نوشته اصلی توسط
بهزاد10
از نظرات دوستان تشکر می کنم
دیگه تمایلی ندارم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برم و در همین تهران یک دانشگاهی پیدا می کنم و عضو هیئت علمی میشم . کنارش کارهای دیگه هم میکنم و الان هم مشغولم . انرژی کافی برای مهاجرت ندارم و خستگی این مشکلات موجب شده که بخام ایران بمونم . . .
به هیچ عنوان نمیخام خانومم مهریه رو ببخشه یا خونه رو پس بده . حداقل خودم چنین موضوعی رو مطرح نمی کنم . اصولاً درخواست کردن از خانم ها ، عاقلانه نیست . خانومم بعد از اجرای حکم تمکین که برگشته بود ، 30 مرتبه حرفش عوض شد! حالا من متوجه شدم با طرح موضوع پس دادن خونه یا صفر کردن مهریه ، فقط شان خودم رو پایین آوردم . هزینه اعتماد رو تا حالا دادم . از این به بعد هم این هزینه رو می پذیرم و جزئی دائمی از زندگی خودم میدونمش و می پذیرمش . اینجوری هم واقع بینانه هست و هم آرامتر خواهم بود .
زن موجود ضعیفی هست . در این شرایط هم که ترسش فعال شده ، هرگز ابزارهای در دستش رو زمین نمیزاره . حالا این ابزارها به هر طریقی که بدستش اومده باشه فرقی براش نداره . فقط این رو میدونه که نباید ابزارش رو از دست بده . من هم این موضوع رو پذیرفتم . . .
روز اول خانومم گفت که خونه و ومهریه که چیزی نیست! تمام اون چیزهایی رو که داره و ارثی رو که بش خواهد رسید هم به من میبخشه! فقط شرطش این بود که باش زندگی کنم و طلاقش ندم . اما روزهای بعد بصورت مداوم موضعش عوض می شد . تا جایی که دیگه حال من به هم خورد . بش گفتم تو تا آخر عمرت هم چیزی رو به من نمی بخشی . اون هم گفت بله! درست فهمیدی! نمیدونم خانوادش بجاش تصمیم گرفتن یا خودش هم همین رو میخاد . به هر حال خانوم من شصیت مستقلی نداره و خودش از خانوادش جدا نیست . به اونها اعتماد داره و به من بی اعتماده .
یکی از شب هایی که پیشم بود گفت میترسم شب از من اثر انگشت بگیری و مهریه رو از چنگم در بیاری . این حرفش از فحش ناموسی بدتر بود . . .
من آخرین حرفم این بود که نمیخام چیزی رو پس بدی . حالا موضعش رو عوض کرده و مثل فاتح یک نبرد شرط و شروط میزاره! میگه باید با یکی از اقوام بیای دنبالم تا برگردم! من هم بش گفتم این یک آرزو و رویاپردازی هست . . .
گرفتاری واقعی اینه که من ایشون رو دوستش دارم!!!!! با کارهایی که کرده باید 3 طلاقش می کردم . چه طلاقش بدم و چه زندگی بکنیم نمیخام چیزی پس بده . بجاش پشت دستم رو داغ کردم که به هیچ کس اعتماد نکنم . . .
وقتی برگشت دید من یک خونه گرفتم و 35 سکه هم در کشو گذاشتم . یعنی دادخواست های اون نقداً توسط من اجرا میشن . متاسفانه روی طمع افتاد و خواست که سکه ها رو بش بدم . رفتم دادخواست تعدیل اقساط مهریه دادم و حاضر نیستم بیشتر از 14 سکه بش بدم . شاید با وجودی که میتونم پرداخت کنم ولی یک یا 2 ماه برم زندان تا نهایتاً پیش قسط مهریه و اقساطش شدیداً کاهش پیدا کنه . . .
موضوع پول و سکه نیست . من در شروع زندگی مهریه ایشون رو از 14 به 1001 افزایش دادم و خونه رو هم به نام برادرش گرفتم . ولی الان خانومم و خانوادش پیش من رسوا شدن و نمیتونم بزارم بیشتر سوء استفاده کنن . خانومم مثل کلاهبردارها رفتار میکنه . یاد گرفته که از من سوء استفاده کنه . فقط برای ناشزه نشدن برگشته بود! بش گفتم که نامزد کردم و ایشون هم متوجه شد که واقعیت داره . درسته که خانومم رو دوست دارم ولی دوست داشتن برای زندگی کردن کافی نیست!
دوباره به دادگاه مراجعه کردم و درخواست بازرسی از محل رو دادم تا مشخص بشه که ایشون در تمکین نیست تا گواهی نشوز بدن . . . دادخواست منع تحصیلش رو هم دادم . چه زندگی بکنیم چه بزارمش خونه باباش عمرش بگذره ، به هر حال راضی نیستم درس بخونه . . .
در این شرایط احتمالاً میره و حکم تقسیط مهریه رو به اجرا میزاره . حکم تقسیط 3 ماهه که قطعی شده بود ولی ایشون نرفته بود تا سکه هاش رو بگیره . ولی با اقدامات من و در پاسخ به اونها احتمالاً میره حکم رو به اجرا میزاره . من سکه دستش نمیدم و اگه لازم باشه زندان میرم تا پول یا مفت به این بنده خدا ندم . بعد از تعدیل مجدد و کاهش احتمالی ، حکم نهایی رو قبول میکنم . . .
فکر کنم خانومم موفق بشه و این باقی مانده عشق وعلاقه رو در وجود من خشک کنه . بعدش با خیال راحت اقدامات قانونی رو انجام میدم و دریک مسیر زندگی جدید بدون ایشون حرکت می کنم. خواستم که بدهکار وجدانم و قلبم نباشم! خوب من هم اشتباهاتی داشتم و گفتم یک فرصت مجدد به هر دو مون بدم . من نخواستم که چیزی پس بده! ولی ظاهراً ایشون این امکان رو فراهم نمیکنه که در یک حالت شرافتمندانه یک فرصت مجدد به زندگی مون بدیم. اگر روی این رفتارش اصرار کنه ، طبیعتاً میل و تلاش و از خود گذشتگی یک طرفه من هم حدی داره . بعد از تلاش در این مسیر دیگه بعدها وقتی به گذشته نگاه می کنم ، به خودم نمیگم که اگر فرصت میدادی درست میشد . . .
***************************
عاقلانه و منطقی این بود که با کارهای زشتی که خودش و خانواده بی وجودش کرن ، مستقیماً میزاشتمش کنار . ولی همیشه تصمیمات عاقلانه روح انسان رو راضی نمیکنه! اون بنده خدایی رو که نامزد کرده بودم به دلیلی که به خانوم فعلیم ربطی نداره گذاشتم کنار . البته در فکرم این بود که اگر نامزد جدیدم رو عقد کردم ، خانوم قبلی رو هم نگهدارم . به هر حال دیگه تمایلی به ازدواج مجدد ندارم . شاید اگر این قضایا طولانی شد برم به فکر صیغه و اینجور چیزا باشم . نمیدونم! فعلاً تصمیم خاصی ندارم . . .
به خانومم گفتم که در این 8 ماه یکبار با یک دختری دوست شدم ولی این دوستی ها رو در شان خودم ندیدم و رفتم دنبال روابط رسمی و شرعی . در این دوستی ها رابطه عمق نداره و شرافتمندانه برگزار نمیشه! نامزدیم رو هم بش گفتم . بیشتر نگران بود که این مساله رو دقیقاً چند نفر میدونن . بش گفتم فقط نزدیکان درجه اولم میدونن . باز هم حاضره برگرده!!
بش گفتم که اگر در تمکین نباشه دیر یا زود و ناچاراً براش جایگزین پیدا میکنم . ظاهراً چندان نترسید ولی میدونه که زن و دختر برای من در دسترس هست . شرعی و غیر شرعی! این رو باور داشت . . .
میدونه که من خالی نمی بندم و دروغ نمیگم . یک بار خواست کل کل کنه و گفت که من هم در این 8 ماه اس ام اس های عاشقانه داشتم. من زدم توی دهنش و اون بعداً اعتراف کرد که مطلقاً به من وفدار بوده و دست هیچ مردی به اون نخواهد رسید و بعد از من قصد ازدواج نداره . دروغ یا راستش رو نمیدونم ولی همین که این حرفها رو زد برای من دلچسب بود!!!!!!!!
من راضی نیستم که بره با یک نفر دیگه . چه با من زندگی بکنه چه نکنه طلاقی در کار نیست . من آزادش نمیکنم که بره . امروز میگه نمیرم با کس دیگه . شاید دروغ میگه! شاید هم اگر راست میگه بعدها نظرش عوض بشه . پس من آزادش نمیکنم . چون اگر بره با یک نفر دیگه ، روح من مچاله میشه . . .
گرفتاری واقعی اینه که من یک رابطه روحی عمیق با خانومم دارم . 6 سال کم نیست . اولش گفت تو به من خیانت کردی ولی خودش هم میدونه که چون در تمکین نبوده من این کارها رو کردم . البته قبل از هر ارتباطی من مردادماه بش اس ام اس دادم که دارم میرم به فکر روابط جدیدی باشم و تو رو دیگه طلاق دادم و فقط روی کاغذ زنم هستی. جوابی نداد! البته اون موقع تصمیم من همین بود و بعدش هم اقداماتم همین رو نشون داد . . .
بعد از دوستی با یک دختری دیدم که دوستی در شان من نیست و بعد از 2 بار دیدن و 1 بار رابطه جنسی ، گذاشتمش کنار. البته به این دختره گفته بودم که مطلقاً باش ازدواج نمیکنم و دوستی مون هم هر لحظه ممکنه قطع بشه . بعدش رفتم و یک بنده خدایی رو که روی کاغذ از خانومم حسابی بهتر بود رو نامزد کردم . اینبار دلم برای بی عقلی های خانومم تنگ شد! این نامزد جدید انقدر دختر خوبی بود که من دوست داشتم یک مقدار مثل خانوم قبلیم حماقت داشته باشه!!!!!!
زندگی بسیار شگفت انگیز هست . من در اجرای حکم تمکین انتظار نداشتم که خانومم برگرده . ولی برگشت و آتش زیر خاکستر رو شعله ور کرد . کار خاصی نکرد بجز حماقت و جنگیدن! ولی به هر حال حس عمیق دوست داشتن من مجدداً زنده شده بود . . .
علاقه مندی ها (Bookmarks)