه فعلا توش موندم دیگه این قضاوت شما رو کمداشتم. نمیدونم الان گفتم دوست دارم نظر افراد دیگه را بشنوم یوقت حمل بر دوست یابی نشه!!
    حالا امروز میخوام پست بزارم پیام سیستم میاد شما تعداد پست مجاز را رد کردید. آخه من که هنوز پستی نذاشتم امروز! فکر کنم آیدی قبلی مشکل پیدا کرده

    خدایا ببین کار منو به کجا رسوندی که اینجوری کسی که منونمیشناسه قضاوتم کنه. عیبی نداره این روزها هم میگذره. فعلا که ما رو دور بدشانسیهستیم

    خوشبخت اگر خار بکارد
    از بخت خوشش لاله و ریحان بدر آید
    بدبخت اگر مسجدی از آینه سازد
    یا سقف فرو ریزد و یا قبله کج آید

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    کار پروژه را باید تموم میکردم و کارم یکم طول کشید. قرار بود دو هفته بمونم اما حالا فردا بعد از سه هفته دور بودن دارم میرم خونه. تو این سه هفته هیچ صحبتی با زنم نداشتیم. نه اون زنگ زد نه من.
    حالا فردا عصری باید برم تو خونه ای که هیچ مهر و عشقی توش نیست و زمان را با زنی بگذرونم که با هم تو یه خونه قهریم. برای من که آدمی پر از آتش عشق و احساسم عین درده و برای خانمم که مثل ربات میمونه عین راحتی. (هیچوقت با کسی که از خودتون بی احساس تره ازدواج نکنید چون شما داغون میشید و اون برنده). این قهر از نظر دیگه هم آزار دهنده هست. من خیلی از نظر جنسی هات هستم امکانش هم دارم که با کس دیگه ای باشم اما دلم نمیخواد بهش خیانت کنم همیشه تو زندگیم وفادار بودم.موندم جه کنم.
    حالا اون خانمی که آشنامون هست به من گفت وقتی اومدی خونه زنگ بزن تا بیایم بشینیم صحبتهاتون را بکنید و جدا بشید. نمیدونم چه کنم؟ زنگ بزنم بهش یا ولش کنم تا خانمم زنگ بزنه؟! نمیدونم چی میشه؟! آیا واقعا جدا میشیم یا ربات عزیز یکم کوتاه میاد؟ چقدر زن من با زنهای اینجا متفاوته. همه دارند با تمام احساس برای ادامه دادن تلاش میکنند و از جدایی داغونن اونوقت ربات من تنها بحثش اینه که چند درصد بیشتر بتونه بگیره.
    مثل مسافری هستم که نه میتونه بمونه نه دلش میخواد بره.

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 مرداد 96 [ 03:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-23
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    3,954
    سطح
    40
    Points: 3,954, Level: 40
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    90

    تشکرشده 35 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    داداش اصلا ابدا زنگ نزن داداش یک وکیل خوب بگیر سریع باش

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    خب شما حرف از جدایی نزن
    اینجوری لااقل شما خودت باعث جدایی نیستی
    من درکتون می کنم چون خیلی عاشق شوهرم بودم اما اون بی احساس بود اما الان خدا رو شکر ذهنم آرومه اونهمه عشق تبدیل شده به خاطره کمرنگ که خدا رو شکر میکنم دیگه نیست تا عذابم بده،،،،،،،، اما من براش راه برگشت گذاشتم و خودم دنبال طلاق نبودم و وفادار بودم الان عذاب وجدان ندارم و هر بار که بهش فک میکنم به این نتیجه میرسم که رفتنی بود و من کاری از دستم بر نمی اومد

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1391-12-26
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    2,284
    سطح
    28
    Points: 2,284, Level: 28
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 91 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آدمی که یه طرف به قاضی میره همیشه راضی بر میگرده.چون فقط حرفای شما رو شنیدم نظری نمیدم.ولی بهتره قبلش برین پیش مشاور .اگه واقعا حفظ زندگی براتو مهمه.از یه ادم حرفه ای و متخصص کمک بگیرید

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 بهمن 94 [ 15:29]
    تاریخ عضویت
    1394-3-06
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    969
    سطح
    16
    Points: 969, Level: 16
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 15 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اخه اگه شما عاشق هم بودین پس چرا خانمتون عوض شد,شما باید باهمسرتون صحبت کنید ببینید دلیل بی مهریاش چیه,دلیل اینکه میخواد زندگیشو خراب کنه چیه,شاید کسی زیر پاش نشسته منظورم جنس مخالف نیست شاید دوست بد...شاید از کسی خط میگیره,اخه شما هم میگی بیشتر وقتا خونه نیستم,باهاش صحبت کن ببین چرا این رفتارارو میکنه,یه زن مگه از زندگیش چی میخواد.

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    باتشکر از دوستان عزیز با آیدی آخیش، خانوم و پرواز ابدی
    من دو ساله که همش خواستم زندگیمو حفظ کنم و هرچه خانومم گیر داد و بهانه آورد باز چیزی نگفتم. الان به جایی رسیدم که بقول آخیش دیگه وجدانم راحته و ازش بریدم.
    پرواز ابدی عزیز ، بخدا 1000 بار پرسیدم مشکل چیه، از خودش از دوست های مشترک و ... اما هیچی نشنیدم. فقط میگه تو به خانوادت وابسته هستی، خانواده ات تو زندگی ما دخالت میکنن، تو اونارا به من ترجیح میدی و از این چیزا... آخه میگم من که تک پسرم چه وابستگی دارم که پدر مادر پیرمرو گذاشته ام اومدم اینجا، ایران که همه چیز برام مهیا بود.! خانواده من چطوری از اون سر دنیا تو زندگی ما دخالت میکنن آخه؟ عروس با مادر شوهر تو یه مجتمع هستند نصف تو نمیگن این حرفارو.
    والا ما تا یکسال و نیم بعد ازدواج که ایران بودیم هفته ای یک یا دوبار میرفتیم خونه مادرم. خودش هم تمایل داشت. تا ایران بودیم یکبار نگفت دخالت میکنن یا وابسته هستی، تازه اون موقع من خیلی قهر میکردم باهاش اما دوسش داشتم. اما هرگز نق نزد. رابطه اش با خانوادم خوب بود و اونا هم دوسش داشتند.
    شماها که خانم هستید بگید من با خانوادم هفته ای چند بار باید تماس داشته باشم که نرمال باشه؟! شاید شما که خانومید درد هم جنستون را بدونید. بعضی وقتها فکر میکنم سیاستش میخواد کاری کنه که کلا رابطمو با خانوادم قطع کنم حتی تلفن. اما بهش میگم مردی که به مادر و پدرش احترام نذاره به زنش هم نمیذاره. تازه بچه من فردا از من یاد میگیره. اگه ببینه من با مادر پدرم رابطه ندارم اون هم وقتی من پیر شدم یه زنگم به من نمیزنه
    بخدا غلط زیادی کردم آوردمش اینجا. میگه نمیخوام زندگی کنم 50% هرچی که داری هم باید بدی.
    پرواز ابدی عزیز با شما موافقم . من هم به نظرم دوستاش خط بهش میدن هرچند خودش خیلی سیاس هست اما دوستاش حمایتش میکنن.
    بیکار بود گفت تو خونه حوصله م سر میره گفتم برو کلاس زبان. رفت کلاس نصفه ولش کرد فقط چند تا دوست پیدا کرد.
    بهش گفتم خواهر کوچیکم داره کاراشو میکنه ویزا بگیره واسه اینجا، از اون روز زمین و زمان زو بهم چسبوند که من دوست ندارم خواهرت بیاد پیش ما. بهش گفتم عزیز من خواهر من نمیاد با ما زندگی کنه که میاد دو ماه میمونه اگه خواست کلا اینجا زندگی کنه میره خونه میگیره همونقدر که تو معذبی اون هم معذبه ( حالا خونه ما 4تا خواب داره دوتا سرویس)
    خلاصه زندگی منو جهنم کرد. بعدش هم خواهرم اومد 45 روز موند رفت.
    خواهرم با بابام اومدن. مثلا یکی از دعواهارو بگم شما قضاوت کنید. پدر من 70 سالشه یروز رفته بودیم یه مغازه کلاه کابویی داشت. من به بابام گفتم کلاه بذارم سرت بابا ببینم چجوری میشی. بابام گذاشت سرش کلی خندیدیم و شوخی و ... بعد بابا گفت حالا تو بیا بذار سرت. منم دیدم الان سوژه میشم با خنده گفتم نه فکر کردی، من کلاه سرم نمیره. بابام هم خندید گفت آره فکر کردی، قبلا کلاه رفته سرت. آقا این زن ما ناراحت شد حالش بهم خورد نفسش گرفت دیگه نزدیک بود اورژانس خبر کنن.
    تا یک هفته هم با من دعوا که چرا بابات اینو گفت تو هیچی نگفتی! کلی نازشو میکشیدم که بابام منظوری نداشته این شوخی مردونه هست همه مردا میگن ازدواج کردی کلاه سرت رفته ربطی به زنشون نداره و ... میگه نه تو باید جواب باباتو میدادی همونجا. میگم آخه عزیزم پدرمه رفیقم نیست که 70 سالشه. تو گوش منم بزنه حرمتش واجبه. فردا منم از بچه ام همین انتظارو دارم و ... آخرش هم بعد یه هفته سر یه جریان دیگه یهو عصبانی شد و به بابام گفت آره شما اونروز گفتید ککلاه سرش رفته و ... حالا هفته قبلش بابام رفته بود برایکادوی عیدش یه عطر که دوست داشت بخره اما خیلی گرون بود را خریده بود.
    بعضی وقتها که رابطمونو با زن و شوهرهای دیگه مقایسه میکنم فکر میکنم خیلی نازشو کشیدم اینجوری شده. دایم میگه تو اولویتت خانوادتن من نیستم. میگم اگر اینجوری بود پس چرا ایران نموندم؟ میگه مردای دیگه اگه خانوادشون چیزی به زنشون بگن همونجا جواب خانوادشونو میدن. میگم آخه خانوادم چطور 2سال اول چیزی نمیگفنم؟
    واقعا موندم که این حرفها رو واقعا میگه یا سیاستشه که من دیگه قطع رابطه کنم؟

    - - - Updated - - -

    خیلی این مدت فکر کردم که مشکلمون چیه اما به هیچی نرسیدم. کسی ندونه فکر میکنه مشکل جنسی دارم من اما حتی این اخیرا وقتی باهم قهر نباشیم (و در گذشته که زندگی خوب بود) رابطه جنسیمون خیلی خوب بود. بعضی وقتها روزی دو یا سه بار. ( ببخشید اینارو سعی میکردم نگم اما ناچارم دیگه) و هرگز نشده که بی تمایل باشیم هر دومون.
    خانومها بیان بدور از تبعیض هم جنسی بگن مشکل از کجا ممکنه باشه؟
    تنها چیزی که من بعد از اینهمه مدت حدس میزنم باشه دلزدگی هست. خانمم یه اخلاقی داره که یدفعه بی حد و اندازه از چیزی خوشش میاد، مثلا گوشیو ساعت، لباس و ...و بشدت دلش میخواد که اونو داشته باشه. مثلا یه گردنبند میبینه خیلی خوشش میاد، براش میگیرم کلی ذوق داره هقته اول، هفته دوم ذوقش کم میشه کمتر استفاده میکنه بعد دیگه رو میز ولش میکنه بعد میره تو کشو و خاک میخوره. بعد از یه مدت هم میاد میگه میخوام عوضش کنم. میگم این جواهره ببری مفت برش میدارن مگه تو اینو دوست نداشتی میگه نه لبش گیر میکنه به لباسم یا یکی از نگین هاش افتاده اینجوریه اونجوریه خلاصه هزار بهانه میاره الکی، بعد که بهش میفهمونم بهانه هاش الکی هست آخرش میگه اصلا دوسش ندارم اینو. خلاصه حاضره ببره با یه بدلی عوضش کنه یعنی تا این حد براش بی ارزش میشه. در مورد همه چیز همینه. اول میگه مبل جیر میخوام بعد از یه مدت میگه نه اینا خوب نیستن چرم میخوام و ...
    فکر کنم در مورد زندگی با من هم همینجوری شده الان من که آرزوش بودم و به قول خودش با کلی نذر نیاز به من رسید و این زندگی که ارزوی هر زنیه براش بی ارزش شده. به نظر شما میشه؟
    این مدیر عزیز هم بیاد ما از تجربه ایشونم استفاده کنیم خیلی خوبه ( مدیر که فقط کارش اخطار دادن نیست) و البته خانومای دیگه.
    مرسی از همه که حوصله حرفامو دارن چه کنم کسی جز شماهارو ندارم


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا مشکل در ازدواج نکردن و رابطه ناسرانجام تقصیر من بوده؟
    توسط برگریز در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 31 تیر 94, 06:43
  2. از شراکت شوهرم باباباش فقط حرص خوردن نصیبم شده....
    توسط گلچهره در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 06 اسفند 90, 01:02
  3. پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 شهریور 90, 12:37
  4. آیا تقصیر من بود؟(حرفهای خودمونی)
    توسط keyvan در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 23 بهمن 88, 13:11

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.