-
سلام اما حتما رو خودت کار کن اگه خودت دوست داری وگرنه بعد اینکه همسرت با خودش دودوتا چهارتا کرد دید برا هر دختر دیگه اینکارهارو میکرد روسرش میذاشتن بعد گیر دادنای شمارو هم مقایسه میکرد و بگه دیگهنمیخام همچین دختری رو هرکییه استانه تحملی داره اگه پرشه.....
اونوقت میای اینجا میگییییی کمککککککک چطوری همسرم از دست ندم دوستم داشته باشهبقول شیدا خوشی زده زیر دلت
هرکی ناشکری کنه خدا نعمتش رو میگیره و ناشکری شما اخم و تخم و گیر دادنهاتهست
-
الیمرا ... داری تیشه به ریشه ی زندگیت می زنی
این هم بلایی که داری سر زندگی نوپات می آری یه جایی یه روزی برمی گرده به خودت.
همسرت الان داره تحمل می کنه، تلاش می کنه و می خواد هر طوری شده این مشکلات را حل کنه و با شما به آرامش برسه.
شاید یه روزی خودت به این آرامش برسی و زندگیتون خوب بشه، اما همسرت دیگه خسته باشه. بریده باشه. احساسش به زندگی مشترکتون تغییر کرده باشه و .... شاید دیر باشه.
این که دوست داری روزها و ساعتهایی را در هفته با همسرت باشی ولی در نهایت برگردی پیش پدر و مادرت
شاید یه جور ترسه
ترس از تغییر
پناه بردن به یه جای امن و مطمئن ( خونه ای که ازش مطمئنی و آدمهایی که باهاشون احساس امنیت کامل داری )
یه مقدارش طبیعی هست. اکثر ما در مقابل تغییر یه کم مقاومت می کنیم و گاهی می ترسیم. یکی کمتر، یکی بیشتر.
شرایط استیبل و امنیت داشتن خوبه، اما امید و انگیزه و ریسک پذیری و ... باعث می شه یکی راحت تر بره به استقبال تغییر، یکی سخت تر.
شاید به خاطر طولانی شدن عقدتون و مشکلاتی که این وسط پیش اومده، ترست بیشتر شده.
برو پیش یه روانشناس. چند جلسه باهات صحبت می کنه و کمکت می کنه برای شروع زندگی مشترک و این تغییر آماده بشی.
-
عزیزم من فکر کنم شوهر شما باید میومد تاپیک میزد و کمک میخواست !!!یه سری تو همین تالار بگردین و ببینین چه مردایی پیدا میشه و بعضی خانوما با چه عذابی زندگی میکنن! شاید اینجوری قدر همسرتونو بیشتر بدونین
-
با سلام خیلی خوبه که تمام احساست رو مینویسی و اتفاقات رو کامل. این یعنی دنبال دور زدن خودت نیستی...جبهه گیری هم نمیکنی لا اقل تو این تاپیک که اینطور بوده.
من تاپیکای دیگه شما رو ندیدم اما فکر میکنم این مقالات رو با دقت بخونین خیلی بهتون کمک کنه تا انشالله زندگیتون ختم بخیر بشه
http://www.hamdardi.net/thread-16465.html
http://www.hamdardi.net/thread-9046.html
http://www.hamdardi.net/thread-13679.html
http://www.hamdardi.net/thread-19404.html
پ.ن: نکته ی مهمی که شیدا خانوم متذکر شدن رو بادقت بخونین و مراقب زندگیتون باشین
براتون ارزو موفقیت میکنم
-
سلام من تاپيك شما رو خوندم.....
با اجازه دوستان ميخام نظر خودم رو بگم شما احتياج فوري اورژانسي به يك روانشناس داريد....(ببخشيد خيلي رك گفتم)كدوم خانمي تا اين حد ناز ميكنه....اگه فردا ديدي دست زن ديگه اي تو دستت شوهرت هست تعجب نكن چون باعثش خود شما و خانوادتون بوديد. فكر ميكنم يكي از اقوام شما(منظورم اقوام درجه يك هست) داره يه جورايي حس برتر بودن خانواده شما نسبت به خانواده آقاي دكتر رو در شما القاء ميكنه در صورتي كه شما داريد با همسرتون زندگي ميكنيد نه خانوادش. كدوم آدم عاقل و بالغي كسي رو كه آمده خونشون براي آشتي بيرون ميكنه!!!!! آقاي دكتر بخاطر سطح شعور و فرهنگشون بوده كه برگشته و داره با شما زندگي ميكنه.....هر مرد ديگه اي كه بود جاي ايشون نه تنها شما رو ديگه به همسري قبول نميكرد حتي براي تلافي كردن اين رفتارتون چنان آشي ميپخت براتون كه يك وجب روغن باشه روش(منظورم رو كه ميفهميد)..... نهايت كاري كه شما ميتونستيد انجام بديد درخواست مهريه بود كه يك مرد حاضره مهريه 100000سكه اي رو پرداخت كنه اما شخصيتش خورد نشه.....ضمنا بچسبيد به زندگيتون چون بعيد ميدونم تو خواب هم ديگه زندگي به صورت الان داشته باشيد. در پايان لازم ميدونم كه بخاطر لحن تندم از شما و از ساير دوستان عزيز معذرت خواهي كنم.