به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 76
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمک رسانی در تصمیم گیری برای بازگشت

    سلام به همه دوستان

    چون دارم اقداماتی انجام میدم برای بازگشت همسرم . این تاپیک رو در این تالار ایجاد کردم تا دوستان لطف کنن و کمک بدن . چون مساله من به خاطر اقدامات ناپسند همسرم و خانوادش سخت شده ، ممنون میشم اگر دوستان به من کمک کنن .

    شاید یادتون باشه که داستان من چی بود . تاپیک هایی که ایجاد کرده بودم لینکش اینه :

    اولین تاپیک : http://www.hamdardi.net/thread-36096.html
    دومین تاپیک : http://www.hamdardi.net/thread-36166.html
    سومین تاپیک : http://www.hamdardi.net/thread-36346.html

    آخرین مسائل مهمی که بوده رو به شرح زیر نقل می کنم . ممنون میشم اگر دوستان توصیه ها و نظرات خودشون رو ارائه بدن :

    خودم این رو می خواستم ، دوستان هم توصیه کرده بودن که برم و صحبت کنم برای سازش .

    اصل موضوع شاید خانومم باشه . دقیقاً نمی دونم میخاد زندگی بکنه یا نمیخاد . من مشکلی ندارم که مهریه رو نگهداره یا حتی خونه رو پس نده . مشکل اینه که میگه باید با چندتا بزرگتر بیای و من رو ببری . خوب کجا باید ببرم؟؟ توی خونه اجاره ای که برای تایید دادگاه گرفتم؟؟ یک خونه ای هست توی این شهر که با پول و تلاش من خریداری شده . به خاطر کار زشتی که کردن من پام رو توی اون خونه نمیزارم . خانومم حاضر نیست که خونه من رو بده تا بریم زندگی کنیم . میگه اگه خونه رو گرفتی و بعد طلاقم دادی داغون میشم . حتی اعتماد نداره که مال خودم رو پس بده . . .

    2 روز پیش کاری کردم که توی خواب هم نمی دیدم روزی انجام بدم . رفتم درب منزل پدرخانومم و با مادر زنم که تصمیم گیرنده اصلی هست گفتگو کردم . درب خونه که رسیدم با شماره شون تماس گرفتم و گفتم که اگر ممکنه و بی موقع نیست بیان با هم صحبت کنیم . ایشون هم اومد و گفتم قصد من سازش هست و ایشون هم همین رو گفت . مادر خانومم حاضره که خونه من رو پس بده و دخترش برگرده سر خونه و زندگیش . حالا مشکل اینه که خانومم حاضر نیست خونه به من برگرده . شاید اینا بازیشون گرفته . نمیدونم .

    طی چند روز گذشته خانومم رفتار عجیبی داشته . شاید من نمیتونم درکش کنم . داستان اینه : به تماس های من پاسخ نمیده . اگر اصرار کنم ، نشون میده که میلی به دیدار حضوری نداره . اگر به اصرار من دیدار حضوری پیش بیاد ، در زمان دیدار همچنان مدعی و طلبکار رفتار میکنه . اگر هم توافقی بکنیم ، فرداش رفتارهای جدیدی میکنه . مثلاً دیروز قرار شد که فردا برم دانشگاه دنبالش و با هم باشیم و یک لباسی هم من براش بخرم . امروز جواب تلفن من رو هم نداد !!!!!!!

    نمیدونم داره ناز میکنه یا شاید نمیخاد زندگی کنه . لطفاً در شناخت رفتار ایشون کمک کنید . اگر سوال بیشتری هم دارید مطرح کنید . نمیدونم این زن برای من زن میشه یا نه

    اگر پست زیر رو هم بخونین ، ابعاد مهمی از مساله رو توضیح داده بودم :
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهزاد10 نمایش پست ها
    از نظرات دوستان تشکر می کنم

    دیگه تمایلی ندارم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برم و در همین تهران یک دانشگاهی پیدا می کنم و عضو هیئت علمی میشم . کنارش کارهای دیگه هم میکنم و الان هم مشغولم . انرژی کافی برای مهاجرت ندارم و خستگی این مشکلات موجب شده که بخام ایران بمونم . . .

    به هیچ عنوان نمیخام خانومم مهریه رو ببخشه یا خونه رو پس بده . حداقل خودم چنین موضوعی رو مطرح نمی کنم . اصولاً درخواست کردن از خانم ها ، عاقلانه نیست . خانومم بعد از اجرای حکم تمکین که برگشته بود ، 30 مرتبه حرفش عوض شد! حالا من متوجه شدم با طرح موضوع پس دادن خونه یا صفر کردن مهریه ، فقط شان خودم رو پایین آوردم . هزینه اعتماد رو تا حالا دادم . از این به بعد هم این هزینه رو می پذیرم و جزئی دائمی از زندگی خودم میدونمش و می پذیرمش . اینجوری هم واقع بینانه هست و هم آرامتر خواهم بود .

    زن موجود ضعیفی هست . در این شرایط هم که ترسش فعال شده ، هرگز ابزارهای در دستش رو زمین نمیزاره . حالا این ابزارها به هر طریقی که بدستش اومده باشه فرقی براش نداره . فقط این رو میدونه که نباید ابزارش رو از دست بده . من هم این موضوع رو پذیرفتم . . .

    روز اول خانومم گفت که خونه و ومهریه که چیزی نیست! تمام اون چیزهایی رو که داره و ارثی رو که بش خواهد رسید هم به من میبخشه! فقط شرطش این بود که باش زندگی کنم و طلاقش ندم . اما روزهای بعد بصورت مداوم موضعش عوض می شد . تا جایی که دیگه حال من به هم خورد . بش گفتم تو تا آخر عمرت هم چیزی رو به من نمی بخشی . اون هم گفت بله! درست فهمیدی! نمیدونم خانوادش بجاش تصمیم گرفتن یا خودش هم همین رو میخاد . به هر حال خانوم من شصیت مستقلی نداره و خودش از خانوادش جدا نیست . به اونها اعتماد داره و به من بی اعتماده .

    یکی از شب هایی که پیشم بود گفت میترسم شب از من اثر انگشت بگیری و مهریه رو از چنگم در بیاری . این حرفش از فحش ناموسی بدتر بود . . .

    من آخرین حرفم این بود که نمیخام چیزی رو پس بدی . حالا موضعش رو عوض کرده و مثل فاتح یک نبرد شرط و شروط میزاره! میگه باید با یکی از اقوام بیای دنبالم تا برگردم! من هم بش گفتم این یک آرزو و رویاپردازی هست . . .

    گرفتاری واقعی اینه که من ایشون رو دوستش دارم!!!!! با کارهایی که کرده باید 3 طلاقش می کردم . چه طلاقش بدم و چه زندگی بکنیم نمیخام چیزی پس بده . بجاش پشت دستم رو داغ کردم که به هیچ کس اعتماد نکنم . . .

    وقتی برگشت دید من یک خونه گرفتم و 35 سکه هم در کشو گذاشتم . یعنی دادخواست های اون نقداً توسط من اجرا میشن . متاسفانه روی طمع افتاد و خواست که سکه ها رو بش بدم . رفتم دادخواست تعدیل اقساط مهریه دادم و حاضر نیستم بیشتر از 14 سکه بش بدم . شاید با وجودی که میتونم پرداخت کنم ولی یک یا 2 ماه برم زندان تا نهایتاً پیش قسط مهریه و اقساطش شدیداً کاهش پیدا کنه . . .

    موضوع پول و سکه نیست . من در شروع زندگی مهریه ایشون رو از 14 به 1001 افزایش دادم و خونه رو هم به نام برادرش گرفتم . ولی الان خانومم و خانوادش پیش من رسوا شدن و نمیتونم بزارم بیشتر سوء استفاده کنن . خانومم مثل کلاهبردارها رفتار میکنه . یاد گرفته که از من سوء استفاده کنه . فقط برای ناشزه نشدن برگشته بود! بش گفتم که نامزد کردم و ایشون هم متوجه شد که واقعیت داره . درسته که خانومم رو دوست دارم ولی دوست داشتن برای زندگی کردن کافی نیست!

    دوباره به دادگاه مراجعه کردم و درخواست بازرسی از محل رو دادم تا مشخص بشه که ایشون در تمکین نیست تا گواهی نشوز بدن . . . دادخواست منع تحصیلش رو هم دادم . چه زندگی بکنیم چه بزارمش خونه باباش عمرش بگذره ، به هر حال راضی نیستم درس بخونه . . .

    در این شرایط احتمالاً میره و حکم تقسیط مهریه رو به اجرا میزاره . حکم تقسیط 3 ماهه که قطعی شده بود ولی ایشون نرفته بود تا سکه هاش رو بگیره . ولی با اقدامات من و در پاسخ به اونها احتمالاً میره حکم رو به اجرا میزاره . من سکه دستش نمیدم و اگه لازم باشه زندان میرم تا پول یا مفت به این بنده خدا ندم . بعد از تعدیل مجدد و کاهش احتمالی ، حکم نهایی رو قبول میکنم . . .

    فکر کنم خانومم موفق بشه و این باقی مانده عشق وعلاقه رو در وجود من خشک کنه . بعدش با خیال راحت اقدامات قانونی رو انجام میدم و دریک مسیر زندگی جدید بدون ایشون حرکت می کنم. خواستم که بدهکار وجدانم و قلبم نباشم! خوب من هم اشتباهاتی داشتم و گفتم یک فرصت مجدد به هر دو مون بدم . من نخواستم که چیزی پس بده! ولی ظاهراً ایشون این امکان رو فراهم نمیکنه که در یک حالت شرافتمندانه یک فرصت مجدد به زندگی مون بدیم. اگر روی این رفتارش اصرار کنه ، طبیعتاً میل و تلاش و از خود گذشتگی یک طرفه من هم حدی داره . بعد از تلاش در این مسیر دیگه بعدها وقتی به گذشته نگاه می کنم ، به خودم نمیگم که اگر فرصت میدادی درست میشد . . .

    ***************************

    عاقلانه و منطقی این بود که با کارهای زشتی که خودش و خانواده بی وجودش کرن ، مستقیماً میزاشتمش کنار . ولی همیشه تصمیمات عاقلانه روح انسان رو راضی نمیکنه! اون بنده خدایی رو که نامزد کرده بودم به دلیلی که به خانوم فعلیم ربطی نداره گذاشتم کنار . البته در فکرم این بود که اگر نامزد جدیدم رو عقد کردم ، خانوم قبلی رو هم نگهدارم . به هر حال دیگه تمایلی به ازدواج مجدد ندارم . شاید اگر این قضایا طولانی شد برم به فکر صیغه و اینجور چیزا باشم . نمیدونم! فعلاً تصمیم خاصی ندارم . . .

    به خانومم گفتم که در این 8 ماه یکبار با یک دختری دوست شدم ولی این دوستی ها رو در شان خودم ندیدم و رفتم دنبال روابط رسمی و شرعی . در این دوستی ها رابطه عمق نداره و شرافتمندانه برگزار نمیشه! نامزدیم رو هم بش گفتم . بیشتر نگران بود که این مساله رو دقیقاً چند نفر میدونن . بش گفتم فقط نزدیکان درجه اولم میدونن . باز هم حاضره برگرده!!

    بش گفتم که اگر در تمکین نباشه دیر یا زود و ناچاراً براش جایگزین پیدا میکنم . ظاهراً چندان نترسید ولی میدونه که زن و دختر برای من در دسترس هست . شرعی و غیر شرعی! این رو باور داشت . . .

    میدونه که من خالی نمی بندم و دروغ نمیگم . یک بار خواست کل کل کنه و گفت که من هم در این 8 ماه اس ام اس های عاشقانه داشتم. من زدم توی دهنش و اون بعداً اعتراف کرد که مطلقاً به من وفدار بوده و دست هیچ مردی به اون نخواهد رسید و بعد از من قصد ازدواج نداره . دروغ یا راستش رو نمیدونم ولی همین که این حرفها رو زد برای من دلچسب بود!!!!!!!!

    من راضی نیستم که بره با یک نفر دیگه . چه با من زندگی بکنه چه نکنه طلاقی در کار نیست . من آزادش نمیکنم که بره . امروز میگه نمیرم با کس دیگه . شاید دروغ میگه! شاید هم اگر راست میگه بعدها نظرش عوض بشه . پس من آزادش نمیکنم . چون اگر بره با یک نفر دیگه ، روح من مچاله میشه . . .

    گرفتاری واقعی اینه که من یک رابطه روحی عمیق با خانومم دارم . 6 سال کم نیست . اولش گفت تو به من خیانت کردی ولی خودش هم میدونه که چون در تمکین نبوده من این کارها رو کردم . البته قبل از هر ارتباطی من مردادماه بش اس ام اس دادم که دارم میرم به فکر روابط جدیدی باشم و تو رو دیگه طلاق دادم و فقط روی کاغذ زنم هستی. جوابی نداد! البته اون موقع تصمیم من همین بود و بعدش هم اقداماتم همین رو نشون داد . . .

    بعد از دوستی با یک دختری دیدم که دوستی در شان من نیست و بعد از 2 بار دیدن و 1 بار رابطه جنسی ، گذاشتمش کنار. البته به این دختره گفته بودم که مطلقاً باش ازدواج نمیکنم و دوستی مون هم هر لحظه ممکنه قطع بشه . بعدش رفتم و یک بنده خدایی رو که روی کاغذ از خانومم حسابی بهتر بود رو نامزد کردم . اینبار دلم برای بی عقلی های خانومم تنگ شد! این نامزد جدید انقدر دختر خوبی بود که من دوست داشتم یک مقدار مثل خانوم قبلیم حماقت داشته باشه!!!!!!

    زندگی بسیار شگفت انگیز هست . من در اجرای حکم تمکین انتظار نداشتم که خانومم برگرده . ولی برگشت و آتش زیر خاکستر رو شعله ور کرد . کار خاصی نکرد بجز حماقت و جنگیدن! ولی به هر حال حس عمیق دوست داشتن من مجدداً زنده شده بود . . .
    پیشاپیش از توجه و همکاری دوستان تشکر می کنم .
    ویرایش توسط بهزاد10 : سه شنبه 09 دی 93 در ساعت 21:52

  2. 3 کاربر از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده اند .

    کیانا 93 (چهارشنبه 10 دی 93), واحد (شنبه 13 دی 93), بارن (سه شنبه 09 دی 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    میدونی اقای بهزاد مشکل شما اعتماد بیش از حد نیست مشکل شما غرور که در نتیجه مدارک علمی تلاشی که داشتید مشکلتون غروره باعث میشه به دیده تحقیر به بقیه نگاه کنید یا چون مغرورید به بقیه بیشتر از حق شون بها بدید یا اینکه اصلا بها ندید به قول خودتون افراط تفریط در کمک کردن به بقیه ونگاه کردن به دیده تحقیر به همسرتون وفشار بیش ازحد به اون که نتیجه اش این کارای همسرتون میشه لجبازی حماقتای اشتباهش
    از قصد دوباره اینو نوشتم که دوباره بخونیدش
    این نظر میذارم شاید جنجالی بشه اما به نظر من زندگی مشترک چند تا اصل بیشتر نداره محبت به زنان دادن عزت بزرگی به مرد که هر کس این اصل ها رو رعایت کنه حتما زندگی موفقی خواهد داشت اما بعضی از ما یا نمی خواهیم یاد بگیریم یا اینکه میدونیم اجرا نمی کنیم شاید با دلایلی مثل اینکه زنم فرق می کنه یا شوهرمن احمق تر ازاین حرفاست که اینطور چیزا رو بفهمه کسی لیاقت زندگی رو داره که یا بفهمه با اینکه دنبال یادگیری باشه مثل شما که دنبال یادگیری هستید حالا خانم شما در صورتی لیاقت داره که برید دنبالش که سعی در یادگیری داشته باشه یا بخواهد که اجرا کنه

    اگر من جای شما بودم از رفتن به امریکا صرف نظر نمیکردم

  4. 3 کاربر از پست مفید کیانا 93 تشکرکرده اند .

    morteza2487 (دوشنبه 25 خرداد 94), هم آوا (چهارشنبه 10 دی 93), بهزاد10 (چهارشنبه 10 دی 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اسفند 93 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1393-7-22
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    2,189
    سطح
    28
    Points: 2,189, Level: 28
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 213 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    میدونید در موردنرفتن به امریکا احساس می کنم که این غرور کاذب که دوباره شما رو به این سمت داره هل میده اینکه من عاشقم من بزرگتر از این حرفام من ومن .............. دیگه
    نمیدونم مطمينم که همسرتون دوست دارید ولی این دوست داشتن یا غرور زیادی که مانع وباعث بعضی ا این کار هاتون میشه مثل همین نر فتن به امریکا یا محبت نکردن احمق دونیستنش براردر من نه شما ایشون اینقدر دوست داری که نری امریکانه که اینقدر دوستش نداری که طلاقش بدی شما کار هاتون با صحبت با خودت وکمی با همسرت حل میشه زندگی یعنی کمک برای رسیدن به ارزوهای همدیگه نه گذشتن ار ارزوها برای یکدیگر

    راه این رسیدن هم یعنی محبت به زن دادن بزرگی به مرد همین برادر من

  6. 2 کاربر از پست مفید کیانا 93 تشکرکرده اند .

    morteza2487 (دوشنبه 25 خرداد 94), بهزاد10 (جمعه 12 دی 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 دی 94 [ 14:24]
    تاریخ عضویت
    1393-8-21
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,032
    سطح
    17
    Points: 1,032, Level: 17
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانومتون قصد زندگی با شما رو نداره. علّتش چیه؟
    شاید هنوز کمی دلخوره ازتون. شاید علّت دیگه‌ای داره.
    باید دلیلش رو پیدا کنید.

  8. کاربر روبرو از پست مفید عـلـی تشکرکرده است .

    بهزاد10 (جمعه 12 دی 93)

  9. #5
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صحبت سر این بوده که باید با چندتا بزرگتر بیای و با عزت من رو ببری . با افتضاحی که کردن ، تمام بزرگترها متفق القول هستن که این دختر رو با مهریه و خونه طلاق بده . هیچکس بجز شخص خودم نمیره دنبالش . البته اگر من با خانومم زندگی کنم ، همین اطرافیان موافق نیستن و به نوعی من رو آدم ضعیفی حساب می کنن و رابطه شون رو با من محدود و حتی قطع می کنن . . .

    در مورد امریکا رفتن ، اگر تمایلی داشته باشم به این موضوع می پردازم . فعلاً منصرف شدم و به قول معروف حالشو ندارم . مهاجرت کردن خودش سختی بزرگی داره . شروع دکترای کسب و کار در یکی از دانشگاه های تراز اول امریکا هم انرژی بزرگی میخاد . . .
    ویرایش توسط بهزاد10 : جمعه 12 دی 93 در ساعت 21:39

  10. 2 کاربر از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده اند .

    maryam240 (جمعه 10 بهمن 93), بارن (جمعه 12 دی 93)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    یه دفعه چی شد که نظرتون تغییر کرد؟تا قبلا محکم میگفتین این زندگی براتون تموم شده.حالا میرید با مادرزنتون صحبت میکنید؟!!!
    شما خسته شدید؟
    فکر نمیکنید احساسی و عجولانه تصمیم گرفتید؟
    درسته شما و همسرتون مقصر بودین و البته دلبستگی بین زن و شوهر وجود داره اما اینکه بدون برنامه و فکر بخوایید برگردین پیش هم به نظر شخصییی من اشتباهه.
    کدوم مشکلتون حل شده؟هنوز همه اون چیزایی که باعث اختلاف میشده سرجاشه.این تب تند شما با یه دعوای دیگه سرد میشه.

    مگه اینا همون خونواده ای نیستن که نصفه شب اومدن و شما رو کتک زدن و از خونه پرتتون کردن بیرون؟کدوم رفتارشون نشون داده تغییر کردن و پشیمونن؟
    مگه خانوم شما نبود کا انقد رو مخت راه میرفت که از کوره در بری؟آیا اخلاقش تغییر کرده؟
    مگه شما نبودین که کمالگرا بودین و زودی ناراحت میشدین؟آیا کاملا تونستی خودتو کنترل کنی؟

    چیزی تغییر نکرده.هرچی جای خودش.البته این مهر و علایه شما بهمدیگه میتونه یه کمک بزرگ باشه تا بتونید زندگی مشترکتونو بسازید اما کافی نیس.لازم هست اما کافی نیس.

    خونواده همس شما کار فوق العاده زشتی انجام دادن.و چشم پوشی الکی از کارشون فقط اونا رو جری تر میکنه.به نظر من باید بخواید برادر زنتون خونه رو به نام شما و خانومت بزنه.نصف تو.نصف زنت.اصلا دلیلی نداره دست اونا باشه.
    وقتی به نام هردوتون باشه خیال جفتتون راحتتره.
    تازه بعدش میرسید سر حل کردن بقیه مشکلات.هردوتون باید مشاوره برید.و با یه آدم متخصص بی طرف صحبت کنید.شما باید یاد بگیرید با خانومتون درست رفتار کنید.و خانومتونم باید یاد بگیره زندگیشو مستقل از خونوادش یعنی مامان و برادراشو ... نگه داره و یاد بگیره با شما چطور رفتار کنه.

    اینکه بخوای با بدبینی مطلق جلو بری یا با خوش بینی افراطی که انگار اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده دوتاش خطرناک و مضره.
    بیماری زندگی مشترکتون هنوز درمان نشده که.بعدا دوباره عود میکنه.

  12. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهزاد10 (جمعه 12 دی 93), بارن (جمعه 12 دی 93)

  13. #7
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 فروردین 95 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1393-7-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    3,246
    سطح
    35
    Points: 3,246, Level: 35
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    104

    تشکرشده 313 در 129 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز بهار زندگی

    من منتظر تغییر کردن خانومم یا خانوادش نیستم! در مقابل خودم و روش زندگی خودم رو تغییر دادم و میدم :
    1) بحث کردن آدم رو سبک میکنه . این کاری بود که در حد افراط انجام می دادم . خوب کمش میکنم و اگه بشه حذفش می کنم
    2) خانواده خانومم رو آدم های خوبی میدونستم و اجازه می دادم از مشکلات مون آگاه بشن . خوب دیگه این خطای فاحش رو نمی کنم .
    3) ابزارهای قانونی به همسرم نمیدم . اونهایی که قبلاً دادم دیگه هیچی! ولی دیگه در خونه ای که به اسم خودم نیست نمیرم . اگر خونه قبلی رو کلاً هم به نام من بکنه ، میتونه بره با مهریه 1001 سکه ای ، تماماً توقیف و مصادره اش بکنه . پس بهتره از خانومم یا خانواده بی وجودش درخواستی نداشته باشم و خودم رو سبک نکنم .
    4) رفت و آمد با خانواده همسرم رو به یاد کارهای کثیف شون تعطیل نگه میدارم . چیزی یادم نرفته . خانواده خودم هم گفتن که حتی خانومم برای عذرخواهی هم نباید بیاد . نه من چیزی رو فراموش می کنم و نه خانوادم . همیشه جلوی چشمم خواهد موند .

    داستان اینه که تمایل دارم با تغییراتی که میخام ایجاد کنم ، یک فرصت دوباره به زندگی قبلیم بدم . اگر جواب مناسبی بدست نیاد ، اینبار از مسائل مالی چشم پوشی می کنم و مستقیماً خانومم رو طلاق میدم یا میزارم خونه باباش عمرش بگذره .

    آیا شما اعتقاد دارید که این فرصت رو نباید بدم؟ آیا باید منتظر باشم اونها ابراز پشیمونی کنن؟ آیا باید منتظر باشم اونها عوض بشن ؟ فکر نمی کنم این احمق ها تغییر خاصی بکنن . یا من باید بهتر مدیریت کنم ، یا اینکه این زندگی دیگه درست نمیشه . . .

    نمیدونم این تصمیم من درست هست یا نه . به همین خاطر این تاپیک رو زدم . البته خیلی یکدفعه ای هم به این تصمیم نرسیدم . به نظر شما باید از این تاریخ دقیقاً چندماه دیگه بگذره تا من یک تصمیمی بگیرم ؟ مثلاً 8 ماه جدا موندن و جنگیدن باید چندماه دیگه ادامه داشته باشه تا ما بگیم که خوب امروز وقت مذاکره شده ؟

    با این همه ممنون میشم که در این تصمیم گیری کمک بدین . . .
    ویرایش توسط بهزاد10 : جمعه 12 دی 93 در ساعت 22:49

  14. 3 کاربر از پست مفید بهزاد10 تشکرکرده اند .

    maryam240 (جمعه 10 بهمن 93), morteza2487 (دوشنبه 25 خرداد 94), بهار.زندگی (جمعه 12 دی 93)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    تصمیم با خودتونه.من فقط نظرمو گفتم.اینکه فقط به امید تغییراتی که قراره تو خودتون بدید برید جلو انگار که با ماشین خرابی که تعمیر نشده و قراره بعدا تعمیر بشه برید سفر.
    من تایمی برای بازگشت شما نمیتونم بگم چون تایم هم نداره.همین که هردوتون قدمهای عملی خوبی بردارید میتونه نشونه ای برای شماها باشه.
    الان اعتمادها خراب شده.
    اتفاقات بد گذشته تو ذهن دو طرف هست.
    و البته اخلاق های منفی.

    به نظر من شما دارین راه گذشته رو دوباره میرید.همون روزی که الکی مهریه رو زیاد کردین و تا همین چند وقت پیش تو هرپستتون بهش اشاره میکردین.دوباره چند وقت بعد تاپیک میزنی که من با حسن نیت رفتم اونا سواستفاده کردن.اونا بدن.اونا لیاقت ندارن.

    در ضمن تصمیماتی که الان شما گفتین کاملا یه طرفس.مثل قطع ارتباط با خونواده همسرت.معلوم نیس خانومت قبول کنه.تازشم قطعا نمیتونه اینکارو کنه.و حتی اگه فقط شما باشون ارتباطتونو قطع کنی و همسرت باهاشون باشه تا یاد نگیره روابطشو مدیریت کنه بازم مشکل بوجود میاد.

    و درمورد خونه من نظرم با شما متفاوته.اینکه خونتونو بگیرید و بعد خانومت با مهریش اونو بگیره ازتون یه چیز متفاوت با الانه که خونوادش خونتون غصب کردن.اون مهریه حق زنته که خودت خواسته یا ناخواسته پذیرفتیش اما اون که برادرش گرفته و سواستفاده میکنه زوره.و اینکه ادم حقشو بخواد و راجبش صحبت کنه کسر شان نمیاره.اصلا این قضیه شان و کسر شان رو برای خودتون روشن کنید که بابتش به بقیه الکی باج ندین.

    به نظر من شما با مطرح کردن شروطتون پیش برید.بحث نکنید.و سعی نکنید خشن باشید.مهربون باشید اما منطقیم باشید
    خونه به نام شما و همسرت بشه
    هردو پیش مشاور برید.هرچند مشاورها عاالی نیستن اما همینکه بی طرفن و احساساتی نمیشن بازم خوبه.

    *من جای همسرتون بودم میگفتم این مرد یا میخواد منو بکشونه طرف خودش یه بلایی سرم بیاره و انتقام بگیره.یا مشکلی چیزی داره.
    والا.یه کم منطقی و اهسته و پیوسته برید.

    در ضمن خیلی وقتا آدما از بی اطلاعیشون اشتباه میکن.زن وشوهرا هم اگه مهارت همسرداری بلد نباشن به مشکل میخورن.حالا اگه بگن ولش کن بیخیال حل و رفع این نقایص.انگار که یه وسیله دارین کار نمیکنه.اما حاضر نیستین دفترچه راهنماشو بخونین و یاد بگیرین.

    بازم تصمیم با خودتونه.و من نظرمو گفتم والبته راجب بازگشت یا بازنگشتنون صحبت نمیکنم چون این تصمیم شماست و در مورد نحوه بازگشتتون صحبت کردم.
    ویرایش توسط بهار.زندگی : جمعه 12 دی 93 در ساعت 23:43

  16. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    morteza2487 (دوشنبه 25 خرداد 94), بهزاد10 (شنبه 13 دی 93)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    اقا بهزاد پیشنهاد من اینه که به قلبتون رجوع کنید . اگر شما احساس میکنید که به خانمتون اونقدر علاقمندید که میخواهید دوباره باهاش زندگی کنید . و قادر نیستید بدون اون زندگی کنید مطمئن باشید ایشون هم همین احساس رو داره . اگر خاطرات خوب و احسا س خوب اونقدر در زندگیتون هست که قادرید بدیها و تلخیهایی که پیش اومده رو فراموش کنید . بدونید که اون هم قادره اینکار رو بکنه . و از ایشون بخواهید که همراه شما اینکار رو بکنه . بدون فراموش کردن گذشته تلخ قادر نخواهید بود از نو شروع کنید . ولی از گذشته میتونید درس بگیرید تا اشتباهات گذشته رو تکرار نکنید و از اون برای ارتقای مهارتهاتون استفاده کنید . علت اینکه همسرتون میخواد شما با یک بزرگتر به دنبالش برید اینه که اعتماد کافی به شما نداره برای همین میخواد بزرگتری از فامیل شاهد باشه تا شما دوباره رهاش نکنید . علاقه ای که در قلبتون وجود داره رو به اندازه کافی به ایشون نشون ندادید . یه زن وقتی از طرف همسرش مورد بی مهری قرار میگیره علاوه بر اینکه قلبش میشکنه . غرورش هم میشکنه . عکس العمل نادرست ایشون هم برای مقابله با همین احساس بوده . به قول دوستان تغییر در بستر زمان به دست می اید . اگر ایشان از تغییر افکار و اعمال شما مطمئن بشه نا خود اگاه شروع به تغییر خواهد کرد . ولی این شاید سریع اتفاق نیافته . ولی با تغییر عمل عکس العمل هم تغییر میکنه . تا بوده همین بوده .

  18. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    morteza2487 (دوشنبه 25 خرداد 94), بهزاد10 (شنبه 13 دی 93), بارن (شنبه 13 دی 93)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    خوشحالم که چنین تصمیمی گرفتین
    بهتره به همسرتون هم بگین که خودتون تمایل دارید تا دوباره زندگیتون شیرین شه و به خاطر خودتون بیان بگید که خودتون مهمید
    امیدوارم این بار هم شما و هم همسرتون قدر زندگی تون و قدر همدیگرو بیشتر بدونید
    موفق باشید
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  20. 4 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    morteza2487 (دوشنبه 25 خرداد 94), واحد (جمعه 19 دی 93), بهزاد10 (شنبه 13 دی 93), بارن (شنبه 13 دی 93)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.