به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 فروردین 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1392-10-17
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    239
    سطح
    4
    Points: 239, Level: 4
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    40

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خواهر شوهر بدجنس

    سلام.
    من زنی 26 ساله ام که به مدت 6 ماه است که عقد کرد. بیش از اندازه از خواهر شوهرم متنفرم. این تنفر و احساس داره اذیتم میکنه. وقتی میاد خونمو میمونه واسه چند روز میره رو اعصابم هی به شوهرم غر میزنم. اون بنده خداهم دلداریم میده ولی خوب هیچ کاریم نمی کنه.
    حالا چرا اینقدر بدم میاد به خاطر اینکه این دختر خیلی بدجنسه. 31 سالشه و ازدواج نکرده. خیلی رفتاراش زشته مثلا میره سر مسایل میز آرایشمون که لباس زیر هست. میره بی اجازه سر لپتابمون. اصلا براش مهم نیست ما ممکنه چیزای خصوصی داشته باشیم.
    خیلی کارا می کنه. فقط انرژی منفیه. یه ریز داره غرغر میکنه

    - - - Updated - - -

    پی کارش کنم دست از بدجنسیش برداره. کارایی در حق من و برادرش کرده. به راحتی پشت سر من حرف دروغ زده و خودش سوتی داده بعدم شروع می کنه به خندیدن. انگار نه انگار که باید الان عذرخواهی کنه

  2. کاربر روبرو از پست مفید mehrfar تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 26 فروردین 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام دوست عزیز.

    وقتی میاد خونتون میتونی تمام وسایل شخصیتو بذاری اتاق خوابتون و درشو قفل کنی. اگر هم خواست بره به بهونه ای اونجا خیلی با جرات بگو شرمنده نمیتونم درشو باز کنم آخه وسایلی اونجا دارم که شخصیه و قابل دیدن شما نیست. مطمئنا دفعه اول نارحت میشه ولی بعدا یاد میگیره که نباید تو حریم خصوصی شما وارد بشه. اتاق خواب حریم خصوصی شماست و میتونید وقتی مهمون میاد به راحتی قفلش کنید. رفتار جراتمندانه داشته باش. برات لینکشو میذارم.


    http://www.hamdardi.net/thread-25465.html

    http://www.hamdardi.net/thread-130.html

    - - - Updated - - -

    اینا رو بخونی بد نیست:

    http://www.hamdardi.net/thread18343-2.html


    http://www.hamdardi.net/thread-19883.html

    http://www.hamdardi.net/thread-31689.html
    ویرایش توسط kamr : شنبه 12 بهمن 92 در ساعت 18:01

  4. 5 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), mehrfar (دوشنبه 14 بهمن 92), SpecialBoy (دوشنبه 14 بهمن 92), toojih (سه شنبه 15 بهمن 92), دختر بیخیال (دوشنبه 14 بهمن 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 فروردین 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1392-10-17
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    239
    سطح
    4
    Points: 239, Level: 4
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    40

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز.

    وقتی میاد خونتون میتونی تمام وسایل شخصیتو بذاری اتاق خوابتون و درشو قفل کنی. اگر هم خواست بره به بهونه ای اونجا خیلی با جرات بگو شرمنده نمیتونم درشو باز کنم آخه وسایلی اونجا دارم که شخصیه و قابل دیدن شما نیست. مطمئنا دفعه اول نارحت میشه ولی بعدا یاد میگیره که نباید تو حریم خصوصی شما وارد بشه. اتاق خواب حریم خصوصی شماست و میتونید وقتی مهمون میاد به راحتی قفلش کنید. رفتار جراتمندانه داشته باش. برات لینکشو میذارم.


    http://www.hamdardi.net/thread-25465.html

    http://www.hamdardi.net/thread-130.html

    - - - Updated - - -

    اینا رو بخونی بد نیست:

    http://www.hamdardi.net/thread18343-2.html


    http://www.hamdardi.net/thread-19883.html

    http://www.hamdardi.net/thread-31689.html
    ممنونم بابت پاسختون.
    راستش خانوادشون اومده بودن از شهرستان خونمون. خواهرشم که تهرانه اومده بود 10 روز بود خونمون بودن. منم شاغلم از سرکار میومدم غذا درست می کردم و کلی احترام گذاشتم. بعد هر روز که منو همسرم از خونه می رفتیم بیرون در اتاق خواب رو کامل می بستیم ولی قفل نمی کردیم. شب که بر می گشتیم میدیدم در نیمه بازه. من نمی فهمم چی می خوان اونجا. بعد همسرم سه روز پیش رفت ماموریت. همون شبم من ساعت 8.5 شب خسته از سرکار اومدم خونه فرداشم امتحان دارم می بینم بدون اطلاع من ارن از اومدن یکی از فامیلاشون اونجا حرف می زدن. انگار نه انگار که اونجا خونمه من خستم. نا مرتبم .
    بعد مهمونشون اومد و شب موند. صبح می خواستم برم سر کار در اتاق خواب رو قفل کردم. نمی دونید زنگ زده بودن همسرم گریه و بغض که چرا قفل کرده. منم گفتم بگن چی می خوان اونجا تا من همین الان کلید رو می برم می دم بهشون. بعد همسرم گفت مامانم زد زیر گریه و تلفن قطع کرد. یه ساعت بعدم زنگ زد به من خیلی سرد و ناراحت که ما داریم می ریم. میگم چرا می موندید. میگه نه دیگه ممنون خداحافظ.
    من نمی فهمم چیکارشون باید بکنم.
    حتی حمام می رن از حوله من و همسرم که مشترکه استفاده می کنن و می دونن که این حوله مشترکه و مال منم هست. حوله همسرم خراب شده بود انداختیم دور.
    ببخشید طولانی شد. حالا اونا قهرن

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز.

    وقتی میاد خونتون میتونی تمام وسایل شخصیتو بذاری اتاق خوابتون و درشو قفل کنی. اگر هم خواست بره به بهونه ای اونجا خیلی با جرات بگو شرمنده نمیتونم درشو باز کنم آخه وسایلی اونجا دارم که شخصیه و قابل دیدن شما نیست. مطمئنا دفعه اول نارحت میشه ولی بعدا یاد میگیره که نباید تو حریم خصوصی شما وارد بشه. اتاق خواب حریم خصوصی شماست و میتونید وقتی مهمون میاد به راحتی قفلش کنید. رفتار جراتمندانه داشته باش. برات لینکشو میذارم.


    http://www.hamdardi.net/thread-25465.html

    http://www.hamdardi.net/thread-130.html

    - - - Updated - - -

    اینا رو بخونی بد نیست:

    http://www.hamdardi.net/thread18343-2.html


    http://www.hamdardi.net/thread-19883.html

    http://www.hamdardi.net/thread-31689.html
    ممنونم بابت پاسختون.
    راستش خانوادشون اومده بودن از شهرستان خونمون. خواهرشم که تهرانه اومده بود 10 روز بود خونمون بودن. منم شاغلم از سرکار میومدم غذا درست می کردم و کلی احترام گذاشتم. بعد هر روز که منو همسرم از خونه می رفتیم بیرون در اتاق خواب رو کامل می بستیم ولی قفل نمی کردیم. شب که بر می گشتیم میدیدم در نیمه بازه. من نمی فهمم چی می خوان اونجا. بعد همسرم سه روز پیش رفت ماموریت. همون شبم من ساعت 8.5 شب خسته از سرکار اومدم خونه فرداشم امتحان دارم می بینم بدون اطلاع من ارن از اومدن یکی از فامیلاشون اونجا حرف می زدن. انگار نه انگار که اونجا خونمه من خستم. نا مرتبم .
    بعد مهمونشون اومد و شب موند. صبح می خواستم برم سر کار در اتاق خواب رو قفل کردم. نمی دونید زنگ زده بودن همسرم گریه و بغض که چرا قفل کرده. منم گفتم بگن چی می خوان اونجا تا من همین الان کلید رو می برم می دم بهشون. بعد همسرم گفت مامانم زد زیر گریه و تلفن قطع کرد. یه ساعت بعدم زنگ زد به من خیلی سرد و ناراحت که ما داریم می ریم. میگم چرا می موندید. میگه نه دیگه ممنون خداحافظ.
    من نمی فهمم چیکارشون باید بکنم.
    حتی حمام می رن از حوله من و همسرم که مشترکه استفاده می کنن و می دونن که این حوله مشترکه و مال منم هست. حوله همسرم خراب شده بود انداختیم دور.
    ببخشید طولانی شد. حالا اونا قهرن

  6. کاربر روبرو از پست مفید mehrfar تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 14 بهمن 92)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    اتفاقا کار خوبی کردین هرچیزی حد و مرزی داره چه معنا داره برن سراغ اتاق خصوصی تون سر وسایل شخصی بله منم خونه خواهرم میرم شده لباس نداشتم ولی حتی یه زیر شلواری خواستم اول اجازه گرفتم این کمال بی ادبیه

    الان مهم شوهرتونه حواست بهش باشه احترامش رو نگهدار اگه هم بهت توپید واسش کاملا توضیح بده ولی اول جو رو آروم کن بگو: عزیزم من حس خوبی ندارم وقتی دست به وسایل شخصیم یمزنم بگو یکچیزایی مخصوص آدم هست شخصیه مثل لباس و وسایل شخصی تر مخصوص بانوان.واسش توضیح بده قصد بی احترامی نزاشتی دیدی بازم داره گیر میده بگو اگه فکر میکنی من اشتباه کردم باشه زنگ میزنم ازشون عذرخواهی میکنم که اتاق خصوصی دونفرمون رو درش رو قفل کردم یا خونه مرتب نبود درسته مادرت هستش و خواهرت و منم خیلی دوسشون دارم و بهشون احترام یمزارن ولی ایکاش قبل دعوت کردن مهمان منو در جریان بزارن دوست ندارم خونه مرتب نباشه بعد فامیلتون باید بگه نیگاه کن مثلا علی چه خانومی داره شاغله به خونش نمیرسه و خونش تمیز نیست من دوست دارم خونم همیشه تمیز باشه و به شما هم برسم دوس دارم بدونن همه چه انتخاب خوبی داشتی از اینجور حرفا سعی کن اول جو رو آروم کنی

  8. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 27 تیر 95), kamr (دوشنبه 14 بهمن 92), mehrfar (دوشنبه 14 بهمن 92), دختر بیخیال (دوشنبه 14 بهمن 92)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام دختر خوب. تو اصلا خودتو ناراحت نکن. کاری که اونا کردن بده و اونا باید ناراحت بشن که بی اجازه رفتن سراغ اتاقی که هیچ چی اونجا

    مال اونا نیست. اونا از کجا فهمیدن درش قفله؟ خب رفتن سراغش که فهمیدن دیگه؟ کاری که حتی کردن هم باید با قفل بودنش می فهمیدن

    کارشون اشتباهه و نباید به همسرت زنگ میزدن. حتما اونا الان گلایه اشون اینه که چند روز رفتیم خونه پسرمون تا پاشو گذاشت بیرون

    عروسمون درها رو به رومون قفل کرد. ولی تو باید با همسرت حرف بزنی و بگی کار اونا دقیقا مثل اینه که منم بی اجازه برم سراغ کیفشون و

    و مشغول شم به گشتن اون؟ اینم دقیقا همون مدلیه.

  10. 4 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 27 تیر 95), khaleghezey (دوشنبه 14 بهمن 92), mehrfar (دوشنبه 14 بهمن 92), دختر بیخیال (دوشنبه 14 بهمن 92)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 فروردین 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1392-10-17
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    239
    سطح
    4
    Points: 239, Level: 4
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    40

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم. همسرم میدونه که حق با منه. قبلا هم تذکر بهشون داده بود که چرا رفتید سر وسایلمون. اونجا ما ممکنه چیزی بذاریم که نخواهیم کسی ببینه. ولی دفعه بعد دقیقا اون قسمت نمیرن (اگه هم میرن من دیگه نمی فهم) ولی سر وسایل دیگم میرن. وسایل دیگه ای که تو اتاق خوابه. در کمد دیواری که لباسامو گذاشتم توش و دقیقا اون تیکه فقط ماله منه میرن باز می کنن نگاه می کنن. لوازم ارایشم که هیچی. بعدشم با پررویی میگن این رژت که اینجا بود کجا گذاشتی این چند روز زدم دوستام خیلی تعریف کردن. من بی خبر که بابا یه اجازه بگیر. ولی نمی گم هیچی بعد حرص می خورم. دختر عموی 20 سالشون میاد اونجا به راحتی میره رو تخت دو نفره ما دراز می کشه و با لپ تاپ فیلم می بینه انگار نه انگار که باید بگه به من. تازه بعد خواهرش با پررویی میگه تو نبودی دختر عموم گفت بیا این مبلارو جابهجا کنیم مدل خونرو عوض کنیم. البته اینکارو نکردیم (میدونم بخاطر تنبلیشونه) فقط جای قفسه کتاباتا یکم بردیم اونورتر اتاق

    - - - Updated - - -

    همسرم کامل حق رو بمن اده و به ملایمت تلفنی بهشون گفته و حتی از خودشون مثال زده که مثلا مامان تو هیچ وقت سر وسایل زندایی نمی ری پس دخترت نباید سر وسایل خانمم بره و اینکه خانم من شبا تا دیروقت کار می کنه اگه قبلش خبر می دادید یه ساعت زودتر میومد آماده می شد. مامانش گفته من کار به این حرفا ندارم . در اتاق خوابتون رو واسه چی قفل کرده بعدم زده زیر گریه و قطع کرده. و جمع کردن رفتن شهرستان.

    - - - Updated - - -

    همسرم ناراحت شده می گه دلشون شکسته. بنده خدا هم ماموریت خارج از ایرانه نگرانه ناراحتی اونا هم هست.ولی دیگه خستم کردن به خدا. می رم می بینم ضرفایی که توشون عدس و لپه و قند می رزم به تشخیص خودشون عوض کردن. یا وسایله کمدای او اتاق دیگرو جابه جا کردن. و مثلا من الان نمی دونم اتوی خونم کجاست. بازم من اینارو حتی به همسرمم غر نزدم گفتم قصدشون مرتب کردنه. عیب نداره ولی دیگه داره رفتارشون اذیتم می کنه

  12. 2 کاربر از پست مفید mehrfar تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 14 بهمن 92), دختر بیخیال (دوشنبه 14 بهمن 92)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ایول به این انتخابت شوهر فهمیده ای داری
    مخصوصا اینکه خیلی ملایم با مادرش حرف زد
    فقط شما لطف کن شاخ و برگ بهش نده و فراموشش کن بزار شوهرت بدونه قصد و نیت بدی نداشتی اینکارو کردی

    - - - Updated - - -

    ایول به این انتخابت شوهر فهمیده ای داری
    مخصوصا اینکه خیلی ملایم با مادرش حرف زد
    فقط شما لطف کن شاخ و برگ بهش نده و فراموشش کن بزار شوهرت بدونه قصد و نیت بدی نداشتی اینکارو کردی

  14. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    mehrfar (دوشنبه 14 بهمن 92)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 فروردین 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1392-10-17
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    239
    سطح
    4
    Points: 239, Level: 4
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    40

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان اونا قهر کردن من باید زنگ بزنم بهشون یا نه بذارم قهر بمونیم؟؟ اونا عادت کردن که هر کاری کنن حتی عذرخواهی هم نکنن من باز می بخشم و عادی برخورد می کنم و یادم میره. یک ماه قبل از عقد ما خواهر شوهرم برگشته جلوی من به داداشش می گه تو اختیارت رو دادی دست یکی دیگه. مرد یابد حرف حرف خودش باشه. بهش می گم یعنی چی منظورت منم. میگه اره داداشه من هرچی تو بهش بگی گوش میده اگه دو بار زده بود تو دهنت درست می شدی. چرا نمیذاره ناراحت بشی. مثال هم زد گفت (قبلش شوهرم داشت می گفت یه خانوم جدید اومده شرکت باهاش مصاحبه کردم همشهریمون بود و اینا رو ازش پرسیدم و... بعد من به خنده گفتم یادم باشه دفعه بعد رفتم مصاحبه از رییسم در مورد اینکه کجاییه و شهرشون چجوریه بپرسم و خندیدیم. شوهرمم می گفت نه تو نباید اینکار کنی با خنده و تموم شد) حالا خواهر همسرم میگه دختر ندیدم اینقدر تو نامزدی پررو باشه باید اونموقع که سر اون خانومه اینجوری گفت می گفتی به توچه دلم میخواد. خیلی حرفای دیگه زد منم جواب دادم گفتم یعنی من ناراحت باشم تو خوشحال می شی؟؟اون روز من با گریه از خونشون رفتم. همسرمم دو روز با خواهرش قهر کرد ومی رفتیم بیرون می گفت فکر کنم خواهرم پشیمونه چون این دو روز حرف نمیزد و گریه می کرد و افسرده شده. من گفتم عیب نداره بریم آشتی کنیم. خودم گل گرفتم رفتم گفتم من با تو قهر نیستما و آشتی کردیم. صدتا بدیه دیگه کردی ولی من تا می بینم همسرم حق رو میده به من و بهم محبت می کنه منم یادم میره باز می بخشم. بدون اینکه یه بار به من گفته باشه ببخشید

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام
    عزیزم وقتی کسی کار اشتباهی می کنه؛ قرار نیست ازش تشکر و قدردانی بشه. باید بفهمه اشتباه کرده و صدالبته باید ناراحت بشه تا دیگه تکرار نکنه.
    خوبه که همسرتون درکتون می کنه. زیاد نگران نباشین. ایشون هم مادرشون رو میشناسن هم شما رو. شاید اگه کس دیگه باشه و مادرش گوشی رو با گریه بزاره، خیلی زیاد ناراحت بشه اما ایشون احتمالا عادت کردن.
    این دفعه که گذشت اما توصیه می کنم دفعه بعد به جای قفل کردن در یا گلایه پیش همسرتون، حرفتون رو در رو بزنید. گاهی حتی لازمه آدم عصبانیتش رو نشون بده تا بقیه یاد بگیرن فاصلشون رو حفظ کنن و وارد حریم خصوصیش نشن.

  17. 4 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 27 تیر 95), kamr (سه شنبه 15 بهمن 92), khaleghezey (چهارشنبه 16 بهمن 92), mehrfar (دوشنبه 14 بهمن 92)

  18. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بانو mehrfar

    اینجا قضیه این نیست کی حق داره و کی نداره.شما حتی از طرز نوشتنتون معلومه از خانواده با اصل و نسب و فهمیده ای هستین این باعث افتخار شوهرتونه مسئوله مهم حفظ آرامش در زنگی متاهلی خودتون و شوهرتونه همیشه یادت باشه اینو اولویت قرار بدی

  19. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 27 تیر 95), kamr (سه شنبه 15 بهمن 92), mehrfar (دوشنبه 14 بهمن 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.